در میان شخصیتهای سیاستمدار غربی بیسمارک تجلی عملگرایی است. او را «صدراعظم آهنین» نامیدند؛ مرد نبردهای سخت. کسی که با سه جنگ آلمان را متحد کرد، نظام پیچیدهای از اتحادها ساخت و در عین حال اولین نظام رفاه اجتماعی مدرن را بنیان گذاشت

نگاهی به زندگی سیاسی بیسمارک؛
سیاستمدار آهنین
2 آذر 1404 ساعت 17:39
مولف : سمیه زمانی
در میان شخصیتهای سیاستمدار غربی بیسمارک تجلی عملگرایی است. او را «صدراعظم آهنین» نامیدند؛ مرد نبردهای سخت. کسی که با سه جنگ آلمان را متحد کرد، نظام پیچیدهای از اتحادها ساخت و در عین حال اولین نظام رفاه اجتماعی مدرن را بنیان گذاشت
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ در میان شخصیتهای سیاستمدار غربی بیسمارک تجلی عملگرایی است. او را «صدراعظم آهنین» نامیدند؛ مرد نبردهای سخت. کسی که با سه جنگ آلمان را متحد کرد، نظام پیچیدهای از اتحادها ساخت و در عین حال اولین نظام رفاه اجتماعی مدرن را بنیان گذاشت. بیسمارک یک اشرافزاده روستایی بود، اما در نهایت به دولتمردی عملگرا تبدیل شد. او در دوران صدراعظمی خود روابط نسبتا محدود اما مهم و استراتژیکی نیز با ایران دوره قاجار داشت. این روابط عمدتا در چهارچوب سیاست «تعادل اروپایی» و مقابله با نفوذ روسیه و انگلستان در آسیا قرار میگرفت. نوشتار زیر مروری دارد بر زندگی این سیاستمدار آهنین از تولد تا پایان حیاتش.
از تولد تا ازدواج
اتو ادوارد لئوپولد فون بیسمارک ـ شونهاوزن در 1 آوریل ۱۸۱۵ (در زمان برگزاری کنگره وین) در عمارت شونهاوزن در پروس غربی در خانواده اشرافی یونکر به دنیا آمد.[1] پدرش کارل ویلهلم فردیناند فون بیسمارک، افسر سابق ارتش و مالک زمین بود و مادرش ویلهلمینه لوئیزه منکن، از طبقه بورژوازی تحصیلکرده و روشنفکر برلین بود.[2] بیسمارک کودکی خود را در املاک پدری در پومرانی گذراند و در ۱۸۲۲م به مدرسه پلامان در برلین و سپس در ۱۸۲۷ به مدرسه گیمنازیوم گروئس لیختنفلده فرستاده شد.[3] در ۱۸۳۲م به دانشگاه گوتینگن قدم گذاشت و در آنجا بیشتر سرگرم دوئل، تفریح و زندگی دانشجویی شد تا درس.[4] در سال ۱۸۳۵م، مدرک حقوق خود را از دانشگاه برلین گرفت و به خدمت دولتی وارد شد، اما خیلی زود (۱۸۳۹م) به دلیل بیعلاقگی به بوروکراسی از کار کناره گرفت و به اداره املاک خانوادگی در کنیپهوف روی آورد.[5] در همین دوره بود که بیسمارک بهشدت محافظهکار و پیتیست (مذهبی عمیقا لوتری) شد. ازدواج او در ۲۸ ژوئیه ۱۸۴۷م با یوهانا فون پوتکامر، زنی بسیار مذهبی، تأثیر عمیقی بر شخصیت او گذاشت.[6]
حیات سیاسی
بیسمارک به نقل از خودش یک سلطنتطلب مطلق نبوده است. او به «سلطنتی معتقد بود که تا حدی توسط یک نمایندگی ملی مستقل ... کنترل شود»؛ بهطوریکه نه پادشاه و نه پارلمان، هیچکدام به تنهایی، بلکه «فقط با رضایت مشترک» بتوانند قانون را تغییر دهند.[7] بیسمارک در بهار ۱۸۴۸م، در اوج انقلابهای اروپا، به عنوان یکی از سرسختترین مخالفان لیبرالیسم وارد سیاست شد. او در «اتحادیه یونکرها» عاملی کلیدی بود و روزنامه محافظهکار «کروزینگ»[8] را تأسیس کرد.[9] محافظهکاری او را میتوان در واکنش بیسمارک به انقلاب 1848 مشاهده کرد؛ در جایی که انقلاب مارس را «قتل عام سربازان ما در خیابانها» توصیف میکند.[10] او بلافاصله تلاش کرد تا دهقانان را برای راهپیمایی به سمت برلین و «آزاد کردن پادشاه» (فردریک ویلیام چهارم) از دست انقلابیون، بسیج کند.[11] بیسمارک از ضعف پادشاه در برابر شورشیان خشمگین بود و به تحقیر او پرداخت. او در اولین ملاقات پس از انقلاب، بهصراحت به پادشاه گفت که «تخلیه برلین» اشتباه بود و پادشاه نباید تسلیم میشد.[12] در مه ۱۸۴۹م در سمت نماینده به پارلمان پروس راه یافت و در ۱۸۵۱م به دستور امپراتور به نمایندگی پروس در مجمع فدرال فرانکفورت منصوب شد.[13] بیسمارک در فرانکفورت بهسرعت به مخالف سرسخت اتریش تبدیل شد و سیاست «خون و آهن» خود را شکل داد. این دوره هشتساله، به گفته او، «آموزشگاه عالی دیپلماسی» او در وین نبود، بلکه در فرانکفورت بود.[14] در آنجا بود که او از ایده «دوآلیسم» (اتحاد پروس و اتریش) دست کشید و به این نتیجه رسید که وحدت آلمان تنها پس از یک درگیری نظامی با اتریش و حذف نفوذ آن ممکن است.[15] او سپس به عنوان سفیر در روسیه (۱۸۵۹)[16] و پاریس (۱۸۶۲)[17] خدمت و در این مدت، روابط حیاتی با تزار الکساندر دوم[18] و ناپلئون سوم[19] برقرار کرد.
صدارت اعظم
در ۲۳ سپتامبر ۱۸۶۲م، ویلهلم اول پادشاه پروس در اوج بحران قانون اساسی، بیسمارک را به صدراعظمی و وزارت امور خارجه پروس برگزید. فرمان صدارت عظمای پاریس به نام بیسمارک در سال 1862م یکی از وقایع مهم اروپا در نیمه دوم قرن نوزدهم بهشمار میآید. او، که تجربه کافی را در زمان سفارت خود در دو پایتخت مهم اروپا ــ یعنی روسیه و فرانسه ــ کسب کرده بود با درایتی بینظیر بهصورت بزرگترین سیاستمدار زمان خود درآمد. این صدراعظم آلمانی اوضاع سیاسی ـ اجتماعی کشور خود را بهطور عمیق مطالعه کرده بود. از طرف دیگر متوجه شور و اشتیاق ملت آلمان برای اتحاد و تجدید وحدت و عظمت آن بود؛ بنابراین بر آن شد که وحدت آلمان را زیر لوای خانواده «هوهن زلرن» تحقق بخشد؛ ازاینرو، با آنکه اعتقادی به جریانهای تاریخی قرن نوزدهم نداشت، تصمیم گرفت بر موج قوی قرن، یعنی ناسیونالیسم، سوار شود و آن را در خدمت اهداف بلندپروازانه خود درآورد.[20] بیسمارک انجام کارهای مهم را فقط با خون و آهن میسر میدانست؛ چنانکه در سخنرانی معروف خود در کمیسیون بودجه پارلمان، در ۳۰ سپتامبر ۱۸۶۲م، گفت: «مسائل بزرگ زمان ما با سخنرانی و رأی اکثریت حل نمیشود ... بلکه با خون و آهن رفع میشود».[21] او برای چهار سال بدون بودجه مصوب پارلمان حکومت کرد و در همین حال، پایههای دیپلماتیک جنگهای آینده را ریخت. در کنوانسیون آلونشلبن (۱۸۶۳م) با حمایت از روسیه در شورش لهستان، بیطرفی روسیه را در درگیریهای آینده تضمین کرد[22] و در جنگ دانمارک (۱۸۶۴م) اتریش را (تحت رهبری رچبرگ) متقاعد کرد که در جنگ علیه دانمارک برای آزادسازی شلسویگ ـ هولشتاین با پروس متحد شود.[23] او سپس در ۱۸۶۶م با جنگ هفتهفتهای علیه اتریش، اتحادیه آلمان شمالی را تحت رهبری پروس تأسیس کرد. درایت بیسمارک مقدمات جنگ را چنان فراهم ساخت که شکست اتریش بیش از چند هفته طول نکشید. او همزمان با نبرد در جبهه اتریش، زمینه همکاری با ایتالیا را چیده بود و از بیطرفی ناپلئون سوم مطمئن شده بود؛ همچنین از موضع دوستانه روسیه نیز نسبت به خود آگاه بود. شکست سادوا اتریش را ناگزیر از پذیرش شرایط پروس کرد. نخستین نتیجه جنگ، انحلال رسمی کنفدراسیون آلمان بود. اتریش افزون بر این پذیرفت که سازمان تازهای بدون مشارکت اتریش برای اداره آلمان تعیین گردد.[24]

کد مطلب: 26266