پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
شاید در فرآیند بازکاوی و تحلیل نهضت جنگل، این پرسش مطرح شود که خاستگاه فکری و رفتاری خائنین به این حرکت، چه تفاوتی با زندهیاد میرزا کوچکخان جنگلی و یارانِ وفادارش داشته است؟ آیا آنان عالما و عامدا خیانت میکردند یا در جریان مبارزه و از سر جهل و ناتوانی به این ورطه افتادند؟
به نام خدا. خاستگاه فکری مرحومِ میرزا کوچکخان جنگلی، کاملا روشن است. او شخصیتی بود که میخواست گیلان و ایران را از خوابی که سیاستهای بیگانه برایش دیده بودند نجات دهد. میرزا میخواست کشور زیر نظرِ یک دولتِ ملی اداره شود، ایران در اختیار ایرانیان بماند و کنسولها و ایادی روس و انگلیس، نتوانند آزادانه به کیانِ کشورمان دستاندازی کنند. خائنین اما، افکار دیگری داشتند. برخی علنا از روسها حمایت میکردند، عدهای هم در پی تحقق خواستههای خود بودند، نه اهداف نهضت. علت آنکه میرزا ناچار شد مدتها در جنگل اقامت کند، همین ناسازگاریهای فکری بود. او اهل آن نوع رفتارها و اهداف نبود و اساسا نمیتوانست باشد.
آیا میرزا نمیتوانست از همان آغاز، رفتارشناسی دقیقی نسبت به عناصر ناهمسو در درون نهضت داشته باشد؟
میرزا از سر عطوفت و همچنین ایمان عمیق مذهبی، همواره به اصلاح امید داشت. تصور میکرد اگر با آنان مماشات کند، شاید به طریق توبه رهنمون شوند. بارها کسانی که خیانت کرده بودند، پس از اظهار ندامت، مجددا به نهضت برمیگشتند و میرزا آنان را میپذیرفت و به ایشان مجال فعالیت میداد. هیچ دستگاه امنیتیِ منسجمی هم نداشت، تا پیشاپیش درباره تکتک افراد تحقیق کند. البته برخی تحصیلکردهها چون محمدعلیخان و اسداللهخان در حکم نمایندگان میرزا بودند و ارتباطات سیاسی برقرار میکردند، اما سازمان اطلاعاتیِ کارآمدی وجود نداشت. همین بود که عناصر نفوذی، گاه به درون نهضت جنگل راه مییافتند، از اسرارِ آن مطلع میشدند و بعد با نیروهای نظامی و مخالفان تماس میگرفتند! متأسفانه این اتفاق، بارها رخ داد و موجب تضعیف این حرکت شد.
به شکل دقیقتر، پدیده خیانت از درون نهضت جنگل را به چه طیفهایی میتوان تقسیم کرد؟
در نگاه کلی، دو طیف میشدند. برخی از مأمورانِ سادهدل، ندانسته و تنها برای امرار معاش خیانت میکردند، اما عناصری مؤثر مانند احساناللهخان و خالوقربان، آگاهانه به رفتارهای غیراسلامی و کمونیستی دست میزدند. آنها املاک مردم را مصادره کردند، خردهمالکان را آزار دادند و نارضایتیهای گسترده ایجاد کردند. میرزا که چنین بیعدالتیهایی را مخالف تعالیم اسلام و حتی عقل سلیم میدانست، از «جمهوری مندرآوردیِ» آنان فاصله گرفت و به نشانه اعتراض، به جنگل رفت تا نشان دهد هدف او اسلام است، نه سیاست بلشویکی. او با این کار، اختلاف خود با آن عناصر شهرآشوب را در تاریخ ثبت کرد.
آیا این رفتار نشان میدهد که میرزا هرگز جایگاه تثبیتشدهای برای آنان قائل نبود؟
بله. میرزا نمیتوانست به آنها و رفتارهایشان خوشبین باشد و حتی میدان بدهد. هدفش اجرای احکام اسلام و حفظ مصالح عمومی بود، اما آنان لاابالی، ضد دیانت، گرفتار اندیشههای چپ و متمایل به بلشویکها بودند. از آغاز نسبت به نیّتشان تردید داشت، اما امکاناتش اندک بود و نمیتوانست همه منویاتش را تحقق بخشد.
به طور مشخص این کمبود امکانات چه مفهومی دارد که میرزا را وادار به مماشات با عناصر ناهمگون میکند؟
میرزا کمبود نفر و همچنین کمبود حمایت داشت. حال این حمایت را هم به مفهوم معنوی میتوان گرفت و هم به مفهوم مادی. بعد از بازداشت و اعدام دکتر حشمت جنگلی، اساسا مسیر نهضت دگرگون و میرزا ناگزیر از همکاری با عدهای معلومالحال شد! زمانی به همراهان خستهاش در «گاوین» گفت: سلاحها را زمین بگذارند و بازگردند! تأسفآور این بود که تنها هشت نفر از آنان با وی ماندند! در همین حالتِ ضعف، با احساناللهخان و خالو قربان و نفرات آنان روبهرو و بهرغم اختلاف عقیدتی، ناگزیر از تعاملی شکننده و ظاهری با ایشان شد.

اشاره کردید که عطوفت میرزا، مانع از طرد عناصر خائن میشد. آیا تنها مهربانیِ شخصیِ وی، موجب میشد آنها را تحمل کند؟
خیر؛ گاه از سرِ اجبار بود. میرزا در برابر احساناللهخان، اگر علنا مقاومت میکرد، نهضت به چنددستگی دچار میشد. نیروهای او، اندک و برخی نیز سادهدل بودند. نمونه آن نیز هنگامی است که در اثر کمبود یا غارت، بازار رشت سوخت و مردم به سراغ میرزا آمدند. آنها در مسجد جمع شدند و با گریه از او خواستند تا موضعش را روشن کند. میرزا خود اشک ریخت و به قرآن سوگند یاد کرد که با احساناللهخان همعقیده نیست و هدفش هم، جز خدمت به اسلام و مردم نبوده است. همین امر نشان میدهد که او در تنگنا بود و انتخابهای زیاد و متنوعی نداشت.
آیا میرزا در تصمیماتش، گرفتار احساسات میشد؟
خیر؛ او همواره، سیاستمدارانه عمل میکرد. باور داشت کسی را که اشتباه میکند، باید یاری داد تا اصلاح شود. دوست داشت سربازانش قرآنش بخوانند و برای آنان شاهنامه روایت شود تا روح حماسه در ایشان دمیده یا تقویت گردد. دشمن، برایش روس و انگلیس بودند. در برابر هموطن، از انداختن یک گلوله هم پرهیز داشت و همین وسواس، گاه موجب سوءبرداشت دوستان و حتی تحریک دشمنان میشد.
بااینهمه ضعف در انتخاب سران و فرماندهان نهضت یا تسامح درباره آنان، تا چه حد به این حرکت لطمه زد؟
بیتردید لطمهها، عمدتا از همان جا بود. میرزا میدانست که احساناللهخان و خالو قربان، چگونه میاندیشند. از آنان بُرید، اما همانها بعدها قدرت یافتند و کوشیدند نهضت را تضعیف کنند. خالو قربان با اطرافیان خود، جمعی را متشکل کرد و میرزا ماند با یاران اصیل و معدودی که تا پایان به او وفادار بودند. زمانه به گونهای پیش رفت که در مقطعی رضاخان به میرزا پیام داد هر دو ایران را دوست دارند و باید برای نجات کشور بهتر است که متحد شوند، ولی در ماسوله میان جنگلیها و قزاقها اختلافی ساختگی پدید آمد، که رضاخان آن را بهانه کرد و پیمانش را شکست! البته اینگونه پیشنهادات، عمدتا غیرصادقانه و تاکتیکی بودند.
آیا پیمانشکنی و درگیری رضاخان با میرزا، از آغاز برای حذف وی برنامهریزی شده بود؟
فکر نمیکنم. رضاخان در اوایل کار، نیازی نمیدید که میرزا را کنار بزند و میخواست وانمود کند که خدمتگزار وطن است! اما هنگامی که سردارسپه شد و قدرت را قبضه کرد، دیگر نهضت جنگل برایش مزاحم قلمداد میشد؛ پس در ظاهـر همکاری میکرد و در باطن، حذف میرزا را تدارک میدید! دیکتاتورها هر قدر قویتر شوند، بیشتر به فکر حذف عناصر مستقل میافتند. این طبیعی است.
در مجموع چهرههایی که بیشترین آسیبها را به نهضت جنگل زدند، چه از طریق خیانت و چه از راه تندروی، چه کسانی بودند؟
احساناللهخان، خالو قربان و نیز حیدر عمواوغلی ــ که ابتدا مهندسی فعال و انقلابی در قفقاز بود، اما با دسیسهچینی برخی اطرافیان، قربانی یک سوءتفاهم شد ــ در ماجرای ملاسرا، عمارتی را که عمواوغلی در آن سکونت داشت به آتش کشیدند. او فرار کرد، اما دستگیر شد. مخالفان شهرت دادند که او در پی قتل میرزا بوده، اما میرزا این ادعا را کافی نمیدانست و خواهان محاکمه او بود. نهایتا عمواوغلی را برخلاف نظر میرزا و بدون محاکمه کشتند! این رخداد، عمق توطئه از درون را نشان میداد و یک اتفاق عادی نبود.
میرزا در قضاوتهای خویش، چقدر متأثر از اطرافیان بود؟
به نظر بنده، از کسی تأثیر نمیگرفت و استقلال رأی داشت. شاهدش را هم عرض کردم، دیگران قتل عمواوغلی را خواستند، اما میرزا مخالفت کرد و خواهان دادرسیِ عادلانه شد؛ هرچند که در عمل، به خواستهاش وقعی ننهادند.
خائنین به نهضت جنگل، نهایتا چه سرنوشتی یافتند؟
همگی به سزای اعمال خود رسیدند! احساناللهخان با پول رضاخان به روسیه رفت و همان جا اعدام شد! احمد کسمایی به روسها پناه برد و از بین رفت. خالو قربان بهرغم گرفتن درجه نظامی از رضاخان، مدتی بعد کشته شد. همه آنان، ضد مردم و ناجوانمرد بودند و سرانجام هم نابود شدند.