در روزی از پاییز ۱۳۵۸، دانشجویان پیرو خط امام دیوارهای سفارت آمریکا را درنوردیدند و جهانی را در بهت فرو بردند. ۴۴۴ روز، ایران در مرکز نگاه سیاستمداران، جاسوسان و رسانههای جهان بود، اما پشت آن دیوارها چه اسنادی پنهان شده بود و چرا امام خمینی(ره) آن را «انقلاب دوم» نامید؟ گفتوگو با رضا قریبی، معاون اجرایی پژوهشکده تاریخ معاصر، پرده از رازهایی برمیدارد که هنوز هم در متن سیاست امروز جهان حضور دارند
به گزارش روابط عمومی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ به نقل از خبرگزاری فارس: ۱۳ آبان، روزی که دانشجویان پیرو خط امام، لانه جاسوسی آمریکا را تسخیر کردند؛ حادثهای که ۴۴۴ روز جهان را به تحیّر واداشت و مسیر تاریخ معاصر ایران را تغییر داد. به مناسبت این روز، با رضا قریبی، معاون اجرایی پژوهشکده تاریخ معاصر، گفتوگویی انجام دادیم تا ابعاد این انقلاب در دل انقلاب را بازخوانی کنیم.
***
روایت روزی که جهان ایستاد
اگر بخواهید روزی را که لانه جاسوسی آمریکا تسخیر شد برای یک جوان امروزی که آن دوران را ندیده تصویر کنید، چطور این کار را انجام میدهید؟
تصویرسازی آن روز شیوههای مختلفی دارد. یک شیوهاش روایت تاریخی است، ابزارهای جدیدی که امروز داریم هم خیلی کمک میکنند؛ مثل فیلم، تئاتر، نمایش موزیکال، رمان، قصه و شعر. اینها ابزار امروزی هستند برای انتقال آن فضا، اما باید توجه داشت که ما در آن مقطع در دوره گذار از یک رژیم وابسته قرار داشتیم؛ رژیمی که توسط حضرت امام(ره) و مردم ایران ساقط شد و یک انقلاب بزرگ در ایران به وقوع پیوست. سال ۱۳۵۸ و تسخیر لانه جاسوسی در واقع دوران گذار بسیار حساسی بود؛ دولت موقت روی کار آمده بود، سازمانهای قدیم از هم پاشیده بودند و سازمانهای جدید تازه در حال شکلگیری بودند. سپاه تازه تأسیس شده بود و نظام جدید هنوز بهطور کامل مستقر نشده بود. در آن فضا، چون رژیم پهلوی یک رژیم صددرصد وابسته به آمریکا و غرب بود، انقلاب اسلامی یک شوک عظیم هم به داخل کشور و هم به دنیا وارد کرد. کسی باور نمیکرد که انقلابی که امام(ره) از سال 13۴۲ آغاز کرده، نهایتا در سال 13۵۷ به پیروزی برسد. حتی دولت موقت آقای بازرگان و اطرافیانش هم چند ماه مانده به انقلاب، باور نمیکردند که آمریکا اجازه دهد رژیم پهلوی سقوط کند. بنابراین اگر بخواهیم آن فضا را تصویر کنیم، باید با استفاده از همین ابزارهای هنری و رسانهای مثل فیلم، سریال، کتاب، رمان و شعر، حس سال 13۵۸ را منتقل کنیم؛ فضایی که در آن رژیم جدید هنوز برای دنیا ناشناخته بود و همه چیز در حال شکلگیری بود.
در واقع آنچه به تعبیر امام «لانه جاسوسی» بود ــ نه صرفا سفارت آمریکا ــ در چنین شرایطی تسخیر شد. امام تعبیر کردند که تسخیر لانه جاسوسی انقلاب دوم است. انقلاب اول، سرنگونی رژیم پهلوی بود و انقلاب دوم، تسخیر لانه جاسوسی آمریکا. هر دو به تعبیر امام(ره) نوعی معجزه بودند؛ چون اتفاقاتی غیرعادی و خلاف محاسبات معمول سیاسی در جهان آن روز بهشمار میرفتند. تصویرسازی چنین معجزهای کار آسانی نیست؛ همانطور که امام(ره) فرمودند، انقلاب اسلامی خودش معجزه بود، اما با روایتگری زیاد، نوشتن، گفتوگو و استفاده از روشهای متنوع میتوان بخش زیادی از آن حس را به نسل امروز منتقل کرد. شاید نتوان همه آن حالوهوا را بازسازی کرد، اما بخش عمدهای از آن قابل انتقال است.

نمایی از تجمعات بزرگ مردمی در برابر لانه جاسوسی آمریکا، در حمایت از دانشجویان پیرو خط امام
آغاز سبکبالی یک ملت
اگر بخواهید حالوهوای دانشآموزان و دانشجویانی که در آن روز نقش داشتند را برای جوانان امروز بازگو کنید، چه احساسی بر فضای آن روز حاکم بود؟
آن حس، حس پیروزی و آزادی بود. جوانها احساس میکردند به آن چیزی که میخواستند رسیدهاند؛ یعنی آزادی از رژیمی دیکتاتور و وابسته. رژیمی که کارش سرکوب، شکنجه و خفقان بود. در آن دوران، ساواک و کمیته مشترک ضدخرابکاری نماد سرکوب بودند. فرقه ضاله بهائیت در رأس حکومت قرار داشت؛ از پزشک مخصوص شاه گرفته تا نخستوزیر هویدا و بسیاری از وزرا، از جمله وزیر آموزش و پرورش، بهائی بودند. نفوذ مستشاران آمریکایی و انگلیسی و حضور فعال اسرائیل در ایران فضا را کاملا وابسته کرده بود. با پیروزی انقلاب، مردم احساس کردند مُردهای زنده شده است؛ مثل اینکه انسانی را در چاهی هزار متری حبس کرده باشند و ناگهان روزی او از چاه بیرون بیاید، آفتاب و اکسیژن و طبیعت را ببیند. ملت ایران ناگهان آزادی را تجربه کردند. به تعبیر حضرت امام(ره)، این انقلاب انفجار نور بود. تصور کنید ملتی که دههها در تاریکی و خفقان زندگی کرده، ناگهان به روشنایی برسد. طبیعی است که این احساس آزادی، شور و شعف عظیمی ایجاد کند.
نسلی که در آن دوران دانشجو بود و در دانشگاه درس میخواند یا نوجوانهایی که رفتارهای رژیم را میدیدند، واقعا در حیرت بودند. آن فضا، فضایی از سبکبالی و ازخودگذشتگی بود. به تعبیر امام(ره)، در جریان انقلاب، آن جمعهای پراکنده و متفرق، بهصورت همدل و متحد درآمدند. ترسشان از رژیم شاه و ساواک ریخته بود. پهلوی کنار رفته بود و به جایش شجاعت و جرئت آمده بود. از سوی دیگر، در جبهه مقابل، یعنی میان وابستگان رژیم پهلوی و حامیان آمریکاییاش، ترس و اختلاف و سردرگمی بهوجود آمده بود. در واقع دو حالت متضاد وجود داشت: در یکسو، احساس پیروزی و حقانیت ملت و در سوی دیگر، شکست و حیرت دشمنان. این وضعیت، حالت پیروزی حق بر باطل، غلبه نور بر ظلمت بود. همانطور که امام(ره) فرمودند، انقلاب اسلامی یک انفجار نور بود و چون انقلابی الهی بود، جنسش از نور بود. وقتی حرکتی از منبع الهی و هدایت غیبی سرچشمه بگیرد، طبیعی است که در انسانها احساس بهجت و سبکبالی ایجاد کند. در سخنان امام(ره) که در صحیفه نور ثبت شده، بارها به همین حس اشاره شده است؛ حالتی که انسان گویی سبکبار میشود، چون ظلمت رفته و نور آمده است، طاغوت از بین رفته و ولایت جای آن را گرفته است. در واقع، میتوان گفت در آن دوران، حس سرور و شادی عمیقی در مردم موج میزد؛ حسی که باعث میشد جوانها و نوجوانها با همه وجودشان در خدمت انقلاب باشند و خود را در استخدام ملت و امام(ره) بدانند.
نسل امروز، غافل از حادثهای که جهان را تکان داد
۴۴۴ روزی که کارمندان سفارت آمریکایی در اختیار انقلاب اسلامی بودند، یکی از بزرگترین رویدادهای تاریخ معاصر ماست. اما امروز میبینیم که جوانهای زیر سی سال تقریبا چیزی از این رویداد بزرگ نمیدانند یا اگر هم بدانند فقط به عنوان یک عدد در کتاب تاریخ از آن یاد میشود؛ درحالیکه آن روزها تمام دنیا درگیر این ماجرا بود. چرا چنین اتفاقی افتاده؟ چه شده که این حادثه در ذهن نسل جدید کمرنگ شده است؟
کارمند، نه! جاسوس. همه افرادی که در سفارت آمریکا حضور داشتند، تحت پوشش وزارت خارجه آمریکا بودند، اما در واقع اعضای سازمان جاسوسی سیا (CIA) بودند. مأموریت اصلی آنها جمعآوری اطلاعات از داخل ایران و همچنین فعالیت ضدشوروی بود؛ یعنی سفارت آمریکا در تهران، پایگاه جاسوسی آمریکا بود، نه یک سفارتخانه معمولی، اما اینکه چرا این حادثه برای نسل جدید کمرنگ شده، به نظر من علتش این است که کار فرهنگی و هنری کافی انجام نشده است. ما باید تا امروز، ۴۴۴ تا سریال، ۴۴۴ تا رمان، ۴۴۴ تا داستان کوتاه و ۴۴۴ تا نمایشگاه درباره این ماجرا میداشتیم! حتی اگر بگوییم ۴۴۴ نه، حداقل باید ۴۰ سریال ساخته میشد. این واقعه ابعاد بسیار متنوعی دارد؛ از دیپلماسی و اقتصاد گرفته تا تحولات داخلی و فرهنگی، اما متأسفانه در آموزش و پرورش، دانشگاهها و مطبوعات ما، سطحی به آن پرداخته شده است. نسل امروز مقصر نیست؛ نسل دیروز باید بیشتر زحمت میکشید. نهادها و دستگاهها باید فعالتر عمل میکردند تا این روایت زنده میماند.
من همیشه گفتهام یکی از آرزوهای من این است که این قصه بزرگ بیشتر روایت شود؛ چون آمریکا به تعبیر حضرت امام(ره)، دشمن درجهیک ملت ایران و شیطان بزرگ است. اگر شما قرآن را باز کنید، میبینید بخش بزرگی از آیات درباره دشمنان خدا و اهل بیت است. پس طبیعی است که انقلاب اسلامی هم به عنوان یک انقلاب الهی و جهانی، باید درباره دشمن اصلی خود، یعنی آمریکا، تولید فکری و فرهنگی گستردهای داشته باشد. درحالیکه اگر آمار تولیدات را جمع بزنید، میبینید در مقابل هزاران فیلم و کتابی که آمریکاییها علیه انقلاب اسلامی ساختهاند، ما بسیار کم کار کردهایم. نمونهاش فیلم هالیوودی «آرگو» است که آمریکاییها ساختند و روایت خودشان را از ماجرا ارائه دادند. ما هنوز حتی یک فیلم سینمایی جدی درباره تسخیر لانه جاسوسی نساختهایم. فقط در برخی آثار، مثل آن سریالی که درباره پایگاه جاسوسی آمریکا در سرخس بود، بهصورت غیرمستقیم اشارههایی شده است. درحالیکه میشد در قالب نمایش رادیویی، رمان، مستند، نمایشگاه، پادکست و حتی بازیهای رایانهای هم به آن پرداخت. این بیتوجهی باعث شده حتی در بین نمایندگان مجلس یا کارمندان و اقشار مختلف مردم، آگاهی عمیق نسبت به ماجرای لانه جاسوسی وجود نداشته باشد. حتی بعضی از کسانی که خودشان آن زمان در ماجرا نقش داشتند، امروز دچار تردید یا انکار شدهاند، درحالیکه حقیقت ماجرا روشن است. حضرت امام بارها فرمودند: «اول باید اثبات کنید که آنجا سفارت بوده، بعد بگویید چرا اشغال شد»؛ درحالیکه اساسا آنجا جاسوسخانه بود، نه سفارتخانه.
من فکر میکنم روایت درست این حادثه، نیاز نودمیلیون ایرانی است. همانطور که ما واقعه غدیر و عاشورا را هر سال بازآفرینی و تکرار میکنیم، ماجرای تسخیر لانه جاسوسی هم باید دائما روایت شود. الان در ایام ۱۳ آبان، دهها محقق و پژوهشگر داریم که اگر به آنها میدان داده شود و اطلاعرسانی دقیق صورت گیرد، میتوانند این حس و آگاهی را دوباره در جامعه زنده کنند. در سال 13۵۸، ملت ایران نسبت به آمریکا نفرت و بیاعتمادی عمیقی داشت و این احساس کاملا بهحق بود. چون آمریکا کودتای ۲۸ مرداد را طراحی کرد، دولت ملی دکتر مصدق را سرنگون کرد و دیکتاتوری پهلوی را بر ملت ما تحمیل نمود. در آن ۲۵ سال بعد از کودتا، از قتل و غارت و شکنجه و چپاول هیچ کوتاهی نکردند. این دشمنی در تمام سالهای بعد، از کودتای ۲۸ مرداد تا جنگ تحمیلی، تا تحریمها و حملات سایبری و هستهای ادامه یافته است؛ بنابراین این موضوع نباید فقط در حد یک رویداد تاریخی بماند. باید به عنوان یک هشدار زنده و یک تجربه دائمی برای نسل امروز و نسلهای آینده بازگو شود.
* ۴۴۴ روز؛ انقلاب در دل انقلاب
اگر بخواهیم در یکی دو جمله، روایت کوتاهی از ۴۴۴ روز داشته باشیم، شما چه میگویید؟ برای کسی که نمیداند ماجرای ۴۴۴ روز چه بوده و اصلا چرا اینقدر مهم است، چطور باید توضیح داد؟
در واقع شاه نماد استبداد بود و آمریکا نماد استکبار و استعمار و با اشغال لانه جاسوسی، امام خمینی(ره) با تأیید حرکت دانشجویان، بین نور و ظلمت مرز کشیدند و خط انقلاب را مشخص کردند. امام(ره) با این اقدام، همان آیه قرآن را تحقق بخشیدند که «الله ولیّ الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور»؛ یعنی خداوند کسانی را که ایمان آوردهاند از تاریکیها به سوی نور بیرون میبرد. این حرکت، جدایی حق از باطل و استکبارستیزی ملت ایران را برای همیشه تثبیت کرد. اگر آن اتفاق نمیافتاد، به تعبیر من، جمهوری اسلامی امروز وجود نداشت. همان بلایی که بر سر دولت مُرسی در مصر آمد، بر سر ما هم میآمد؛ چون اگر سفارت آمریکا باقی میماند، ایران با چالشهای جدی روبهرو میشد و در مسیر انقلاب انحراف ایجاد میکرد. امام(ره) با زیرکی و شناخت عمیقی که از آمریکا و غرب داشتند، پشت دانشجویان ایستادند و حرکت آنان را تأیید کردند. حالا که ۴۵ سال گذشته، تاریخ نشان داده که آن تصمیم، تصمیمی درست و سرنوشتساز بوده است؛ چون آمریکاییها ذاتا با ایرانِ مستقل مشکل دارند. آنها ایران را فقط وقتی میخواهند که زیر سلطهشان باشد، اما انقلاب اسلامی مسیر را برعکس و استقلالطلبی ایران را به الگوی کشورهای دیگر تبدیل کرد.
نظم دلخواه آمریکا در منطقه، که پس از توافق کمپدیوید میان مصر، اسرائیل و آمریکا شکل گرفت، با پیروزی انقلاب اسلامی بهکلی برهم خورد. شاه ایران در آن پروژه دلال بود، انور سادات و مناخیم بگین (نخستوزیر اسرائیل) هم وارد شدند و یاسر عرفات هم به نوعی در آن معادله حضور داشت، اما انقلاب اسلامی تمام نقشههای آنان را نقش بر آب کرد. جرئت و جسارتی که امروز در ملتهایی مثل ونزوئلا، یا حتی در قدرتیابی کشورهایی چون چین در برابر آمریکا میبینید، به برکت همان حرکت است. ملتهای منطقه ما نیز از استقلال ایرانِ پس از انقلاب دوم الهام گرفتند؛ بنابراین باید به تسخیر لانه جاسوسی در تراز یک انقلاب نگاه کرد، نه صرفا در تراز یک حادثه تاریخی. چون این واقعه، انقلابی در دل انقلاب بود و ابعادی دگرگونکننده داشت. به زبان ساده، میتوان گفت: آمریکا با سفارتش در تهران، با جاسوسی کار میکرد، اما انقلاب اسلامی با ایمانش، با بصیرت کار کرد و همین تفاوت، تاریخ منطقه را عوض کرد.
آمریکا هنوز جاسوسی میکند، فقط ابزارش عوض شده
امروز که آمریکا در ایران سفارتی ندارد، چه روشهایی برای نفوذ و تقابل با انقلاب اسلامی بهکار میگیرد؟ و لانه جاسوسی امروز در چه قالبی ادامه پیدا کرده است؟
امروز ابزارها عوض شده است. فناوریهای نوین، پلتفرمهای دیجیتال و جنگ نرم جای لانه جاسوسی سنتی را گرفتهاند. آمریکا امروز از هالیوود، شبکههای اجتماعی، رسانهها و فضای مجازی استفاده میکند تا همان اهداف گذشته را دنبال کند، فقط با چهرهای بزکشده و فریبنده. اگر بخواهم مثالی بزنم، مثل همان قصه «شنگول و منگول و حبهانگور» است؛ آقا گرگه پشت در میآید، خودش را زیبا و مهربان نشان میدهد تا بزغالهها را فریب دهد. آمریکا هم همان گرگ است که خودش را بزک کرده؛ مثلا آقای ترامپ را ببینید؛ در اوج مذاکره با کشور ما، به ما حمله میکند، اما همزمان چراغ سبزِ صلح و لبخند نشان میدهد!
در واقع، اگر دیروز ابزار جاسوسی در قالب سفارت و مأموران رسمی سیا بود، امروز همان کار از طریق پلتفرمها، شبکههای ماهوارهای، رسانههای نفوذی و فضای مجازی انجام میشود. امروز آمریکا از ذهن و روان مردم وارد میشود، از طریق تصویرسازی، فیلم، سریال و محصولات فرهنگی، و در واقع یک رؤیافروشی عظیم به جهان انجام میدهد تا سبک زندگی و تفکر خودش را ترویج کند. روشها کاملا تغییر کردهاند: از توییتر، فیسبوک، اینستاگرام و سایر شبکههای اجتماعی گرفته تا انواع پلتفرمهای نو و حتی حوزه آموزش و دانشگاهها. کسانی که برای تحصیل به آمریکا میروند یا با دانشگاههای غربی در ارتباطاند، باید مراقب باشند؛ چون همان جاسوسی فرهنگی و فکری امروز در قالب تبادل علمی یا فرهنگی انجام میشود. الان با ظهور هوش مصنوعی و فناوریهای تحلیل داده، روشهای جاسوسی هم تغییر کرده است؛ یعنی همان کار قدیم، ولی با ابزارهای نو. نباید تصور کرد که چون امروز سفارت آمریکا در ایران نیست، پس جاسوسی وجود ندارد. خیر، امروز شکل جاسوسی تغییر کرده، نه ماهیت آن.
هدف آمریکا همان است که از ابتدا بود: اینکه استقلال ملت ایران را از بین ببرد. از سال ۱۳۵۸ تا امروز، همه تلاش آمریکا این بوده که اگر نتواند انقلاب را ساقط کند، حداقل آن را استحاله و بیاثر کند. این کار را از طریق گروههای مختلف، جریانهای فکری، رسانهها و سرویسهای اطلاعاتی پوششی انجام میدهد. حتی از سفارتخانههای کشورهای دیگر هم استفاده میکند. به گفته وزیر اطلاعات، در همین جنگ دوازدهروزه اخیر، حدود پنجاه شبکه اطلاعاتی و سرویس بیگانه با همکاری هم در داخل ایران فعال بودند؛ بنابراین امروز دیگر لانه جاسوسی به شکل دیروز وجود ندارد، اما همان مأموریت، با لباس و ابزار جدید ادامه دارد. جاسوسی، نفوذ، جنگ روانی و مهندسی ذهن و جامعه، همه با هدفی واحد انجام میشود: ضربهزدن به استقلال و هویت انقلاب اسلامی.
پیشگیری از فاجعهای بزرگتر
برخی منتقدان میگویند تسخیر سفارت آمریکا باعث شد ایران متحمل هزینههای اقتصادی سنگینی مثل تحریمها شود. تحلیل شما برای این افراد چیست؟
بله؛ هیچکس منکرِ هزینهها نیست. شما همین الان هم وقتی کاری بزرگ انجام میدهید، باید هزینه بدهید. شما برای همین گفتوگو هزینه کردهاید؛ ماشین گرفتهاید، وقت گذاشتهاید، امکانات بهکار گرفتهاید؛ هر اقدامی هزینه دارد. سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹ را ببینید؛ طرح کودتای نوژه آماده شده بود که در نهایت شکست خورد. آمریکا قصد داشت انقلاب را نابود کند. ما هم تجربه کودتای ۲۸ مرداد را داشتیم؛ میدانستیم که اگر آن سفارت و شبکه جاسوسی فعال میماند، دیر یا زود دوباره همان سناریو تکرار میشد. پس بین دو گزینه قرار داشتیم: یا تحریم شویم و بایستیم یا ساقط شویم و تمام شویم. طبیعی است که ملت ایران راه اول را انتخاب کرد. بله، ما هزینه اقتصادی دادیم، دوران جنگ، فشارها، کمبودها، اما در عوض استقلال بهدست آوردیم. بین استقلال و تحریم هیچ نسبتی وجود ندارد. استقلال یعنی تصمیمگیری بر اساس منافع خودت، نه دستور بیگانه. برای مقایسه، فقط کافی است نگاهی بیندازید به کرهجنوبی که امروز باید ۳۵۰ میلیارد دلار در زیرساختهای آمریکا سرمایهگذاری کند، آن هم نه از سر اختیار بلکه از سر وابستگی. ژاپن، کشورهای اروپایی، حتی اوکراین را ببینید؛ استقلال ندارند؛ چون زیر نظم آمریکایی تعریف شدهاند. ما اگر هزینه دادیم، در ازایش آزاد ماندیم.
به نظر من، تسخیر سفارت آمریکا یکی از بزرگترین خیرات تاریخی انقلاب بود. چرا؟ چون جلوی بسیاری از بحرانها را گرفت. اگر در سال 13۵۸ آن لانه جاسوسی تعطیل نمیشد، احتمال داشت کودتای نوژه به سرانجام برسد یا کودتای دیگری تدارک دیده شود. تسخیر لانه در واقع پیشگیری از فاجعهای بزرگتر بود. به منتقدان باید گفت بحث بر سر «اشغال سفارتخانه» نبود، بحث بر سر جمعآوری و تعطیلی یک مرکز جاسوسی رسمی در قلب تهران بود. سفارت آمریکا در آن سالها دیگر سفارت نبود؛ ستاد عملیات سیا در ایران بود. هیچ کشور مستقلی اجازه نمیدهد کشوری بیگانه وسط پایتختش مرکز جاسوسی بزند، اطلاعات مردمش را جمع کند و برای سازمانهای امنیتی خودش بفرستد. آمریکا بعد از کودتای ۲۸ مرداد و در دهههای 13۴۰ و 13۵۰، عملا حاکم بلامنازع ایران شده بود. ما با انقلاب اسلامی و بعد با تسخیر لانه جاسوسی، آن سلطه را شکستیم؛ بنابراین نقدهایی که امروز مطرح میشود، معمولا از سر عدم شناخت تاریخی و غفلت از بستر آن روزهاست.
سندی که نقشه واقعی آمریکا برای ایران را فاش کرد
مهمترین سندی که از داخل لانه جاسوسی (سفارت آمریکا) کشف شد، چه بود و چه پیامی داشت؟
اسناد زیادی از سفارت آمریکا بیرون آمد. بخشی از آنها مربوط به افرادی مثل عباس امیرانتظام بود که ارتباط مستقیم با مأموران آمریکایی داشتند و بعدها هم اسنادی درباره بنیصدر منتشر شد، اما اگر بخواهیم از میان انبوه این اسناد فقط یکی را بهعنوان مهمترین مثال بیاوریم، سندی استراتژیک از دهه ۱۳۵۰ است که راهبرد کلی آمریکا درباره ایران را روشن میکند. در آن سند، ایالات متحده جایگاه راهبردی ایران را از سه منظر بررسی کرده بود: ۱. ذخایر عظیم نفت و گاز؛ ۲. معادن و منابع طبیعی؛ ۳. موقعیت ژئوپلیتیک ایران در قلب خاورمیانه. اما نکته اصلی و تکاندهنده در آن سند این بود که سیاست رسمی آمریکا این بود که ایران باید همیشه تحت سلطه باقی بماند؛ یعنی هرگز نباید به استقلال واقعی برسد، هرگز نباید توسعه پایدار پیدا کند و همیشه باید در مدار منافع واشنگتن بچرخد. آمریکاییها در آن اسناد صریح نوشته بودند که توسعه مستقل ایران با منافع آمریکا تعارض دارد. به عبارت دیگر، آنها نه تنها حامی پیشرفت ایران نبودند، بلکه طراحی میکردند که هرگونه خودکفایی و استقلال اقتصادی، صنعتی یا فرهنگی در ایران سرکوب شود. شما نمونههای جهانیاش را هم ببینید: مکزیک، با اینکه در همسایگی آمریکاست، چه توسعهای دارد؟ کرهجنوبی اگر رشد کرده، توسعه وابسته بوده، زیر چتر نظام آمریکاییها. هیچ کشوری نیست که با آمریکا رابطه سلطهگرانه داشته باشد و در عین حال آزاد و مستقل باشد.
آمریکا اساسا با استقلال ملتها مشکل دارد. سیاستش دوشیدن ملتهاست. اگر بخواهم تصویری روشن از آمریکا بدهم، به نظرم دونالد ترامپ چهره حقیقی آمریکاست؛ همان زبانِ بیپرده و جهانخوارانهای که پشت لبخندهای دیپلماتیکِ دیگر سیاستمداران پنهان شده است. شما همین امروز هم ببینید: به اوکراین میگوید من کاری به کارت ندارم، اما از اروپا پول میگیرد و سلاح میفروشد؛ حتی اروپا را هم عملا به خاک و خون کشیده است. در آن اسناد لانه جاسوسی همچنین بهروشنی مشخص میشد که پیش از انقلاب، بیش از شصتهزار مستشار آمریکایی در ایران حضور داشتند که در همهچیز، از ارتش گرفته تا اقتصاد، دخالت میکردند. بخشی از این مستشاران مرتکب جنایات بزرگی هم شدند، از تجاوز و قتل گرفته تا تحقیر مردم و رژیم پهلوی حتی جرئت اعتراض نداشت. از نظر اقتصادی هم سالانه میلیاردها دلار از منابع نفتی ما بهصورت کنسرسیومی به نفع شرکتهای آمریکایی و انگلیسی خارج میشد. ساواک، بهعنوان نماد سرکوب داخلی، با هدایت مستقیم سیا در سال ۱۳۳۵ تأسیس شد. حتی طرحهای موسوم به «اصلاحات ارضی» و «توسعه کشاورزی» در دهه 13۴۰ که به نابودی کشاورزی بومی منجر شد، از نظریات والت روستو و طراحان آمریکایی گرفته شده بود؛ بنابراین، آن اسناد فقط گزارش جاسوسی نبودند؛ نقشه ذهنی آمریکا برای سلطه بر ایران را نشان میدادند و همین است که اهمیت لانه جاسوسی را دوچندان میکند؛ چون در واقع پرده از چهره واقعی آمریکا برداشت.
مشکل امروز ما «آمریکاشناسی» است
به عنوان سخن پایانی، به مناسبت ۱۳ آبان، اگر بخواهید پیامی به جوانهایی بدهید که آن روزها را ندیدند و از بزرگی آن حادثه فقط نامی شنیدهاند، چه میگویید؟
من از جوانها و مسئولان کشور میخواهم افق شناختشان از آمریکا را با نگاه امام خمینی(ره) و رهبر انقلاب تنظیم کنند. مشکل امروز ما «آمریکاشناسی» است؛ نه تحلیل سطحی، بلکه فهم عمیق رفتار و ماهیت آمریکا. آمریکا نه اصولگرا میشناسد، نه اصلاحطلب، نه حزباللهی، نه سکولار؛ با اصل اسلام، تشیع و هویت ایرانی مشکل دارد. باید این شناخت را از طریق پژوهش، فیلم، رمان، سریال و آموزش دانشگاهی گسترش دهیم. آمریکا همان گرگی است که بزک کرده است؛ ما باید دشمن را بشناسیم و با هوشیاری و خودسازی انقلابی پاسخ دهیم. اقتصاد مقاومتی و پیشرفت مستقل نیز از دل همین شناخت و اسناد لانه جاسوسی بهدست میآید. مسیر آینده ایران از شناخت درست دشمن میگذرد؛ یعنی دیدن جهان با عینک امام و رهبری.