کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

۳۰ فروردین ۱۳۴۷

30 فروردين 1404 ساعت 14:27

وزیر اطلاعات پاکستان به تهران آمد/ دین راسک در اجلاسیه وزیران سنتو شرکت نمی‌کند/ نماینده سابق مجلس مؤسسان کشته شد/ نسخه وزیر کشاورزی برای خودکفایی: بازگشت به عصر حجر!/ مشکلات پستی گریبان معاون وزیر را هم گرفت!/ ماجرای یک مدیر آگهی که شهر را به زمین بازی خود تبدیل کرده بود!/ صف وزرا در مجلس گنجایش تعداد دولتمردان را ندارد!/ ده سال انتظار برای یک رأی؛ وضعیت اسفناک دیوان کشور!/ حزب ایرانِ نوین پیروز انتخابات انجمن شهر و بی‌عملی سایر احزاب!/ دوستان نخست‌وزیر مقتول در مجلس!/ عالی‌ترین پست سیاسی در خارج کشور نصیب چه کسی شده است؟!/ جدال سازمان تربیت بدنی و فدراسیون جهانی!/ دنبال دموکراسی در واحدهای کوچک!/ چرا عضویت در انجمن شهر از شهردار شدن جذاب‌تر است؟/ سختگیری گمرک به حوائج ضروری مسافران رسید!/ بحث و انتقاد از رهبران حزبی آزاد می‌شود!



وزیر اطلاعات پاکستان به تهران آمد

روزنامه «اطلاعات» نوشت: خواجه شهاب‌الدین، وزیر اطلاعات و انتشارات پاکستان، برای یک دیدار ده‌روزه از ایران وارد تهران شد.
دیدار وزیر اطلاعات پاکستان به دعوت آقای جواد منصور، وزیر رسمی اطلاعات، صورت گرفته است. خواجه شهاب‌الدین پیش از ظهر فردا تاج‌گلی نثار آرامگاه رضاشاه کبیر، بنیان‌گذار ایران نوین کرده و سپس در وزارت اطلاعات حضور یافته و با آقای منصور ملاقات می‌کند.
وزیر اطلاعات پاکستان در طول اقامت خود در تهران احتمالا به حضور شاهنشاه شرفیاب خواهد شد و با آقای نخست‌وزیر، وزیر خارجه و دیگر شخصیت‌های مملکتی ملاقات و گفت‌وگو خواهد کرد.
فردا شب از طرف آقای جواد منصور یک ضیافت به افتخار وزیر اطلاعات پاکستان ترتیب خواهد یافت.[1]
 

دین راسک در اجلاسیه وزیران سنتو شرکت نمی‌کند

وزارت امور خارجه آمریکا، بنابر گزارش خبرگزاری‌های خارجی امروز اعلام کرد که دین راسک، وزیر خارجه آمریکا که قرار بود در رأس هیئت نمایندگی این کشور در اجلاسیه وزیران سنتو در لندن شرکت نماید، تصمیم خود را دایر بر شرکت در این اجلاسیه تغییر داد.
بنابر اظهارات سخنگوی وزارت خارجه آمریکا، ریاست هیئت نمایندگی این کشور را در اجلاسیه وزیران سنتو نیکلاس دب کاتزنباخ، معاون وزارت خارجه آمریکا، برعهده خواهد داشت.[2]
 

نماینده سابق مجلس مؤسسان کشته شد

در یک حادثه رانندگی که امروز در راه نوشهر ـ بابل روی داد، آقای جمال هاشم‌پور، نماینده سابق مجلس مؤسسان و نایب‌رئیس هیئت مشورتی روزنامه «اطلاعات» در نوشهر، کشته شد و دو نفر دیگر که همراه وی بودند مجروح شدند و در بیمارستان چالوس بستری گردیدند.
حادثه هنگامی رخ داد که آقای جمال هاشم‌پور و همراهان از نوشهر به بابل می‌رفتند، ولی در ۵ فرسنگی بابل، اتومبیل آنها از جاده منحرف شد و واژگون گردید.
دو مجروح این حادثه آقایان فیض‌الله شوقی و غلامرضا صنعتی هستند که اکنون در بیمارستان بستری می‌باشند.[3]
 

نسخه وزیر کشاورزی برای خودکفایی: بازگشت به عصر حجر!

«سپید و سیاه» نوشت: در روزنامه‌ای خواندم آقای دکتر زاهدی، وزیر کشاورزی، فرموده‌اند: اگر هر فرد ایرانی در سال یک درخت بکارد، سالانه بیست‌میلیون درخت در ایران کاشته می‌شود. این سخن به‌ظاهر درست و حتی دلنشین است، ولی آقای وزیر که تحصیلات عالی دارند با این عقیده به کلی منکر تشکیلات اجتماعی جدید که بر مبنای تقسیم کار بین طبقات مختلف است شده‌اند.
اگر بخواهیم در کشور بر همین منوال کار کنیم، باید از مردم بخواهیم هر کس در خانه‌اش یکی دو گوسفند نگه دارد تا مملکت دچار بحران گوشت نگردد و یا مردم در حوض خانه خود ماهی پرورش بدهند (آنها که حوض ندارند یا در آپارتمان زندگی می‌کنند می‌توانند از آکواریوم استفاده کنند) تا اینقدر ماهی ماهی نکنند و...
آقای وزیر کشاورزی! در این صورت شاید مقداری از گرفتاری دستگاه‌ها کم شود، ولی می‌دانید اجتماع چه وضعی پیدا می‌کند؟ وضعی که هزاران سال قبل داشت و هر کس احتیاجاتش را خودش رفع می‌کرد.[4]
 

مشکلات پستی گریبان معاون وزیر را هم گرفت!

«سپید و سیاه» نوشت: آقای محمد کشاورزیان، معاون وزارت پست و تلگراف و تلفن که از دوستان و همکاران مطبوعاتی ماست، چند روز قبل گله می‌کرد که چند هفته است مجله «سپید و سیاه» به دستش نمی‌رسد. گفتم ما مجله‌ها را مرتب فرستاده‌ایم؛ پست نرسانده است و وقتی مأموران پست مجله‌های معاون وزارت پست و تلگراف را نرسانند، تکلیف مشترکین دیگر معلوم است.
آقای کشاورزیان چون معاون وزارت پست و تلگراف و تلفن هستند، برای دفاع از وزارتخانه متبوع خود گفتند ممکن است به علت زیاد بودن کارت‌های تبریک در ایام عید مجله لای کارت‌ها رفته باشد. گفتم البته معاون وزارت پست و تلگراف و تلفن باید از وزارتخانه خود دفاع کند، ولی مجله هرگز لای کارت گیر نمی‌کند.
گفت‌وگو طولانی شد و سرانجام یک راه حل منطقی(!) پیدا کردیم و با آقای محمد کشاورزیان، معاون وزارت پست و تلگراف و تلفن، توافق کردیم که چون همسایه هستیم به جای آنکه مجله را به وسیله پست برایشان بفرستیم هر هفته خودمان به خانه ایشان برسانیم. امیدواریم با راه حلی(!) که پیدا شد بعد از این دوست مطبوعاتی ما آقای محمد کشاورزیان، معاون وزارت پست و تلگراف و تلفن، بتوانند مرتب مجله «سپید و سیاه» را دریافت دارند.[5]
 

ماجرای یک مدیر آگهی که شهر را به زمین بازی خود تبدیل کرده بود!

«سپید و سیاه» نوشت: اگر بخواهیم صورتی از مقتدرترین افراد این مملکت تهیه کنیم شما چه کسانی را نام می‌برید؟ آقای هویدا نخست‌وزیر؟ آقای شریف‌امامی رئیس مجلس سنا؟ آقای مهندس ریاضی رئیس مجلس شورای ملی؟ و یا چند تن از شخصیت‌های سرشناس که در رأس وزارتخانه‌ها و سازمان‌های حساس هستند؟ تردید نیست کسانی را که شمردیم افراد مقتدری هستند، ولی تا آنجا که من پی برده‌ام یکی از باقدرت‌ترین افراد این کشور آقای فرهاد هرمزی مدیر کانون آگهی فاکو پاست!
تعجب نکنید من هرمزی را چند سال است می‌شناسم و او را به خاطر دینامیسم روحی و شور و شر عجیبی که دارد دوست می‌دارم. هر وقت او را ملاقات می‌کنم لذت می‌برم از اینکه می‌بینم این جوان از میلیون و میلیارد آن طور سخن می‌گوید که گویی از شاهی و دینار حرف می‌زند و یا از شخصیت‌های برجسته چنان نام می‌‎برد که آدم خیال می‌کند با همه آنها خودمانی است.
او مدیر یک کانون آگهی است، ولی چه کسی جز یک آدم مقتدر می‌تواند ده‌ها هزار نفر را در کوچه خیابان‌های شهرها رها کند که کت آقایان و دامن خانم‌ها را بگیرند و به آنها بلیط بفروشند؟ چه کسی جز او می‌تواند چند ماه درهای پارک شهر را بر روی مردم تهران ببندد و از آنها برای تماشای غرفه‌هایی که مؤسسات صنعتی و تجارتی پول داده و ساخته‌اند بلیط ورودیه بگیرد؟ چه کسی جز او می‌تواند دو ماه خیابان همایون را در مرکز شهر (جنب خیابان نادری) سقف بزند و عبور و مرور را در این ناحیه پرجمعیت شهر ببندد؟ چه کسی جز او می‌تواند در وسط میدان ولیعهد یک اتومبیل پیکان را روی چهار پایه بگذارد و با این ترتیب برای این مارک تبلیغ مجانی کند؟ چه کسی جز او می‌تواند هر وقت خواست دو طرف تیرهای چراغ برق خیابان‌های شاهرضا و آیزنهاور را که مخصوص نصب پرچم ایران و کشورهایی است که سران آنها مهمان ایران هستند، آگهی تبلیغاتی آویزان کند؟ چه کسی جز او می‌تواند استادان دانشگاه را به تلویزیون بکشاند تا درباره فلان جنس تبلیغ کنند (من خودم با چشم خود مرحوم سعید نفیسی را دیدم که در برنامه سرشوی گیاهی کمند صحبت می‌کرد)؟
چه کسی جز او می‌تواند از رادیو و تلویزیون ساعت‌ها برنامه مجانی بگیرد؟ چه کسی جز او می‌تواند یک کودک هفت، هشت‌ساله از خویشاوندان خود را به نمایندگی جوانان ایران به دور جهان بفرستد؟ و بالاخره چه کسی جز او می‌تواند فیل هوا کند و... و... و... بله همه این کارها که برای دیگران از محالات شمرده می‌شود برای آقای فرهاد هرمزی مثل آب خوردن است.
یک نکته را از قلم انداختم: آقای هرمزی برای هر یک از این کارها یک ظاهر پسندیده هم ترتیب می‌دهد؛ مثلا پارک شهر را به نام مبارزه با بیسوادی قرق می‌کند، خیابان را به نام کمک به زلزله‌زدگان می‌بندد. اتومبیل را به نام انقلاب صنعتی توی میدان می‌گذارد، ولی درهرحال و زیر هر عنوانی که باشد استفاده خود را می‌‎برد و در اینجا نتیجه می‌گیریم که آدم ممکن است نخست‌وزیر و وزیر و رئیس و شاعر و ادیب و خان و مالک و پولدار و تاجر و کارخانه‌دار و غیره نباشد، ولی آدم بسیار مقتدری باشد.[6]
 

صف وزرا در مجلس گنجایش تعداد دولتمردان را ندارد!

«سپید و سیاه» نوشت: گفته می‌شود چون تعداد وزرای کابینه بیش از تعداد صندلی‌های صف وزرا در مجلسین است و غالبا وزرای جدید زودتر به مجلسین وارد شده جای وزرای قدیم را می‌گیرند، علی‌هذا برای دو نفر از وزرای کابینه جای خاصی در نظر گرفته شده است و با الصاق کارت آنها وزیر دیگری در آنجا نمی‌نشیند. این دو وزیر عبارت‌اند از: اردشیر زاهدی: وزیر امور خارجه و دکتر جمشید آموزگار: وزیر دارایی.[7]
 

ده سال انتظار برای یک رأی؛ وضعیت اسفناک دیوان کشور!

«سپید و سیاه» نوشت: به قرار اطلاع تعداد پرونده‌های موجود در دیوان کشور به قدری زیاد شده است که اگر تمام شعب دیوان کشور لاینقطع به این پرونده‌ها رسیدگی کنند ده سال وقت لازم است تا پرونده‌های موجود حل شود درحالی‌که هر روز ده‌ها پرونده به دیوان کشور ارجاع می‌گردد و کار جاری دیوان و پرونده‌های وارده به مراتب بیشتر از پرونده‌هایی است که حکم صادر می‌شود. در وضع حاضر با نداشتن بودجه و قاضی به‌هیچ‌وجه امکان ازدیاد شعب دیوان کشور وجود ندارد.[8]
 

حزب ایرانِ نوین پیروز انتخابات انجمن شهر و بی‌عملی سایر احزاب!

«سپید و سیاه» نوشت: به قرار اطلاع حزب ایران نوین برای به دست آوردن کرسی‌های انجمن شهر خود را آماده نموده است؛ به طوری که گفته می‌شود در انتخابات انجمن شهر حزب اکثریت پیروزی نهایی را به‌دست می‌آورد. با وجود اینکه انتخابات نزدیک است، معلوم نیست چرا سایر احزاب به فعالیت نپرداخته‌اند.[9]
 

دوستان نخست‌وزیر مقتول در مجلس!

«سپید و سیاه» نوشت: در میان وکلای فعلی دو نفر از دوستان مرحوم منصور، که از دوران کودکی با هم بوده‌اند، عضویت دارند. یکی از آن دو دکتر میرعلاء، جراح قلب، است که از تهران به مجلس رفته است و دیگری دکتر امیرحسین پرتو اعظم می‌باشد که پس از قتل منصور، مقاله‌ای تحت عنوان دوست من منصور در یکی از مجلات نوشت.[10]
 

عالی‌ترین پست سیاسی در خارج کشور نصیب چه کسی شده است؟!

«سپید و سیاه» نوشت: عالی‌ترین پست سیاسی در خارج کشور نصیب رحمت اتابکی گردید و آن ریاست دفتر اروپایی سازمان ملل است که مقر آن در ژنو می‌باشد. این سمت از مشاغل جدیدی است که در ظرف چند سال اخیر به‌وجود آمده است و علت ایجاد آن نخست به خاطر سپهبد زاهدی بود و پس از مرحوم سپهبد زاهدی نیز منصورالملک این سمت را احراز نمود که اخیرا به دنبال پایان مدت آن به تهران آمده است. رحمت اتابکی در انتخابات تابستانی دوره بیستم وزیر کشور بود.[11]
 

جدال سازمان تربیت بدنی و فدراسیون جهانی!

«سپید و سیاه» نوشت: به قرار اطلاع سازمان تربیت بدنی نامه‌ای به فدراسیون وزنه‌برداری جهانی نوشته و خبر انفصال آقای مجید بختیار را از ریاست فدراسیون وزنه‌برداری به اطلاع رسانده و تقاضا کرده است که ایشان را از ریاست فدراسیون وزنه‌برداری آسیا نیز معاف دارند. شنیده می‌شود فدراسیون وزنه‌برداری جهانی در پاسخ این نامه نوشته است مسائل مربوط به آسیا و جهان را خود اعضای آن تعیین می‌کنند و تلویحا رسانده است که سازمان تربیت بدنی بهتر است نسبت به کارهایی که مربوط به آن نیست دخالت نکند.[12]
 

دنبال دموکراسی در واحدهای کوچک!

«سپید و سیاه» نوشت: انتخابات نظام پزشکی سومین انتخاباتی بود که در ایران بدون شایعه‌پردازی درباره صحت آن انجام یافت. مسلما سالم‌ترین نمونه انتخابات در ایران انتخابات کانون وکلا بود. پس از آن نویسندگان و خبرنگاران نیز توانستند انتخاباتی بدون دخالت عوامل خارجی انجام دهند. با این ترتیب می‌توان امیدوار بود که دموکراسی در مملکت ما از واحدهای کوچک رواج پیدا کند.[13]
 

چرا عضویت در انجمن شهر از شهردار شدن جذاب‌تر است؟

«سپید و سیاه» نوشت: با وجود اینکه هنوز رسما تاریخ انتخابات انجمن شهر اعلام نشده مع‌ذلک در بین علاقه‌مندان به این قبیل مسائل جنب‌وجوش زیادی دیده می‌شود. در حال حاضر غالب این افراد تمایل به ورود در انجمن شهر را دارند درحالی‌که در گذشته شهردار شدن را به عضویت انجمن ترجیح می‌دادند. گفته می‌شود چون شهرداران باید دارای درجه لیسانس به بالا باشند، لذا غالب کاندیداها چون فاقد مدرک تحصیلی هستند عضویت در انجمن را ترجیح می‌دهند.[14]
 

سختگیری گمرک به حوائج ضروری مسافران رسید!

«سپید و سیاه» نوشت: گمرک مهرآباد چندی است درباره مسافران مخصوصا کسانی که از مسافرت نوروزی باز می‌گردند سختگیری زیاده از حد می‌کند. شنیده می‌شود حتی حوائج ضروری مسافران نیز از کنترل مأموران گمرک در امان نیست.[15]
 

بحث و انتقاد از رهبران حزبی آزاد می شود!

«سپید و سیاه» نوشت: به قرار اطلاع حزب ایران نوین از اردیبهشت‌ماه جلسات بحث و انتقاد آزاد ترتیب خواهد داد که در آن افراد غیر حزبی و حزبی خواهند توانست آزادانه از رهبران حزبی و کارهای آنها انتقاد نمایند.[16]
 

پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. اطلاعات، ۳۱ فروردین ۱۳۴۷، ص ۲۰.
[2]. همان‌جا.
[3]. همان، ص ۱۷.
[4]. سپید و سیاه، ۳۰ فروردین ۱۳۴۷، ص ۳.
[5]. همان‌جا.
[6]. همان‌جا.
[7]. همان، ص ۸.
[8]. همان‌جا.
[9]. همان‌جا.
[10]. همان‌جا.
[11]. همان‌جا.
[12]. همان‌جا.
[13]. همان‌جا.
[14]. همان‌جا.
[15]. همان‌جا.
[16]. همان‌جا.
 


کد مطلب: 25889

آدرس مطلب :
https://www.iichs.ir/fa/news/25889/۳۰-فروردین-۱۳۴۷

تاریخ معاصر
  https://www.iichs.ir