«شهادت طیب حاجرضایی و بازتاب آن در حوزه علمیه قم» در گفتوشنود با زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین سیدتقی درچهای؛
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
خبر تیرباران شهیدان طیب حاجرضایی و حاج اسماعیل رضایی را چگونه دریافت کردید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. ما در شهر ری بودیم که خبر آوردند مرحومان طیب حاجرضایی و حاج اسماعیل رضایی را اعدام کردهاند. با گروهی از طلاب، به صحن امامزاده حمزه(ع) رفتیم. حدود صد نفر، بیشترشان پهلوانمسلک و از تیپِ خودِ طیب، در آنجا نشسته بودند. همگی ساکت، گرفته و با چهرههای نگران. جنازه طیب را در درون مقبره یکی از علما گذاشته و چون هوا گرم بود، پنکه را روبهروی جنازه روشن کرده بودند. حاج اسماعیل رضایی را ساعاتی پس از تیرباران دفن کرده بودند، اما طیب را نه؛ چون وصیت کرده بود که در راهروی ورودی حرم حضرت عبدالعظیم(ع) دفنش کنند تا زائران از روی قبرش عبور کنند!
من و یکی از طلاب تا عصر در آن سوی صحن قدم زدیم. حدودا ساعت 4 شد که دیدیم جنازه هنوز دفن نشده! قرار بود همان شب به قم برویم؛ بنابراین سوار ماشین شدیم تا به شمسالعماره برسیم و با اتوبوس راهی قم شویم. در راه، یکی از دوستان پرسید: کجا میروی؟ گفتم: به قم. به او گفتم خبر اعدام طیب رسیده و قرار است که در حرم حضرت عبدالعظیم دفن شود. گفت: به زیارت میروم، سری هم به امامزاده حمزه میزنم تا ببینم چه خبر است. رفت و برگشت و گفت: دفنش کردند، چیزی ندیدم!
فضای حوزه علمیه قم را پس از انتشار خبر شهادت طیب چگونه دیدید؟
وقتی به قم رسیدم، سَری به رفقا زدم. در آن دوره و هنگام غروب، همه طلبهها به مدرسه فیضیه میآمدند، پستچی نامهها را میآورد و هرکس با دوستانش مشغول صحبت میشد. اساسا پیش از اذان مغرب، وقت گعده طلبگی بود. همه با هم، چهار تا ده نفره مینشستند و حرف میزدند. وقتی صدای اذان بلند شد، وضو گرفتیم و نماز جماعت به امامت مرحوم آیتالله العظمی حاج شیخ محمدعلی اراکی آغاز شد. بعد از نماز دوم، مکبر گفت: «آقایان بعد از نماز نروید، تذکری دارم!» همه نشستند. او گفت: «مرحوم طیب حاجرضایی و حاج اسماعیل رضایی، به جرم دفاع از مبارزات و اعتراض به دستگیری حاجآقا روحالله اعدام شدند و امروز دفنشان کردند. امشب، شب اول قبر آنهاست. هرکس مایل بود، برایشان نماز لیلهالدفن بخواند». صدها نفر برخاستند و نماز خواندند. صحنه جالبی بود.
پس از آن به مدرسه حجتیه رفتم، که حجرهام در آنجا بود. پیش از رفتن به حجره، به کتابخانه مدرسه سَری زدم. طلبهها مشغول مطالعه بودند، که باز یکی آمد و گفت: «آقایان، طیب و حاج اسماعیل تیرباران شدهاند و امشب شب اولِ دفنشان است، نماز وحشت را فراموش نکنید». در همان لحظه، همه برخاستند و نماز خواندند. بعدها شنیدم که در بسیاری از مساجد و کتابخانههای قم، از مسجد اعظم تا کتابخانه فیضیه و کتابخانه حضرت معصومه(س) و دیگر اماکن، طلاب و مردم برای آن دو نماز لیلهالدفن خوانده بودند. میتوان گفت که حدود پانزدههزار نفر از شاگردان امام صادق(ع) و سربازان امام زمان(عج)، آن شب برای طیب و حاج اسماعیل نماز خواندند. این برایم بسیار شگرف بود، چنین سعادتی کمتر نصیب کسی میشود.

بعدها درباره اخلاقیات و سلوک فردی شهید طیب حاجرضایی، از چه نکاتی مطلع شدید؟
در میدان امینالسلطان، چند نفر از اهالی دُرچه مغازه داشتند و جزء بارفروشها بودند. یکی از آنها با طیب رفاقت داشت و حجرهاش، نزدیک به حجره او بود. شبی در مجلسی، از طیب تعریف و گاهی انتقاد میکرد. او میگفت: «معروف بود که طیب از اوباش است و گاهی دعوا میکند، اما یک شب دیده بودند که یک نفر، ساعت 1 یا 2 نیمهشب، چهاردستوپا روی بامها حرکت میکند! شک کرده بودند که نکند دزد است و خواسته بودند او را بگیرند. بعد معلوم شد که طیب است و برای نیفتادن نگاهش به ناموس مردم، اینطور از بام رد میشود و نمیخواهد قامتِ خود را راست کند! این رفتار، نشانه اصالت و غیرتش بود». علاوه بر این میگفت: موقعی که طیب در میدان بود و مثلا داشت چای میخورد، اگر فقیری که لباس سادات را بر تن داشت، به او نزدیک میشد، او فورا از جای خود بلند میشد و احترام میکرد. دوستان میگفتند: اینها احترام ندارند، چرا بلند میشوی؟ و او جواب میداد: «چون لباس سیدی پوشیده است، باید احترامش کرد».
علاوه بر این، یکی از زندانیان 15 خرداد به نام آقای ملکی، از اهالی شهرری و پدر دو شهید، با طیب همبند بود. او تعریف میکرد: «زندانیها را به صف کردند و طیب را با دستبند قپانی آوردند! یک دست را از عقب، یکی را از روی شانه و دو مچ را از پشت سر بستند! در این حالت فشار به شانه و سینه بسیار شدید میشود، استخوان بیرون میزند و عرق از بدنش جاری میگردد! مأموران او را از مقابل دیگر زندانیان عبور دادند تا غرورش را بشکنند و وی را برای دیگران اسباب عبرت کنند، اما طیب همه این رنجها را تحمل کرد و گفت: نه از حضرت امام پول گرفته، نه غائله ساخته و نه حاضر به ایراد تهمت به یک مرجع تقلید است.
از دیدگاه شما، مجموعه این روایتها چه پیامی دارد؟
در مجموع باید گفت، که شهید طیب حاجرضایی شخصیتی مؤمن، جوانمرد و پُرفتوت بوده، از کسی نمیترسیده و حتی به قیمت مرگ، کتمان حقیقت نمیکرده است. به همین دلیل است که سرانجام به فیض شهادت رسید و هزاران نفر از طلاب و مردم، برایش نماز لیلهالدفن خواندند. این سعادت بزرگی بود.