«شهید آیتالله سیدمصطفی خمینی و تعامل سازنده با بدنه اجتماعی» در گفتوشنود با زندهیاد آیتالله سیدمرتضی مستجابالدعواتی (مستجابی)؛
زندهیاد آیتالله حاج سیدمرتضی مستجابالدعواتی (مستجابی) ـ که سال گذشته روی به ابدیت نهاد ــ در زمره دوستان صمیمی و قدیمی شهید آیتالله سیدمصطفی خمینی بهشمار میرفت. وی در گفتوگوی پیآمده، به فرازهایی از سیره اجتماعی آن فقید سعید پرداخته و دراینباره، خاطراتی را نیز بازگو کرده است. امید آنکه علاقهمندان را مفید و مقبول آید
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
جنابعالی در طول حیات خود، با شخصیتهای علمی و سیاسی متنوعی آشنا شده و مراوده داشتهاید، که شهید آیتالله سیدمصطفی خمینی در زمره آنهاست. ایشان را در چه تاریخی و کجا شناختید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. بله، در زمره شخصیتهای برجستهای که با ایشان معاشرت و مراوده صمیمی داشتهام، مرحوم آیتالله سیدمصطفی خمینی(رحمهالله) است. هرچند اکنون به یاد ندارم که در چه جلسهای با ایشان آشنا شدم، اما در بدو ارتباط با ایشان، احساس میکردم فردی را یافتهام که سالها به دنبال او بودهام! مردی بسیار متقی، وارسته، باهوش و فاضل بود که در راه اهداف خود با جدیت قدم برمیداشت و جز در محضر خداوند، اهل بیت(ع) و بزرگان دین، در برابر هیچکس کُرنش نمیکرد. ارتباط ما بسیار نزدیک و همراه با یکرنگی بود، به گونهای که در طول حدود بیست سال، کمتر پیش آمد که هفتهای بگذرد و ما هم را نبینیم! گاه در ایام تعطیل که من در قم بودم، با ایشان به اصفهان میرفتیم.
از دیدارهای خود با ایشان در شهرهای اصفهان و قم، چه خاطراتی دارید؟
به دو مورد اشاره میکنم. روزی به اتفاق ایشان، به مسجد سید اصفهان رفتیم. مرحوم آیتالله شیخ محمود مفید (رحمه الله) استاد برجسته فلسفه، در صفه مخصوص خود برای نماز نشسته بود. به همراه مرحوم حاجآقا مصطفی، به خدمت ایشان رفتیم. آقا مصطفی، آقای مفید را نمیشناخت. پس از سلام و گفتوگو، درباره مسائل فلسفی و مضامین کتاب اشارات، بحث درگرفت. وقتی بازگشتیم، فردای آن روز آقای مفید پرسیدند: این جوان کیست؟ گفتم: پسرِ آقای حاجآقا روحالله خمینی، از علمای حوزه قم، است. ایشان با تعجب گفتند: «عجب جوان فوقالعادهای است!...».
شبی هم در قم، میهمان ایشان بودم. مرحوم حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ حسن تهرانی نیز حضور داشت. پس از صرف شام، من و شیخ زیر کرسی خوابیدیم و حاجآقا مصطفی به اتاق خود رفت. نیمهشب، شیخ حسن گرسنه شد و گفت: «برویم به آشپزخانه». گفتم: «چراغها را روشن نکن». در تاریکیِ شب، وارد آشپزخانه شدیم. او دیگ و ظروف خوراک را برداشت، آورد و روی کرسی گذاشت و هرچه مانده بود را خورد! صبح حاجآقا مصطفی فریاد زد: «دیشب دزد آمده و ظروف را برده!»، گفتم: «دزد نبوده است، آشیخ حسن بوده!»... از این داستانها زیاد داشتیم.
به قدرت فرزند امام، در محاجّه و مناظره اشاره کردید. دراینباره، قدری بیشتر توضیح دهید.
از نظر علم و قدرتِ محاوره و مجادله، از هیچکس چیزی کم نداشت. معمولا در مجامع، از همه فاضلتر و برجستهتر به نظر میرسید. میل داشت که دوستان، پیرامونش جمع شوند و سخن بگوید. شنوندگان هم، از گفتارش لذت میبردند. یقین دارم اگر عمرش ادامه مییافت، از مراجع بزرگ تقلید میشد؛ کما اینکه در دوران حیاتش نیز، از علمای مبرّز بهشمار میرفت.
همانگونه که اشاره کردید، در سفرهای متنوعی با آیتالله سیدمصطفی خمینی همراه بودید. معمولا در حاشیه این سفرها، اتفاقات جالبی میافتادند. به برخی از آنها اشاره کنید.
خاطرم هست که بهاتفاق، یک بار به سفر بروجرد رفته بودیم. در آن سفر با چند نفر از فضلای حوزه همراه بودیم، که یکی از آنان بعدها از مراجع تقلید شد. در مسیر و کنارِ راه، تنها یک قهوهخانه وجود داشت. وارد آن شدیم تا اندکی استراحت کنیم. دیدیم کسی در آنجا نیست، جز مردی با سبیلهای درشت، که معلوم بود صاحب قهوهخانه است و به خواب رفته بود! حاجآقا مصطفی با سر و شکل مخصوص خود به سوی او رفت و با صدای بلند گفت: «عمو عمو!». آن مرد ناگهان بیدار شد و دید یک روحانیای با عمامه و اندام بزرگ، در مقابل او ایستاده است! حاجآقا مصطفی پرسید: «عرق داری؟» مرد با لکنت گفت: «بله!» سپس حاجآقا مصطفی با شوخی فرمودند: «پس مواظب باش نچائی!» خنده فضا را پر کرد! مردِ با صفا و جوانمردی بود، غذای مفصل و چای برای همه ما فراهم کرد. هرچه اصرار کردیم حساب را بگیرد، نپذیرفت.

ویژگیهای شخصیتی و اخلاقی آیتالله سیدمصطفی خمینی را چگونه دیدید؟
مرحوم حاجآقا مصطفی، دارای حالات عرفانیِ فراوان و قابل توجهی بود. نسبت به زیردستان مهربان و بردبار رفتار میکرد و حتیالامکان، به فراخور حال افراد، به آنان کمک مینمود. در صفات انسانی، گذشت و ازخودگذشتگی، چیزی کم نداشت. با دوستان خود، بسیار صمیمی و مهربان بود و با مردم کوچه و بازار نیز، با احترام و حسن خلق رفتار میکرد. در غمهای پدر و خانواده، بسیار متأثر میشد و برای آنان دعا میخواند. پس از دعا، خود را به خداوند میسپرد و آرام میگرفت. چنانچه اندیشههایی که موجب ناراحتیاش میشد نیز از ذهنش بیرون میرفت! این امر، از توانایی روحی و باطنی او نشئت میگرفت.
حالات معنوی و عبادی ایشان را توصیف کنید.
شبها و روزهای زیادی را با ایشان سپری کردم. مردی خوشبرخورد، اهل تقوا و جدی در درس و بحث بود. با آنکه گاهی با دوستان روحانی خود به تفریح میرفت، هیچگاه در عباداتش سستی نمیکرد. یک ماه مبارک رمضان در نجف با ایشان بودم، همراه با آقا موسی اصفهانی نوه مرحوم آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی و چند نفر دیگر. در تمام شبهای آن ماه، پس از نمازهای واجب و مستحب، دعاهای معمول را کامل میخواند و سپس جمع میشدیم و درباره گذشته و حال، با هم گفتوگو میکردیم.
و کلام آخر؟
مرحوم آیتالله حاجآقا مصطفی خمینی، فرزندش حجتالاسلام و المسلمین حاجآقا حسین خمینی را جوانی بسیار فاضل و شایسته میدانست. دو نفر از آیاتِ وقت نیز درباب هوش و استعداد او شهادتهایی داده بودند؛ یکی شهید آیتالله سیدمحمدباقر شهید صدر و دیگری مرحوم آیتالله حاج سیدمحمد روحانی. هر دو او را کمنظیر در هوش و ذکاوت معرفی کرده بودند. حاجآقا مصطفی به من میگفت: «حسین در آینده، از نوابغ خواهد شد!».[1]
پی نوشت:
[1]. متأسفانه نامبرده بهرغم برخوردای از نبوغ و توان علمی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به برخی حاشیههای فردی و سیاسی مبتلا گشت و امام خمینی، وی را از دخالت در امور سیاسی برحذر داشت و به فعالیت تحصیلی در حوزه علمیه قم توصیه فرمود.