«نظری به خسرو گلسرخی از دریچه‌ای متفاوت» در گفت‌وشنود با حسین محجوبی

ریشه مذهبی داشت، اما چپ را به درستی نمی‌شناخت

استاد حسین محجوبی از نقاشان پرآوازه و طبیعت‌گرای ایران در هفت دهه اخیر به‌شمار می‌آید. وی به دلیل هنرش، با برخی از اصحاب سیاست نیز آشنا شد که خسرو گلسرخی نیز در عداد آنان بود؛ ازاین‌رو با محجوبی درباره خاطراتش از او گفت‌وگو کرده‌ایم که نتیجه آن در پی می‌آید.
ریشه مذهبی داشت، اما چپ را به درستی نمی‌شناخت
شما به‌طور مشخص، خسرو گلسرخی را از کجا ‌شناختید؟
خدمت شما عرض کنم که ژاله کاظمی، همسر ایرج گرگین، زیاد به دفتر و گالری من می‌آمد. ایرج گرگین برادر عاطفه، یعنی همسر خسرو گلسرخی بود. البته عاطفه هم به گالری ما می‌آمد. تا جایی که در خاطرم هست، برای اولین‌بار، خسرو گلسرخی همراه آقای سادات اشکوری به آتلیه من در خیابان ابوریحان ــ که نمایشگاهم را در آنجا برگزار کرده بودم ــ آمد. آمده بود آنجا و تنها عکسی که از او گرفتم، در همان نمایشگاه بود. آنجا در طبقه بالا، دفتر «سبز معماری» بود و در طبقه پایین گالری خصوصی خودم و هر دو سال یک بار، در آنجا نمایشگاه می‌گذاشتم. خیلی از شخصیت‌های هنری و فرهنگی به آنجا می‌آمدند.
 
گلسرخی چه جور شخصیتی داشت؟
بسیار مهربان، دست‌ودل‌باز و بی‌آزار بود. اصلا ادعایی نداشت. وقتی به یکباره شنیدم او را گرفته‌اند، واقعا جا خوردم! به گالری ما هم که می‌آمد، حالت ترس داشت و مدام این طرف و آن طرف را نگاه می‌کرد! در مجله «تماشا» ــ که مال تلویزیون بود ــ مطلب می‌نوشت؛ همین‌طور در «کیهان».
 
آشنایی‌اش با شما به خاطر ژاله کاظمی بود؟ او دعوتش کرده بود؟
بله؛ البته بیشتر به خاطر همشهری بودنمان. خیلی از دوستانش به نمایشگاه می‌آمدند، او هم می‌آمد.
 
با شما چقدر صمیمی شد؟
با هم رفیق بودیم؛ به من لطف داشت و احترام می‌گذاشت. من هم دوستش داشتم. گفتم که آدم آرام و دوست‌داشتنی‌ای بود.
 
حسین محجوبی
 
ظاهرا گلسرخی درباره نگاه هنری شما، مقالاتی هم در روزنامه کیهان نوشت. چه چیز در آثار شما برای او جذاب بود؟
من نزدیک به شانزده، هفده سال، تمامی سبک‌های نقاشی را کار کردم و رسیدم به اسب و درخت که ویژگی کارم شد، که بگویم: درخت‌ها همه لاغر و نحیف شدند و ماشین را به‌جای اسب، به صحنه طبیعت آورده و محیط زیست را از بین برده‌ایم! این سبک مورد توجه خیلی‌ها قرار گرفت. خدابیامرز جلال آل احمد می‌گفت: رفته بودم روسیه و آثار شیشکین را که دیدم، یاد تو کردم! وقتی گلسرخی درباره آثار من مطلب نوشت، همین اعتراض به انسان به خاطر خراب کردن طبیعت چشمش را گرفته بود. من منظره که نمی‌ساختم. سبکم نئورومانتی‌سیسم بود. به‌هرحال چون خلق و خوی اعتراضی داشت، این نگاه من برایش جالب بود. مقالاتش را در خاطراتم که در دست انتشار است، آورده‌ام.
 
از کجا فهمیدید که «چپ» شده است؟
اول نمی‌دانستم چپ شده است؛ به مرور و بعدها متوجه شدم! البته بخشی از شمالی‌ها، از قدیم‌الایام چپ بودند؛ به دلیل نزدیکی مکانی به روس‌ها. جالب اینجاست که پدر همین آقای قطبی، خویشاوند نزدیک فرح دیبا، به‌رغم اینکه در محل ما حسینیه داشت، طرفدار روس‌ها بود! یک نوع جنون بود که در آن موقع برخی را درگیر خود کرده بود!
 
شما به چپ گرایش پیدا نکردید؟
در آن دوره علاقه داشتم، اما عضو حزب توده یا گروه‌های چپ‌گرا نشدم! ریشه این علاقه هم روشن بود. به قدری رضاشاه زمین‌های مردم را به زور گرفت و آنها را بدبخت کرد که طبیعی بود که خرده‌مالکان و کشاورزان به دلیل شعارهای دهان‌پرکن چپ، جذب آنها بشوند. البته دو صد گفته چون نیم کردار نیست، اما بلایی بود که بعضی از شمالی‌ها گرفتارش شده بودند. بعضی از این دیوانه‌ها عاشق سینه‌چاک روس‌ها شده بودند و می‌رفتند شوروی. جالب اینجاست که عده‌ای از آنها را می‌فرستادند سیبری که برخی از آنها به خاطر دشوار بودن شرایط، دیوانه می‌شدند و برمی‌گشتند! آدم بااستعدادی به اسم میرکاظمی بود که همین بلا سرش آمد. دو سه نفر را هم می‌شناسم که فرستاندشان سیبری! تعصب دیوانه‌وار نسبت به بعضی چیزها یا افراد، چنین سرنوشتی را برای آدم رقم می‌زند. در آن دوره، راستی‌ها همه عاشق هیتلر بودند و چپی‌ها هم چشم‌بسته کشته‌مرده استالین! درحالی‌که استالین واقعا یک آدم جنایتکار بود. خاطرم هست در سفری، به گرجستان رفته بودم و قدیمی‌های آنجا می‌گفتند: مردک دیوانه بیست‌هزار کلیسا را خراب کرده بود! همین  الان هم به گرجستان بروید، می‌بینید که مسیحیان به او فحش می‌دهند! بااین‌حال وقتی استالین مرد، توده‌ای‌ها عزا گرفته بودند. در تهران بساطی برپا کردند.
 
شما در چه زمانی متوجه شدید که خسرو گلسرخی سیاسی است؟
در همان مقاله‌هایی که برایم می‌نوشت احساس می‌کردم بو دارد. یک‌سری مسائلی را مطرح می‌کرد که شدنی نبود و به نظرم عجیب می‌آمد؛ به همین خاطر در اولین دیدار به او گفتم: «به چپ آلوده نشو؛ تو نیتت خیر است، ولی قضیه چیز دیگری است. خیلی‌ها را می‌شناسم که سر سیاست همه چیزشان را از دست دادند!»...
 
ظاهرا گفته بودید نفر دوم شوروی جاسوس آمریکا از کار درآمد؛ این‌طور نیست؟
بله؛ مرد شماره 2 شوروی و چشم راست استالین، بعد جاسوس سی.آی.ای (CIA) از کار درآمد! خب این چیزها باید قدری انسان را هوشیار کند.
 
و کلام آخر؟
خسرو گلسرخی مثل صدها جوانی بود که حکومت پهلوی آنها را عصبانی کرده بود؛ با رفتارهای غیر قابل توجیه و فشارها و فسادها. اینها فطرت پاکی داشتند، اما از دست شاه وخانواده‌اش عصبانی بودند. البته خسرو ریشه‌های مذهبی داشت، اما شناخت جامعی از چپ نداشت. خیلی از جوان‌های چپ‌گرا، چپ را به درستی نمی‌شناختند؛ چون اساسا منابع قوی و درستی هم برای شناخت چپ در ایران نبود. تعدادی ترجمه بود که از دهه 1320 منتشر شده بود و دست به دست می‌گشت.
https://iichs.ir/vdcc.4q4a2bqi1la82.html
iichs.ir/vdcc.4q4a2bqi1la82.html
نام شما
آدرس ايميل شما