«جلوههایی از سلوک عرفانی شهید آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب» در گفتوشنود با محمدرضا هاشمی؛
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
از دیدگاه شما، محبوبیت شهید آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب در نزد جوانان، از چه نشئت میگرفت؟
بسم الله الرحمن الرحیم. رمز این جذبه و شیفتگی، در صفات معنوی آن بزرگوار بود. بهترین دلیل گفتار ما نیز، توصیفِ حضرت امام است که فرمودند: «ایشان معلم اخلاق و مهذب نفوس بود». من در وجود این سید بزرگوار، چیزی غیر از توجه به خدا، هدایت مردم، تواضع و خدمتگزاری ندیدم. جوانها هم، مجذوب همین صفاتِ آیتالله دستغیب میشدند. جالب است که اکثر فرمایشات ایشان راجع به قیامت بود، ولی جوانان شیفته سخنانشان بودند؛ زیرا شهید بهرغم مقام علمی والا، عامل به بیانات خود بود و همین باعث میشد حرفش در دل جوانها اثر و آنها را علاقهمند کند.
برخی از مخالفان، شهید دستغیب را به صوفیه منتسب میکردند! درباره این نسبتدِهی، چگونه میاندیشید؟
من خودم در جلسهای خصوصی، از ایشان درباره این اتهامِ مخالفان پرسیدم. به بنده همان جوابی را دادند که بارها بر منبر فرموده بودند: «هر کس به من انگ صوفیگری بزند، حلالش نمیکنم!» ایشان هیچ علاقهای به متصوفه نداشت و بیدرنگ آنها را رد و تخطئه میکرد، اما از نظر عرفان، قطعا از عُرفای بزرگ بود. از جنبه توان اجتهاد در فقه و اصول نیز، اجازات متعددی از مراجع و مجتهدین بزرگ زمانه خود داشت. با اینکه مجتهدی توانا با اجازاتی عدیده بود، تا حیات داشت این مطلب را علنی نمیکرد و اجازات ایشان، پس از شهادتش منتشر شدند. عرفانِ حقیقی، خاکنشینی میآورد. عرفان، خودخواهیها را از بین میبرد. هر کس «منِ» خود را کنار بگذارد، خدا محبتش را در دل مردم میاندازد. محبت مردم به ایشان هم، از همین جا آغاز شد و توسعه یافت.
رابطه این عالمِ عارف، با حضرت امام ــ که خود از عُرفای بزرگ دوران بودند ــ را چطور دیدید؟
رابطه معمولِ مرید و مراد نبود؛ نوعی عشق و دلدادگی بود. شاعر گفته: کبوتر با کبوتر، باز با باز. اهل علم معمولا با همسنخ خود مراوده دارند؛ آیتالله دستغیب هم عاشق حضرت امام بود. در امام، جنبه عرفانی غوغا میکرد و به شهادت بسیاری، به مرحله فناء فیالله رسیده بودند. شهید دستغیب نیز، حداقل به مرحله رضا رسیده بودند. این بود که بین آن دو، محبتی دوطرفه شکل گرفته بود. هر وقت در قم خدمت امام میرسیدیم، با اشتیاق از احوال شهید دستغیب میپرسیدند و به ایشان سلام میرساندند.
خبر دستگیری حضرت امام، در شهر شیراز چه بازتابی داشت؟
ما از نزدیک، حضرت امام را دیده بودیم و ایشان را میشناختیم. وقتی خبر دستگیری ایشان رسید، طبعا بسیار ناراحت و نگران شدیم. در قم خبر دادند که شیراز ساکت است! در همان روزها آقای سیدمحمد ذکاوت، از ائمه جمعه شیراز ــ که شدیدا به امام علاقهمند بود ــ از دنیا رفت. برای ایشان، نُه مجلس ترحیم برگزار شد و در تمامی منابر آن، درباره دستگیری امام صحبت میرفت و متن سخنرانیها را هم، بنده تنظیم میکردم. من پس از اینکه مجالس پایان یافت، نوار هر نُه جلسه را به قم و خدمت آیتالله حاج شیخ یحیی انصاری شیرازی ــ که شاگرد امام و علامه طباطبائی بود ــ بردم. ایشان، حدودِ سی نفر از استادان حوزه را دعوت کرد. وقتی نوارها را شنیدند، آنها هم تصمیم گرفتند تا در همه مجالس، درباره امام و اهدافِ ایشان صحبت کنند. اولین کسی هم که سد سکوت را شکست، خود آقای انصاری شیرازی بود. ایشان در مجلسی متعلق به مرحوم آیتالله مرعشی نجفی، پشت بلندگو رفت و گفت: «ما یک میلیمتر از خواستههای آیتالله خمینی عقبنشینی نمیکنیم!» بعد از آن حرکت، تظاهرات خیابانی شدت گرفت.
.jpg)
شهید آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب شیرازی در واپسین دیدار با امام خمینی (جماران؛ سال 1360)
وقایع 16 خرداد 1342 در شیراز، موجب دستگیری چند نفر شد؟
حدود هفتاد نفر دستگیر شدند؛ از جمله مرحوم سیدحسین ساجدی، آقای زبرجد، آقای شیخ علی موحد، آقای سودبخش، آقای ابوالاحرار، آقای رمضانی، آقایان نجابت (چاپخانه احمدی) و جمعی دیگر. بعد از چهل روز، بنده هم احضار شدم. در آن موقع، بنّا بودم. یک روز صبح، با لباس شخصی آمدند و مرا ابتدا به شهربانی و سپس به ساواک بردند و بعد هم وقتی دیدند که از ما چیزی عایدشان نمیشود، به زندان سیاسی منتقلمان کردند!
شما دورههای متنوعی از زندان رژیم گذشته را تجربه کردید. درباره زندانهای سالهای 1351 -1352، چه خاطراتی دارید؟
من به خاطر ارتباط با روحانیت و همچنین نوارهایی که در منزلم یافتند، دستگیر و زندانی شدم. مدتی را در انفرادی بودم و سپس به بند عمومی منتقل شدم، که در آنجا تعدادی از دوستان نیز همبندِ من بودند. در بند عمومی، روزانه همراه با هم ورزش میکردیم، نماز را به جماعت میخواندیم و بعد از ظهرها هم، برنامه تلاوت قرآن داشتیم. این گذشت، تا یک حادثه آتشسوزی در زندان اتفاق افتاد و مرا به بند قماربازها فرستادند! قماربازهای آن بند، به احترام حقیر قمار را کنار گذاشتند و گفتند: میخواهیم نمازخوان شویم! این اتفاق رئیس زندان را عصبانی کرد و دستور داد دوباره مرا به همان قسمت قبلی بفرستند!
ارتباط عشایر استان فارس، با علما و روحانیتِ شیراز چگونه بود؟
در این خصوص بین عشایر و آیتالله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی، ارتباط و هماهنگی منظمی وجود داشت. آنها از آیتالله محلاتی دستور میگرفتند و زیر نظر ایشان، عمل میکردند. در یاسوج نیز، آیتالله سیدکرامتالله ملکحسینی مردم را علیه حکومت بسیج میکرد. درباره ارتباط حبیب شهبازی و آیتالله دستغیب اطلاع دقیقی ندارم، فقط میدانم که به خاطر پیوند خوردن با روحانیت اعدام شد؛ چون اگر این مسئله باب میشد، کنترل آن برای رژیم گذشته مشکل بود.