«جلوههایی از شخصیت معنوی شهید سیدحسن نصرالله» در گفتوگو با حجتالاسلام والمسلمین سیدهاشم الحیدری؛
حجتالاسلام والمسلمین سیدهاشم الحیدری معاونت فرهنگی حشدالشعبی عراق و دبیرکلی جنبش «عهداللهِ» این کشور را برعهده دارد. وی از سالها پیش و در راستای ایفای وظایف خود، با مجاهد کبیر شهید سیدحسن نصرالله ارتباط داشت و از این مراوده صمیمانه، خاطرات فراوانی دارد. الحیدری در گفتوشنود پیآمده، به بازنمایی شخصیت معنوی و فکریِ «سید» پرداخته است
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
شهید سیدحسن نصرالله را با کدامین ویژگیهای شخصیتی به خاطر میآورید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. باید عرض کنم که در پشت آن چهره انقلابی و پرصلابت، که همه در تلویزیون میدیدند، انسانی بود با دلی نرم و تواضعی کمنظیر. وقتی با او جلسه داشتم و از اوضاع عراق یا تحولات منطقه گزارش میدادم، با تمام وجود گوش میداد. حتی اگر لهجه عراقی من برایش واژهای نامأنوس داشت، بیدرنگ سؤال میپرسید تا همهچیز برایش روشن شود. آرام، منظم و بسیار باوقار حرف میزد و بااینحال، چاشنی مزاح را هم در سخنش داشت. بارها بعد از مباحث سیاسی، از او درباره تفسیر آیات یا روایات، وجود و ظهور امام زمان(عج) و مباحثی از این دست، نکاتی میپرسیدم و جز یک بار که گفت: «نمیدانم» و هفته بعد پاسخ را آورد، همیشه جوابهایش دقیق و مستند بود؛ گویی پیشتر پرسشم را میدانست! در یک کلام مصداقی بود بر «اشداء علی الکفار و رحماء بینهم».
نگاه ایشان به موضوع مهدویت، چه مختصاتی داشت؟
دراینباره، اهل مطالعه جدی بود و مهدویت برایش یک دغدغه دائمی بهشمار میآمد. نه پیشگویی قطعی میکرد و نه ادعا داشت، اما نشانهها را در تحولات منطقه، بهدقت رصد میکرد. به گفته خودش، روزانه بخشی از وقتش را صرف بررسی اوضاع مرتبط با ظهور میکرد! این پیگیری فقط یک کنجکاوی نبود، بلکه بخشی از برنامه فکری و ایمانیاش بود. او همه وقایع پیرامونی را به حرکت به سوی ظهور مرتبط میدانست.
برحسب اظهارات شما و بسیاری دیگر از مراودان شهید نصرالله، او شخصیت عبادی و معنوی چشمگیری داشت. دراینباره، چه خاطراتی دارید؟
به توصیه استاد اخلاق و عرفانش، همیشه به یاد خدا و مرگ بود. میگفت: «هر روز لااقل پنج دقیقه مؤثر، درباره مرگ تأمل میکنم...». اخلاص، برایش خط قرمز بود. پیش از یک سخنرانی مهم در سالگرد پیروزی جنگ ۳۳ روزه ــ که موضوعات آنچنان که باید، برای مطرح شدن آماده و پرورده نشده بودند ــ ساعتها گریه و توسل کرد و بعد محتوایی نوشت، که حتی شخصیتهای بزرگ غیرمسلمان نیز آن را تحسین کردند. توصیهاش این بود که کار حتی در اوج شور انقلابی، فقط باید برای خدا باشد. شخصیت عرفانی او، تحت تأثیر رهبری سیاسیاش قرار گرفته است و باید مصاحبان وی تلاش کنند تا این جنبه را به علاقهمندان عرضه دارند و بشناسانند.
شهید در باب راز اتحاد مسلمانان و تأثیرگذار شدن آنان، چه ایدهای داشت؟
او مرجعیت و ولایت را فراتر از ملیت میدید. به یاد میآورم که میگفت: «ما چه عراقی باشیم چه بحرینی، حضرت امام خامنهای ولی امر تمام مسلمانان است...». همان نگاه استادش شهید آیتالله سیدمحمدباقر صدر به امام خمینی را داشت، که میگفت: «در امام ذوب شوید، چنانکه او در اسلام ذوب شده است». وی این امر را از رموز توفیق و پیشرفت حزبالله در دهههای اخیر میدید.
به طور مشخص درباره اصل اساسی «ولایت فقیه» چه توصیههایی داشت؟
بیش از پانزده سال، بارها به من تأکید کرد که آشکارا و بیپروا از ولایت فقیه دفاع کنم، حتی اگر جانم را بستانند! ولایت فقیه را نه شخصمحور، بلکه ولایت دین و حاکمیت الهی میدانست. بارها میگفت: «بسیاری از مسلمانان، حتی اصل ولایت را نمیشناسند! باید این موضوع را برایشان تبیین کرد، بهویژه با زبان روشن و ساده...». به نظر او، مشروعیت مقاومت نیز از همین ولایت میآمد. او در خطابات و مصاحبههای خود، در این زمینه تصریحات روشنی دارد که در صورت تجمیع، مجموعه جالبی خواهد شد.

رابطه شهید سیدحسن نصرالله با رهبر معظم انقلاب را چگونه دیدید؟
ایمان و اطاعتش از رهبر معظم انقلاب اسلامی، مطلق بود. حتی اگر احتمال میداد که حضرت امام خامنهای خواستهای دارند، به آن عمل میکرد. نگاهش به ایشان، نگاه به نائب امام زمان(عج) بود، فراتر از مرزِ سیاست و تعارف. میگفت: «هر روز چندین بار دعا میکنم که خدا باقی عمر مرا بگیرد و به حضرت آقا بدهد...». بسیاری حضور در جلساتِ سید را حضور در محضر رهبر میدانستند؛ چون او در آقا فانی شده بود.
ایشان به لحاظ جایگاه و سمتی که داشت، با محدودیتهای امنیتی فراوانی مواجه بود. نزدیکان او با این شرایط، چطور کنار میآمدند؟
بیتردید زندگی خانوادهاش، تحت فشار شدید امنیتی و کاری بود. دخترش سیده زینب، بیش از یک سال پدر را ندیده بود! با اینکه خانهشان تا محل حضور پدر، فاصله چندانی نداشت! پسرش سید جواد میگفت: «گاه نُه ماه میشد که پدر را نمیدیدهاست!». این دوری نه تنها به خاطر تهدید دشمن، بلکه به خاطر حجم عظیم مسئولیتهایش بود. از مسئله فلسطین تا مسائل جهان اسلام و تشیع، گویی همه روی دوشش بود! او به دلیل همین مسئولیتها، خود را از بسیاری از مواهب عادی زندگی محروم کرد.
شهید به آینده مقاومت چه نگاهی داشت؟
امیدواریاش، بینظیر بود. مثل حضرت آقا معتقد بود که نصرت الهی و پیروزی نهایی حتمی است. جغرافیا را ملاک نمیگرفت، بلکه ایمان را معیار میدانست. شهادت برایش مرحلهای طبیعی از این راه بود، نه پایان آن. میگفت: «جبهه مقاومت مرز ندارد، مرزش اعتقاد است...». به دلیل همین نگاه هم، در سراسر جهان اسلام حامیانی پرشور داشت.
درباره برنامهریزیاش برای بعد از شهادت خود، چه اطلاعاتی دارید؟
معتقد بود: حزبالله ساختاری منسجم دارد و با شهادتش متوقف نمیشود. حساسیت عجیبی روی فعالیتهای فرهنگی داشت. میگفت: «فرهنگ، پایه همه فعالیتهاست...». حتی در آرامش یا درگیری، این بخش هرگز تعطیل نمیشد، چون به باورش ایمان، ولایت و آخرت باید در نسلها زنده بماند. بخشی از عقاید محکم و خللناپذیر اعضای حزبالله، به همین او نگاه بازمیگردد.
پیامتان به جوانان ایرانی، با توجه به سیره شهید سیدحسن نصرالله چیست؟
سیدِ شهید، هزینهکردن از خون و جان برای حفظ ارزشهای الهی را خسارت نمیدانست. حفظ مکتب اهل بیت(ع) و امنیت جهان اسلام، دفاع از حرم حضرت زینب(س) و مواردی از این دست را تکلیف الهی میشمرد. آینده منطقه را روشن میدید و معتقد بود که با افزایش ظلم، مقاومت ریشهدارتر میشود. میگفت خون او و دیگر سرداران بزرگ، قیمتی فراتر از نابودی اسرائیل دارد و میتواند مقدمه ظهور باشد. اینها پیامهای مهمی از زندگی او هستند که میتوانند به جوانان جهان اسلام، از جمله جوانان ایرانی منتقل شوند.
و کلام آخر؟
سید یقین داشت که خون پاک شهیدان، مثل باران بهاری، ریشههای ایمان را در دلها زنده میکند و بذر آزادی و آزادگی را تا ظهور به بار خواهد نشاند. انشاءالله تعالی.