«آیتالله سیدمحمود طالقانی و حساسیّت بر انحرافات فکری و عملی» در گفتوشنود با دکتر اسدالله بادامچیان؛
دکتر اسدالله بادامچیان، از مبارزان نهضت اسلامی و نیز دبیرکل پیشین حزب مؤتلفه اسلامی، از واپسین سالیان دهه 1330 با زندهیاد آیتالله سیدمحمود طالقانی آشنا شد و به ارتباط صمیمی خویش با وی، تا مقطع رحلتش ادامه داد. او در این تعامل هجدهساله، شاهد کنش و واکنشهایی از آن بزرگ بود که در گفتوشنود پیآمده، شمهای از آنها را به تاریخ سپرده است
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
آشنایی شما با زندهیاد آیتالله سیدمحمود طالقانی، از چه مقطعی آغاز شد و چگونه به صمیمیت گرایید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. آشنایی من با مرحوم آیتالله سیدمحمود طالقانی (رضوانالله علیه)، به اواخر دهه 13۳۰ بازمیگردد. دو عامل باعث ارادتم به ایشان شد: نخست اینکه پدرشان مرحوم آیتالله سیدابوالحسن طالقانی، از علمای شناختهشده تهران بود و در میان مردم احترام خاصی داشت؛ دوم اینکه خودِ آیتالله طالقانی نیز، روحانی شجاع و قاطعی بود که در نهضت ملی ایران، نقش فعالی ایفا نمود. اینکه او در اوایل و همچنین فرجام فعالیتهای فدائیان اسلام، با وجود فضای خفقان، با جوانمردی آنها را در منطقه طالقان و منزل خویش پناه داده بود، نیز بر علاقه ما به وی میافزود. این کاری بود که در آن دوره، کمتر کسی جرئتش را داشت. بعد از کودتای ۲۸ مرداد 1332، مسجد هدایت به یکی از پایگاههای مهم نیروهای مذهبی تبدیل شد. بنده از طریق دوستانی چون شهید حاج صادق اسلامی، با آیتالله طالقانی ارتباط پیدا کردم. این ارتباط در سال ۱۳۴۰ و با همکاری با نهضت آزادی نزدیکتر شد و در دهه 13۵۰، زمانی که در زندان اوین همبند بودیم، به اوجِ خود رسید. پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم، رابط حزب جمهوری اسلامی با ایشان بودم و با ایشان ملاقاتها و گفتوگوهایی داشتم.
جایگاه آیتالله طالقانی در تشکّل «نهضت آزادی» را چگونه دیدید؟
در نهضت آزادی، همه برای آیتالله طالقانی احترام قائل بودند یا دست کم اینطور وانمود میکردند، اما سران این گروه بیشتر ایشان را در قامت یک «همکار سیاسی» میدیدند تا یک عالم دینی که حکم شرعی فعالیتهایشان را از او میگیرند. نگرش غالب در نهضت، افکار مهندس بازرگان بود. بااینهمه اطلاعیه و حضور مرحوم طالقانی، بسیاری از مذهبیون را به این جریان جذب کرد؛ چرا که جز معدودی از افراد، کسی بهخاطر بازرگان به نهضت نمیپیوست. آقای جلالالدین فارسی، شهید صادق اسلامی، شهید علی درخشان و بنده و عدهای چون ما، عمدتا بهخاطر تأیید ایشان در جلسات نهضت شرکت میکردیم. البته آیتالله طالقانی، اختلافنظرهای جدی با تفکر حاکم بر نهضت داشت. مواردی چون براندازی سلسله پهلوی، نوعِ نگاه به رهبری امام خمینی، حمایت از مبارزات مسلحانه و مهمتر از همه پرهیز از تفکرات التقاطی، در زمره این اختلافات است.
طبعا بخش مهمی از خاطرات شما درباره آیتالله طالقانی به دورهای بازمیگردد که همراه با ایشان در بند یک زندان اوین به سر میبردید. مناسب است که در این بخش از گفتوشنود، بخشهایی از آن را بیان کنید.
همانطور که اشاره شد، بنده در سال 13۵۵ و در بند یک زندان اوین، در خدمتِ آیتالله طالقانی و سایر علمای حاضر در آنجا بودم. به دلیل بیماری معده، غذای مخصوص میگرفتم و چون آرام غذا میخوردم، وقتی شهید کچویی برای جمعآوری سفره میآمد، هنوز غذایم تمام نشده بود! آقای طالقانی با شوخی میگفت: «نه زود سر سفره میآیی، نه زود غذا میخوری، بالاخره تکلیف ما را معلوم کن!». برای من بیش از شوخطبعی، صلابت ایشان جالب و بهیادماندنی بود. خودش تعریف میکرد: «وقتی در سال 13۵۴ مرا به کمیته مشترک بردند، مأمور نگهبان آمد و با لحني زشت گفت: بلند شو تا برویم به بازجویی! عصر که دوباره آمد و این دستور را تکرار کرد، گفتم: نميآيم، اگر ميخواهي دست و پاي مرا بگير و بِبَر! وقتي ديد حریف من نمیشود، رفت و ازغندي را ــ که بازجوی من بود ــ آورد. او پرسید: چرا نميآييد؟ گفتم: هر وقت نگهبانتان یاد گرفت که با ادب صحبت كند و گفت: بفرماييد برويم، ميآيم! ازغندي كه ديد چارهاي ندارد، گفت: بفرماييد برویم! صلابت ايشان در زندان، هميشه بازجوها و شكنجهگران ساواك را وادار به احترام میکرد. او اساسا در میان زندانیان، شأن و احترامی متفاوت داشت.
واکنش ایشان، به تغییر ایدئولوژی سازمان موسوم به مجاهدین خلق چه بود؟
این تغییر، برایش ضربه روحیِ سختی بود. نگران آینده مبارزه شده بود و میگفت: نمیدانم که در آینده چه خواهد شد؟ و این شرایط به کجا خواهد انجامید؟ من یک بار خدمت ایشان گفتم: امام همچنان حضور دارد ومقتدرانه مبارزات را رهبری میکند، محبوبیت ایشان سرمایه انقلاب است. مشکل مجاهدین این بود که نخست به ملغمهای از اسلام و مارکسیسم پناه بردند و سپس، همان اسلام نیمبند را هم رها کردند و به چپ گرویدند! به همین دلیل ما در زندان، حتیالمقدور فاصله خود را با آنان حفظ میکردیم. نهایتا علمای حاضر در بند، از جمله آیات: طالقانی، منتظری، مهدوی کنی، هاشمی رفسنجانی، لاهوتی و دیگران، آنها را نجس اعلام کردند و زندانیان مسلمان را از مراوده با آنها بازداشتند. این فتوا به شکل شفاهی و سینهبهسینه پخش شد، هرچند که متن مکتوب آن هم موجود است.
واکنش مجاهدین مارکسیستشده نسبت به صدور این فتوا از سوی آیتالله طالقانی و دیگر علما چه بود؟
آنها تا جایی پیش رفتند که گفتند: «این صدای ساواک است که از حلقوم طالقانی و منتظری بیرون میآید»! بعد که بازتابها نشان داد که سخنشان بسیار زشت و زننده بوده، شایعه کردند که امضای آیتالله طالقانی در اطلاعیه جعلی است! درحالیکه همه معاشرانِ مرحوم طالقانی در زندان، از دیدگاه ایشان درباره افراد گرویده به مارکسیسم اطلاع داشتند و اساسا پرسیدن ماوقع از ایشان، کارِ سختی نبود.
اشاره کردید که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، رابط حزب جمهوری اسلامی با آیتالله طالقانی بودید. در جلساتی که با ایشان داشتید، چه مسائلی مورد گفتوگو و بررسی قرار میگرفت؟
دغدغه مشترک و اصلی آیتالله طالقانی و رهبران حزب جمهوری اسلامی، چند و چون کنترلِ جریانات انحرافی، از جمله مجاهدین خلق بود. خاطرم هست در جلسهای با حضور آیتالله طالقانی، شهید آیتالله بهشتی و شهید دکتر باهنر، آقای بهشتی به آقای طالقانی گفت: «تنها کسی که میتواند گروههای ملیگرا و متمایل به چپ را کنترل و تعدیل کند، شما هستید؛ چون آنها به لحاظ سویه فکری و عملی، به سراغ تشکلهایی چون: حزب جمهوری اسلامی، جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم نمیآیند. در این دوره حساس، این بزرگترین خدمتی است که به بقای انقلاب میکنید...». انصافا هم ایشان در عمل، این مسئولیت مهم را پذیرفت و به نحو مطلوبی آن را به انجام رساند.
خبر درگذشت آیتالله طالقانی را چگونه دریافت کردید و از حواشی آن چه خاطراتی دارید؟
نیمهشب 19 شهریور 1358، شهید صادق اسلامی به بنده زنگ زد و گفت: از آقای طالقانی خبری داری؟ گفتم: نه، اتفاقی افتاده؟ گفت: ظاهرا سکته و فوت کردهاند! ایشان همچنین خبر داد: پیکرِ ایشان هنوز در منزل آقای چهپور است، اما مجاهدین و نهضتیها، حتی در شرایطی که هنوز آقای طالقانی دفن نشده، دارند برای تسخیر جایگاه امامت جمعه تهران نقشه میکشند! آنها میخواهند آقای زنجانی را برای این کار عَلم کنند و امام را در برابر کارِ انجامشده قرار دهند! پیشنهاد دادم که فورا به آیتالله بهشتی اطلاع دهیم، اما چون ایشان طبق برنامه دقیقی که داشت، شبها پریز تلفن را میکشید، صبر کردیم تا در اولین لحظاتِ پس از اذان صبح، با ایشان تماس بگیریم. شهید بهشتی پس از دریافت این خبر، بسیار متأثر شد و گفت: «فوت ایشان ضربه بزرگی به انقلاب است، کمتر کسی میتواند در این شرایط نقش ایشان را ایفا کند...». پس از آن نگرانی خود را درباره مسئله امامت جمعه با ایشان در میان گذاشتیم، گفتند که اقدام خواهند کرد. درباره پیام تسلیتِ شورای انقلاب و حزب جمهوری اسلامی هم، با ایشان صحبت کردیم و بنا شد که برای اولین بار اعلام شود که آیتالله طالقانی رئیس این شورا بوده است. اعلام این مسئله در آن شرایط، بازتاب نمایانی داشت.
و سرانجام، شخصیت آیتالله طالقانی را با چه خصال و ویژگیهایی به خاطر سپردهاید؟
او هم شجاع و قاطع بود، هم مهربان و مردمی. طنز لطیفی در کلام داشت و در عین انعطاف، در برابر انحرافات با جدیت میایستاد. در مدیریت اختلافات، مهارت فراوانی داشت و تلاش میکرد همه نیروهای انقلابی را دور هم نگه دارد. فقدانش در آن روزها، خلأ بزرگی برای انقلاب ایجاد کرد.