سه طایفه ترکمن جعفربای، آتابای و ایلغی، به خاطر حضور در مجاورت شرقی استرآباد، نقش مهمّی در بروز آشفتگی و نابسامانی معیشت مردم آن منطقه طی دوره زمانی موردنظر داشتند، و در این میان، طایفه ایلغی، بیش از همه، تأثیرگذار بود. اخباری حاکی از چپاول، غارتگری و حتی کُشتار اهالی سرخنکلاته از سوی طوایف ترکمنِ مذکور...
نگاهی به برخی چالشهای اجتماعی یکی از نواحی استرآباد (سُرخَنکلاته) مقارن دوره مشروطه

انقلاب مشروطه ایران و سالهای مربوط به آن، بدون تردید، یکی از ادوار مهیّج و برجسته تاریخ ایران می ­باشد، که همواره از ابعاد گوناگون، بازتاب قابل ­توجّهی در تحقیقات و پژوهشهای محقّقان و اندیشمندان ایرانی در زمینه تاریخ، داشته است. یکی از جوانب در رابطه با موضوع موردنظر، که البتّه نسبت به مسائل سیاسی، فکری و حتی اقتصادی، توجه نسبتاً کمتری به آن گردیده، در زمینه اجتماعی یعنی معضلات و دشواریهای زندگی مردم در مناطق جغرافیایی گوناگون ایران، به­خصوص نواحی دوردست و کمترشناخته شده می­باشد. در این مقاله کوتاه، سعی بر آن است تا بر اساس یک منبع تاریخی ارزشمند و خاص یعنی گزارشهای حسین­قلی مقصودلو (که در همان زمان از گرگان به تهران مخابره می­شد)، نظری اجمالی به برخی عوامل عمده و تأثیرگذار در بروز چالشهای اجتماعی در یکی از نواحی استرآباد (یعنی سرخنکلاته که اکنون در حدِّ فاصل گرگان ـ علی­آباد کتول قرار دارد)، طی دوره مشروطه و دهه بعد از آن، بیفکنیم.
 
ناامنی ناشی از منازعه با ترکمانان
با توجه به روایات موجود، شاید بتوان، درگیری و مجادله پی­درپی با طوایف ترکمن را برجسته ­ترین و مهمترین چالش در زندگی مردم سرخنکلاته طی برهه زمانی موردنظر دانست. این موضوع، با حضور اقوام ترکمن در قسمت شمال ­شرقی خاک ایران، و به ­خاطر عدم وجود یک تشکیلات نظامی سازمان ­یافته و نیرومند برای اجرای نظم­ و امنیت در آن زمان، نه تنها برای اهالی مناطق مختلف استرآباد مِنجمله سرخنکلاته، بلکه برای مردم نواحی دیگری از آن بخشِ ایران ­زمین مانند ساکنین خراسان شمالی نیز یک مسئله بغرنج محسوب می­شد.
 
سه طایفه ترکمن جعفربای، آتابای و ایلغی، به خاطر حضور در مجاورت شرقی استرآباد، نقش مهمّی در بروز آشفتگی و نابسامانی معیشت مردم آن منطقه طی دوره زمانی موردنظر داشتند، و در این میان، طایفه ایلغی، بیش از همه، تأثیرگذار بود. اخباری حاکی از چپاول، غارتگری و حتی کُشتار اهالی سرخنکلاته از سوی طوایف ترکمنِ مذکور، از رویدادهای تقریباً مکرّر و معمول در گزارشهای ارائه­ شده از سوی حسین­قلی مقصودلو طی دوره مشروطه و یک دهه بعد از آن به شمار می­آید، که البته، این اقدام آنان، بدون پاسخ نبوده، بلکه حتی بعضاً به همان شدّت و حدّت، با اقدامات تلافی­جویانه ساکنین سرخنکلاته مواجه می­­شد.
 
بر اساس روایتی مورخ فروردین1290ش(آوریل 1911م)، در ارتباط با انجام گروگان­گیری از سوی تراکمه، و پرداخت باج به­وسیله رعایای سرخنکلاته، چنین آمده است: «طایفه ایلغی سه نفر کسان حاجی ­شیخ ­حسین رئیس را برده­اند، رعیّت سرخونکلاه ناعلاج شده قرار دادند طایفه قرقچی را جواب نموده کمافی­السّابق ساخلوئی قریه را به طایفه ایلغی واگذار نمایند و صدوپنجاه تومان وجه با برنج و خلعت فرستاده سه نفر اسیر را آوردند»1. به­علاوه، گزارشهایی مبنی بر به یغما بردنِ دسته­ای از گوسفندان همراه با چوپانش که متعلّق به یکی از اشخاص متنفّذ و ملّاکین عمده سرخنکلاته به نام حاج جعفرخان (برادرِ حاج رحیم­خان مقصودلو، یکی از رجال بانفوذ استرآباد، از روسای برجسته مشروطه در این منطقه، و فرمانده یکی از افواج نظامی مهمّ استرآباد یعنی فوج سرخنکلاته) بود از سوی تراکمه آتابائی، که سرانجام، با دریافت باج تحت عنوان حق ساخلوئی (ساخلو یعنی پادگان، و ساخلوئی مترادف با نگهبانی و حفاظت است) خاتمه یافت2؛ اسارت دو نفر از اهالی سرخنکلاته، در حال نگهبانی شلتوک بر سر کشتزار، از طرف چند نفر مهاجم طایفه ایلغی3؛ آدم­ربایی و  همچنین دستبرد پنج رأس اسب توسط برخی عناصر ایلغی4؛ استراق و به یغما بردنِ سی­وپنج رأس گاو5، نمونه­های مبرهن دیگری در این راستا یعنی عدم امنیّت مالی می­باشد. این وضعیت نه تنها در سالهای حول مشروطه، بلکه تا یک دهه بعد از آن، و حتی اوایل قرن 13ش نیز تداوم یافت. مطابق با گزارشی مورخ اکتبر 1917م (مهر 1296ش) راجع به چپاول اموال از سوی طایفه ایلغی چنین آمده است: «دوازده بار برنج صدری از قریه سرخونکلاته دو فرسخی مشرقی حمل به شاهرود بوده هفت نفر ترکمان ایلغی گرمابدشت بسخو داشته برنجها را با مالها چپاول کرده بردند. آقاعلی­خان دویست تومان وجه نقد فرستاده بارهای برنج و مالها را مسترد نمودند»6.
 
بر اساس گزارشی دیگر، مربوط به سالهای نخستین قرن13ش یعنی مورخ فوریه 1924م (بهمن1302ش)، در مورد نهب و راهزنی ترکمانان آتابای چنین روایت شد: «دو نفر سرخونکلاته­ای و حسین­آبادی از شهر مراجعت می­کردند. مشرق شهر جنب خشک رودخانه با هفت ترکمان تصادف می­نمایند، حسین­اّبادی تسلیم شده تفنگ و مادیان را می­دهد  سرخونکلاته­ای تسلیم نشده او را مقتول ساخته تفنگ و مال او را هم می­برند. خبر به شهر رسیده نعش مقتول را به شهر آورده خاک کردند. رعیت سرخونکلاته هم تقاص کرده صبح دهم ماه مذکور جنب قریه فوجرد دو نفر ترکمان آتابائی را مقتول ساخته مال و تفنگ آنها را می­برند»7.
 
علاوه بر حادثه مذکور، روایات نسبتا متعدّدی دالِّ بر اقدام به قتل و آدم­کشی از سوی عناصر ترکمن ایلغی و آتابای در قِبال اهالی سرخنکلاته، حتی تا سالهای ابتدایی سده13ش وجود دارد8، که اوج این نوع اقدامات تراکمه را می­توان در مبادرت آنان به قتل حاج رحیم­خان مقصودلو در اسفند  1287ش عنوان کرد. او که به­عنوان یکی از رجال برجسته مشروطه­طلب، از سوی انجمن مشروطه­خواهان گرگان برای ترغیب طوایف ترکمن در راستای عدم حمایت از مستبدّین و گرایش به مشروطه، راهی ترکمن ­صحرا شده بود، «با 15 سوار  خود به طایفه ایلغی رفته خانه محمدخان وارد می­شود یکمرتبه سی نفر پیاده او را تفنگ زده هشت گلوله به او خورده سرش را برده و پانزده سوار هم مفقود می­باشند. صدتومان وجه با ده بار برنج برای دادن نعش مشارالیه ترکمانها مطالبه دارند تا چه اقتضا نموده به عرض می­رساند»9. در نهایت،  بعد از تقریبا یک ماه از بروز واقعه مذکور، ترکمانان ایلغی، با دریافت هفتصد تومان وجه نقد از سرخنکلاته، حاضر به استرداد جسد رحیم­خان شدند10.
 
روایتی دیگر مقارن با مارس 1919م (اسفند 1297ش) مبنی است بر آشفتگی و اختلالِ بیش از پیشِ زندگی رعایای سرخنکلاته، در نتیجه خشم شدید اعضای طایفه ایلغی از نابودی رئیس خود به­وسیله خویشانِ رحیم خان مقصودلو: «150سوار طایفه ایلغی یک فرسخی زیر حد قریه سرخونکلاته اردو زدند و خیال شرارت و چپاول و تقاص خون محمدخان را می­نمایند. حیدرقلی­خان پسر حاج رحیم خان جدّا در مقام جلوگیری برآمده تفنگ زیادی به رعیت داده شب­ و روز قراول گذارده، لکن قتل محمدخان ایلغی باعث خسارت و زحمت رعایا گردیده که نمی‌توانند امساله را کشت و زرع بنمایند تا چه اقتضا کند»11.
 
همان­طور که پیشتر نیز به آن اشاره شد، در  بروز و تشدید تنش و ناآرامی میان طرفین، اهالی سرخنکلاته نیز بی­تأثیر نبوده، اگرچه عمدتاً در موضع تدافعی قرار داشتند، ولی از هر فرصتی در راستای ضربه زدن به تراکمه، استفاده می­کردند. چپاول و غارت یک شخص ترکمن تبعه روس (از اهالی خیوه در ازبکستان که البته به ترکمانان آتابای مرتبط بود) به­وسیله نیروهای سواره سرخنکلاته تحت فرماندهی رحیم­خان مقصودلو12؛ سوء­قصد به جان یکی از رؤسای طایفه آتابای توسط نیروهای سرخنکلاته به دستور رحیم­خان13؛ اِغفال و به قتل رساندنِ رئیس طایفه ایلغی یعنی محمدخان از سوی خویشاوندان رحیم­خان مقصودلو تقریبا هشت سال بعد از کشته ­شدن رحیم­خان، به نیَّت تقاص خون او : «دو روز نعش محمدخان را نگاه داشته رعیّت سرخونکلایی تماماً از صحرا مراجعت کرده، بعد فرستادند چون طایفه جعفربائی با طایفه ایلغی هم تیره و یک سلسله محسوب می­شوند خوانین و قضات آنها برای ترحیم به طایفه ایلغی آمده مذاکره برای انعقاد اردو و خرابی دهات استرآباد رستاق را می­نمایند. طایفه داز و آتابائی صلاح ندانسته و اقدامی هم نکرده­اند تا چه اقتضا کند»14. آقاعلی­خان(برادر رحیم خان) مقصودلو، به این هم قانع نشده، با یک روش فریب­آمیز و مزوّرانه، بازهم برخی دیگر از روسای طایفه ایلغی را به سرخونکلاته کشانده، و آنان را هم به سوی مرگ رهنمون نمود: «بعد از چند روزی تراکمه جعفربائی در مقام تقاص برآمده خیال انقلاب فوق­العاده داشتند. رؤسای طایفه ایلغی مساعدت نکرده از طرف آقاعلی­خان مذکور ساخلوئی قریه و خانی طایفه را به عنوان صفرخان و نعیم­خان طایفه ایلغی منظور نموده ایشان را اطمینان داده با چهار نفر سوار به سرخونکلاته آمدند. مراجعت با یک نفر سیّد که تراکمه را از راه خطرناک رد نماید می­روند. گماشتگان آقاعلی­خان مذکور قبل از وقت بسخو داشته ترکمان را تیر زده مقتول و سیّد را هم تیر گرفته مشرف به موت است»15.
 
علاوه بر طایفه ایلغی، عناصر مرتبط با طوایف آتابای و جعفربائی نیز در معرض اقدامات کینه­توزانه و تلافی­جویانه اهالی سرخنکلاته قرار داشتند. شبیخون و قتل سه نفر از ترکمانان جعفربائی به وسیله برخی رعایای سرخنکلاته در بهمن 1297ش16، و اقدام برخی ساکنین سرخنکلاته در راستای غارت اموال دو ترکمن آتابای در خرداد 1298ش17، و برجسته­تر از اینها، خدعه و فریب دیگری از سوی آقاعلی­خان مقصودلو به­منظور  قتل رئیس طایفه آتابای (میرعلی­خان)18، نمونه­هایی در این زمینه می­باشند.
 
آخرین نکته راجع به چالش مداوم و ریشه­دارِ اهالی سرخنکلاته با عناصر ترکمن، به درهم تنیده شدنِ این جدال و کشمکش با یک موضوع سیاسی در سالهای حوالی مشروطه برمی­گردد، یعنی زمانی که، اکثر رجال و متنفّذین سرخنکلاته، در رأس آنان هم رحیم­خان مقصودلو، در صف مشروطه­خواهان قرار گرفته بودند، در آن­سو، طوایف ترکمن، از محمدعلی­شاه و جناح استبدادی حمایت می­کردند، که همین امر نیز، بر شدّت­وحدّت کدورت و درگیری میان طرفین، در مقطع زمانی موردنظر، می­افزود19.
 
تعدّی و اجحاف خوانین و ملّاکین
عُسرت و دشواریهای زندگی برای مردم به­ویژه رعایا و اقشار فرودستِ سُرخَنکلاته، فقط مُنبعث از تحرّکات و اقدامات نیروهای مهاجم بیرونی، به­خصوص، برخی طوایف ترکمن نبود، بلکه آنان از سوی عناصر درونی یعنی رجال متنفّذ اعم از اغنیا، خوانین و زمینداران سرخنکلاته­ای نیز شدیداً تحت فشار بوده، در معرض ستم و زورگویی آنان قرار داشتند. مطابق با روایتی: «یک نفر رعیت سرخانکلاه به انجمن ولایتی عارض شد که حیدرقلی­خان و حاجی­تقی خان امر نموده کربلائی رمضان کدخدا را چوب زده مبلغ بیست­ونه تومان دیه وارد کرده است.  به امر حاج شیخ حسین رئیس، ماموری رفته حیدرقلی­خان  و حاجی­تقی­خان را با کدخدا به انجمن آورده رسیدگی نمودند. بعد از ثبوت تقصیر، خوانین عارض از تقصیر آنها گذشت نموده لکن حکم شد کدخدا را یا مجازات نمایند یا وجه دیه را بدهد. کدخدا انکار داشت. در محکمه آقاسیدجمال رفته، وجه دیه را در نُه تومان اصلاح نمودند»20.
 
شاید نمونه بسیار واضح و مشخّص در راستای درکِ میزان تعدّی قشر بالادست و متنفّذ سرخنکلاته نسبت به رعایای این ناحیه، و ازین­رو، پی­بردن به حدّ و اندازه نفرت و بیزاری مردم آنجا در قِبال اشخاص بانفوذ و متعیّن را می­توان در واکنش رعایای سرخنکلاته در ازاء قتل رحیم­خان مقصودلو به وسیله تراکمه مشاهده نمود، که با طغیان و هنگامه مردم توام گردید: «بعد از قتل حاج رحیم­خان رعیت سرخانکلاه به واسطه تعدّیات و ظلم مقتول و  حیدرقلی­خان پسرش شورش نموده، سلیمان­خان ­سرتیپ برادر حاج­رحیم­خان را خواسته، سالار مقتدر حکمی برای سوار و کلانتری به اسم مشارالیه فرستاده رعیّت آسوده شوند»21. ماجرا به همین سادگی خاتمه نیافت، چرا که ظاهراً شدّت بغض و کینه مردم نسبت به اقدامات ناروای رحیم­خان و خانواده­اش، بسیار قابل­ توجّه بود: «رعیّت سرخانکلاه تمام مدّعی بر پسر حاج­رحیم­خان گردیده که سی هزار تومان در این چند ساله از بابت مواجب سوار و اجحافات فوق­العاده نموده­اید باید پس بدهید. به این جهت چند مرتبه خانه حاج­رحیم­خان را شلیک تفنگ کرده پسرش فراراً به شهر آمده، حاج­شیخ­حسین برای رفع این اغتشاش جند نفر سادات بنی کریمی را با پانصد نفر تفنگچی سرخانکلاه فرستاده هر آینه طایفه مقصودلوی اصلاح نکنند صلح را مبدّل به جنگ نمایند»22. اگرچه والی و رئیس انجمن ایالتی استرآباد، که با رحیم­خان مقصودلو و فرزندان­اش همسو بوده، برای فرونشاندن خشم معترضان، در ابتدا، از موضع خود عقب­نشینی کرد، اما بعد از چند هفته، هنگامی­ که توانست بر اوضاع مسلّط گردد، معارضین و مخالفین در سرخنکلاته مبادرت ورزید: «سلیمان­خان سرتیپ را با سی نفر رعیت سرخانکلائی از توی شهر گرفته حبس نمودند. فوراً ده نفر سوار سرخانکلاه فرستاده شبانه ریختند به خانه­های رعیّت چند نفر دیگر را گرفته انواع و اقسام اذیت نمودند. صبح یازدهم به واسطه تعدّیات بی­جهت به قرب چهل زن پیاده به شهر آمده در انجمن عدلیه شاکی شدند تا چه اقتضا کند»23.
 
امراض و بلایای طبیعی
علاوه بر تأثیرِ دو عامل انسانی عمده فوق­الذّکر، در راستای ایجاد عدم امنیّت جانی و مالی برای رعایا و مردم سرخنکلاته، ساکنین این منطقه از شمال ایران نیز مانند سایر ایرانیان، در آن دوره زمانیِ پیش از عصر مدرن، به علّت کمبود شدید تجهیزات پزشکی و فقدان امکانات زیستیِ مناسب برای اکثریت عامّه مردم، همواره در مقابل بلایای طبیعی همچون امراض و بیماریهای مُسری و مُهلک، آسیب­پذیر بودند، معضلی که نه تنها معاش بلکه حتی حیات آنها را به مخاطره می­انداخت. چنانکه، بر اساس گزارشی مقارن با مهر ماه1296ش (اکتبر 1917م)، راجع به بروز و شیوع مرض وبا در استرآباد و حوالی آن طی اواسط سال1296ش چنین آمده است: «با اینکه هوا سرد شده است بازهم در شهر جزئی اثری باقی است. به ­قُرب چهارصدنفر نفوس در شهر تلف شده­اند. در سرخونکلاته دو فرسخی مشرقی بروز کرده شصت نفر متجاوز فوت شده. در کتول و فندرسک چندی است اهالی مبتلا می­باشند. در انزان نیز عودت کرده»24.

پی نوشت:
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مخابرات استرآباد (گزارشهای حسینقلی مقصودلو وکیل­الدوله)، به­ کوشش: ایرج افشار و  محمدرسول دریاگشت، تهران: نشر تاریخ ایران، 1363ش، ج1، ص257.
2. همان، ج1، ص72.
3. همان، ج1، ص154.
4. همان، ج1، ص170.
5. همان، ج1، ص181.
6. همان، ج2، ص621.
7. همان، ج2، ص899.
8. برای نمونه، بنگرید به: همان، ج1، ص235، ص295،و ج2 ص819، ص 856، ص867.
9. همان، ج1، ص114.
10. همان، ج1، ص117.
11. همان، ج2، ص643.
12. همان، ج1، ص70.
13. همان، ج1، ص113.
14. همان، ج2، ص625.
15. همان، ج2، ص628.
16. همان، ج2، ص638.
17. همان، ج2، ص653.
18. همان، ج2، ص886.
19. بنگریدبه: همان، ج1، صص121-134.
20. همان، ج1، ص44.
21. همان، ج1، ص133.
22. همان، ج1، ص137.
23. همان، ج1، ص167.
24. همان، ج2، ص559. https://iichs.ir/vdcicqaw2t1a5.bct.html
iichs.ir/vdcicqaw2t1a5.bct.html
نام شما
آدرس ايميل شما