«شهید آیتالله سیدحسن مدرس، به مثابه نمادی از تاریخمندی اندیشه و عمل» در گفتوشنود با قاسم تبریزی؛
مروری بر میراث نظری شهید آیتالله سیدحسن مدرس نشان میدهد او اندیشمندی است که فراوان از تاریخ وام میگیرد. تئوریها، راه حلها و ایضا انتقادات وی، هماره تاریخمند و بر تجربههای پیشین استوار گشته است. در گفتوشنود پیآمده، قاسم تبریزی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، به بسط این خصلتِ کلیدی در شخصیت آن بزرگ پرداخته است
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
به عنوان نخستین سؤال، جایگاه «تاریخ» یا «تفکر تاریخمند» را در اندیشه شهید آیتالله سیدحسن مدرس چگونه میبینید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. در منظومه فکری شهید آیتالله مدرس، «بصیرت تاریخی» دارای محوریت و مکانتی تعیینکننده است. او بر این باور بود که مورخِ فاقد بصیرت، حتی اگر اسنادِ فراوان هم داشته باشد، فهم درستی از جزر و مد تاریخ ندارد! تاریخ دانشی است که بدون اشراف به فلسفه و عمقِ آن، یا خطرناک است و یا بیثمر! از نظر او معضلات و مفاسد اجتماعی علل مشترکی دارند و تنها مطالعه تاریخی است که آن عللِ نوعی را آشکار میکند، تا بتوان از تکرار موارد مشابه ممانعت کرد.
مدرس برای «مورخان»، چه وظیفه یا مسئولیتی قائل بود؟
قبل از هر چیز باید گفت که او درک وقایع تاریخی را منحصر به مورخان نمیدانست. معتقد بود که مروّجان دین و مدیران سیاسی جامعه نیز، باید فهم تاریخیِ صحیح داشته باشند. سخن مشهورش این بود: «اگر وعاظ، معلمان، نویسندگان و مورخان بخواهند خدمت واقعی به ملت کنند و از هوی و هوس به دور باشند، باید تاریخ را بفهمند». مدرس به نبودِ تاریخدانان واقعی اشاره میکرد و میگفت: هرودوت با نگاهی تحریفگر، تاریخ ما را نوشت و اعتماد به گفتههایش دشوار است! از دید او، مورخ باید با بینش موشکاف و سندشناسی، تاریخ را زنده و روزآمد کند. وی همچنین باور داشت که اگر فهم تاریخی و شناخت رجال و وقایع از روی بصیرت باشد، نویسنده و هنرمند میتوانند ملت را در مسیر درست فکری و سیاسی قرار دهند. یکی از معضلات رسانهها و سیاستمداران امروز، همین ناآگاهی از تاریخ و ایضا علل صعود و سقوط دولتهاست. مدرس با شناخت تاریخ جهان و پدیده استعمار، آینده ایران را پیشبینی میکرد و دراینباره، شواهد زیادی وجود دارد.
وی در روششناسی پژوهش تاریخی، کدامین ملاک و سنجه را بهدست میداد؟
مدرس معتقد بود که مورخ باید سندشناس، رجالشناس و جریانشناس باشد و تاریخ را از دست واژگونهنمایی نجات دهد. این اصول، همچنان تعیینکننده هستند. اگر قبلا درباریان و چپها تاریخ را وفقِ منافع خود مینوشتند، امروز وظیفه ما بازنویسی آن است، تا بالاخره حقایق آشکار شوند. مدرس در اوج اختناق رضاخانی، بر همین نکته تأکید داشت و میگفت: تاریخ نباید فقط شرح زندگی انسانها باشد، بلکه باید عبرت و درسآموزی به همراه بیاورد. تاریخنگاریِ مطلوب او، با همین ملاک شناخته میشود.
به قدرت پیشبینیِ او از وقایع تاریخی اشاره داشتید. دراینباره به مثالی اشاره کنید.
در آغاز قرن چهاردهم شمسی، مدرس اظهار داشت که حاکمیت رضاخان حاصل طراحیِ انگلیسیهاست و نوعی «تجدد ظاهری» به ایران میدهد؛ تمدنی با قواره غربزدگی و شعارهای پوچ! او گفت که مطبوعات، کتب و ترجمههای بیهویت، نسل آینده را از مسیر استقلال فکری خارج خواهند کرد و دیدیم که دست کم در چند دهه هم این اتفاق افتاد، هرچند که نهایتا دوام نداشت. بعدها جلال آل احمد با کتابهای «غربزدگی» و «در خدمت و خیانت روشنفکران»، به نوعی همین تحلیلِ مدرس را بسط داد و بهروز کرد.
.jpg)
بینش تاریخی مدرس، تا چه اندازه جهانی و دارای شمول بود؟
دانش او در این حوزه، بسیار گسترده وحتی عجیب است! او در اصفهان، به مطالعه تاریخ هند و چین علاقهمند شد. میگفت: تاجری هندی مطالبی از تاریخ هند برایم نقل کرد و من فهمیدم هند زمانی سقوط کرد که از نظر اقتصادی زمینگیر شد؛ امپراتوری انگلیس نخست مالش را گرفت، سپس حالش را! طبیعی است که این فهم، ریشه اقتصادی استعمار را برای مدرس روشن کرد. هم از این روی گفت: سیاستمداری که تاریخ نداند، خطرناکتر از نادان به معنای عُرفی آن است؛ زیرا سیاست در بستر تاریخ معنا پیدا میکند.
او ارتباط میان سیاست و تاریخ را چگونه به یک تئوری مبدل کرد؟
مدرس کتابهای سیاسی متعددی را در دوران تحصیل در اصفهان و نجف مطالعه کرده بود؛ از فارابی و ابن رشد گرفته، تا افلاطون و ارسطو، اما بیش از همه سیاست را از زاویه دین و تجربه نهضتهای پیشین و معاصر مانند تنباکو و مشروطه میشناخت. درباره شکل نوین استعمار میگفت: قدرتها دیگر سرزمین نمیخواهند، منافعِ سرزمین را میخواهند! پیشبینی میکرد که آنها روزی خواهند گفت: خاک مال خودتان، ولی نفت و سنگ آهن و مس مال ما! این پیشبینیها، چندی بعد عینا در سیاست خارجی غرب تجلی یافت و مابهازای عینی و خارجی پیدا کرد.
پس مدرس تاریخ معاصر ایران را هم مایه عبرت میدانست؟
بله؛ مدرس از نهضت تنباکو بهعنوان نمونهای از اتحاد ملت در برابر استعمار یاد میکرد و معتقد بود: مشروطه با دخالت بیگانه به وابستگی رفت و نهایتا، زمینه برای ظهور رضاخان فراهم شد. او علاوه بر آگاهی و شناخت، دراینباره احساسِ مسئولیتِ جدی داشت. در نجف به مدرس پیشنهاد شد که برای مرجعیت به هند برود، اما وی پاسخ داد: ملت ایران هزینه مرا داده است و اکنون به حضورم نیاز دارد، آنان را رها نمیکنم! خدمت از درون جامعه را شرط اصلاح میدانست و معتقد بود حاکمانِ فرستادهشده از بیرون، هرگز درد ملت را نفهمیدهاند. او این باور را در رفتار سیاسیاش هم نشان میداد.
او علاوه بر تاریخ، تسلط بر چه علومی را بسترسازِ تعالی ملت میدانست؟
او سه علم را بنیان تحول میدانست: علم دین، علم تاریخ و علم سیاست؛ نه به شعار و ادعا، بلکه در حد تخصص. سیاستمدار و عالم، باید در هر سه علم تبحر داشته باشند تا مؤثر باشند. در تاریخ معاصرِ ما و علاوه بر مدرس، امام خمینی(ره) تجسم این سهگانه و جامعِ آنها بود؛ عالم دین، عالم و در مواردی شاهدِ وقایع گذشته و محیط بر دنیای سیاست. شاید به دلیل همین تشابه نظری بود که امام به مدرس علاقه زیادی داشت و در موارد متعدد، آن را ابراز کرد.
ارتباط بینش تاریخی آیتالله مدرس، با سیرِ زندگی او چیست؟
او از دوران کودکی تا سفر به اطراف و اکناف دورتر، با هوشمندی به زندگی مردم و علل فقر همهجانبه آنان مینگریست. هم از این روی به شناختی مطلوب از بسترهای وضعیت اسفبارِ آنان رسید و در زندگی شخصی هم، خوداتکایی، زهد و قناعت را سرلوحه منشِ خود قرار داد. در دوره تحصیل در نجف، در روزهای جمعه هم کار میکرد تا نان بخرد و همان را بر کتابش میگذاشت و ضمن مطالعه، تناول میکرد! در زندگی سفره و تجمل نداشت، تا وابسته نماند. حضور واقعی در میان مردم را لازمه علم میدانست. معتقد بود علم بدون لمس درد جامعه، به گزارههایی کاملا ذهنی و انتزاعی مبدل میشود؛ به همین دلیل میگفت: باید تاریخ همه ملتها را بازنوشت، تا از سلطه استعمارگران و درباریان رها شوند. همین دید تاریخی و اجتماعی باعث شد در نظر و عمل، نمادی از همگامی دین، تاریخ و سیاست باشد و میراثی بهجا بگذارد که همچنان راهنمای استقلال و نجات از وادادگی است.