کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

«شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب و واقعه شبِ 16 خرداد 1342 در شیراز» در گفت‌وشنود با محمدعلی حسینی؛

یکی از کماندوها گفت: «زخمی‌ها را به پادگان ببرید و شکنجه کنید!»

26 آذر 1404 ساعت 11:00

در شبِ شانزدهمین روز از خرداد 1342، جمعی از نظامیان سازمان‌دهی و تجهیزشده در شیراز، به منزل عالم مجاهد شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب حمله کردند، علاقه‌مندان و حتی برخی از اعضای خانواده‌اش را مورد ضرب و شتم قرار دادند و نهایتا به تخریب بخشی از محل سکونتش پرداختند. در گفت‌وشنود پی‌آمده، محمدعلی حسینی، از فعالان مبارزاتیِ این شهر، به روایت این حادثه پرداخته است


پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ 
وقایع نیمه خرداد 1342 در شیراز و نقش شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب در آنها را چگونه دیدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. در آن ایام، محل تجمع ما در مسجد جامع عتیق شیراز بود. شهید آیت‌الله دستغیب از بدو آغاز نهضت اسلامی، از حضرت امام بسیار تجلیل می‌کردند و محبت ایشان را در دل مخاطبان و مردم می‌انداختند. ایشان فقط برای خدا سخن می‌گفتند، نه به دنبال نام بودند و نه موقعیت اجتماعی. شهید دستغیب در منابرهای خود، شرایط بغرنج سیاسی و اجتماعیِ کشور را بسیار صریح و واضح بیان می‌کردند و مردم هم تحت تأثیر قرار می‌گرفتند. ایشان می‌گفتند: «در تلافیِ بی‌حرمتی به علما، این سه کار انجام دهید: اول اینکه ما قبلا دست مجتهدین و مراجع را می‌بوسیدیم؛ از فردا دست طلبه‌ها را هم ببوسید و می‌بوسیم! دوم اینکه هرکس هر جا که هستید، به هنگام نماز اذان بگوید و سوم اینکه سعی کنید تا هوشیاری و حضورتان در صحنه را برای دفاع از احکامِ اسلام حفظ کنید». خاطرم هست پس از اظهاراتِ ایشان، یکی از افرادی که با ما بود، مأمور شد تا در جلوی شهرداری و دادگستری اذان بگوید؛ از مدرسه پنج دقیقه مرخصی می‌گرفت و می‌آمد و اذانش را می‌گفت. یکی دیگر از دوستان مأمور شد در خیابان توحید اذان بگوید و بقیه نیز، مأموریت‌هایی مشابه را برعهده گرفتند. ما اجرای منویات ایشان را برای خود وظیفه می‌دانستیم.
 
از شبِ 16 خرداد 1342 و وقایع آن، چه خاطراتی دارید؟
در شبِ ۱۶ خرداد، نوعی حالت آشفتگی و سراسیمگی در میان مردم ایجاد شده بود. خاطرم هست که در مسجد جامع، نخست آقای ساجدی بر منبر رفتند و گفتند: «ما توهین به یک مرجع تقلید و دستگیری او را تحمل نمی‌کنیم و از هیچ چیز هم نمی‌ترسیم!» بعد آیت‌الله دستغیب به منبر رفتند و ناراحتی مردم از بازداشت حضرت امام را قدری تسکین دادند و آنها را آرام کردند. طبق توصیه آیت‌الله نجابت، ما چند نفر بودیم که سلاح سرد همراه داشتیم و شهید دستغیب را به منزلشان رساندیم. عده‌ای به پشت‌بام خانه رفتند و بعضی دمِ در ماندند. در کوچه هم، فرش انداخته بودند و مردم روی آن نشسته بودند! پس از ساعاتی، ماشین‌های ریوی ارتشی پشتِ سرِ هم رسیدند. دو نفر رفتند ببینند چه خبر است، که آنها را دستگیر کردند! بعد کماندوها ریختند و زد و خورد شد و برخی را زخمی کردند. حدود 10 دقیقه طول کشید تا کماندوها وارد منزل شوند و در همین فاصله، آیت‌الله دستغیب به خانه‌های مجاور منتقل شدند. کماندوها، مردم را به مسجد گنج بردند. مسلسل‌ها را رو به مردم گرفته بودند و می‌گفتند: «تا سه می‌شماریم، باید بگویید دستغیب را کجا فرستادید!» بااین‌همه، هیچ کس حرفی نزد! یک آقای قصاب که جثه بزرگی هم داشت، گرفتند و سخت کتک زدند! با این کارها، قصد ارعابِ حضار را داشتند. واقعا هم هیچ‌کس نمی‌دانست که شهید دستغیب در آن ساعات کجاست؛ فقط آقای افراسیابی خبر داشت، که مأموران نتوانستند به او دست پیدا کنند.
 
زخمی‌شدگان و مصدومان آن حادثه، چطور به مراکز درمانی انتقال یافتند؟
با روشن شدن هوا، مأموران طبق دستور رفتند. من برای سرکشی به مجروحان، به بیمارستان‌های سعدی و نمازی رفتم. در این دو بیمارستان، مأمور گماشته بودند. یکی از کماندوها، با دیدن زخمی‌ها گفت: «اینها را باید به پادگان ببرید و شکنجه کنید!» این‌گونه سخنان آنان، شکنجه روحی قلمداد می‌شد. خود من هم، مجروح شده بودم. گفتند سرنیزه تا نزدیکی کبدم رفته و اگر کمی بیشتر جلو می‌رفت، زنده نمی‌ماندم! وقتی در بیمارستان بستری بودم، برادرم لباسم را آورد و من مخفیانه به خانه بازگشتم. دکتر نجابت و چند نفر دیگر، پانسمانم را انجام می‌دادند. پزشکان بیمارستان به ما می‌گفتند: قبل از آمدن مأموران و بازجوها، خودتان را به بی‌هوشی بزنید! بخش زیادی از کادر درمان، با انقلابیون همراهی می‌کردند.
 
ارتباط قیام عشایر فارس، با حوادث شیراز در خرداد 1342 چه بود؟
مرحوم حبیب‌الله شهبازی، نامه‌ای برای آیت‌الله دستغیب نوشته بود و ایشان هم، آن را در حضورِ جمع خواندند. آیت‌الله نجابت هم، از همراهیِ او خوششان آمد و چند بیت شعر برای او سرودند. طلبه‌ای به نام سیدمحمد هم، از شیراز برای عشایر فشنگ تهیه می‌کرد. یک بار تعریف می‌کرد که با ماشینی می‌رفتیم و یک کیسه پر از فشنگ جلوی ماشین بود؛ پلیس همه جا را گشت، اما همان کیسه را ندید! فشنگ‌ها را آیت‌الله نجابت تهیه می‌کردند و به او می‌دادند. ارتباط عشایر با علمای تراز اول شیراز، بسیار خوب بود.
 
از بازگشت آیت‌الله دستغیب به شیراز، بعد از آزادی از زندان و تبعید، خاطراتی را بیان کنید.
آیت‌الله دستغیب پس از آزادی، ابتدا به قم رفتند و خدمت حضرت امام رسیدند. وقتی به شیراز آمدند، از ایشان استقبال بسیار باشکوهی شد. روی منبر فرمودند: «در خدمت امام بودیم. فرمودند: از زندان بگو. مقداری که گفتم، امام شروع به گریه کردند!...» امام در جمع مردم و در حضور ایشان فرموده بودند: «این آقای دستغیب از مفاخر اسلام است!» شهید دستغیب هم قصدشان از بیان این ماجرا، بیان محبت و رقت قلب امام بود، نه ذکر سختی‌ها. چه اینکه ایشان در این زمینه‌ها، سخنی بر زبان نمی‌آوردند.

 
تندیس شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب، در موزه عبرت ایران (کمیته سابقِ مشترکِ ضد خرابکاری ساواک)
تندیس شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب، در موزه عبرت ایران (کمیته سابقِ مشترکِ ضد خرابکاری ساواک)
 
واکنش ایشان به سفر شعبان جعفری به شیراز، پس از وقایع خرداد 1342 در این شهر چه بود؟
رژیم به منظور ارعاب مردم، که با حضوری پرشور در جلسات سخنرانی آیت‌الله دستغیب شرکت می‌کردند، شایع کرد که قرار است شعبان جعفری و اجامر و اوباشِ اطرافش به شیراز بیایند. موضوع خدمت آیت‌الله نجابت طرح شد. ایشان به دامادشان جواد آقای زارعی گفتند: دویست تا سیصد چماق تهیه کند! این چماق‌ها را به منزلی پشت مسجد جامع منتقل کردیم و با مرحوم مزارویی، برای رساندنِ آنها به مردم هماهنگی شد. شهید دستغیب هم روی منبر گفتند: «مردم را از چه می‌ترسانید؟ هر که را می‌خواهید، بیاورید!» ایشان به شعبان بی‌مخ می‌گفتند: «شعبان مُخی!».
 
درباره تشکیلاتِ مخفیِ انقلابیون شیراز و اقداماتی که تحت نظر آیت‌الله دستغیب انجام می‌داد، توضیحاتی ارائه کنید.
ما حدود هفده، هجده نفر بودیم که هر شب خدمت آیت‌الله دستغیب می‌رسیدیم. اعلامیه‌هایی را که از قم یا جاهای دیگر می‌آمد دریافت و تکثیر می‌کردیم. ایشان در این‌گونه فعالیت‌ها، با آیت‌الله نجابت هماهنگ بودند. جلسات مخفی، معمولا در منزل آقای نجابت تشکیل می‌شد و تا نیمه‌شب طول می‌کشید. ایشان می‌گفتند: «المجالسُ بالامانه» و اجازه نمی‌دادند که مطالب طرح‌شده در آن، به بیرون درز کند. یکی از رفقا اعلامیه‌ها را تایپ می‌کرد و کارهای بعدی، طبق روالِ تعیین‌شده انجام می‌شد.
 
و کلام آخر؟
کارهایی که برای خدا انجام گیرد، همیشه زنده و باقی خواهد ماند.
 


پرونده شهید آیت‌الله سیدعبدالحسین دستغیب
 


کد مطلب: 26324

آدرس مطلب :
https://www.iichs.ir/fa/interview/26324/یکی-کماندوها-گفت-زخمی-ها-پادگان-ببرید-شکنجه-کنید

تاریخ معاصر
  https://www.iichs.ir