ایرانیان از دوره قاجار وقتی که عملا تحت سلطه روسیه تزاری و انگلستان بودند معمولاً یک نگاه مثبتی به آمریکا داشتند و این نگاه مثبت تا جنگ جهانی اول هم ادامه داشت و حتی تا تأسیس سلسله پهلوی، در دوره رضاشاه و در دوره محمدرضاشاه، تا هنگام نهضت ملی و کودتای 28 مرداد 1332، تقریبا نگرش ایرانیان به دولت آمریکا مثبت بود، به دلیل اینکه بر اساس دکترین مونروئه، آمریکا در این بخش از نیمکره جهان حضور و دخالت استعماری و امپریالیستی نداشت و بنابراین، جامعه ایرانی نسبت به آن نگاه مثبتی داشت...
روایتی از شکسته‌شدن طلسم آسیب‌ناپذیری آمریکا
 
ایرانیان از دوره قاجار وقتی که عملا تحت سلطه روسیه تزاری و انگلستان بودند معمولاً یک نگاه مثبتی به آمریکا داشتند و این نگاه مثبت تا جنگ جهانی اول هم ادامه داشت و حتی تا تأسیس سلسله پهلوی، در دوره رضاشاه و در دوره محمدرضاشاه، تا هنگام نهضت ملی و کودتای 28 مرداد 1332، تقریبا نگرش ایرانیان به دولت آمریکا مثبت بود، به‌دلیل اینکه بر اساس دکترین مونروئه، آمریکا در این بخش از نیمکره جهان حضور و دخالت استعماری و امپریالیستی نداشت و بنابراین، جامعه ایرانی نسبت به آن نگاه مثبتی داشت. ولی پس از اقدام ملت ایران در نهضت ملی برای رها ساختن نفت کشور از سلطه انحصاری انگلستان، که موفق هم شد این کار را انجام بدهد، در روند اجرای ملی کردن صنعت نفت دولت آمریکا با دولت انگلستان برای شکست نهضت ملی و برکنار کردن دولت ملی همدست و همداستان شد و دولت مورد نظرشان، یعنی دولت سپهبد زاهدی را، برای اینکه منافع آنها در نفت و اقتصاد ایران تأمین بشود، برسر کار آوردند. از این تاریخ است که دیگر نگرش جامعه ایرانی به دولت ایالات متحده آمریکا تغییر می‌کند و منفی می‌شود. به‌دلیل اینکه ایرانیها دیدند همان برخوردی که استعمار بریتانیا نسبت به ملت ایران داشت، عملا در عرصه جهانی ایالات متحده آمریکا نیز هم داستان و شریک بریتانیا در برابر ملت ایران است. این رویداد همزمان شد با افول قدرت جهانی بریتانیا و افزایش و صعود قدرت ایالات متحده در جهان. این امر باعث شد تا دولتهای ایران از کودتای 28 مرداد 1332 به بعد عملا تحت سلطه آمریکا قرار بگیرند. آمریکا دست برتر را در مداخله در امور ایران داشت.
هر چه سلطه آمریکا بر ایران از 28 مرداد به بعد بیشتر می‌شد، نگرش ملت ایران به دولت آمریکا منفی‌تر می‌شد و آن را به عنوان یک دولت امپریالیستی و استعماری در برابر منافع خودشان تلقی می‌کردند. هر چه روند وابستگی به ایالات متحده بیشتر ادامه پیدا می‌کرد، ملت ایران رژیم حاکم خودش را وابسته تر به دولت آمریکا می‌دید و استقلال کشورش را بیشتر در معرض تهدید می‌دید. طبیعی بود که مبارزه ملت ایران با رژیم شاه به این دلیل که عملکرد آن رژیم را نافی استقلال کشور می‌دید بیشتر می‌شد. این روند به همین ترتیب ادامه داشت و سرکوب ملت بیشتر می‌شد. در این شرایط، حمایت آمریکا از رژیم پهلوی نیز به معنای حمایت از سرکوب ملت بود. این فاصله ای بود که هر چه بیشتر بین جامعه ایرانی  و دولت ایالات متحده آمریکا ایجاد می شد. تا جایی که در سال 1348 بر اساس دکترین نیکسون عملاً دولت ایران به عنوان ژاندارم منطقه یعنی حافظ منافع آمریکا در منطقه غرب آسیا (خاورمیانه) و جنوب خلیح فارس کارکرد پیدا کرده بود و این موضوع مردم ایران را هر چه بیشتر از آمریکا متنفر می‌ساخت و بیزار می‌کرد. البته از آن تاریخ که روسیه تزاری به اتحاد شوروی سوسیالیستی تبدیل شد و آرایش سیاسی جهان تغییر کرد و جهان از آن تاریخ به بعد به دو قطب شرق کمونیست و غرب کاپیتالیست تبدیل شد، عملا کشور ایران به‌گونه ای در مدار بلوک غرب قرار گرفت و به عنوان متحد غرب تلقی می‌شد و این روند تا سال 1357 ادامه داشت.
 

 
در چنین شرایطی که وضعیت دو قطبی بر نظام بین‌المللی حاکم بود، مبارزات ملت ایران که از مدتها قبل و به ویژه از سال 1341 به رهبری امام خمینی در مبارزه با رژیم پهلوی شکل گرفته بود، عملا به گونه‌ای مبارزه با رژیمی بود که منافع آمریکا و غرب را در این کشور تأمین می‌کرد. البته شعار اصلی انقلاب ایران، نه شرقی، نه غربی، و استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی بود. یعنی در حالی که برای استقلال کشور با غرب مبارزه می‌کرد، به هیچ وجه رویکردی برای پیوند به شرق کمونیست هم نداشت. با این حال با انقلاب اسلامی، رژیم پهلوی یعنی رژیم وابسته به آمریکا از ایران حذف شد. آمریکا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، منافع خودش را در کشور ایران در معرض تهدید می‌دید و موقعیت جهانی‌اش را در برابر اتحاد جماهیر شوروی تضعیف شده می‌دید.
طبیعی بود که پس از انقلاب، آمریکا سعی می‌کرد سناریوهایی را برای تأمین موقعیت و منافع خود در کشور ایران اجرا بکند. اولین راهبرد آمریکا آن بود که بتواند زمینه‌ای فراهم بکند که همانند کودتای 28 مرداد 1332، که در آن تاریخ شاه از کشور بیرون رفته بود ولی با حمایت آمریکا و انگلیس دوباره به کشور برگردانده شد، دوباره همان شرایط را برقرار و اجرا کند. یعنی رژیم پهلوی و شاه را به کشور باز گرداند. سناریوی دوم آن بود که اگر نتواند رژیم پهلوی را برگرداند، بکوشد از بین جریانهای موجود در نظام جمهوری اسلامی، جریانهای غربگرا و جریانهایی را که آمریکا بتواند روی آنها سرمایه‌گذاری بکند و منافع آن دولت را تأمین کنند برسرکار بیاورد. لازمه تحقق هر کدام از سناریوهای آمریکایی این بود که روند انقلاب و انقلابیون در کشور تضعیف و حذف شود. به همین علت، آمریکا به‌رغم مواضع رسمی و اظهارات  دیپلماتیک مبنی بر به رسمیت شناختن انقلاب و جمهوری اسلامی، اما عملا از هرگونه تحرکی که برای تضعیف و تخریب انقلاب صورت می‌گرفت حمایت می‌کرد. جامعۀ ایران در همۀ اغتشاشاتی که در کردستان، آذربایجان، خوزستان، بلوچستان و… رخ می‌داد، به‌گونه‌ای همدلی و حمایت دولت آمریکا را می‌دید. در چنین فضایی، وقتی شاه از کشور بیرون رانده شده بود و در کشورهای مختلف سرگردان بود، آمریکا بر سر یک دو راهی قرار گرفته بود؛ از یک سو به خاطر اینکه موقعیت آمریکا در کشورهای وابسته به آن در منطقه تضعیف نشود و رژیمهای وابسته ناامید نشوند، برای اثبات وفاداری خود به رژیمهای وابسته به آمریکا در منطقه، مایل بود که شاه را در آمریکا بپذیرد، و از سوی دیگر به خاطر اینکه درگیری و رویارویی مستقیم با انقلاب منافعش را بیشتر تهدید می‌کرد نمی‌توانست شاه را بپذیرد. اما با وجود این، شاه که در آن زمان در مکزیک به سر می‌برد، در 30 مهر 1358 به عنوان معالجۀ بیماری به آمریکا دعوت شد. این اقدام ایالات متحده آمریکا، در پی دیگر حمایتهای آن دولت از ضد انقلاب، برای جامعه ایرانی این خاطره را تداعی کرد که آمریکا با پذیرش شاه می‌خواهد همان سناریویی را که در جریان 28 مرداد برای بازگرداندن شاه انجام داد، دوباره انجام بدهد.
در چنین شرایطی بود که رهبر انقلاب، امام خمینی، در 10 آبان در یک سخنرانی در واکنش به این اقدام آمریکا، آن را محکوم کرد و از ملت ایران، مخصوصا جوانان، دانشجویان دینی و دانشگاهی خواست که مبارزه خودشان با دولت آمریکا را گسترش بدهند. در پی چنین موضعی بود که در جریان راهپیمایی عمومی 13 آبان 4/1358 نوامبر 1979 که به‌مناسبت سالروز دو رویداد دیگر (یکی تصویب لایحۀ کاپیتولاسیون در 1343 و دیگری کشتار دانش آموزان در 1357) انجام می‌شد و هر دو رویداد نیز نتیجۀ سلطۀ آمریکا و کارکرد رژیم وابسته به آن بودند، دانشجویان دانشگاههای تهران، به‌طور خودجوش و نه به عنوان اجرای یک دستور از سوی رهبری، تصمیم گرفتند برای رساندن پیام اعتراض خودشان نسبت به اقدامات ضد انقلابی آمریکا، سفارت آن دولت را به عنوان اعتراض اشغال کنند. با اشغال سفارت، 66 تن از کارکنان آن در اختیار دانشجویان قرار گرفتند، ولی پس از مدتی دانشجویان اعلام کردند که بر پایۀ آموزه‌های اسلامی و بنا به ملاحظات انسان‌دوستانه، 13 تن از آنان را که چند نفر سیاه پوست و چند نفر زن بودند آزاد کردند.
در مرحله اول تصمیم دانشجویان این بود که برای مدت کوتاهی سفارت را اشغال کنند، فریاد اعتراض ملت ایران را به گوش جهانیان برسانند و بعد هم سفارت را ترک کنند. اما پس از تصرف سفارت، با توجه به موقعیت جهانی آمریکا از یکطرف و عظمت و شهرت انقلاب ایران در جهان از طرف دیگر، این رویداد از منظر محافل سیاسی جهان عملا به یک رویداد بزرگ بین‌المللی تبدیل شد. این رویداد از حالت یک اعتراض محدود دانشجویی خارج شد و عملا با موقعیت جهانی آمریکا و اعتبار جهانی انقلاب اسلامی گره خورد و به نماد رویارویی تمام عیار یک انقلاب ضد امپریالیستی با دولت آمریکا به عنوان سردمدار نظام سلطه تبدیل شد. مسئله به‌گونه‌ای شد که هر کدام از دو طرف احساس کردند پیروزی یا شکست در این حادثه برای حیثیت جهانی‌شان اهمیت تعیین‌کننده‌ای پیدا کرده است و از این رو، هر کدام سعی می‌کردند موضوع را از موضع قدرت فیصله بدهند به‌گونه‌ای که اعتبار و موقعیت سیاسی آنها کمترین آسیب را ببیند.
به نظر من این مهم‌ترین عاملی بود که با عث شد تصرف سفارت به آن چند روز محدود نشود. رهبر انقلاب با توجه به اینکه دانشجویان گفتند اسناد مهمی در سفارت آمریکا کشف کردند که مأموران سفارت در حال نابود کردن آنها بودند و آن اسناد ثابت می‌کردند که آمریکا در امور داخلی ایران مداخله کرده و در تحرکات ضد انقلابی و حمایت از جریانهای ضد انقلابی نقش داشت، از اقدام اشغال سفارت حمایت کرد و آن را «لانۀ جاسوسی» لقب داد. اقشار مختلف ملت ایران نیز در تظاهرات میلیونی از این اقدام دانشجویان حمایت کردند. و اینگونه شد که این حادثه به یک حادثه جهانی و حیثیتی تبدیل شد و هر طرفی سعی می‌کرد که به‌گونه‌ای با حفظ موقعیت جهانی خود آن را پایان دهد. این باعث شد که بحران ادامه پیدا کند.
هم ایران سعی کرد از این حادثه در عرصه جهانی به عنوان  یک حرکت انقلابی، حقانیت انقلاب ملت ایران و سلطۀ ایالات متحده  بر اقتصاد، سیاست و فرهنگ ایران در طول چندین دهه را برای جهانیان آشکار کند، و هم آمریکا سعی می‌کرد با نادیده انگاشتن شرایط و فضای انقلابی کشور و ذهنیت منفی جامعۀ ایران نسبت به آن دولت، این حرکت دانشجویان ایرانی را به عنوان یک حرکت مخالف با حقوق و عرف بین‌المللی القاء کند. به هرحال، دولت آمریکا ابتدا دنبال راهکارهای دیپلماتیک برای حل و فصل مسئله بود ولی در ادامه حتی به اقدام نظامی مستقیم هم دست زد و هواپیماهای آن برای رهایی مأموران سفارت در منطقۀ طبس در خاک ایران فرود آمدند اما عملیات آنها با شکست مواجه شد. به هر حال، همۀ این تلاشهای آمریکا ره به جایی نبردند و این مسئله به طول انجامید. رهبر انقلاب تصمیم‌گیری در بارۀ این مسئله را به مجلس شورای اسلامی سپرد و سرانجام پس از 444 روز، این بحران در قالب «بیانیۀ الجزایر» خاتمه پیدا کرد.
 

 
این رویداد هم در عرصه داخلی برای ایران و هم در عرصه سیاست جهانی برای ایران و آمریکا پیامدهایی داشت و به‌گونه‌ای تحولات بعدی درون کشور و همچنین، روابط ایران و آمریکا را تحت تأثیر قرار داد.
عرصه داخلی
—   یکی از پیامدهای مهم تصرف لانه جاسوسی آمریکا و اسناد افشا شده از آن مکان، ایجاد باور عینی‌تر مردم ایران به حقانیت انقلاب اسلامی و تقویت همبستگی ملی در کشور و تعمیق مبارزۀ ضد استعماری ملت ایران بود.
—  پیامد مهم دیگر آن رویداد، تعمیق آگاهی ملت از پیچیدگیهای عملکرد امپریالیسم و نظام سلطه بود که باعث خنثی شدن بسیاری از برنامه‌های ضد انقلابی داخلی و خارجی  و مصون ماندن اساس انقلاب شد.
—  پیامد دیگر این بود که جریان انقلابی در افکار عمومی مقبولیت بیشتری یافت و در حاکمیت کشور قدرت یافت و جریان متمایل به غرب افول کرد.
—  نکته دیگر پیشتازی جریان اسلامی در مبارزه با امپریالیسم آمریکا در برابر جنبش جهانی چپ بود.
عرصه خارجی
—  در عرصه خارجی، شکستن طلسم آسیب‌ناپذیری آمریکا در جهان و شکستن این دیدگاه که رویارویی با آمریکا امکان ندارد، یکی از پیامدهای مهم آن رویداد بود. در آن رویداد، انقلابی که بر ضد امپریالیسم آمریکا و رژیم وابسته به آن شکل گرفته بود توانست به بسیاری از کشورهای دنیا نشان بدهد که می‌توان با آمریکا روبه‌رو شد و هیمنۀ سلطه‌جویانۀ او را شکست. پس از رویداد بزرگ انقلاب اسلامی، این رویداد اولین نقطۀ برجسته در منحنی افول هیمنه و اقتدار آمریکا در انظار جهانیان بود.
—  پیامد دیگر، مستند شدن سلطه‌جویی آمریکا با انتشار اسناد باقیمانده در سفارت و تقویت و رشد مقاومت و مبارزۀ ضد استعماری ملل جهان سوم و جهان اسلام بود.
—   پیامد دیگر آن رویداد، تشدید خصومت دولت آمریکا و تضییع بیشتر حقوق مشروع ایران با ایجاد بحرانها و مشکلات سیاسی ـ اقتصادی متعدد در عرصۀ بین‌المللی و داخلی برای انقلاب و نظام اسلامی و ملت و کشور ایران از سوی آن دولت و تا حدودی بلوک غرب بود.
 
این وضع تا به امروز در روابط  بین آمریکا و ایران همچنان ادامه دارد و مسئله محوری است. خصومت دولت آمریکا و تلاشهای آن برای ناکام‌سازی انقلاب و ملت ایران کاهش نیافته است، اگر چه در این باره توفیقی نداشته است.
  https://iichs.ir/vdcf.1dviw6dycgiaw.html
iichs.ir/vdcf.1dviw6dycgiaw.html
نام شما
آدرس ايميل شما