«زنده‌یاد حبیب‌الله عسگراولادی، از منظر خویشِ نزدیک» در گفت‌وشنود با زنده‌یاد ابوالفضل حاج‌حیدری

بی‌آنکه خود بخواهد، محور فعالیت‌ها بود

زنده‌یاد ابوالفضل حاج‌حیدری، خواهرزاده و همرزم دیرین زنده‌یاد حبیب‌الله عسگراولادی بود. او همراه با خویشِ محبوب و مبارز خود، سالیان طولانی را در زندان به‌سر برد، اما ایمان و آرمان خویش را واننهاد. آن مرحوم در گفت‌وشنود پی‌آمده، به بیان بخشی از خاطراتش، از آن بزرگ پرداخته است. یاد و خاطره هر دو مجاهد صادق، گرامی باد
بی‌آنکه خود بخواهد، محور فعالیت‌ها بود
با عنایت به خویشی نزدیک شما با زنده‌یاد حبیب‌الله عسگراولادی، لطفا از قدیمی‌ترین خاطرات خود از ایشان، برایمان بگویید.
بسم الله الرحمن الرحیم. مرحوم آقای عسگراولادی (رضوان‌الله علیه)، دایی بنده بودند، بااین‌همه آنچه خواهم گفت، فارغ از این نسبت فامیلی خواهد بود. من از کودکی این سعادت را داشتم که در کنار ایشان باشم. بعد از اتمام دوره دبستان، با آنکه خیلی به تحصیل علاقه داشتم، به دلیل وضعیت مالی خانواده، ناچار شدم ترک تحصیل کنم و در بازار مشغول کار شوم. به علت علاقه‌ای که به مرحوم عسگراولادی داشتم، در بازار در خدمت ایشان بودم، که با اخوان شایقی کار می‌کردند. از من هم خواستند که بروم و در دفتر کارشان مشغول شوم. بعد هم که از اخوان شایقی جدا شدند، با اینکه آنها خیلی علاقه داشتند که نزد آنها بمانم، ولی خودم به علت وابستگی به مرحوم عسگراولادی، همراه ایشان رفتم.
 
ابوالفضل حاج‌حیدری
 
مرحوم عسگراولادی را با چه خصال و ویژگی‌هایی به خاطر می‌آورید؟
مرحوم عسگراولادی، فوق‌العاده صبور و خوش‌اخلاق بودند و در کسب و کار، سعی بلیغ داشتند که تمامی احکام اسلامی را رعایت کنند و به همین دلیل، همه به ایشان اعتماد و علاقه داشتند. بسیار به مسائل شرعی حساس بودند، که این برای من بسیار باارزش بود. ایشان دروس حوزوی را، هم می‌خواندند و هم تدریس می‌کردند و آشنایی ایشان با مسائل فقهی، بسیار برایم جذاب و مغتنم بود. وقتی در دفتر ایشان مشغول کار شدم، کم‌کم با فضای مسجد امین‌الدوله ــ که آن موقع متولی آن مرحوم حاج شیخ محمدحسین زاهد بودند و بعد مرحوم آیت‌الله حق‌شناس مدیریت آنجا را به عهده گرفتند ــ آشنا شدم.
 
فعالیت سیاسی شما، از همین مسجد شروع شد؟
بله؛ این مسجد از پایگاه‌های فعال و شاخص مبارزاتی، مخصوصا در منطقه بازار بود. مرحوم عسگراولادی و همفکران ایشان، از حضرت امام تبعیت محض داشتند و در نهضت اسلامی فعال بودند. من هم از همین جا، با مسائل سیاسی و اجتماعی آشنا شدم.
 
در این مسجد، به چه شکل فعالیت می‌کردید؟
غیر از بحث‌هایی که آیت‌الله حق‌شناس مطرح می‌کردند، که همه آموزنده و جذاب بودند، بودن در خدمت مرحوم عسگراولادی و مراوده با همفکران ایشان، کم‌کم مرا با فضای مبارزات آشنا کرد. روزهای پنجشنبه هم با افرادی که در مسجد امین‌الدوله می‌شناختیم، به خارج از شهر می‌رفتیم و برنامه‌های اردویی داشتیم. مدیریت این برنامه‌ها هم، اکثرا با مرحوم عسگراولادی و مرحوم شفیق بود. برنامه‌ریزی اصلی این اردو هم، ابتدا با مرحوم حاج شیخ محمدحسین زاهد بود.
 
از ویژگی‌های مرحوم عسگراولادی می‌گفتید.
بله؛ یکی از ویژگی‌های مهم ایشان، این بود که با آنکه همیشه محور کارها بودند، اما هیچ وقت خودشان این را نمی‌خواستند و به‌طور طبیعی پیش می‌آمد! فوق‌العاده باهوش و تیزبین بودند و در تربیت، آموزش و کسب و کار، دقت‌هایی داشتند که موجب آموزش و وحدت دوستان و رفقا می‌شد. همه هم ایشان را قبول داشتند؛ چون فوق‌العاده مدیر، بااخلاق، دقیق و در یک جمله: یک مسلمان واقعی بودند.
 
هیئت مؤید از چه دوره‌‎ای و چگونه تشکیل شد و اهدافش چه بود؟
هیئت مؤید قبل از سال 1340 و در کنار جلسات مسجد امین‌الدوله تشکیل شد. در سال‌های 1337 و 1338، جلسه‌ای تشکیل و استخاره گرفته شد، که نام این هیئت را چه بگذارند و آیه مبارکه: «وَ اللَّهُ یؤَیدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یشَاءُ»(1) آمد. قرار شد برادرانی که دروس حوزوی خوانده و با این معارف آشنا بودند، هر هفته یکی از آنها درباره موضوع مشخصی، آیات و روایات مربوطه را جمع‌آوری و در هفته بعد مطرح کند، که خود این هم، شیوه آموزشی مؤثری بود. مدتی که گذشت، قرار شد تا از سخنرانان و علمای مختلفی، برای صحبت در این جلسات دعوت شود. یک بار شهید آیت‌الله بهشتی را، که به خاطر فعالیت‌هایشان از قم به تهران تبعید کرده بودند، دعوت کردند.
 
علت تبعید ایشان به تهران چه بود؟
ایشان در قم، مدارسی را با نگاه به سیستم آموزشی جدید تأسیس کرده بودند، که در کنار دروس عادی، به دانش‌آموزان معارف مذهبی و سیاسی غیر رایج را هم، درس می‌دادند. ساواک متوجه حساسیت موضوع و اهداف این مدارس شد و دکتر بهشتی را از قم به تهران تبعید کرد! آقای حق‌شناس گفتند: شما که دنبال یک روحانی باسواد و روشنفکر می‌گشتید، بروید سراغ آقای بهشتی. من و آقای عسگراولادی و آقای شفیق و یکی دو نفر دیگر، به منزل ایشان رفتیم و درباره جلسات خود، برایشان توضیح دادیم و از ایشان دعوت کردیم. مرحوم عسگراولادی گفتند: «اگر اجازه بفرمایید، ما چند جلسه در خدمت شما باشیم، اگر مطالبی که می‌فرمایید برایمان قابل درک بود، که ادامه می‌دهیم و اگر نبود، مزاحمتان نمی‌شویم!». مرحوم بهشتی با همان دقت نظر کم‌نظیرشان، سؤالاتی را مطرح کردند و بعد گفتند: «همین کار را می‌کنیم». به این ترتیب، این جلسات به شکل دوره‌ای، در منازل تشکیل می‌شدند و خود من وظیفه داشتم تا هر چهارشنبه، به دنبال آن شهید بزرگوار بروم و ایشان را برای جلسه بیاورم. ازآنجاکه تمام افراد جلسه، کاملا شناخته‌شده بودند و اگر فرد جدیدی می‌آمد، بلافاصله شناخته می‌شد، همه مسائل را کاملا صریح مطرح می‌کردند! این جلسات، تا آغاز نهضت امام ادامه داشت. از آن به بعد اشخاص در روند نهضت امام، صاحب مسئولیت‌هایی شدند. شرایط هم بسیار حساس و پرخطر بود و لذا تصمیم گرفته شد این جلسات تعطیل شوند!
 
از زمینه‌های اعدام انقلابی حسنعلی منصور، توسط هیئت‌های مؤتلفه اسلامی بگویید.
در پی وقایع 15 خرداد سال 1342 و دستگیری و زندانی شدن حضرت امام و اعتراض ایشان به لایحه کاپیتولاسیون و نهایتا تبعید ایشان در آبان سال 1343، خفقان، رعب و وحشت سنگینی بر کشور حاکم شد، به گونه‌ای که همه گروه‌های سیاسی، میدان را خالی کردند! سایه سیاه یأس، بر همه جا گسترده شده بود و کسی جرئت نفس کشیدن نداشت! در این شرایط بود که مؤتلفه تصمیم گرفت این فضا را بشکند و یکی از مهره‌های اصلی رژیم، یعنی حسنعلی منصور، نخست‌وزیر وقت، را اعدام کند.
 
چرا حسنعلی منصور؟
چون او نقش اصلی را در تصویب قانون کاپیتولاسیون داشت و صراحتا هم به حضرت امام توهین کرده بود!
 
ظاهرا شما هم، در شاخه نظامی مؤتلفه اسلامی بودید. این‌طور نیست؟
بله و شهید عراقی و شهید صادق امانی، نقش‌ اصلی را داشتند. مرحوم عسگراولادی هم، در شاخه سیاسی بودند، که شاخه نظامی زیرمجموعه آن بود. پس از اعدام منصور، عده‌ای از ما، از جمله مرحوم عسگراولادی، دستگیر شدیم و ما را به زندان شماره یک قصر بردند و بین زندانی‌های عادی انداختند، تا روحیه ما را بشکنند! مدتی در بندهای مختلف آنجا بودیم، تا اینکه ما را به بندهای هفت و هشت بردند، که زندانی کمتری داشت و با اینکه سارق و قاتل بودند، اما به قول خودشان «رجال قاچاق» بودند!
 
ابوالفضل حاج‌حیدری
 
علت اینکه از زندان اولیه، شما را به بند دیگری منتقل کردند، چه بود؟
چون دیدند که زندانیان عادی، دارند توسط ما آموزش می‌بینند، درحالی‌که آنها قصد داشتند، ما با حضور در زندان عادی، تحت تأثیر قرار بگیریم! واقعا عقلشان درست کار نمی‌کرد؛ چون اگر قرار بود که زندانی سیاسی تسلیم شرایط بشود، که کارش به زندان نمی‌کشید! مرحوم عسگراولادی از این فرصت استفاده و حتی رجال قاچاق‌فروش را هم، جذب کردند! بعد از یک سال، ما را به زندان شماره سه بردند، که مهندس بازرگان و دکتر سحابی در آن بودند و آنها را به زندان شماره چهار برده بودند. در آنجا بود که حدود پنجاه نفر شدیم و به قول زندانی‌ها، یک کمون را تشکیل دادیم. شهید عراقی و مرحوم عسگراولادی، در اداره این جمع تأثیر بسزایی داشتند.
 
علاوه بر جنبه مبارزاتی و سیاسی مرحوم عسگراولادی، توجه به محرومان، از ویژگی‌های بارز ایشان بود. ارزیابی شما دراین‌باره چیست؟
ایشان واقعا برای رفع مشکلات مردم، دغدغه داشتند و وقت می‌گذاشتند و هیچ چیزی به اندازه این کار، ایشان را خوشحال و راضی نمی‌کرد. ایشان حتی در روزهای تعطیل و جمعه‌ها هم، برای محرومان وقت ملاقات می‌گذاشتند و در این مسیر، لحظه‌ای آرام و قرار نداشتند. شیوه مدیریتشان در کمیته امداد هم، کاملا شورایی بود. می‌گفتند: «حتی اگر شد، به مجلس می‌رویم و برای کمیته امداد، بودجه گدایی می‌کنیم؛ چون یک آدم دردمند و مستأصل، نمی‌تواند منتظر تصویب بودجه بشود!». ایشان همواره برای حل مشکلات دیگران، از آبروی خود مایه می‌گذاشتند.
صبر و تحمّل در برابر آرای مخالف، انصاف، استقلال رأی، ولایتمداری، پشتکار، روشن‌بینی و بصیرت، تلاش برای آگاه کردن نسل جوان، خدمت بدون منّت و چشمداشت، بخشش کسانی که به ایشان بی‌مهری می‌کردند، خرج کردن از آبرو برای حفظ نظام اسلامی و نهایتا شوق زایدالوصف برای خدمت به خلق خدا، از جمله ویژگی‌های برجسته ایشان بود.
 
https://iichs.ir/vdcbfab5.rhb85piuur.html
iichs.ir/vdcbfab5.rhb85piuur.html
نام شما
آدرس ايميل شما