«گذری بر روند دستگیری، بازجویی و محاکمه شهید طیب حاجرضایی» در گفتوشنود با دکتر جواد منصوری؛
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
در آغاز سخن، مناسب است که قدری درباره پیشینه شهید طیب حاجرضایی بگویید. دراینباره، اسناد چه سخنی دارند؟
بسم الله الرحمن الرحیم. شهید طیب حاجرضایی از کودتای ۲۸ مرداد 1332 به بعد، با حکومت همکاری نزدیک داشت. دولتها هم به او امتیازاتی دادند و همین سبب شد که در میدان میوه و ترهبار تهران جایگاه ویژهای پیدا کند. در عین حال، به دلیل باورهای مذهبی، در ایام محرم دسته عزاداری بزرگی به راه میانداخت و بهظاهر میان «دیانت» و «دنیا»، در نوسان بود! در اواخر سال ۱۳۴۱، نعمتالله نصیری از او خواست تا در سرکوب اجتماعات مخالفین، با دستگاه زیر نظرِ او همکاری کند؛ البته به طور دقیقتر، این خواسته در دو برهه، یعنی هم در اسفند ۱۳۴۱ و هم در فروردین ۱۳۴۲ و برای واقعه مدرسه فیضیه، تکرار شد، اما طیب نپذیرفت! همین امتناع، نقطه انفصالِ کامل او از رژیم بود، هرچند در گذشته نیز، بین او و دستگاه حکومت دلخوریهایی پیش آمده بود. نصیری از پاسخ منفی او، خشمگین شد! ابتدا برایش مشکلاتی ایجاد کرد، اما چون طیب به آنها بیاعتنا بود، تصمیم گرفت از وی انتقامی شدیدتر بگیرد. در روزهای پیش از عاشورای سال 1342 و نیز در روز قیام 15 خردادِ همان سال، طیب باز هم فرمان همکاری برای پراکندن مردم را رد کرد! چنین کرداری، نصیری را کاملا ناامید کرده بود.
گفته میشود که از همان مقطع، طیب حاجرضایی در معرض حذف فیزیکی قرار گرفت. آیا این ادعا، پایه سندی دارد؟
بله؛ پس از ضربوشتم طیب در سال ۱۳۴۱، گزارشاتی در اسناد آمده که مقامات قصد دارند افرادی را که ممکن است روزی سردسته شورشها شوند، از میان بردارند! از جمله خود طیب، حتی شعبان جعفری و معدودی دیگر. این سیاست پیشگیرانه، مورد تأیید ساواک هم قرار گرفته بود.
نقش شهید طیب حاجرضایی در قیام 15 خرداد چه بود؟ این سؤال را از آن بابت میپرسم که دراینباره انگارهها و احتمالات فراوانی مطرح شده است؟
صبح روز 15 خرداد 1342، رئیس پلیس تهران با طیب تماس گرفت و از او خواست دست کم اهالیِ میدان را از تظاهرات بازدارد. پاسخ طیب روشن بود: «این حرکت مذهبی است و من نمیتوانم جلوی مردم دیندار را بگیرم!». حتی او میدان میوه و ترهبار را در همدلی با این حرکت تعطیل کرد! ساواک گزارش داد که طیب، حسین رمضانیخی و چند تن دیگر، برای قیام هماهنگ شدهاند! نصیری هم فورا، دستور بازداشتش را داد.
ظاهرا در زندان، تلاش فشردهای برای اخذ اعترافات اجباری از او در جریان بود. این فرآیند، چگونه طی شد؟
در زندان، نصیری نوشتهای آماده کرد و به طیب داد تا امضا کند! مضمون آن، اقرار به دریافت پول از امام خمینی، برای تحریک مردم بود! فشار و شکنجه روحی و جسمی بر او بهحدی بود که میگویند روزی پانصد شلاق میخورد! حتی چند جوان را مجبور کردند تا علیه او به اعتراف بپردازند! با وجود این، طیب پاسخ داد: «اگر هزار بار برای سلطنت خطر کردم، اینبار برای دین خطر میکنم؛ به همین دلیل هرگز چنین اعترافی نمیکنم!». این جمله، عملا سرنوشتش را رقم زد.
.jpg)
آیا شهید حاج اسماعیل رضایی نیز، همین مسیر را طی کرد؟
بله؛ همان فشارها بر او نیز وارد شد، اما هیچکدام زیر بار نرفتند. البته حاج اسماعیل شخصیت متفاوتی داشت؛ او فردی بسیار متدین و از مقلدین امام خمینی بود. بههرحال و بعد از آن، دادستان فرماندار نظامی، روایت ساختگی اقرار آنان را در مصاحبهای عمومی اعلام کرد، تا افکار مردم را منحرف کند! او گفت که طیب و حاج اسماعیل با گرفتن پول، آشوب ایجاد کردهاند! که البته کسی این سخن را نپذیرفت؛ چون آنها نیازی به پول نداشتند.
روند برگزاری دادگاه و صدور حکمِ قطعی، چگونه طی شد؟
در مرداد ۱۳۴۲، محاکمه نظامی هفده نفر آغاز شد. در پایان، پنج نفر را به اعدام و دیگران را به حبسهای طویلالمده محکوم کردند. پس از اعتراض علما و حتی امام جمعه تهران، پرونده به تجدیدنظر رفت و رئیس آن دادگاه رأی خفیفتری صادر کرد، اما نصیری دخالت کرد، با شاه تماس گرفت و تلفنی دستور اعدام را اخذ کرد! به این ترتیب، در ۱۱ آبان همان سال، طیب حاجرضایی و حاج اسماعیل رضایی، در میدان تیر پادگان حشمتیه تیرباران شدند.
اعدامها، در جامعه چه بازتابی داشت؟
طبیعی بود که موجی از اندوه و اعتراض را در پی داشته باشد. در قم، آیات ثلاثِ گلپایگانی، مرعشی نجفی و شریعتمداری، به نشان اعتراض درسِ خود را تعطیل کردند. مجلس ترحیم طلاب در قم و روضههایی در مشهد برگزار شد، چشمگیر بود. در این مراسمها، طیب را «حُرّ نهضت اسلامی» خواندند، کسی که در لحظه سرنوشت، جانب دین را گرفت. هم هیئتهای مؤتلفه اسلامی و هم روحانیون قم و تبریز، او را شهید راه فتوت و جوانمردیِ دینی دانستند. حتی شهید آیتالله قاضی طباطبائی گفته بود: «دو نفر جوانِ رشیدِ مسلمان را در راه دین کشتند!». مردم جنوب شهر تهران، بهشدت خشمگین بودند!
مردمی که از آنها سخن میگویید، عملا چگونه یادش را گرامی داشتند؟
در هفتم طیب و حاج اسماعیل، سیلی از مردم به سمت شهر ری و آستانه حضرت عبدالعظیم(ع) به راه افتادند، اما دروازه را بسته بودند! مأموران حتی مراسم چهلم را زیر نظر گرفتند، چون بسیاری از میدانداران قصد داشتند که با هر هزینهای آن را برگزار کنند. ساواک در پی شناسایی دوستان و رفقای طیب برآمد، ولی نتوانست علاقه و گرایش عمومیِ مردم به او را از بین ببرد.
در میان گواهیهای مختلف درباره شهید طیب حاجرضایی، کدامین را مهمتر قلمداد میکنید؟
روایت سرهنگ بازنشسته جواد صارمی، وکیل مدافع متهمان، بسیار گویاست: «طیب مردانه ایستاد. در جهان سیاست، کمتر کسی چنین میمیرد. از او خواستند درباره امام خمینی شهادت دروغ بنویسد تا زنده بماند، ولی وی نپذیرفت. این مرگ سیاست بود، نه قضاوت!...». فراموش نکنید که این جمله، بر زمان یکی از متولیان دادگاه او جاری شده بود.