«شهید آیتالله سیدمصطفی خمینی، در آینه روایت همسر» در گفت و شنود با زندهیاد معصومه حائری یزدی؛
همسران آینهای بیزنگار از اندیشه و عملِ شریک زندگی خویشاند. همین نیز موجب شده است تا تحقیق درباره رجال دینی، فکری و سیاسی هر عصر، بدون روایت همسرانشان ابتر بماند. در گفتوشنود پیآمده، زندهیاد معصومه حائری یزدی، همسر شهید آیتالله سیدمصطفی خمینی، بخشی از گفتنیهای خود از آن بزرگ را واگویه کرده است. تذکار به این نکته لازم است که این مصاحبه در سومین سالگرد شهادت فرزند گرامی امام خمینی انجام شده است
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
اکنون پس از سپری شدن سالها از ازدواج و زندگی مشترک خویش با آیتالله سیدمصطفی خمینی، ایشان را با کدامین خصال و ویژگیهایی به یاد میآورید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. حاج آقا مصطفی انسانی نبود که بتوان افکار و احساساتش را به آسانی درک کرد! سالها در کنار او زندگی کردم، اما هیچگاه نتوانستم کاملا به ژرفای ذهن و روحش دست یابم! او مردی بود که هیچ چیز از دید او پنهان نمیماند. نگاه تیز و هوش سرشارش سبب میشد حتی نیّت آدم را بفهمد! هرگز نمیشد چیزی را از او مخفی کرد و هر سخنی و رویدادی را دقیقا بررسی میکرد. در عین حال و با همه جدیتش، بسیار مهربان و خوشبرخورد بود.
به طور مشخص از خصلت مهربانی و محبت آن بزرگوار، چه نکات و مصادیقی را در خور ذکر میبینید؟
محبت و لطفش تنها مخصوص به من نبود، بلکه نسبت به همه اطرافیان چنین بود؛ مخصوصا با زیردستانش، بسیار متواضع بود؛ مثلا زنی خدمتکار به نام صغری خانم، سالها در خانه ما کار میکرد، اما حاج آقامصطفی چنان رفتاری با او داشت که انسان با مادرش آنگونه رفتار میکند! وی را صمیمانه خطاب میکرد و در کارهایش یاری میداد. همین رفتار سبب میشد تا آن زن مشکلاتش را راحت با او در میان بگذارد. نسبت به بچهها نیز نه تنها مهربان، بلکه بسیار دقیق و حساس بود. در تمام برنامههای زندگیِ آنها، از دو مسئله تربیت و درس غافل نمیشد. پس از رفتنش، فرزندانم مرگ پدری را تحمل کردند که با محبت و دقتی بیمانند رفتار میکرد.
ارتباط و رفتار حاج آقا مصطفی با والدین خویش را چگونه دیدید؟ دراینباره خاطراتی نقل کنید.
رفتار حاج آقا مصطفی با والدینش، آمیخته با عشق واقعی و البته احترام بود. مادرِ ایشان، که بانویی بسیار متین و پرقدرت است، تا سالها پس از شهادت فرزند، برای او به گونهای سوگواری میکند که گویا تازه از دنیا رفته است! این نشانه عشق عمیقی بود که میانشان وجود داشت. مهربانی و پیوند قلبیِ میان امام و فرزندش نیز همینطور بود؛ علاقهای فراتر از رابطه معمولِ پدر و پسر.
از علاقه ایشان به امام خمینی و تأثیر آن در زندگی خانوادگی خود بگویید.
همانطور که اشاره کردم، علاقهاش به امام بیش از علاقه فرزند به پدر بود؛ به ایشان، نوعی ایمان و وابستگی روحی داشت. در تابستانها که معمولا ما به ایران میآمدیم، ایشان در نجف نزد پدرش میماند. حتی سفر حج را هم، با رضایت ایشان رفت. جدایی از امام، برایش سختترین مسئله بود. امام نیز او را یار و مشاور نزدیکِ خود میدانستند و در همه امور مهم، با او مشورت میکردند. حاج آقا مصطفی هم از صمیم دل، در خدمتشان بود.

زندگی شما و همسرتان در نجف، چطور سپری میشد؟ این سؤال را آن بابت میپرسم که قاعدتا با محیط آن شهر اُنس نداشتید؟
زندگی در محیط خُشک و بسته نجف، واقعا برایمان دشوار بود. من روحیه بانشاطی داشتم، اما تحمل خُشکی آنجا واقعا سخت بود. این تنها به من اختصاص نداشت؛ مادر حاج آقا مصطفی هم اینطور بود. ایشان شبهایی را به گفتوگو با مادر اختصاص میداد تا او خسته نشود! با ما هم، صحبت و فضای خانواده را متعادل می کرد. آن شبنشینیها باعث میشد، تا دلگرم بمانم. نجف تابستانهایی بسیار گرم داشت و تحمل آن، طاقت فوقالعادهای میخواست. بچهها کوچک بودند و زمین آنقدر داغ بود که وقتی شبها رختخواب میانداختیم، به سختی میشد بر آن خوابید! خیلی از اهالی آنجا هم برای استراحت، از تخت استفاده میکردند. پس از مدتی، حاج احمد آقا به نجف آمد. وقتی این وضعیت را دید، ناراحت شد و رفت و برایمان تخت خرید. تازه این در شرایطی بود که حدودا هشت سال با همین وضعیت زندگی کرده بودیم!
ایشان چرا زندگیِ سخت را برای خود و خانواده پذیرفته بودند؟
حاج آقا مصطفی معتقد بود: «انسان باید با سختی زندگی کند؛ زیرا رفاهِ زیاد، آدم را از هدفهای معنوی دور میکند». میگفت: «نباید در آسایشِ مطلق بود، باید با رنج و زحمت ساخت!». برای همین، حتی وقتی میتوانست جای راحتتری تهیه کند، ترجیح میداد ساده و زاهدانه زندگی کند و دشواریهای آن را بر خود بخرد! گاهی میشد که دو ماه تمام به خانه نمیآمد و میگفت: «باید بتوانی تنهایی را تحمل کنی!».
نگاه حاج آقا مصطفی به شرایط زیستی و اجتماعی نجف، در دوره اقامت چگونه بود؟
حاج آقا مصطفی از فرهنگ عمومی و فضای اجتماعی آنجا، هرگز رضایت نداشت! میگفت: «مردمِ اینجا، فقط به فکر زندگی روزمره و رفاه خود هستند». همین نفرت از سطحینگریِ آنها، باعث شده بود فقط عصرها از خانه بیرون برود، با دوستان ایرانیاش دیدار کند یا به امور علمی و درسی بپردازد؛ با اینکه او آدمی اجتماعی بود و همانطور که اشاره کردم، در آغاز ازدواجمان به مسافرتهای طولانی میرفت. بیشترِ وقت را در خانه بودن، برای او سختیهای فراوان داشت، اما حاج آقا مصطفی هیچگاه به دنبال لذتهای سطحیِ زندگی نبود. گاهی که از بیرون برمیگشت، تنها فنجانی چای مینوشید و در ادامه تا نیمهشب، مطالعه میکرد یا مینوشت.
زندگی مشترک با چنین شخصیتی، بر خلقوخوی شما و خانوادهتان چه تأثیراتی نهاد؟
زندگی با چنین مردی، روح انسان را دگرگون میکرد! باعث شد صبرم بیشتر شود و بردباری را بیاموزم. چون میدانستم با مردی زندگی میکنم که از سختیها نمیترسد. اگر در آغاز زندگی از دیر آمدنش میترسیدم، بعدها چنان آرام شدم که حتی میتوانستم دو ماه او را نبینم و تحمل کنم! این درسِ بزرگِ زندگی من بود؛ تحمل، ایمان و عشق به مردی که همه وجودش صداقت و استقامت بود.