«زنده‌یاد حبیب‌الله عسگراولادی و شیوه مدیریت کمیته امداد امام خمینی» در گفت‌وشنود با حسین انواری

سیاستمداری در عین پارسایی، مبنای او بود

حسین انواری، فرزند شادروان آیت‌الله محی‌الدین انواری، ابتدا زنده‌یاد حبیب‌الله عسگراولادی را، در قاب دوستی وهمکاری با پدر دید و در سالیان بعد، با او مراوده نزدیک و انس یافت. وی در گفت‌وشنود پی‌آمده، شمه‌ای از خاطرات این دوران طولانی و پرنشیب و فراز را بازگفته است
سیاستمداری در عین پارسایی، مبنای او بود
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ 
طبعا آشنایی شما با زنده‌یاد حبیب‌الله عسگراولادی، نشئت‌گرفته از ارتباط ایشان با مرحوم آیت‌الله محی‌الدین انواری است. این‌طور نیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بله؛ مرحوم آیت‌الله انواری با مرحوم آقای عسگراولادی، ارتباط و دوستی داشتند و لذا من از این طریق، از دوره مدرسه و نوجوانی، ایشان را می‌شناختم؛ منتها چون فاصله سنی من با آن بزرگوار خیلی زیاد بود، در نشست و برخاست‌های پدرم با ایشان، حضور چندانی نداشتم! تازه دبستان را تمام کرده و وارد دبیرستان شده بودم که هر دو دستگیر و زندانی شدند و از آن پس بود که رابطه ما از پشت میله‌های زندان ادامه پیدا کرد! وقتی که آنها به اتفاق شهید مهدی عراقی و چند نفر دیگر، به برازجان تبعید شدند، توانستم به آنجا سفر کنم و جمعشان را ببینم. تا زمانی که ایشان از زندان آزاد شدند، ارتباط چندانی نداشتیم. بعد من به خارج رفتم و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به کشور برگشتم. از آن به بعد در بعضی از جلسات، با ایشان دیدارهایی داشتم، ولی ارتباطمان مستمر نبود، تا اینکه از سال 1370 به بعد، هفته‌ای دو سه بار، با ایشان جلسه داشتم و ارتباط ما بیشتر، درباره مسائل کمیته امداد امام خمینی بود.
 
حسین انواری
 
از شرایط ایشان و دوستانشان در زندان برازجان، چه خاطراتی دارید؟
شرایط آنجا خیلی دشوار و هوا هم بسیار گرم بود! شهید عراقی در محوطه باز زندان، با چلوکباب از ما پذیرایی کردند. هر سه بزرگوار، بسیار بانشاط بودند و غم و اندوهی نداشتند! مرحوم آقای عسگراولادی، خاطره‌ای را که من از مرحوم ابوی هم شنیده بودم، خیلی شیرین نقل می‌کردند. ایشان می‌گفتند: روزی که می‌خواستند ما را به تبعید ببرند، آیت‌الله انواری در وسط راه عصبانی می‌شوند و می‌گویند: ان‌شاءالله که پنچر بشوید! هنوز حرف حاج آقا تمام نشده بود که ماشین پنچر می‌شود! گروهبانی که مأمور حفاظت از آنها بود، به‌قدری وحشت می‌کند که تا آخر سفر چشم از آنها برنمی‌دارد، که نکند یک‌مرتبه کار عجیب و غریب دیگری از آنها سر بزند!
 
در دوره‌ای که از نزدیک با مرحوم عسگراولادی مراوده داشتید، چه ویژگی‌هایی را در ایشان ممتاز و برجسته دیدید؟
اولین ویژگی‌ای که انسان در ایشان مشاهده می‌کرد صبر در برابر سختی‌ها بود. فرازونشیب‌های زندگی هم، ایشان را فوق‌العاده صبور کرده بود. همیشه برای کارهایشان، برنامه‌ریزی دقیق داشتند و فوق‌العاده باانضباط بودند. از دیگر ویژگی‌های ایشان، سخن گفتن بر پایه منطق و استدلال بود. وقتی در جمعی بودند و نظرشان با دیگران تفاوت داشت، کاملا از نظر جمع پیروی می‌کردند. فوق‌العاده هم متواضع بودند. بنده در بسیاری از مسافرت‌های داخل و خارج کشور، ایشان را همراه می‌کردم و می‌دیدم که تواضع، جزء ذات ایشان است و در مقابل کوچک و بزرگ تواضع دارند، بی‌آنکه به این کار ذره‌ای تظاهر کنند! ایشان حافظه فوق‌العاده‌ای داشتند و تا آخر عمر شریفشان، حوادث تاریخی را با جزئیات آن، به یاد می‌آوردند و نقل می‌کردند. از دیگر ویژگی‌های ایشان، انس با قرآن کریم بود. هرگز به یاد ندارم که ایشان جلسه یا سخنرانی‌ای را بدون تلاوت آیات و بعضا ترجمه و تفسیر آنها، شروع کرده باشند. همین انس با قرآن، به ایشان نشاط و شادمانی می‌داد.
در حوزه سیاست، همواره در صحنه و در کنار حضرت امام بودند و در راه ترویج انقلاب اسلامی و پس از پیروزی آن، برای ارتقای جایگاه نظام اسلامی، خواب و استراحت برایشان معنا نداشت! از دیگر ویژگی‌های ایشان، تفکر، عاقبت‌اندیشی و دورنگری بود. ایشان نسبت به مسائل، نگاه راهبردی داشتند. علاوه بر این، همیشه شاکر نعمت‌های الهی بودند و هرگز گلایه نمی‌کردند. همین شاکر بودن، باعث سرزندگی ایشان می‌شد. آقای عسگراولادی، همیشه به داشته‌هایشان فکر می‌کردند و از اینکه در خدمت محرومین بودند، شاکر و خوشحال بودند. ایشان به این کار، به عنوان یک توفیق نگاه می‌کردند، که برای ما بسیار آموزنده بود. ایشان در مقام خدمت‌گزاری، ابدا جناحی و گروهی فکر نمی‌کردند و درحالی‌که دبیرکل حزب مؤتلفه اسلامی بودند و افکار سیاسی ایشان کاملا روشن بود، اما در کمیته امداد، فقط به خدمت فکر می‌کردند. در موضع‌گیری‌هایشان، طبق آیه شریفه قرآن و سنّت معصومین(ع)، نهایت جذب را در بین خودی‌ها داشتند و همواره در پی تقویت وحدت و نزدیک کردن قلوب به یکدیگر بودند. ایشان قبل از ارتحال خود، نامه‌ای به سران فتنه نوشتند و در واقع از آبروی خودشان مایه گذاشتند، که: بیایید و برگردید، در توبه باز است! خیلی‌ها به این رویکرد ایشان ایراد گرفتند و انتقاد کردند، اما ایشان از صمیم دل معتقد بودند که باید در جذب قلوب سرمایه‌گذاری و اختلافات را حل و از دامن زدن به آنها پرهیز کرد. ایشان در عین حال که در مورد خودی‌ها، چنین سعه صدر عجیبی داشتند، در برابر دشمنان نظام اسلامی و کسانی که آگاهانه شیطنت می‌کردند، به هیچ‌وجه کوتاه نمی‌آمدند و مرزبندی با دشمنان، خط قرمز ایشان بود. آقای عسگراولادی مصداق کامل این سخن شهید مدرس بودند، که: سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست. خیلی‌ها این شعار را می‌دهند، ولی در عمل خلاف آن رفتار می‌کنند. سیاست همراه با پارسایی، در تمام رفتارهای سیاسی ایشان مشاهده می‌شد.
 
اشاره کردید که از سال 1370 به بعد، گاهی در هفته با ایشان، بیش از سه جلسه داشتید. در این جلسات، بیشتر چه مسائلی مطرح می‌شدند؟
این جلسات هم خصوصی بودند، هم عمومی. گاهی هم گردهمایی بود و در سالن کنفرانس برگزار می‌شد. کسانی که آقای عسگراولادی را از نزدیک می‌شناختند، می‌دانند که ایشان چقدر نسبت به زندگی محرومان، حساس بودند؛ به همین دلیل هم بخش اعظم وقت این جلسات، به رسیدگی به کار محرومان و خانواده‌های تحت پوشش کمیته امداد می‌گذشت.
 
یکی از مهم‌ترین فرازهای حیات مرحوم عسگراولادی، مسئولیت در کمیته امداد امام خمینی است. شیوه مدیریتی ایشان در این دوره را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
نگاه ایشان به محرومان، یک نگاه دینی و تکلیفی بود. فوق‌العاده دلسوز، عاطفی و متوجه احوال طبقات محروم بودند؛ مثلا اگر در خیابان با راننده‌ای برخورد می‌کردند که سر و وضع مناسبی نداشت، با او سلام و احوالپرسی می‌کردند و سعی داشتند به نوعی به او کمک کنند، که سروسامانی به ماشینش بدهد و بتواند با آن بهتر کار کند. این خلق و خوی ایشان، بسیاری را جذب کرد. به قرض‌الحسنه اعتقاد زیادی داشتند و می‌گفتند: «به جای کمک بلاعوض، سعی کنید به افراد قرض‌الحسنه بدهید، که انگیزه‌ای برای تحرّک آنها شود...». اما اگر کسی واقعا استطاعت بازپرداخت نداشت، آن وقت به او کمک می‌کردند، که از پس پرداخت اقساطش بربیاید. می‌گفتند: «وقتی کسی کمک رایگان می‌گیرد، عزت و کرامتش خدشه‌دار می‌شود و دیگر دلیلی برای حرکت ندارد!...».
ایشان از پایه‌گذاران اصلی کمیته امداد و امین و نماینده حضرت امام و پس از ایشان، رهبر معظم انقلاب در این نهاد بودند. اعتقادشان این بود که باید دست محرومان را گرفت و از جا بلندشان کرد تا روی پای خودشان بایستند، نه اینکه به آنها غذا بدهیم و فلجشان کنیم! همین اعتقاد را هم درباره ایتام داشتند و می‌گفتند: «یتیم را باید تکریم کرد، نه تغذیه! باید خلأ زندگی‌اش را با کار و تلاش و امید پر کرد...»؛ به همین دلیل کمیته امداد در پرتو مدیریت ایشان، تلاش خود را بر کارآفرینی و بالا بردن مهارت خانواده‌های محروم متمرکز کرد، تا آنها هر چه زودتر روی پای خودشان بایستند و وابسته به کمک‌های کمیته امداد نباشند.
 
بر حسب شواهد، ایشان به بخش بین‌المللی کمیته امداد امام خمینی نیز توجه فراوانی داشتند. علت این امر چه بود؟
این بخش به دستور حضرت امام، برای کمک به محرومان لبنان راه‌اندازی شد. کمیته امداد تلاش می‌کرد تا الگوهای خدمت‌رسانی خود به محرومان را به مسئولان آن کشورها منتقل کند. در سفرهایی هم که آقای عسگراولادی به خارج می‌رفتند و بنده در خدمتشان بودم، همین هدف را دنبال می‌کردند. قبل از فوتشان، برای یک سفر آفریقایی برنامه‌ریزی کردیم. به ایشان گفتم: حال شما طوری است که نگران هستیم نکند این سفر طولانی را نتوانید تحمل کنید! گفتند: وقتی می‌آیم، حالم خوب می‌شود! این در حالی بود که وضعیت جسمی مناسبی نداشتند و سفر طولانی، اذیتشان می‌کرد. در تمام این سفرها، صفاتی را که برشمردم، از جمله فروتنی، مهربانی، راهنمایی، نصیحت و تلاش برای حل مشکلات، در کردارشان مشهود بود. ایشان وقتی به مشکلی برمی‌خوردند، تا آن را حل نمی‌کردند، آرام و قرار نمی‌گرفتند! همیشه تلاش می‌کردند به هر نحوی که می‌شود، مشکل دیگران را حل کنند و اغلب بیش از حد توانشان، وقت و انرژی می‌گذاشتند. همیشه می‌گفتند: «امکان کمک کردن به دیگران، هدیه الهی است و خداوند به هر کسی، این نعمت را عطا نمی‌کند! بنابراین وقتی چنین فرصتی پیش می‌آید، استفاده کنید و آن را از دست ندهید...». ایشان حتی در مورد سخنرانی و صحبت کردن هم، می‌گفتند: «حقوق مخاطب را رعایت کنید و با مطالعه قبلی حرف بزنید و با زدن حرف‌های بیهوده، حق آنها را ضایع نکنید!...».
 
و کلام آخر؟
ایشان با قشرهای گوناگون جامعه، از روحانیان گرفته تا مردم کوچه و بازار، ارتباط وسیعی داشتند و در تمام این ارتباطات، متانت، زیبا سخن گفتن، پرهیز از به کاربردن الفاظ تند و در یک کلام اجتناب از برخوردهای حذفی حتی با مخالفان را کاملا رعایت می‌کردند؛ به همین دلیل هم، همه ایشان را دوست داشتند. در انعکاس شرایط جامعه به رأس هرم نظام، اهتمام زیادی داشتند. گاهی می‌فرمودند: «من چشم و گوش حضرت امام هستم و باید مسائلی را که در جامعه اتفاق می‌افتند، به ایشان منتقل کنم!». همین کار را هم، در قبال رهبر معظم انقلاب انجام می‌دادند و از آن سو هم، هر جا هم که از طرف امام یا حضرت آقا به ایشان کاری تکلیف می‌شد، کاملا تابع بودند.
 
https://iichs.ir/vdcefe8w.jh8zzi9bbj.html
iichs.ir/vdcefe8w.jh8zzi9bbj.html
نام شما
آدرس ايميل شما