کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

«فرازها و خاطره‌هایی از رفتار مبارزاتی پدر» در گفت‌وشنود با مریم طالقانی؛

او تجربه طولانی خود را با فکر جوانان تلفیق می‌کرد

23 شهريور 1404 ساعت 10:00

سیده‌مریم علایی طالقانی، فرزند نخست آیت‌الله سیدمحمود طالقانی است. او در 46 سالی که از درگذشت پدر می‌گذرد، کمتر پذیرای گفت‌وشنودهای رسانه‌ای شده است. آنچه در پی می‌آید، از معدود مصاحبه‌های اوست که در سالروز درگذشت آیت‌الله، به شما تقدیم می‌شود. امید آنکه طالقانی پژوهان را مفید و مقبول افتد


 
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
از اولین و آخرین دستگیری پدر، چه نکات و خاطراتی در ذهن دارید؟
یکی از اولین دفعاتی که پدر را دستگیر کردند، در ماجرای پناه دادن به نواب صفوی بود. به او گفتند: چرا اینها را به منزلتان راه داده‌اید؟ آخرین بار، در سال ۱۳۵۴ بود. می‌دانید که در آن سال، وضع خیلی بد بود. اوضاع و جوی همراه با خفقان، که مبارزان را شدیدا شکنجه می‌کردند و از هیچ کس و هیچ چیز ابائی نداشتند! من صبحِ بعد از دستگیری‌شان، خبر را شنیدم و خیلی ناراحت شدم. تا چهار ماه، از ایشان خبر نداشتیم. اول در کمیته مشترک بودند، بعد به اوین برده شدند. در آنجا به ملاقاتشان می‌رفتیم. یک بار در آنجا جمله‌ای به من گفتند که خیلی ناراحتم کرد! اوضاع اطراف مناسب نبود و به همین دلیل نمی‌توانستند درست صحبت کنند. پدر گفتند: دیروز حالم به‌هم خورده بود و مرا مشت و مال دادند! من تصور کردم که مشت و مال یعنی شکنجه! هفته‌های بعد که رفتیم، جوّ مناسب‌تر بود. توانستیم کمی صحبت کنیم. گفتند: نه، واقعا مشت و مال داده بودند. من از ناراحتی‌های عصبی‌ای که برایم پیش آمده بود، بی‌حال شده بودم. اینها از ترسشان من را مشت و مال دادند که قدری حالم جا بیاید!
 
بر اساس مشاهدات شما، پدر در چه شرایطی بسیار غمگین یا خوشحال بودند؟
آقا بیشتر در زندان و بیرون هم که بودند، همه فکر و ذکرشان، فعالیت سیاسی، اجتماعی و مذهبی بود. می‌توانم بگویم چیزی که خیلی رنجشان داد در سال‌های 1350ـ1352 اتفاق افتاد. در مورد وضعیت بچه‌های مبارز، خیلی ناراحت شدند؛ مخصوصا درباره گروه‌هایی از آنها که دستگیری و شکنجه‌های شدید داشتند. چیزهایی که خیلی خوشحالشان می‌کرد، خوشنودی مردم بود؛ اتفاقاتی که مردم از آنها خوشحال می شدند. شاید در روز ۲۲ بهمن خیلی خوشحال شدند وقتی که رادیو تلویزیون اعلام کرد که انقلابِ مردم پیروز شده است.
 

آیت‌الله سیدمحمود طالقانی
 
در دورانی که مبارزات سیاسی دشوار می‌شد، پدر از شرایط موجود چه تحلیلی ارائه می‌کردند؟
همان‌گونه که اشاره کردم، در وقایعی خیلی ناراحت بودند. من یادم می‌آید که در سال‌های اول دهه 1350، خفقان زیادی حاکم بود و در جریان دستگیری بچه‌های مبارز، خیلی ناراحت شدند. اغلب تا نزدیک‌های صبح، بیدار بودند و نماز شب می‌خواندند. همه‌اش، سرشان به طرف آسمان بود. فکر می‌کردند که ما خواب هستیم. سعی می‌کردند که ناراحتی‌های روحی خود را نزد فرزندان بروز ندهند، که باعث یأس بشود، اما خیلی ناراحت بودند. نصفه‌شب همه‌اش با خدا راز و نیاز می‌کردند و شاید هم نمی‌دانم، می‌خواستند آن بچه‌ها واقعا پیروز بشوند و به آنچه می‌خواهند، برسند. یادم هست آن وقت‌ها، اغلب بچه‌ها را به عنوان خرابکار و تروریست می‌گرفتند. یادتان هست؟ من یک سؤال از آقا کردم: که خُب، آخر چه فایده دارد این همه بچه‌ها شکنجه می‌شوند، کشته می‌شوند؟ به من گفتند: انقلاب در جامعه‌ای که مردمش آگاه باشند، به‌وجود نمی‌آید. انقلاب و بچه‌های انقلابی در آن جامعه‌ای مؤثر هستند که ناآگاه باشد. چون در یک جامعه آگاه، نه خفقان به‌وجود می‌آید و نه احتیاج به انقلاب دارند، که خفقان را از بین ببرند؛ بنابراین اجتماعی انقلاب لازم دارد که مردمِ آن ناآگاه باشند و مسلما مردم آگاه می‌شوند... آن‌قدر امیدوار بودند که من باورم نمی‌شد!
 
از دیدگاه شما، هدف اصلی پدر در مبارزاتِ چهل‌ساله خویش، چه بود؟
آقا تا آخرین لحظه زندگی‌شان می‌خواستند که اسلام متحرک، متحول و انقلابی را ــ که خودشان به آن ایمان داشتند ــ پیاده کنند و در هر مرحله‌ای از حیات، فکر می‌کردند که یک جوری و به یک طوری، اسلام باید اجرا بشود؛ به همین دلیل در هر دوره، سبکی را برای مبارزه انتخاب می‌کردند. یک موقع توی خانه می‌نشستند و کتاب می‌نوشتند. یک موقع فکر می‌کردند که باید روی جوان‌ها کار کنند و البته این ویژگی را که باید روی جوان‌ها کار کنند، از اول جوانی‌شان داشتند؛ چون در عکس‌هایی که ما از ایشان داریم، بیشتر با جوان‌ها هستند. من فکر می‌کنم که همیشه از فکر جوان‌ها استفاده می‌کردند و با تجربه‌ای که خودشان داشتند، یک تلفیقی به‌وجود می‌آوردند. تأیید مبارزات مسلحانه هم، بر اثر همین مراودات و نشست و برخاست‌ها بود؛ چون در سال 13۵۴ که آقا را گرفتند، در رابطه با اعترافات وحید افراخته و ارتباط با گروه مجاهدین خلق بود؛ بنابراین آقا مبارزه مسلحانه را قبول داشت.[1] 
 
 


«آیت الله مهدوی کنی وآیت الله طالقانی،خاطراتی از یک تعامل دیرین»درگفت وشنود با سید مهدی طالقانی


خاطراتی از مرحومه اعظم طالقانی درباره سیره نظری و عملی آیت‌الله سیدمحمود طالقانی


«آیت الله سید محمود طالقانی، در قامت یک پدر» در گفت و شنود با سید مهدی طالقانی


«آیت‌الله سیدمحمود طالقانی و شیوه تعامل با سیاست و فرهنگ» در گفت‌وشنود با سیدحسین طالقانی


«آیت‌الله سیدمحمود طالقانی و مدیریت موج انقلاب اسلامی» در گفت‌وشنود با سیدمحمدرضا طالقانی


«یادها و یادمان‌هایی از فعالیت دفتر آیت‌الله طالقانی در روزهای اوج‌گیری انقلاب اسلامی» در گفت‌وشنود با سیدابوالحسن طالقانی


«خاطره‌ها و نکته‌هایی در باب حیات تبلیغی و سیاسی آیت‌الله سیدمحمود طالقانی» در گفت‌وشنود با سیدمهدی طالقانی


«خاطراتی از پیشینه مراودات شهید سپهبد محمدولی قرنی با زنده‌یاد آیت‌الله سیدمحمود طالقانی» در گفت‌وشنود با سیدمهدی طالقانی
 
پی‌نوشت:
 
[1]. آیت‌الله طالقانی در مبارزه علیه رژیم شاه اعتقاد داشتند مبارزه از جمله مبارزه مسلحانه باید مبتنی بر مبانی عمیق دینی باشد. ایشان در تفسیر آیاتی از سوره حدید، مبارزه پراگماتیستی (عمل‌گرایانه و بی‌مبنای عمیق فکری) را رد و نقد کرده‌اند؛ انحرافی که نقطه آغاز سقوط برخی گروه‌ها و سازمان‌های مسلح شد.
 


کد مطلب: 26076

آدرس مطلب :
https://www.iichs.ir/fa/interview/26076/او-تجربه-طولانی-خود-فکر-جوانان-تلفیق-می-کرد

تاریخ معاصر
  https://www.iichs.ir