کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

نگاهی به زندگی سیاسی لئونید برژنف؛

مردی که از ترس فروپاشی، امپراتوری را به خواب برد

14 مهر 1404 ساعت 18:54

مولف : یاسر صابری

او از کارخانه‌های فولاد برخاست تا رهبر یکی از بزرگ‌ترین قدرت‌های جهان شود. اما چگونه مهندسی که قرار بود شوروی را بسازد، به نماد بزرگ‌ترین دوران رکود آن تبدیل شد؟


 
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ لئونید ایلیچ برژنف در سال ۱۹۰۶م در شهر دنیپرو، در خانواده‌ای کارگری با گرایشات کمونیستی چشم به جهان گشود. دوران نوجوانی لئونید مصادف شده بود با تثبیت قدرت بلشویک‌ها و آغاز صنعتی‌سازی شوروی. وی تحصیلات خود را در رشته مهندسی متالورژی ادامه داد و مدرک دیپلم مهندسی را در سیستم شوروی اخذ کرد که معادل کارشناسی بود. برژنف پس از پایان تحصیل، ابتدا به عنوان مهندس و بعد در سمت مدیریت فنی کارخانه‌های صنعتی در شهرهای اوکراین مشغول به کار شد.[1] چندی بعد وارد فعالیت‌های حزبی کمونیست شوروی شد و فعالیت‌های او در سازماندهی تولید صنعتی و اجرای برنامه‌های پنج‌ساله، زمینه‌ لازم برای رشد اداری ـ حزبی او را فراهم کرد [2]و هم‌زمان با اوج‌گیری تصفیه‌ها، توانست پله‌های ترقی را در ارگان‌های استانی، خصوصا اوکراین، طی کند و به مراتب بالاتری نیز دست یابد.[3]
 
تا سال ۱۹۳۹م، برژنف در سمت مسئول بخش سازمانی دپارتمان کمیته مرکزی حزب در اوکراین و سپس رئیس اداره تبلیغات و آموزش سیاسی حزب در منطقه زاپوروژیه فعالیت می‌کرد. در دوران جنگ جهانی دوم، برژنف چهره‌ای نسبتا ناشناخته در سیاست ملی شوروی بود، اما در ساختار صنعتی ـ حزبی اوکراین به عنوان مدیری سختکوش و خوشنام شناخته می‌شد. پس از حمله آلمان نازی به شوروی (ژوئن ۱۹۴۱م)، برژنف به خدمت فعال در ارتش سرخ فراخوانده شد، اما مسئولیت او بیشتر «سیاسی ـ اداری» بود تا نظامی و رزمی. برژنف در این دوران به عنوان «کمیسر سیاسی» یا مسئول اداره سیاسی در یگان‌های ارتش فعالیت کرد. وی در سمت کمیسرهای سیاسی، مسئول حفظ روحیه، ایجاد انسجام ایدئولوژیک و نظارت حزبی بر نیروهای نظامی بود. فعالیت او در ابتدا در جبهه دنیپرو و چندی بعد در جبهه جنوب (ازجمله کوبان، مولداوی و کرواسی امروزی) ادامه داشت.[4]
 
برژنف در عملیات‌های آزادسازی اوکراین و مناطق بالکان، رفته‌رفته ارتقا پیدا کرد و به معاونت اداره سیاسی ارتش چهارم اوکراین منصوب شد و نشان‌های افتخار و مدال‌های متعددی به پاس خدماتش دریافت کرد. تجارب و ارتباطات حزبی او در مدت جنگ، سکوی پرتابی برای بازگشت مقتدرانه او به ساختار اداری ـ حزبی شوروی پس از جنگ شد. وی بعد از جنگ، ابتدا در اوکراین به دبیر اولی حزب کمونیست در مناطق مختلف از جمله زاپوروژیه و کیروفوگراد انتخاب شد و وظیفه بازسازی صنایع آسیب‌دیده از جنگ را برعهده گرفت. دبیری اول حزب کمونیست جمهوری مولداوی در سال ۱۹۵۰م، اولین تجربه برژنف به عنوان نفر اول یک موقعیت در جمهوری شوروی بود و به تثبیت جایگاه وی در ساختار حزبی شوروی کمک بسیاری کرد.[5]
 
برژنف در کنگره نوزدهم حزب کمونیست (۱۹۵۲م)، به عضویت در کمیته مرکزی و سپس دبیرخانه حزب رسید و به سطوح بالای رهبری شوروی دست پیدا کرد. بعد از مرگ استالین و تغییرات گسترده ساختاری، مدتی در سمت معاونت رئیس ستاد سیاسی ارتش فعالیت کرد.[6] فصل مهم صعود برژنف، انتصاب وی به دبیر اولی حزب کمونیست قزاقستان (در سال ۱۹۵۴م) بود. این سمت با حمایت و توصیه مستقیم نیکیتا خروشچف، دبیرکل وقت حزب کمونیست شوروی، به برژنف داده شد؛ چرا که خروشچف برای اجرای سیاست‌های «زمین‌های بکر» و اصلاحات کشاورزی، به فردی وفادار نیاز داشت و برژنف، که سابقه اجرایی و وفاداری‌اش اثبات شده بود، از منظر وی مناسب به‌شمار می‌آمد.[7] در دوره مسئولیت برژنف در قزاقستان، بسیاری از پروژه‌های بزرگ حزب با نظارت او اجرا شد و اعتماد خروشچف نسبت به این دبیر اول حزب روزبه‌روز افزایش یافت.[8]

 
برژنف و خروشچف (آوریل ۱۹۴۳‏م)
برژنف و خروشچف (آوریل ۱۹۴۳‏م)
 
در سال ۱۹۵۶م، برژنف با عضویت در دبیرخانه حزب کمونیست اتحاد شوروی، به مسکو بازگشت و مستقیما در حلقه اصلی قدرت مرکزی قرار گرفت. این جایگاه به او امکان داد پس از سقوط و برکناری تدریجی خروشچف در ۱۹۶۴م، یکی از نامزدهای اصلی رهبری اتحاد شوروی شود و با تکیه بر توانایی، اتحاد پشت پرده و رویکرد عمل‌گرایانه، قدرت را در حزب و دولت شوروی تثبیت کند.[9]
 
سرانجام لئونید برژنف توانست در اکتبر ۱۹۶۴م، به دبیر اولی حزب کمونیست انتخاب شود. این انتخاب، که با اجماع اعضای دفتر سیاسی انجام شد، نشانه‌ای از خستگی ساختار حزبی از سیاست‌های تند خروشچف و نیاز حزب به ثبات بود. برژنف در خاطرات خود درباره این دوره نوشته است: «وارد دوران جدیدی شدیم که حفظ دستاوردهای گذشته و جلوگیری از اشتباهاتِ تجربه‌نشده، هدف اولیه‌مان بود».[10]
 
دوران زمامداری برژنف، معمولا با اصطلاح «دوران رکود» یا «تثبیت» توصیف می‌شود[11] که طی آن ساختار بوروکراتیک حاکمیت شوروی گسترده‌تر شد و نوعی تعادل بین نخبگان حزبی شکل گرفت. برژنف به‌شدت بر تثبیت نظم سیاسی و پایان دادن به تجربه‌های رادیکال خروشچف تأکید می‌کرد. یکی از ویژگی‌های اصلی عصر او، تثبیت و گسترش قشری از مدیران و بوروکرات‌ها بود که بعدها به «نومانکلاتورا» معروف شدند.[12] بر این اساس ساکوا، تاریخ‌نگار انگلیسی، این دوره را نتیجه حاکمیت طبقه مدیران حزبی و فقدان پویایی اجتماعی توصیف کرده است.[13]
 
در این دوره حزب تلاش می‌کرد برنامه‌های اقتصادی را با کمترین تغییر ادامه دهد و از هر نوع تحول عمیق دوری می‌کرد.[14] اگرچه رشد اقتصادی اولیه وجود داشت، رفته‌رفته نشانه‌های رکود ظاهر و ناکارآمدی سیستم آشکار شد.[15] سیاست تثبیت، مدیریت محافظه‌کارانه را بر همه شئون زندگی شوروی حاکم کرد. برژنف تلاش کرد با حفظ استاندارد رفاه، طبقه متوسط شهری و مدیران حزبی را راضی نگه دارد،[16] اما این سیاست موجب انباشت نارضایتی، گسترش فساد اداری و از دست رفتن انگیزش برای نوآوری شد. سیاست‌های صنعتی و کشاورزی نیز در این دوران با هدف افزایش بهره‌وری اصلاح شد، اما اصلاحات ساختاری و بنیادین اندکی رخ داد و از سال‌های میانی دهه ۱۹۷۰م، اقتصاد شوروی دچار رکود شد. رشد اقتصادی کند شد؛ نوآوری و کارآمدی کاهش یافت؛ فساد اداری و رشوه‌خواری در بدنه دولت افزایش یافت.[17]
 
در عرصه فرهنگی برخلاف خروشچف، که به آزادی نسبی روی آورده بود، برژنف از اواخر دهه ۱۹۶۰م موج جدیدی از کنترل ایدئولوژیک و سانسور را آغاز کرد. دپارتمان ایدئولوژی حزب کمونیست بر همه جوانب تولید و پخش آثار هنری و ادبی نظارت داشت و هرگونه گرایش به «فرمالیسم»، «مدرنیسم»، «دگراندیشی»، یا تمجید از غرب، به‌شدت سرکوب می‌شد.[18] در زمینه ادبیات و هنر، خطوط قرمز به‌روشنی مشخص بود، درحالی‌که در بخش‌هایی چون علوم و فناوری فقط تا حد ضرورت تحمل بازنگری‌ها وجود داشت.[19]
 
رئالیسم سوسیالیستی اصلی‌ترین چهارچوب مورد حمایت دولت بود؛ آثاری امیدبخش، متعهد به آرمان‌های حزب و طبقه کارگر که مضمون «انسان جدید سوسیالیستی» را ترویج کنند. آثار نویسندگانی چون شوخوف و شعرای متعهد در نشریات رسمی تشویق می‌شد و آثار نویسندگان دگراندیش از انتشار باز می‌ماندند.[20] از منظر برژنف «ادبیات ما باید آگاهی‌بخش، آموزنده و خدمت‌گزار سوسیالیسم باشد».[21] نتیجه این رویکرد، فضایی رکود‌زده و مبتنی بر تکرار ارزش‌ها و نمادهای رسمی، در کنار رشد پنهان دگراندیشی و زیرزمینی شدن بخش مهمی از فرهنگ منتقد بود.[22]
 
شعار برژنف در عرصه سیاست خارجی توازن قوا و دفاع از بلوک شرق و حفظ و گسترش «اردوگاه سوسیالیستی» بود. روابط با آمریکا و غرب در عین سردی، هم توأم با رقابت تسلیحاتی بود و هم گاهی با توافقاتی مثل «سالـت» (محدودسازی سلاح‌های اتمی) و «همزیستی مسالمت‌آمیز» همراه می‌شد، اما در نهایت، بحران افغانستان و سیاست‌های تهاجمی در اروپای شرقی، هزینه‌های بزرگی بر شوروی تحمیل کرد.[23] زوبوک تأکید می‌کند که برژنف، اگرچه در ظاهر متکی به قدرت نظامی بود، در ذهن بیش از هر چیز نگران فروپاشی انسجام داخلی و تهدیدهای بیرونی بود و همین نگرش محافظه‌کارانه، او را در تصمیم‌گیری‌های حساس مانند افغانستان دچار تردید و گاه بلاتکلیفی کرد.[24]
 
ریچارد نیکسون (راست) و لئونید برژنف (چپ) در حال گفت‌وگو (سال ۱۹۷۳م)
ریچارد نیکسون (راست) و لئونید برژنف (چپ) در حال گفت‌وگو (سال ۱۹۷۳م)
 
در سال‌های پایانی دهه ۱۹۷۰ و اوایل دهه ۱۹۸۰م، شرایط جسمی و سن بالای برژنف، قدرت شخصی او را به‌شدت تضعیف کرد و عملا اداره کشور به دست شبکه‌ای از اطرافیان و بوروکرات‌ها افتاد.[25] درگذشت او در نوامبر ۱۹۸۲م، پایانی بر یک عصر تلقی شد؛ عصری که نه با تحولات عمیق، بلکه با ثبات فرسایشی و رکود اداری و زمینه‌سازی برای اصلاحات گورباچف شناخته می‌شود.[26]
 
 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. Archie Brown, The Rise & Fall of Communism, Harper, 2009, p. 361.
[2]. Richard Sakwa, The Rise and Fall of the Soviet Union, Routledge, 1999, pp. 477-478.
[3] .ابوالقاسم زهره‌وند، از نیکیتا تا گورباچف؛ تحولات شوروی از نگاه دیپلمات ایرانی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۶، ص23.
[4]. Edwin Bacon, Brezhnev Reconsidered, Palgrave Macmillan, 2002, pp. 25-26.
[5]. یرواند آبراهامیان، تاریخ مردم شوروی، ترجمه غلامحسین میرزاصالح، تهران، نشر نی، ۱۳۹۶، ص ۵۵۵.
[6]. ابوالقاسم زهره‌وند، همان، صص ۶9-۶8.
[7]. همان، ص ۷۰؛ علی امینی، خاطرات سیاسی، ج 2، تهران، طرح نو، ۱۳۶۶، ص ۱۴۱.
[8]. Archie Bacon, ibid, pp. 29-31.
[9]. رابرت کاپلان، بحران‌های قدرت، ترجمه عباس مخبر، تهران، نشر طرح نو، ۱۳۸۲، ص ۲۴۸؛
 Richard Sakwa, ibid, p. 481.
[10]. لئونید برژنف، خاطرات، تهران، اطلاعات،  ۱۳۶۷، ص 55؛ یرواند آبراهامیان، همان، ص ۵۵۶.
[11] .همان، ص 241؛ یرواند آبراهامیان، همان، ص ۶۰۱.
[12] . ابوالقاسم زهره‌وند، همان، ص ۷۹.
[13]. Richard Sakwa, ibid, p 330.
[14] . بیل دویرنگ، اتحاد شوروی؛ از امپراتوری تا ملت، ترجمه بیژن اشتری، انتشارات اطلاعات، ۱۳۷۷، ص ۹۳.
[15]. Bacon, ibid, p 54.
[16]. رابرت کاپلان، همان، ص ۲۵۱.
[17]. یرواند آبراهامیان، همان، صص 558، 605 و ۵۶۷.
[18]. همان، ص ۵۶۴.
[19]. لئونید برژنف، همان، صص ۲۷۱-۲۷۴؛ رابرت کاپلان، همان، ص ۲۵۶.
[20]. ابوالقاسم زهره‌وند، همان، ص ۸۵.
[21] . لئونید برژنف، همان، ص 99.
[22] . یرواند آبراهامیان، همان، ص ۵۶۷.
[23]. Vladislav Zubok, A Failed Empire: The Soviet Union in the Cold War from Stalin to Gorbachev, University of North Carolina Press, 2007, pp 190-220.
[24]. Vladislav Zubok, ibid, 210.
[25]. لئونید برژنف، همان، ص ۳۸۲.
[26]. Richard Sakwa, ibid, p 352.
 


کد مطلب: 26140

آدرس مطلب :
https://www.iichs.ir/fa/news/26140/مردی-ترس-فروپاشی-امپراتوری-خواب-برد

تاریخ معاصر
  https://www.iichs.ir