«شهیدان طیب حاجرضایی و حاج اسماعیل رضایی، در قامت نمادهای عیّاری» در گفتوشنود با زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین جعفر شجونی؛
زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین جعفر شجونی، به دلیل پیشکسوتی در مبارزات دینی دوره معاصر و نیز اشتغال به تبلیغ دینی در شهر تهران، بسیار زود با عیّاران نامدارِ آن آشنا شد و منش آنان را شناخت. وی در گفتوگوی پیآمده، به بازخوانی فصولی از اخلاق و عملِ شهیدان طیب حاجرضایی و حاج اسماعیل رضایی پرداخته است
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
آشنایی شما با نام و آوازه شهید طیب حاجرضایی، به کدامین دوره بازمیگردد؟ او و همگنانش به لحاظ شخصیتی، چگونه بودند؟
بسم الله الرحمن الرحیم. در سال ۱۳۳۶ و ۱۳۳۷ که به تهران آمدم، اسم سه چهار نفر «داشمشدی» را زیاد میشنیدم، کسانی که بین مردم به فتوت و جوانمردی شناخته میشدند، نه به اوباشگری و بدنامی. بااینهمه تمامی آنها هم، به لحاظ شخصیتی یکسان نبودند و تفاوت داشتند. یکی مرحوم حاج مصطفی دادکان، معروف به «مصطفی دیوونه» بود، که با هم به مکه هم رفتیم و الحق «داشِ» واقعی بود. دیگری مرحوم طیب حاجرضایی بود، که همه با نام و آوازهاش آشنا بودند. یکی هم مرحوم حاج اسماعیل رضایی بود، که به لحاظ شخصیتی با آن دو نفرِ قبلی تفاوت داشت و بیشتر متدین و در پی انجام کارهای خیر بود. گاهی که با مرحوم خلج ــ که او هم از همان دسته داشمشدیها بود ــ و مرحوم حاج عبدالله رفیقدوست، پدرِ حاج محسن رفیقدوست، معاشرت میکردیم و به میدان میرفتیم، از جلوی حجره مرحوم طیب رد میشدیم. او صندلیِ خود را جلوی حجرهاش میگذاشت، مینشست و به هر کسی هم که از برابرش رد میشد، با احترام سلام میکرد!
آقا بههرحال، آدمها را نباید با ظاهر سنجید. ممکن است کسی را جاهل یا قلدر بنامند، اما او خودش را وقف امام حسین(ع) کرده باشد. در این صورت بعد از مدتی خواهید دید که دلش برای دین میتپد! بعضیها هم در آغاز راهشان خطا دارد، ولی آخرِ کارشان خیر است. طیب هم از آنها بود که آخرش سعادتمند شد. عشق به آل پیامبر(ص) و مخصوصا امام حسین(ع)، انسان را نجات میدهد.
مرحوم طیب را در دفاع از حقوق ضعفا و فرودستان، چطور دیدید؟ و احیانا از این خصلت وی، چه مشاهداتی دارید؟
این داستان را خودم به چشم دیدم. پیرزنی بود در خیابان خراسان، که خانهای مخروبه داشت و آن را به اجاره داده بود. مستأجرش نه کرایه میداد، نه بلند میشد! به آن زن هم گفته بود: برو به هرجا که میخواهی، شکایت کن! پیرزن ناتوان بود و حتی از پلههای دادگستری هم نمیتوانست بالا برود! وقتی طیب ماجرا را شنید، جلوی چشم همه سر دشنهاش را که کج بود، از کُتش بیرون آورد و خطاب به مستأجر گفت: «فردا کله صبح، از خانه این زن بلند میشوی یا نه؟» همه فهمیدند که ماجرا تمام است! آن مرد فردا خانه را خالی کرد. بعضی آدمها وقتی طرفشان ضعیف باشد، زور میگویند و باید یک آدم قوی بالای سرشان باشد تا حقوق دیگران را ادا کنند. از این کارش خیلی خوشم آمد؛ چون با قدرت، در راه حق وارد شد. این اولین باری بود که مرحوم طیب را از نزدیک میدیدم؛ البته شنیده بودم که خانه ایشان در حوالی میدان خراسان است، اما هنوز با خودش برخوردی نداشتم. در آنجا بود که فهمیدم طیب حامی بیپناهان و ضعفاست؛ کسانی که نه پول داشتند و نه پارتی. امام حسین(ع) به امام سجاد(ع) فرمود: «فرزندم! مبادا به کسی ظلم کنی، که یاوری جز خدا ندارد!» شاعر هم دراینباره گفته است:
ناله مظلوم صدای خداست
توپ شهان پیش خدا بیصداست
قدرت صد لشکر شمشیرزن
کم بود از ناله یک پیرزن
عزاداریهای مرحوم طیب در ماه محرم، از شهرت و وسعت فراوانی برخوردار بود. لطفا قدری از مشاهدات خود دراینباره بگویید.
دسته عزاداری مرحوم طیب در محرم، بسیار با جلال و جبروت به خیابان میآمد؛ البته با علامت و سنج و طبل بودند، اما وقارشان را حفظ میکردند. مردم از دیدن نظم و شکوه این جماعت، لذت میبردند. من خودم دیده بودم که چه شور و ایمان عجیبی بر هیئتِ طیب حاکم است. آخر برخی از عزاداریها برای عوامفریبی است! مثلا در آن زمان دستگاه سلطنت میخواست که با برگزاری مجالس روضه و حضور شاه در آنها، ظاهرِ دیندار از خودش نشان بدهد، ولی طیب حقیقتا عاشق امام حسین(ع) بود و همین عشقش هم باعث شد که عاقبتبهخیر شود. او اگر گفته بود که از حضرت امام پول گرفته، اعدامش نمیکردند؛ چون ساواک میخواست پروندهسازی کند و قیام مردم در 15 خرداد را به حمایتِ جمال عبدالناصر ــ که با شاه بد بود ــ ربط دهد، اما طیب زیر بار حرفِ زور نرفت؛ البته خودشان هم میدانستند که حرف مهملی میزنند و این خودِ جامعه بود که در 15 خرداد تنفر خود را از شاه و حکومتش نشان داد.
.jpg)
بر حسب اطلاعات شما، مرحوم طیب در قیام 15 خرداد چه نقشی داشت؟
در سالهای منتهی به 1342، مرحوم طیب هم مثل بسیاری دیگر، از شاه و حکومتش تنفر پیدا کرده بود، اما قطعا در 15 خرداد نقش اصلی را نداشت. حمایتهایی از امام کرده بود که در تاریخ منعکس شده است، اما نه در حدی که همه کاسه و کوزه را بر سر او بشکنند! ساواک میخواست که از مردان میدان، زهر چشم بگیرد. لازم بود که یکی از افراد نامدار را از میان بردارد و در عین حال، همه چیز را به گردن او بیندازد! البته خوشبختانه طیب زیر بار نرفت و دراینباره، نتوانستند در جامعه چیزی از او منعکس کنند. همین هم موجب شد که نزد مردم، حتی آنها که از سربند 28 مرداد با وی مسئله داشتد، آبرومند و محترم شود.
دستگاه تبلیغاتی رژیم شاه سعی داشت که اولا به مرحوم طیب برچسب شرور بزند و ثانیا او و یکی دو چهره دیگر را به عنوان مسببان قیام 15 مرداد به جامعه معرفی کند. به نظر شما آنان در اجرای این برنامه، چقدر موفق شدند؟
من فکر نمیکنم که کسی این داستان را باور کرده باشد. طیب در جوانی اشتباهاتی داشت، اما در آن مقطع و با توجه به رفتاری که از خود نشان میداد، پیش مردم محترم شده بود. ساواک به هر کسی که باج نمیداد، برچسبِ شرور میزد! از همه شرورتر، خودِ شاه بود که در 15 خرداد دستور کشتار داد. شرورِ واقعی نصیری بود که نمیتوانست طیب را ببیند و درصدد انتقام بود. از قضا طیب و مرحوم حاج اسماعیل رضایی ــ که من او را از قبل میشناختم ــ در آن دوره محبوب شده بودند. من بارها بر منبر و از جمله در شب سال مرحوم تختی در مسجد ارک گفتم، حُریت، جوانمردی و مردانگی، نهایتا آدم را به راه صواب و عاقبتبهخیری سوق میدهد. بگذریم که شخصِ حاج اسماعیل، اصولا فردی بسیار متدین و از مقلدین حضرت امام بود.
ظاهرا و همانگونه که اشاره کردید، با شهید حاج اسماعیل رضایی آشنایی مطلوبی داشتید. وی را چگونه شخصیتی یافتید؟
بله؛ من او را زیاد میدیدم. مردی بسیار پاک و متدین بود. از مسجد نو در خیابان خراسان، حمایت و نیازهای آن را برآورده میکرد. وجوهات شرعیاش را با مرحوم آیتالله حاج شیخ جواد فومنی ــ که مرد مبارزی بود ــ حساب میکرد. البته شهرت دارد که مقلد حضرت امام بود. خاطرم هست که من یک بار در مسجدشان منبر رفتم. هوا سرد بود. به مردم گفتم: شما چطور مردمی هستید که خانه خدا را این همه سرد نگه داشتهاید، یک بخاری بخرید. حاج اسماعیل شنید و فردا دو بخاری خرید و در مسجد نصب کرد! ثابت کرد که مرد عمل است. او هم، واقعا جوانمرد بود. خودش میگفت: «در کودکی، صاحبخانه اثاثمان را بیرون ریخت و ما در کوچه نشستیم! بعد از مدتی که خداوند زندگی ما را ساخت، همان صاحبخانه گرفتار شد و اثاثش را بیرون ریختند! من دیدم که او گرفتار است، با اینکه به خانواده من ظلم کرده بود، آن دو اتاقی را که تازه درست کرده بودم، به وی دادم تا در کوچه نماند!...». این یعنی مرام علوی(ع). خُب معلوم است، که چنین کسی لیاقت شهادت پیدا می کند.
بازتاب شهادت طیب حاجرضایی و حاج اسماعیل رضایی، در جامعه چه بود؟
همانطور که عرض کردم، شاه میخواست که جوانمردان و فتیان را بترساند، ولی مردم بهرغم آنکه غمگین شدند، پا پس نکشیدند. تا مدتها محله خراسان و میدان در سکوت بود، اما در دلها شعله غیرت روشن شد. آن مرگ، روحیه تازهای به پهلوانهای تهران داد. همینها، بعدها با امام همراه شدند و انقلاب را به پیروزی رساندند.