«شهید طیب حاجرضایی و تداوم سنّت عیاری در ایران» در گفتوشنود با محمدمهدی عبدخدایی؛
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
بهتر است که گفتوشنود را از این نکته آغاز کنیم که طیف عیّاران و لوتیها چه جایگاهی در تاریخ اجتماعی ایران داشتهاند؟
بسم الله الرحمن الرحیم. فرهنگ شیعی پس از روی کار آمدن صفویه در ایران، در کنار رواج فقاهت و عرفان، طبقهای از مردم را پرورید که اگرچه به قوانین شرعی چندان پایبند نبودند، اما از جوهره محبتِ اهل بیت(ع) و مرامِ وفا بهرهمند بودند. به تعبیر من، اینها «عیاران شیعی» بودند! کسانی که گاه کژتابیهایی میکردند، اما خیانت نه. در مجموع نظام اخلاقیِ جاری در رفتارشان، متکی بر نجابت و غیرت بود. ما تا دوران خودمان هم، در اطرافمان بهکرات میدیدیم که لوتیها بعد از دوره جوانی و عربدهجویی، به نماز شب و عزاداری میرسیدند. این خاصیت تشیع است که از خلافکار، مؤمن میسازد.
در دهههای اخیر، سبک زندگی این طیف را چگونه دیدید؟
وقتی در سال ۱۳۲۹ به تهران آمدم، شهر سهقسمتی بود: جنوب، وسط و شمال. پس از سقوط رضاشاه، دوباره لاتها سر برآوردند. در جنوب تهران، طیب حاجرضایی، حسین رمضانیخی، مهدیقصاب، مصطفی دیوونه، ناصر جگرکی و باقر فروتن، نامدار بودند. بازار به آن معنا لوتی نداشت، ولی در مولوی و محلههای نزدیک به میدان خراسان و امینالسلطان، نظامی از غیرت محلی و مرام لوتیگری حاکم بود. مردم امنیت خود را از مرام این افراد میدانستند نه از دولت. این امر بهخودیخود موجب شده بود مردم آنها را در جایگاهی بالاتر از نظامیان بدانند.
طیب در چنین فضا و مناسباتی، چگونه ایفای نقش میکرد؟
طیب عملا از جنوب تهران برخاسته بود، از محله صابونپزخانه در میدان خراسان، هرچند که متولد تهران نبود. او بیش از آنکه لات به معنای امروزی باشد، «اهل غیرت» بود. نوچههایی داشت مانند ابرامخانها و اکبر و هوشنگ، ولی خود از میدان نان حلال درمیآورد. نرخ مشخصی داشت، همان «درِ باغی» گرفتن برای خروج بار. در کُل آدمی استثنایی بود؛ چون با وجود بزنبهادری، در محرم و صفر و رمضان، نه قمار میکرد نه خلاف! میگفت در سه ماه از سال، باید حریم اهل بیت(ع) حفظ شود. چنین خصلتی، پیوندی ژرف با دین و روحانیت ایجاد میکرد و طبعا پیامدهایی داشت.
طبعا سؤال بعدی ما این است که رابطه طیب با علما و روحانیت چطور بود؟
همه لوتیها، به روحانیون احترام میگذاشتند. این را من به چشم خودم میدیدم؛ مثلا اگر قمهبهدست بودند و یک سید یا روحانی وارد میشد، فورا قمه را غلاف میکردند! طیب حتی در خانهاش، روضه برپا میکرد و گاه رجال دولتی هم میآمدند. من خاطرم هست که یک روز با شهید نواب صفوی، از میدان خراسان عبور میکردیم. داشمشدیها جلویش را گرفتند تا به خانه طیب برود. نواب رفت و در آنجا سخنرانی کرد، اما طیب وقتی شنید که او دارد از شاه بد میگوید، دستور داد تا بلندگوی بیرون را خاموش کنند تا آسیب نبیند. در واقع نه از روی دشمنی، که از سرِ احتیاط این کار را کرد. نواب، همچنان بیخبر سخن گفت و در بیرون، صدایش قطع بود!
به نظر شما، علت مشارکت طیب در کودتای 28 مرداد 1332 چه بود؟
در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، شعبان جعفری هنوز زندانی بود و نیروی اصلی در پایین شهر، طیب حاجرضایی و اطرافیانش بودند. این جماعت از تسلط تودهایها و بیاحترامی به دین و روحانیت، به خشم آمده بودند. وقتی روزنامهها عکس آیتالله کاشانی را بر بدن سگ چاپ کردند، غیرت مذهبی طیب و اطرافیانش شعلهور شد! آنها به رغم آنکه اهل مطالعه و نظریهپرداری نبودند، اما اینقدر میفهمیدند که این کار یک فاجعه است! دستهها از میدان، به سمت شمال حرکت کردند و شاه را برگرداندند. باید گفت که در آن روز، شاه هنوز و مانند بعد از آن دیکتاتور نبود، قدرت از مردم میجوشید، از همان هیئتهای مذهبی و محلهها. طیب این جوهره مذهبی را داشت و به همین انگیزه، وارد میدان شد.

اما ده سال بعد در ۱۵ خرداد، همین طیب در صف مخالفان شاه قرار گرفت. علت این دگرگونی چیست؟
در این فاصله، روحانیت به تغییر و ارتقا رسیده بود. آیتالله بروجردی با تربیت نسل تازهای از طلاب و منبریها، زبان دین را نو کرد و مفهوم حق و ظلم را به عمق جامعه رساند. نواب صفوی شهید شده بود، اما اثر معنویاش مانده بود. لوتیها از این پیام تازه، تأثیر گرفتند. طیب در تکیهاش از روحانیون جوان دعوت میکرد، از جمله عبدالرضا حجازی که بعدها اعدام شد و در آن دوره انقلابی و از شاگردان امام بود. منبرها پر از اعتراض دینی به شاه، آمریکا و اسرائیل بود و طیب دیگر نمیتوانست از کنارش بگذرد. او در هیئت خودش، عکس امام را بر علم و کتل زد. در آن فضای وحشت، این یک حرکت بسیار جسورانه بود.
درباره نقش مرجعیت و روحانیت در این تغییر فضای فرهنگی، بیشتر توضیح دهید.
روحانیت، از آیتالله بروجردی تا امام خمینی، با منبر و هیئت توانستند جامعه را از نو بیدار کنند. شاه، هرگز قدرت این نهاد را نفهمید! تصورش از رسانه، رادیو و روزنامه بود، درحالیکه رسانه واقعی مردم، مساجد و روضهخوانی ها بودند. در سال 13۴۲ وقتی حضرت امام را دستگیر کردند، جامعه تازهای با مختصاتِ ایمان و شورِ دینی تشکیل شده بود، که دستگاه سرکوب نمیتوانست آن را درک کند. اثر مستقیم آن را در رفتار طیب دیدیم؛ همان لوتیِ اهلبیتی که بهرغم فشار و خفقان، جانب مرجع تقلید را گرفت و به شاه جوابِ رد داد!
آیا میتوان گفت که شهید طیب حاجرضایی، نماد پیوند لوتیگری با ایمان شد؟
دقیقا؛ طیب نمونه تاریخی آن است، که وجدان و غیرتی حسینی(ع)، چگونه انسان را از زمین تا آسمان میبرد! لوتیها همیشه کارکردی در برابر قدرتِ مسلط داشتهاند، از مقاومت در برابر بیعدالتیها، تا دفاع از حرمت دین و روحانیت. مرامشان برخلاف تصور عوام، شاخهای از حماسه عاشورا بود. همان روحیهای که حُرّ را از صف دشمن به سپاه حسین رساند، در طیب نیز زنده شد. شاه خواست از اعدامش سود تبلیغاتی ببرد، ولی تاریخ او را شهیدِ دین و مردم کرد.
واکنش رژیم شاه، نسبت به این تحول چگونه بود؟
شاه گمان میکرد که با اعدام طیب، میتواند وانمود کند که اوباش و لاتها را حذف کرده و به جای آن سیستمِ نظامی و امنیتی را نشانده، اما نتیجه دقیقا برعکس شد! طیب با اعدامش، از لوتیِ بازار به حُرِّ تاریخ تبدیل شد. جامعه دریافت که در او، جوهره تغییر وجود داشته است. بعدها روایت شد که به او در بازجویی گفتهاند: «پول گرفتی تا به نفع خمینی شعار دهی؟» جواب داده بود: «در ۲۸ مرداد پول گرفتم، اما حالا نه!» همین جمله، مرز ایمان و طغیان را برای مردم روشن کرد.
اگر بخواهید شهید طیب حاجرضایی را در یک جمله خلاصه کنید، چه میگویید؟
طیب، تجسّم همان جوهره حسینی(ع) در دل افراد عادی جامعه بود. از فضای قمار و عربدهجویی، تا عشق به ایمان و مرجعیت دینی. تحول او نشان داد که حتی مردان کوچه و بازار، وقتی در معرض صدای عدالتخواهی و نَفَسِ علمای دین قرار گیرند، میتوانند حامل پیام قدسی شوند. شاه نفهمیدکه این تحول خُرد نیست، بلکه کلان و زنجیرهای است که از نهضت تنباکوی میرزای بزرگ، تا قیام امام خمینی امتداد دارد. در میان لوتیهای جامعه، هنوز و بالقوه چنین افرادی وجود دارند. برخی از آنها در دوره جنگ تحمیلی، به جبهه رفتند و شهید شدند. برخیشان هنوز هم، گوش به فرمان رهبر معظم انقلاب اسلامی هستند.