پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ قهرمانمیرزا سالور در سال 1250 در یکی از خاندانهای وابسته به شاخهای معتبر از طایفه قاجار در تهران متولد شد. خانواده او به واسطه نسب شاهزادگی، در ساختار قدرت قاجار جایگاهی استوار داشت و همین عامل موجب شد قهرمانمیرزا از نخستین سالهای زندگی در فضای تربیتی و فرهنگی درباری رشد کند. دوران کودکی او در محیطی آمیخته با آموزههای سنتی و ارزشهای اشرافی سپری شد؛ آموزههایی که بر تعلیم زبان فارسی و فرانسه، اصول فقه، تاریخ ایران و اسلام، فنون نظامی، تیراندازی، سوارکاری و آداب معاشرت مبتنی بود. چنین تربیتی او را بهسرعت با مناسبات قدرت آشنا ساخت و از همان سالهای نخست، استعداد خاصی در اداره امور و فهم روابط سیاسی در او آشکار شد.[1]
قهرمانمیرزا سالور در نوجوانی وارد نظام شد و لقب «آجودان حضور» گرفت. او در کنار پدرش، عزالدوله، در حکومتهای کوتاهمدت قزوین، همدان و زنجان حضور داشت. پس از مشروطه به منطقه الموت رفت و دوازده سال در آنجا ساکن شد، اما علیاصغر خلعتبری، ساعدالدوله، فرزند محمدولیخان سپسالار توانست او را از املاکش براند؛ بنابراین قهرمانمیرزا به تهران آمد و باقی عمر را با درآمد اندک گذراند. او سه بار ازدواج کرد و حاصل زندگی او پنج فرزند شامل سه دختر به نامهای نزهتالملوک، حورالعین (قمرالدوله)، زینبخانم (عینالملوک) و دو پسر به نامهای عباس و مسعود سالور بود.[2]

قهرمانمیرزا عینالسلطنه و پسرش عباسمیرزا سالور
ورود به عرصههای اداری و نخستین مسئولیتها
قهرمانمیرزا سالور در آغاز جوانی، پس از پشت سر گذاشتن مراحل اولیه آموزشهای اداری، نخستین وظایف رسمی خود را در قالب مسئولیتهای نظارتی و مالی در ادارههای ایالتی آغاز کرد. از سال ۱۳۰۵ق با لقب آجودان و منصب سرتیپ دوم توپخانه وارد خدمت وزارت جنگ شد و مسیر سیاسی خود را با پستهای متنوع ادامه داد؛ در ۱۳۰۸ق با سمت نایبالحکومه همدان همراه پدرش به این شهر رفت و پس از عزل پدر در ۱۳۰۹ق مدتی کوتاه حاکم نهاوند شد. او در ۱۳۱۳ق به لقب عینالسلطنه مفتخر گردید و با آغاز سلطنت مظفرالدینشاه، قرار بود همراه ولیعهد راهی تبریز شود، اما در قزوین توسط ولیعهد از سفر منع و تا ۱۳۱۵ق به عنوان نایبالحکومه قزوین در آنجا باقی ماند. در ۱۳۱۶ق به سمت نایبالایاله فارس و ریاست قشون فارس منصوب شد و پس از عزل نظامالملک به تهران بازگشت و در ۱۳۱۸ق به عنوان نایبالحکومه ولایت خمسه در زنجان خدمت کرد، اما پس از پایان مأموریت در ۱۳۲۰ق، از خدمات دولتی کناره گرفت و با حقوق دیوانی و مساعدت پدر زندگی نمود. در میانه عمر، به عنوان یکی از رجال مورد اعتماد دربار، در هماهنگی میان نیروهای قدرت، شرکت در مذاکرات با نمایندگان خارجی و دفاع از منافع دولت مرکزی حضور مؤثری داشت و با ارائه تحلیلهای دقیق، حتی تصمیمگیریهای حکومتی را تحت تأثیر قرار میداد. در ۱۳۲۷ق برای رسیدگی به املاک پدرش به الموت رفت و تا سال ۱۳۰۰ق در زوارک اقامت کرد و سپس به تهران بازگشت، و بدین ترتیب زندگی و فعالیتهای او نمونهای از تلاش و تعادل میان قدرتهای دروندرباری و فشارهای خارجی در نظام قاجار بهشمار میآید.[3]
اقدام مهم دیگر او تلاش برای اصلاح روند نظارت بر درآمدهای ایالتی بود. او معتقد بود که بخش زیادی از مشکلات مالی دولت ناشی از اختلاس و عدم شفافیت در سطح محلی است؛ ازاینرو، در سمتهای مختلف، کوشید راهکارهایی برای نظارت مؤثرتر پیشنهاد دهد. این پیشنهادها گاهی با مقاومت برخی شاهزادگان و متنفذان محلی مواجه میشد، اما او با استدلال و تکیه بر تجربه توانست بخشی از اصلاحات مورد نظر خود را اجرا کند.
در همین دوران، ارتباط قهرمانمیرزا با دیگر رجال فرهنگی و اداری گسترش یافت. علاقه او به نگارش و ثبت وقایع سبب شد بخشی از مشاهدات خود را درباره اداره ایالات، رفتارهای سیاسی، و تغییرات اجتماعی به صورت یادداشتهای شخصی تدوین کند. این یادداشتها بعدها بهعنوان منابع مهمی برای شناخت سبک حکمرانی و فضای سیاسی دوره قاجار شناخته شد.

قهرمانمیرزا سالور در دوران میانسالی
فعالیتهای اداری، فرهنگی و اجتماعی
قهرمانمیرزا سالور علاوه بر جایگاه سیاسی، بهعنوان یک رجل فرهنگی نیز شناخته میشد. او در دوره زندگی خود همواره علاقهمند به مطالعه، کتابداری و نگارش بود. کتابخانه شخصی او شامل مجموعهای از نسخههای خطی، کتابهای تاریخی، آثار ادبی و نوشتههای دیوانی بود. برخی منابع اشاره کردهاند که او در تکمیل و نسخهبرداری از آثار تاریخی قرون پیشین دست داشته و حتی گاه در حاشیه نسخهها نقدها و توضیحاتی نوشته است.[4]
در عرصه اجتماعی، او باور داشت که «ناله خرابی از هر خانه بلند است»؛ بنابراین در برخی پروژههای عمومی ایالات مانند مرمت بازارها، تعمیر کاروانسراها، ایجاد مسیرهای ارتباطی کوتاهبرد محلی و حمایت از کسبه و تجار فعالیت کرد. این اقدامات برای افزایش امنیت اقتصادی و حفظ ارتباطات منطقهای اهمیت فراوان داشت. بسیاری از بازرگانان او را فردی معتمد میشناختند که هنگام وقوع مشکلات امنیتی یا مالی به حل آنها کمک میکرد.[5]
در حوزه اداره شهر و روستا نیز اقداماتی سازنده انجام داد. او باور داشت که تقویت امنیت و رونق اقتصادی در ایالات، بهترین راه برای کاهش تنشهای محلی و جلوگیری از شورشهاست. بدین منظور، با فرماندهان نیروهای نظامی محلی همکاری میکرد و به سرکشی مداوم نیروها میپرداخت تا از سوءاستفادهها و زورگیریها جلوگیری کند. همین اقدامات موجب شد در دوره مدیریت او، برخی مناطق ثبات نسبی بیشتری داشته باشند. دغدغه قهرمانمیرزا در خصوص چالشهای ایران عمیق بود و در زمانه احمدشاه بیان کرد که «حقیقت مملکت ایران ویران و خراب نداشتن ره است و بس».[6] در کنار این فعالیتها، قهرمانمیرزا با بسیاری از شاعران، نویسندگان و محققان عصر خود ارتباط داشت و گاه مأمنی برای حمایت مالی و فکری آنان فراهم بهشمار میآمد. مجلسهای ادبی او محل گفتوگو درباره شعر، تاریخ، سیاست و مسائل فرهنگی بود.
سالهای پایانی و مرگ
در سالهای پایانی عمر قهرمانمیرزا سالور، فعالیتهای سیاسی و اداری او بهتدریج کاهش یافت. او که سالها در ایالات مختلف خدمت کرده و فشار کار و سفرهای پیدرپی فرسودگی جسمی برایش بهجا گذاشته بود، ناگزیر شد بخش مهمی از مسئولیتهای حکومتی را به جانشینان و فرزندانش واگذار کند. در این دوره، بیشترین وقت خود را صرف مطالعه، نگارش، تنظیم اسناد، بازنویسی یادداشتهای روزانه و ساماندهی کتابخانه شخصیاش میکرد. با وجود کهولت سن، همچنان از احترام و اعتماد رجال سیاسی و اداری برخوردار بود و در مسائل حساس، از او برای مشاوره دعوت میشد. ارتباط او با پژوهشگران و نسل جوانتر رجال، موجب انتقال تجربههای گرانسنگ او درباره اداره ایالات، شیوه نظارت مالی و خلقوخوی دربار قاجار شد.[7]
در همین سالها، او روایتها و مشاهدات خود را درباره قدرتگیری دربار پهلوی نخست و گسترش دستگاههای پلیسی نیز ثبت کرد؛ گزارشهایی که نشان میدهد چگونه قدرت نظمیه و دستگاه سانسور حتی در امور جزئی نیز اعمال میشد. او یاد کرده است که تیمورتاش بر همه این دستگاهها نظارت میکرد و نفوذ دولت بهقدری بود که حتی نامگذاری خیابانها و مدارس باید رنگ و بوی «پهلوی» میگرفت. سالور با نگاهی انتقادی و طنزآمیز نقل کرده است که مردم نیز در واکنش، نام بسیاری از کالاهای عادی را «پهلوی» میگذاشتند: چیت پهلوی، مخمل پهلوی، کبابی پهلوی و... . در یکی از یادکردهای او، ماجرای شوخی شاهزاده مرآتالسلطان درباره «تربچه پهلوی» و «ماست پهلوی» آمده است؛ شوخیای که به گوش نظمیه رسید و شاهزاده را به استنطاق کشاند. در جایی دیگر نوشته است که در کشور، «چهار اسم برای هر شهر رواج دارد: پهلوی، سپه، رضا، شاهپور» و حتی خندیدن به کلاه پهلوی میتوانست فرد را گرفتار نظمیه کند.[8]
سالور در جلدهای پیشین یادداشتهایش بارها از روزنامهها و اخبار آنها استفاده کرده بود؛ هرچند اهل مطبوعات را «نان به نرخ روزخور» میدانست، اما باز هم برای او اهمیت داشتند؛ بااینحال، در سالهای پایانی حیاتش، دیگر به سراغ روزنامهها نرفت؛ زیرا معتقد بود مطبوعات زیر فشار شدید سانسور، «بیروح» شده و ارزش نقل ندارند. او در چند صفحه، تصویری از وضع روزنامهها ارائه کرده و نشان داده است چگونه مردم روزنامهخوان نیز به جماعتی بیاعتماد و بیاشتیاق تبدیل شده بودند.[9]
سرانجام در سال ۱۳۲۴، پس از عمری فعالیت اداری، سیاسی و فرهنگی، قهرمانمیرزا سالور چشم از جهان فروبست. با مرگ او، یکی از منظمترین، اهلفرهنگترین و دقیقترین رجال عصر قاجار از میان رفت؛ شاهزادهای که نه تنها در اداره ایالات و ثبت وقایع و نظارت مالی حضوری پررنگ داشت، بلکه با تجربهنگاریاش پلی میان نسل قدیم و جدید رجال ایرانی شد.
پینوشتها:
[1]. باقر عاقلی،
خاندانهای حکومتگر ایران: قاجاریه ـ پهلوی، تهران، نشر نامک/ علم، 1381، صص 348.
[2]. مسعود سالور، ایرج افشار و قهرمانمیرزا سالور،
روزنامه خاطرات عینالسلطنه: روزگار پادشاهی ناصرالدینشاه، ج 1، تهران، نشر اساطیر، 1374، صص 10-31.
[3]. عنایتالله مجیدی،
میمون دژ الموت: بررسی تاریخی و جغرافیایی، تهران، نشر دکتر محمود افشار، 1385، صص 50-87.
[4]. مسعود سالور، ایرج افشار و قهرمانمیرزا سالور،
روزنامه خاطرات عینالسلطنه: روزگار نیابت سلطنت عضدالملک قاجار، ج 4، تهران، نشر اساطیر، 1377، صص 3083-3090.
[5]. مسعود سالور، ایرج افشار و قهرمانمیرزا سالور،
روزنامه خاطرات عینالسلطنه: روزگار پادشاهی مظفرالدین شاه، ج 2، تهران، نشر اساطیر، 1376، ص 1133.
[6]. مسعود سالور، ایرج افشار و قهرمانمیرزا سالور،
روزنامه خاطرات عینالسلطنه: روزگار پادشاهی احمد شاهقاجار از دولت عینالدوله تا کودتا، ج 7، تهران، نشر اساطیر، 1379، ص 4921.
[7]. مسعود سالور، ایرج افشار و قهرمانمیرزا سالور،
روزنامه خاطرات عینالسلطنه: روزگار پادشاهی احمدشاه قاجار، ج 9، تهران، نشر اساطیر، 1380، صص 600-620.
[8]. مسعود سالور، ایرج افشار و قهرمانمیرزا سالور،
روزنامه خاطرات عینالسلطنه: روزگار پادشاهی سلسله پهلوی 1310–1324، ج 10، تهران، نشر اساطیر، 1380، ص 17.