«دغدغههای ضبط بیانات شهید آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب» در گفتوشنود با محمدرضا ابوالاحرار؛
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
آشنایی اولیه شما با شهید آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب، در کدامین دوره ایجاد شد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. برای اولین بار، در حدود هفتسالگی و در مسجد جامع عتیقِ شیراز، شهید آیتالله دستغیب (رحمتالله علیه) را زیارت کردم. در آن روز اعلام شده بود که میخواهند نخالههای تعمیر را از مسجد جمع و خارج کنند. صحنهای که هرگز فراموش نمیکنم این است که ایشان نخالهها را در عبای خود میریختند و جابهجا میکردند! همان روز و در عالم کودکی، به ایشان ارادت پیدا کردم و تا گرفتن دیپلم، به شکل پیوسته در خدمتشان بودم.
رفتار ایشان با جوانانی که تازه به مسجد میآمدند چگونه بود؟
رفتار آیتالله دستغیب با جوانان، بسیار مهربان، گرم و همراه با احترامی فوقالعاده بود. همین استقبال و محبت باعث میشد جوانان مجذوب ایشان شوند و به مسجد رفتوآمدِ مستمر پیدا کنند. صداقت، پاکی، تقوا و چهره ملکوتیِ آن بزرگوار، ویژگیهایی بود که هر تازهواردی را جذب میکرد. بسیاری از همین جوانان، بعدها در زمره اطرافیان شهید دستغیب و حتی یاران انقلاب اسلامی در شیراز قرار گرفتند.
شما در سال ۱۳۴۲، همزمان با آغاز افشاگریهای آیتالله دستغیب علیه رژیم طاغوت، چه مسئولیتی در مسجد جامع عتیقِ شیراز داشتید؟
در آن سالها و در شبهای جمعه، روحانیون شیراز در مسجد جامع گردِ هم میآمدند. پس از قرائت دعای کمیل، آیتالله دستغیب به عنوان سخنگوی روحانیتِ منطقه فارس، به منبر میرفتند و مسائل روز و مفاسد دستگاهِ حکومت را بهصراحت بیان میکردند. من سخنان ایشان را ضبط و همچنین نوارهای سخنرانی حضرت امام را ــ که از قم میآمد ــ تکثیر میکردم. کیفیت کار هم به این صورت بود که همراه یکی از دوستان به نام آقای سودبخش، در منطقه پشتِ مسجد مشغول تکثیر نوارها میشدیم، تا صبح آماده پخش شود و به شهرهای دیگر برسد. این نکته را هم ناگفته نگذارم که بنده هنگام ضبط سخنان آیتالله دستغیب، حالتی عجیب داشتم! زندگی برای من، تنها در ضبط و پخشِ سخنان ایشان معنا پیدا میکرد! به خانواده گفته بودم هر وقت که امام را گرفتند، فردای آن روز مرا نیز میگیرند! آن نوارها، همگی با انگیزه و علاقه فراوان ضبط شدهاند.
.jpg)
شهید آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب در جمع نمازگزاران مسجد جامع عتیق شیراز (دهه 1340)
شما چگونه کار ضبط سخنرانیهای ایشان را برعهده گرفتید؟
ضبط صوت در آن زمان، تقریبا دستگاهی ناشناخته بود! برادرم در دانشسرای کشاورزی، یک دستگاه از آن را دیده بود. تصمیم گرفتیم که بدون اطلاع آیتالله دستغیب، صدایشان را ضبط کنیم! دستگاه را در منبر جاسازی کردیم و میکروفون را زیر تشکی گذاشتیم که ایشان روی آن مینشستند. پس از دعای کمیل، نوار را برداشتیم. البته چندی بعد، موضوع را به ایشان گفتیم و با بزرگواری پذیرفتند. اولین بار بود که صدای خود را میشنیدند و برایشان جالب بود. فقط تأکید کردند که نوار در جای بیهوده استفاده نشود. از همان جا، ضبط سخنرانیها ادامه پیدا کرد.
در مراسمهای مسجد نو، ضبط سخنرانیها چطور انجام میشد؟
دستگاه را در یک ساک میگذاشتم و به فرد دیگری میدادم تا آن را در شبستان قرار دهد؛ سپس با سیم رابط، آن را به بلندگو وصل میکردم. پس از ضبط، نوار را به یکی از دوستان میدادم و ایشان آن را به خانه ما منتقل میکرد. چون امکان قطع برق وجود داشت، عصرهای پنجشنبه از آقای نیکاختر باتری قرض میگرفتیم تا جلسات مختل نشود. بعضی از جلسات سخنرانی، با دشواریها و احتیاطات فراوان ضبط و ماندگار شدند.
ظاهرا از سربندِ ضبط همین سخنرانیها، یک بار هم دستگیر شدید؛ اینگونه نیست؟
روزی همراه با آقای سودبخش، ضبطصوت را به منزل آیتالله دستغیب بردیم تا نوار سخنرانی ایشان را پخش کنیم. تنها همین کار، به شهربانی گزارش شده بود و مرا احضار کردند. در آنجا توضیح دادم که به ضبط دعای کمیل علاقهمند هستم و نهایتا آزاد شدم. مدتی بعد، مأمور ساواک آمد و مرا برد! خواستند که همه نوارها و همچنین ضبط صوت را تحویل بدهم! بههرحال دستگاه را گرفتند، اما من ضبط دیگری را جایگزین کردم و کار را ادامه دادیم تا اینکه واقعه ۱۵ خرداد 1342 پیش آمد.
از وقایع ۱۵ خرداد 1342 در شیراز، خاطراتی را نقل کنید.
بعد از انتشار خبر دستگیری حضرت امام در 14 خرداد 1342، آیتالله دستغیب فردا را تعطیل عمومی اعلام و از همه مردم دعوت کردند که در مسجد نو جمع شوند. همان شب، مأموران ساواک با خشونت به خانه ایشان حمله کردند! درب را شکستند و حاضران را مورد ضرب و شتم قرار دادند، اما در نهایت نتوانستند شهید دستغیب را پیدا کنند. مرا بازداشت کردند و تحت فشار گذاشتند تا بگویم ایشان کجاست، اما من چیزی نگفتم! روزی قرار شد همراه یک مأمور، برای تحویل نوارها به منزل شهید بروم. در واقع این برنامه، نوعی عملیات فریب برای شناسایی محل اقامت ایشان بود. قبلش نماز حضرت زهرا(س) خواندم و از خدا خواستم تا کسی از خانواده برسد و از طریق او، به منزل آیتالله دستغیب ماوقع را اطلاع دهم. در همان لحظه، خواهرم آمد و پیام را منتقل کردم. یقین دارم که آن لحظات، سراسر لطف خدا بود.
آزادی و بازگشت آیتالله دستغیب به شیراز، چگونه عملی شد؟
وقتی خبر آزادی آیتالله دستغیب به شیراز رسید، استقبال مردم از ایشان کمنظیر بود. شبهایی هم که سخنرانی داشتند، جمعیت در مسجد جامع موج میزد! یک شب شایع شد که ایشان را بازداشت میکنند، اما در همان شب، ایشان یکی از تندترین سخنرانیهای خود را انجام دادند. شهامت ایشان، ذاتی و زبانزد خاص و عام بود.
پس از شهادت ایشان، چه احساسی داشتید؟
هر بار که وارد مسجد جامع میشوم، تمام خاطرات برایم زنده میشود! تنها حسرت من این است که آن گونه که باید، از ایشان بهره نگرفتم. از من داغدارتر آقای سودبخش بود که همیشه شهید دستغیب را همراهی میکرد. بسیاری از نزدیکان آن بزرگوار، حتی پس از سپری شدن سالها، همین احساس را دارند.