نگاهی به کتاب «ماموریت برای وطنم» محمدرضا پهلوی؛

بازخوانی نوشته‌های متناقض «مأمور وطن»!

پهلوی دوم، به منظور گفتمان‌سازی برای نظام پهلوی، با هدف کسب مشروعیت سه کتاب نگاشت. یکی از موضوعاتی که از زمان نگارش این مجموعه کتاب‌ها تا کنون، محل اختلاف آرای پژوهشگران بوده، این است که آیا نویسنده حقیقیِ این کتاب‌ها خود محمدرضا پهلوی است یا شخص دیگری آنها را نگاشته است؟
بازخوانی نوشته‌های متناقض «مأمور وطن»!

پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ مسئله کانونی نظام پهلوی همانند دوران مشروطه «جبران عقب‌ماندگی» بود. در واقع از سه مفهوم عدالت، قانون و پیشرفت دوران مشروطه، این نظام مفهوم پیشرفت را برگزید. پهلوی دوم، به منظور گفتمان‌سازی برای این نظام، با هدف کسب مشروعیت سه کتاب نگاشت:[1] کتاب اول «ماموریت برای وطنم» در دهه 1330ش، کتاب دوم «انقلاب سفید» در دهه 1340ش و کتاب سوم «به سوی تمدن بزرگ»، که آن را در دهه 1350ش تألیف کرد. یکی از موضوعاتی که از زمان نگارش این مجموعه کتاب‌ها تا کنون، محل اختلاف آرای پژوهشگران بوده، این است که آیا نویسنده حقیقیِ این کتاب‌ها خود محمدرضا پهلوی است یا شخص دیگری آنها را نگاشته است؟ این تردید درباره کتاب «ماموریت برای وطنم»، یعنی نخستین کتاب شاه، از اهمیت بسیار برخوردار است. با توجه به این اهمیت، تمرکز نوشتار حاضر بر کتاب «ماموریت برای وطنم» و بررسی جنبه‌های مختلف آن از جمله شناسایی نگارنده یا نگارندگان واقعی آن، بررسی دامنه توزیع کتاب در سطح جامعه و بازخوانی محتوای کتاب با نگاهی انتقادی خواهد بود.
 
دکتر فیلیپ هیتی هنگام اعطای یک کتاب به محمدرضا پهلوی
شماره آرشیو: ۱-۱۱۴۲-۴ع
 
یک نگاه کوتاه به «ماموریت برای وطنم»
«ماموریت برای وطنم» کتابی است به زبان فارسی منسوب به محمدرضا پهلوی که در سال ۱۳۳۹ش نوشته شد و بنگاه ترجمه و نشر کتاب، که به فرمان خود شاه تأسیس شده بود، آن را به چاپ رساند. این کتاب بلافاصله پس از چاپ، در سطوح مختلف آموزشی و اداری توزیع و یک سال بعد (1340ش) به انگلیسی ترجمه شد. این کتاب حدود 335 تا 340 صفحه دارد و از حیث محتوا می‌توان آن را به سه بخش کلی تقسیم کرد: بخش مربوط به دوران کودکی و احوالات شخصی شاه، بخش مربوط به فرهنگ و تاریخ ایرانی و بخش سوم که به مسائل سیاسی اختصاص دارد.
 
محمدرضا پهلوی در این کتاب مأموریت‌های خودش را ذکر کرده و یکی از وظایفش را همسان‌سازی ایران با کشورهای غربی، که در مسیر «تمدن عالی»! بودند، دانسته است. نکته مهم آن است که شاه در سراسر کتاب کوشیده است با تصویرپردازی اساطیری و مشروعیت‌زایی سیاسی ـ مذهبی مبتنی بر فره ایزدی، که از بنیان‌های آیین کهن ایرانی مهر است، افکار عمومی ایرانیان را به پذیرش این امر که شخص وی شایستگی آن را دارد ماموریت خود را به انجام رساند، سوق دهد؛ تا جایی که حتی نام این کتاب، به نوعی «تداوم دکترین آیین مهر»[2] را تداعی می‌کند.
 
نکته دیگر درباره «ماموریت برای وطنم» پاسخ به این پرسش است که آیا نویسنده خود شاه است و اگر چنین است، چه کسی در نگارش آن، به او کمک کرده است. پاسخ قطعی دادن به این پرسش دشوار می‌نماید، اما برخی از روایت‌ها و شواهد تاریخی نشان می‌دهد که «تمامی سخنرانی‌ها، کتب و تألیفات شاه از جمله کتاب "ماموریت برای وطنم" به کمک شجاع‌الدین شفا»[3]، از مشاوران فرهنگی دربار پهلوی، نگاشته و چاپ شده است.
  
محمدرضا پهلوی در دیدار با گروهی از استادان و فرهنگیان فرانسه در کاخ سعدآبادشجاع‌الدین شفا در کنار محمدرضا پهلوی در دیدار با گروهی از استادان و فرهنگیان فرانسه در کاخ سعدآباد
شماره آرشیو: 124279-۲۷۵م
 
رضاشاه آری یا خیر؟
محمدرضا پهلوی در بخش آغازین کتاب «ماموریت برای وطنم» به تاریخ کهن ایران افتخار و ایران را صادرکننده فرهنگ و هنر به جهان بشریت معرفی می‏کند. وی در فصول آغازین کتاب ضمن اشاره به چگونگی آمد و رفت سلسله‌های پادشاهی تاریخ 2500 شاهنشاهی در ایران، در نهایت به دوران حکومت پهلوی می‌رسد. شاه در معرفی عصر پهلوی با نگاهی متفاوت به شخص رضاشاه وی را منجی ایران در مسیر توسعه و نوسازی و ورود به جهان مدرن می‌داند و بر این نکته تأکید می‌کند که وی نیز محصول تربیت شخص رضاشاه است؛ به‌طوری که چنین می‌نویسد: «پدرم ما را به جای فرار از تمدن جهانی، که مالا به گمنامی ایران منتی می‌شد، به جهان باختر و تمدن آن توجه داد و او بود که ایرانیان را به دوره جدید حیات ملی راهبری نمود و انقلابی که پدرم ایجاد کرد سلطنت 2500ساله شاهنشاهی ایران را به مسئولیت‌های تازه‌ای متوجه ساخت».[4]
 
برخلاف این نوشته‌ها، محمدرضا پهلوی در آثار و نوشته‌های دهه پایانی سلطنت خود (دهه 1350ش) به‌ویژه در کتاب «پاسخ به تاریخ» نه تنها به توجه و توصیفات اغراق‌آمیزی که درباره شخصیت و ویژگی‌های رضاشاه به عنوان الگوی خود داشته است، وفادار نمی‌ماند، بلکه ضمن خودستایی و خودبرتربینی، به گونه‌ای درخور تأمل می‌کوشد از زیر سایه پدر خارج شود و خود را به عنوان پادشاهی مستقل معرفی کند که به تنهایی مسیر حرکت ایران به سوی دروازه‌های تمدن بزرگ را همواره کرده است.
 
محمدرضا پهلوی هنگام امضای دفتر یادبود
شماره آرشیو: 125109-۲۷۵م
 
مشروعیت‌زایی در سایه استفاده ابزاری از مذهب
بخش مهم و تأمل‌برانگیز دیگر کتاب «ماموریت برای وطنم» اشاره محمدرضا پهلوی به برخی حالت‌های روحانی و مذهبی است که وی ادعا می‌کند شخصا تجربه
کرده است. او می‌کوشد این حالت‌ها را نمادی برای مشروعیت سلطنت خویش جلوه دهد. شاه ضمن برشمردن ادیان تاریخی در ایران، خود و رژیمش را مذهبی معرفی می‏کند و خود را نظرکرده خدا و امامان شیعه می‌داند و برای خویش رسالت الهی قائل می‌شود. یکی از این اشاره‌ها در بخش مربوط به احوال شخصی مطرح شده است. در آنجا، محمدرضا پهلوی ضمن شرح دوران کودکی خود، از برخی الهامات غیبی و نیز ملاقات‌های متعدد با ائمه صحبت به میان آورده که توجه بسیاری را به خود جلب کرده است؛ برای نمونه در بخشی از آن آمده است: «در یکی از شب‌های بحرانی کسالتم، مولای متقیان علی ‌علیه‌السلام را به خواب دیدم که ... در کنار من نشسته بود؛ در دست مبارکش جامی بود و به من امر کرد که مایعی را که در جام بود بنوشم. من نیز اطاعت کردم و فردای آن روز تبم قطع شد و حالم به‌سرعت رو به بهبود رفت».[5]
 
علاوه بر این، محمدرضا پهلوی خود را از ابتدا ساخته‌شده برای به‌دست گرفتن سکان هدایت یک کشور باستانی و دارای تمدن دانسته و از رسالت خاص خود ــ سرپرستی تمدن ایرانی ــ سخن به میان آورده است: «از اوان کودکی دانسته‌ام که دست تقدیر مرا به سرپرستی یک کشور باستانی و دارای تمدن، که مورد ستایش من است، خواهد گماشت ... احساس می‌کنم که ایمان واقعی من به خداوند مرا در انجام این منظور مقدس کمک خواهد نمود...».[6] 
 
همچنین، وی در جایی دیگر از این کتاب نوشته است: «به‌هرحال از سن شش یا هفت‌سالگی اعتقاد و ایمان مداوم پیدا کردم که خدای بزرگ مرا پیوسته در کنف حمایت خود قرار داده و خواهد داد. ایمان به این امر رضایت قلب و اطمینان خاطر خاصی برای من فراهم آورده است».[7] در کنار اینکه شاه خود را از کودکی آفریده‌شده برای به‌دست گرفتن سکان هدایت ایران باستانی می‌داند، برای کسب مشروعیت و مقبولیت به دین و اسلام نیز چنگ می‌اندازد و خود را مورد لطف الهی در زمان‌های مختلف می‌داند. جالب است که گفته می‌شود محمدرضا پهلوی براساس این خیال‌های واهی، از کودکی ادعای ارتباط با امامان و امور ماورایی را داشته و خود را فردی می‌دانسته که از سوی خدا مأموریت یافته است.
 
دنباله‌روی از غرب و اتخاذ سیاست‌های متناقض
اما بخش مهم‌تر کتاب «ماموریت برای وطنم»، تئوری‌پردازی‌ها و مواضع محمدرضا پهلوی درباره مسائل سیاسی در دو عرصه داخلی و خارجی است. به گواه تاریخ، او نزدیک به بیست سال، با الگوبرداری از دنیای غرب و به‌ویژه انگلستان، خود را از طرفداران نظام دوحزبی می‌دانست و همین سیستم را در سپهر سیاست داخلی ایران اجرا کرد (سیستم اقلیت و اکثریت، بازی‌ای که با حزب ملّیون و مردم آغاز شد و با قرار دادن حزب ایران نوین به جای حزب ملّیون به پایان رسید). وی در بخش‌های مختلف کتاب، از وجود نظام دو حزبی خود تعریف کرده و نوشته است: «اگر من به جای پادشاه مشروطه یک دیکتاتور بودم، وسوسه می‌شدم که یک حزب مسلط تک‌حزبی که هیتلر درست کرد یا حزب‌هایی که در کشورهای کمونیستی هست درست کنم...».[8]
 
سپس در بخش سیاست خارجی، ضمن تاختن به کشورهای کمونیستی ــ از جمله شوروی ــ که مروّج نظام تک‌حزبی هستند، آنان را به مثابه یک خطر بزرگ دانسته است که در پی ایجاد رژیم‌های فاشیستی هستند. او رأی مردم در چنین نظام‌هایی را ــ که از روی ناچاری به نظام تک‌حزبی رأی می‌دهند ــ مخدوش دانسته و در کتاب از روش دوحزبی خود، که ملهم از دنیای غرب است، دفاع کرده است.[9] نکته جالب توجه این است که در سال 1353ش شاه در یک چرخش ناگهانی، نه تنها با الگوبرداری از سیستم تک‌حزبی دنیای کمونیسم حزب رستاخیز را تأسیس کرد، بلکه از نظریه قبلی خود نیز عدول نمود؛ تا جایی که نسخه‌های کتاب «ماموریت برای وطنم» نیز جمع‌آوری و اصلاح شد.
 
طرح روی جلد کتاب «ماموریت برای وطنم» 
فرجام سخن
اگرچه کتاب «ماموریت برای وطنم» دربردارنده نکات تاریخی و سیاسی مهمی درباره تاریخ ایران، به‌ویژه دوره سلطنت محمدرضا پهلوی است و می‌تواند راهنما و راهگشا در تبیین و شناخت برخی از امور سیاسی و تاریخی این دوره باشد، محتوای اصلی کتاب، که درحقیقت چیزی جز بیان دیدگاه‌های سیاسی و احوالات شخصیتی و روحی نگارنده نیست، از بسیاری جهات متناقض و قابل نقد است. «ماموریت برای وطنم» در وهله نخست، سراسر خودشیفتگی و خودبرتر‌بینی محمدرضا پهلوی را نمایندگی می‌کند. افزون بر این، بخش عمده‌ای از ادعاها/ نظریه‌های نگارنده یا ملهم از آشفتگی‌های ذهنی و شخصیتی وی است (مانند ادعای ارتباط با امامان شیعه و قائل شدن نوعی رسالت برای خویش) که آن را از یک تألیف علمی متقن دور می‌سازد یا اینکه به دلایل مختلف از جمله چرخش‌های ایدئولوژیک و تغییر مواضع متضاد در عرصه عمل با بن‌بست مواجه شده است و درکل همین مسائل درنهایت محتوای کتاب را با چالشی جدی مواجه ساخته است.
 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1] . شاه ایران در زمان حیات خویش برای نخستین بار کتابی به نام «انقلاب سفید» منتشر کرد و بعد از آن سه‌گانه‌ای به چاپ رساند که «به سوی تمدن بزرگ» اولین کتاب و «ماموریت برای وطنم» دومین و «پاسخ به تاریخ» آخرین کتابی بود که وی قبل از مرگ خویش به رشته تحریر درآورد.
[2] . محمود سریع‌القلم، اقتدارگرایی ایران در عهد پهلوی، تهران، گاندی، 1371، ص 180.
[3] . محمدحسین باقری، «مردم چیزی نیستند!» (نگاهی دیگر به علل سقوط سلطنت فاسد پهلوی)، سوره اندیشه، ش 30 (1385)، ص 45.
[4] . محمدرضا پهلوی، مأموریت برای وطنم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1349، ص 54.
[5] . همان، ص 88.
[6] . همان، ص 95.
[7] . همان، ص 68.
[8] . همان، ص 337.
[9] . همان، صص 314-315 و 334.
https://iichs.ir/vdciz3ar.t1a5p2bcct.html
iichs.ir/vdciz3ar.t1a5p2bcct.html
نام شما
آدرس ايميل شما