سیدعلی سادات فاطمی، داماد و از تربیتشدگان مکتب علمی و تربیتی شهید حجتالاسلام والمسلمین سیدعبدالکریم هاشمینژاد بهشمار میآید. وی را از سیره آن مجاهد نامور، خاطراتی است فراوان، که بخشی از آنها را در گفتوشنود پیآمده بیان داشته است
«شهید سیدعبدالکریم هاشمینژاد، در کسوت یک پدر معنوی» در گفتوشنود با سیدعلی سادات فاطمی؛
کاملا آگاه بودند که بالاخره ترور خواهند شد
21 مهر 1404 ساعت 11:09
سیدعلی سادات فاطمی، داماد و از تربیتشدگان مکتب علمی و تربیتی شهید حجتالاسلام والمسلمین سیدعبدالکریم هاشمینژاد بهشمار میآید. وی را از سیره آن مجاهد نامور، خاطراتی است فراوان، که بخشی از آنها را در گفتوشنود پیآمده بیان داشته است
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
آیا پیش از ازدواج با دختر شهید حجتالاسلام والمسلمین سیدعبدالکریم هاشمینژاد، با ایشان آشنایی داشتید یا معارفه و ارتباطتان با وی، به دلیلِ این خویشاوندی روی داد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. مرحوم پدرِ بنده با شهید بزرگوار هاشمینژاد، از قبل آشنایی داشت. ایشان در تهران، گاهی به منزل ما تشریف میآوردند و من از حدود دهسالگی، خدمتشان ارادت پیدا کردم. این علاقه در جریان آغاز مبارزات در سال 13۴۲، بیشتر هم شد. در سال 13۴۳، وقتی پدرم به دست عوامل ساواک در بیمارستان به شهادت رسید، خانوادهمان به مشهد مهاجرت کرد. از آن زمان تا سال 13۵2، در خدمت شهید بودیم و همان آشنایی، سرانجام به ازدواج من با دختر ایشان انجامید.
از دوران قبل از خویشاوندی با شهید، چه خاطراتی دارید؟
صبحهای جمعه از ساعت ۹ تا ۱۱، در جلسات «کانون بحث و انتقاد دینیِ» مشهد شرکت میکردم. بعدازظهرها هم، به جلسات دیگرِ همین کانون میرفتم و شب برمیگشتم. یکی از ویژگیهای فردی ایشان که برایم بسیار جالب مینمود، دقت در مراعات نظافت بود. یادم هست که روزی در قهوهخانه یکی از دوستانشان، میهمان بودیم. حتی در کار سادهای مثل خُرد کردن مرغ نیز، طوری رفتار میکردند که نشان میداد رعایت نظافت برایشان مهم است. میگفتند: «خودمانی بودن، نباید باعث بیتوجهی به اینگونه مسائل شود». اما در منش اجتماعی، صمیمیت و مهربانی با جوانان، برایشان یک اصل بود و آن را همیشه در رفتار خود نشان میدادند. ما اجازه داشتیم تا هر سؤالی که داریم، بیپرده با شهید مطرح کنیم و ایشان هم با دقت و حوصله به آن پاسخ میدادند.
چه دلایلی موجب ازدواج شما با فرزند ایشان شد؟
چون خودم در متن مبارزه بودم، میخواستم با کسی ازدواج کنم که راه و هدف مرا بشناسد. شهید هاشمینژاد هم، پدر معنوی و راهنمای من بودند. علاقه و محبتِ بیدریغی که نسبت به من داشتند، همراه با جدیت در مراعات اصول و ارزشها، عامل اصلی تصمیمم شد. بعدها که گاهی اشتباهی از من سر میزد، شوخی میکردند و میفرمودند: «اگر این وضع تغییر نکند، دیگر با هم رفیق نخواهیم بود و رابطهمان، در حد داماد و پدرزن پایین میآید!».
از نحوه برگزاری مراسم ازدواجتان بگویید.
بسیار ساده و مختصر برگزار شد. آقای چمنی، دوست مشترک شهید هاشمینژاد و پدرم، متولی کار بود. ایشان قبلا، مراسم ازدواج شهید را هم اداره کرده بودند. در مجلس عقد، خانمها در منزل خودمان پذیرایی شدند و آقایان در منزل همسایه روبهرویی. شهید و برخی دیگر خوشحال بودند که برخلاف رسمِ برخی عروسیها، داماد به بخش زنانه نرفت! چون باور داشتند که در چنین مراسمی، باید آداب و احتیاطات شرعی را رعایت کرد. بعدها برخی دوستان به شوخی گفتند که مطمئنی در اینجا مجلس عروسی برگزار شد؟ ما که چنین چیزی را احساس نکردیم!
کد مطلب: 26159