کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

نگاهی به زندگی سیاسی ارنستو چه‌گوارا؛

پزشکی که به صدور انقلاب معتقد بود

19 آذر 1404 ساعت 15:43

مولف : سیدهاشم منیری

این دانشجوی پزشکی در سفر با یک موتورسیکلت فرسوده، چهره واقعی فقر و سلطه را دید. همین تصاویر، او را از سالن‌های درس بوئنوس‌آیرس به جنگل‌های کوبا، باتلاق‌های کنگو و دره‌های بولیوی کشاند؛ مسیری که با رؤیای عدالت آغاز شد، اما با دستان بسته در قعر یک دره پایان یافت



پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ ارنستو گوارا دلا سرنا، ملقب به «فرمانده چه»، در ۱۴ ژوئن ۱۹۲۸م در «روساریو»، سومین شهر بزرگ آرژانتین، متولد شد. در دوسالگی، همراه پدر در سواحل رودخانه «ریور پلاته» دچار سینه‌پهلو شد و بر اثر این بیماری اولین حمله آسم در بدن او به وقوع پیوست و تا پایان عمر همراه او بود.[1] او که از خانواده‌ای متوسط و تحصیل‌کرده بود، در دانشگاه بوئنوس آیرس به تحصیل پزشکی پرداخت و در سال 1953م از آن فارغ‌التحصیل شد. سفرهای او با موتورسیکلت در آمریکای لاتین، که در اوایل سال ۱۹۵۲م انجام شد، وی را با فقر، نابرابری و نفوذ اقتصادی آمریکا در منطقه آشنا کرد. این مشاهدات و تأمل درباره آنها، دیدگاه ضد امپریالیستی او را شکل داد. این دیدگاه نه به‌عنوان یک ایدئولوژی از پیش تعیین‌شده، بلکه از طریق مشاهده مستقیم استثمار شرکت‌های آمریکایی در شیلی، کلمبیا و کاراکاس تقویت شد و محور عدالت‌خواهی را در او پررنگ‌تر ساخت. این فصل از زندگی، ارنستو گوارا را از یک پزشک جوان به یک مبارز مسلح تبدیل کرد.
 
انقلاب کوبا و جنگ ضد استعماری
انقلاب کوبا، نخستین میدان عمل سیاسی چه‌گوارا در سلسله مبارزات ضدامپریالیستی او بود. «چه»، در مقام یکی از فرماندهان کلیدی در سفر دریایی «گرانما» شرکت داشت؛ گرانما قایقی زهواردررفته به طول دوازده متر بود که فیدل کاسترو و 32 مبارز را از مکزیک به کوبا منتقل کرد،[2] اما کمی پس از پهلو گرفتن، ارتش باتیستا به آنها حمله کرد که به کشته یا اسیر شدن بیشتر نیروها منجر شد. چه‌گوارا با گروه کوچک بازمانده به کوه‌های «سیرا مائسترا» عقب‌نشینی کرد. در آنجا، او دیگر صرفا یک پزشک نبود، بلکه به یک استراتژیست نظامی تبدیل شد. آموزش‌های چریکی، بر اساس تاکتیک‌های «ضربه و گریز» علیه ارتش باتیستا، کارایی این گروه را در سازمان‌دهی مجدد مؤثر نشان داد. در نتیجه این سازمان‌دهی مجدد، تنها چند هفته پس از شکست اولیه، حمله به یک پاسگاه ارتشی در دهکده «لاپلاتا» و خلع سلاح آن، موفقیت‌آمیز بود. این دستاورد نظامی، به‌رغم کوچکی، پیامی را به سراسر کوبا مخابره می‌کرد که گروه چریکی فیدل و گوارا هنوز فعال است و قادر است از نیروهای ارتش تلفات بگیرد.[3]
 
موفقیت انقلاب کوبا بیشتر نه به نبوغ فرماندهی چه‌گوارا، بلکه به ضعف رژیم باتیستا و حمایت مردمی محلی وابسته بود. بااین‌حال، «چه» در نبردهای کلیدی، مانند نبرد سانتاکلارا (دسامبر ۱۹۵۸م)، تأثیر به‌سزایی داشت. در سانتاکلارا، حدود سیصد سرباز ارتش باتیستا کشته شدند، درحالی‌که فقط شش چریک جان باختند. پیش از آن نیز، حمله باتیستا با بیش از ده‌هزار نفر سرباز به کوه‌های «سیرا مائسترا» در مقابل ۳۲۱ چریک با شکست مواجه شده بود.[4] این شکست‌های پی‌درپی بر همگان آشکار ساخت که سقوط رژیم باتیستا تنها یک مسئله «زمانی» است و به‌زودی اتفاق خواهد افتاد. سرانجام، با پیوستن انقلابیون به یکدیگر و حمله به هاوانا، باتیستا در 4 ژانویه 1959 فرار کرد و «چه» همراه کاسترو پیروزی انقلاب را جشن گرفت. چه‌گوارا بعدها این پیروزی را در کتاب «جنگ چریکی» (۱۹۶۰م) تئوریزه کرد. او در این کتاب، بر اراده انقلابی تأکید کرده و گفته است: «همیشه لازم نیست منتظر بمانیم تا تمام شرایط انقلابی فراهم شوند؛ کانون شورش می‌تواند شرایط ذهنی (سوبژکتیو) را بر اساس شرایط عینی (ابژکتیو) موجود، توسعه دهد».[5]

 
ارنستو چه‌گوارا سوار بر یک قاطر در کوبا (نوامبر ۱۹۵۸م)
ارنستو چه‌گوارا سوار بر یک قاطر در کوبا (نوامبر ۱۹۵۸م)
 
مسئولیت‌ها در دولت انقلابی کوبا
پس از پیروزی انقلاب، چه‌گوارا مسئولیت‌های کلیدی متعددی را پذیرفت که جنبه‌های عملی ایدئولوژی ضد استثماری او را نشان می‌دهد. او ابتدا، از ژانویه تا ژوئن ۱۹۵۹م، فرمانده زندان «لاکابانا» بود. در این زندان، دادگاه‌های انقلابی برای محاکمه مقامات رژیم باتیستا برگزار شد. تخمین‌ها حاکی از دویست تا هفتصد اعدام است که بدون طی درست مراحل قانونی انجام شد.[6] اگرچه چه‌گوارا بر این روند نظارت مستقیم داشت و این اعدام‌ها را «عدالت انقلابی» می‌دانست، منتقدان آن را انتقام‌جویی بدون فرآیند قانونی عادلانه تلقی می‌کنند. این دوره، نشان‌دهنده دیدگاه سختگیرانه او نسبت به دشمنان طبقه کارگر بود، اما از منظر واقع‌گرایانه، حذف دشمنان به تثبیت رژیم و سرکوب مخالفان داخلی کمک کرد. چه‌گوارا پس از این مسئولیت، به ریاست اداره صنایع و سپس در اوایل اکتبر ۱۹۵۹م به مدت چهارده ماه به ریاست بانک ملی کوبا منصوب شد. او همچنین اصلاحات ارضی را پیش برد و زمین‌های بزرگ را مصادره و به تعاونی‌های دولتی تبدیل کرد. در واقع، ملی‌کردن مزارع بزرگ شکر، قهوه و توتون و همچنین نابودی مزارع بزرگ خصوصی که از نظر انقلابیون پایگاه قدرت اولیگارشی کوبا و زمین‌داران خارجی به‌شمار می‌آمدند، عدالت توزیعی را برای دهقانان و مردم فرودست فراهم کرد.
 
تحریم اقتصادی کوبا و تشدید مشکلات مالی، صنعتی‌سازی سریع بر اساس مدل شوروی را با دشواری روبه‌رو کرد؛ به‌طوری‌که تولید صنعتی در سال ۱۹۶۳م حدود ۲۰ درصد کاهش یافت. چه‌گوارا برای حل این مشکل، سیستم انگیزشی اخلاقی (کار داوطلبانه) را به‌عنوان یک راهکار جایگزین عملی پیشنهاد داد، اما این طرح در عمل ناکارآمد بود و بهره‌وری را کاهش داد. سفرهای دیپلماتیک او به آفریقا، آسیای شرقی، آسیای غربی و کشورهای غیرمتعهد، اگرچه کمک‌های اقتصادی برای کوبا به همراه آورد، اما در عین حال وابستگی به شوروی را افزایش داد؛ این امر تناقضی آشکار با آرمان‌های ضدامپریالیستی او ایجاد می‌کرد. ظاهرا در سال ۱۹۶۵م، به دلیل اختلاف با فیدل کاسترو بر سر صدور انقلاب به جای تمرکز بر توسعه داخلی، چه‌گوارا از تمامی مسئولیت‌های خود استعفا داد و دوباره در قالب یک چریک مبارز درآمد. «چه» در نامه خداحافظی خود به فیدل کاسترو یادآور شد که «من گمان می‌کنم که سهم خود را نسبت به وظیفه‌ای که مرا به انقلاب کوبا و سرزمین آن می‌پیوست، کاملا انجام داده‌ام. به تو، به رفقا، به مردم تو که مردم من هم هستند، خدانگه‌دار می‌گویم».[7] وی در ادامه اضافه می‌کند که «دیگر ملت‌های جهان تلاش‌های ناچیز مرا خواستار شده‌اند. من این کار را می‌توانم انجام دهم»؛[8] ازاین‌رو، به زندگی مخفی و شرکت در جنگ‌های رهایی‌بخش روی آورد.
 
ارنستو چه‌گوارا و فیدل کاسترو در سال ۱۹۶۱م
ارنستو چه‌گوارا و فیدل کاسترو در سال ۱۹۶۱م
 
جنگ کنگو: شکست در صدور انقلاب
در سال ۱۹۶۵م، چه‌گوارا به کنگو سفر کرد تا از شورشیان این کشور حمایت کند. او تلاش کرد با الهام از یاد و خاطره پاتریس لومومبا، قیام‌های مسلحانه را بر اساس تئوری فوکو یا همان هسته چریکی اولیه، شعله‌ور سازد. بدین منظور، حدود ۱۲۰ چریک کوبایی به فرماندهی او، با هدف مبارزه ضد استعماری علیه نفوذ بلژیک و آمریکا وارد کنگو شدند. در آن زمان، دو گروه شورشی اصلی در کنگو فعال بودند: یکی مربوط به کمیته آزادی‌بخش ملی که مورد حمایت شوروی بود و دیگری گروهی به رهبری «مالـله» که از پشتیبانی چین برخوردار بود. با وجود حضور در کنگو، «چه» از احمد بن بلا (رئیس‌جمهور وقت الجزایر) درخواست کرد که وظیفه کمک‌رسانی به شورشیان کنگویی را برعهده گیرد.[9]
 
مبارزات چه‌گوارا در کنگو به دلیل همکاری نکردن و بی‌انضباطی شورشیان محلی با شکست مواجه شد. در میان مبارزان کنگویی، مواردی چون مشروب‌خواری، عیاشی، تنبلی و تمایل نداشتن به جنگیدن شایع بود؛ حتی رهبران کنگویی نیز از حضور در منطقه عملیاتی خودداری می‌کردند. با وخامت اوضاع در ماه اکتبر ۱۹۶۵م، دیگر هیچ‌یک از جنگجویان به پیروزی باور نداشتند. از سوی دیگر، سربازان مزدور آفریقای جنوبی کوبایی‌ها را از شمال و جنوب محاصره کردند، به‌طوری‌که تنها راه پیش رو، فرار یا دستگیری بود. سرانجام، نامه فیدل کاسترو به «چه» در ۴ نوامبر ۱۹۶۵م، مبنی بر اینکه بهتر است کنگو را ترک کند، راه را برای پذیرش شکست هموار ساخت. به این ترتیب، «چه» مجبور به ترک کنگو شد و این شکست او را برای شروع مبارزه‌ای جدید به بولیوی سوق داد.
 
جنگ بولیوی و مرگ
«چه» در ۶ نوامبر ۱۹۶۶م خود را به مرز بولیوی و برزیل رساند و پس از عبور از مرز، وارد اردوگاه «نیانکاهواسو» در بولیوی شد. فرمانده «چه» و چریک‌هایش با موقعیتی فوق‌العاده دشوار روبه‌رو بودند؛ از یک‌سو، نیروی چپ در بولیوی به‌شدت ضعیف بود و در تفرقه کامل به‌سر می‌برد؛ از سوی دیگر، رنه بارینتوس، رئیس‌جمهور وقت بولیوی، همکاری نزدیکی میان ارتش آمریکا و ارتش بولیوی برقرار کرده بود. از همه مهم‌تر، بر خلاف انتظار، دهقانان و کارگران این کشور وفادارانه از نهاد ارتش حمایت می‌کردند و برخلاف وضعیت معمول در «جمهوری‌های موزی»، صرفا منتظر آزاد شدن نبودند؛ بنابراین، تمایل نداشتن حزب کمونیست بولیوی به جنگ چریکی، در کنار کمبود تجهیزات مخابراتی، بیماری، گرسنگی، و کمبود مهمات و دارو، در نهایت باعث شکست پروژه صدور انقلاب و عقب‌نشینی‌های پی در پی «چه» در منطقه شد.
 
سرانجام، در ۲۹ آوریل ۱۹۶۷م، حدود ۱۲۰ افسر و سرباز آمریکایی به رهبری رالف شلتون، مأمور تعلیمات نوزده‌هفته‌ای به نیروهای نخبه ارتش بولیوی شدند. با تقویت نیروهای دولتی، «چه» تحت محاصره لشکر هشتم و چهارم بولیوی قرار گرفت و نهایتا در قعر دره «یورو» توسط افسر بولیویایی، گری پرادو سالمون تسلیم شد. پس از بازجویی، دستور اعدام او صادر و ارنستو چه‌گوارا سرانجام در ۹ اکتبر ۱۹۶۷م توسط ستوان ماریو تران تیرباران شد.[10]
 
خبر کشته‌شدن چه‌گوارا در روزنامه اطلاعات
خبر کشته‌شدن چه‌گوارا در روزنامه اطلاعات
 
 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. خورخه کاستانیدا، رفیق؛ زندگی و مرگ ارنستو چه‌گوارا، ترجمه بیژن اشتری، تهران، ثالث، چ سیزدهم، 1402، ص 25.
[2]. زنده‌باد چه‌گوئه‌وارا، نوشته‌هایی در بزرگداشت چه‌گوئه‌وارا، ژان پل سارتر و دیگران، ترجمه فرهاد فراهانی، تهران، نیلوفر، بی‌تا، ص 22.
[3]. ارنستو چه‌گوارا، خاطره‌های جنگ انقلابی (نبرد رهایی‌بخش کوبا 1956-1958)، ترجمه قاسم صنعوی، تهران، گل‌آذین، 1384، ص 60.
[4]. خورخه کاستانیدا، همان، ص 199.
[5]. Ernesto Che Guevara, Guerrilla Warfare, NY, Ocean Press, 2006, p.13.
[6]. همان، ص 241.
[7]. کونگ مای و پینگ آن، زندگی کوتاه انقلاب یا چه‌گوارا سخن می‌گوید، ترجمه ژانت امینی، تهران، رواق، 1358، ص 170.
[8]. همان‌جا.
[9]. خورخه کاستانیدا، همان، ص 449.
[10]. همان، ص 635.
 


کد مطلب: 26307

آدرس مطلب :
https://www.iichs.ir/fa/news/26307/پزشکی-صدور-انقلاب-معتقد

تاریخ معاصر
  https://www.iichs.ir