کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

گفت‌وگو با دکتر موسی حقانی درباره هویت ملی و سابقه تمدنی ایران؛

راز ایستادگی ایران به روایت دکتر حقانی

28 تير 1404 ساعت 14:08

چه عاملی باعث می‌شود مردم ایران حتی وقتی حکومت‌ها عقب می‌نشینند، همچنان بایستند و مقاومت کنند؟ گفت‌وگوی مفصل با دکتر موسی حقانی، پژوهشگر تاریخ معاصر، درباره ریشه‌های تاریخی و تمدنی اتحاد ایرانیان و نسبت آن با تشیّع و هویّت ملّی، از صفویه تا انقلاب اسلامی و روزگار دفاع از فلسطین است


 
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ به نقل از رسانه KHAMENEI.IR :
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی و فرمانده کل قوا در سومین پیام تلویزیونی در پی تهاجم رژیم صهیونی با تبریک به ملّت بزرگ ایران برای پیروزی در این نبرد تأکید کردند: رژیم صهیونی با آن همه هیاهو، با آن همه ادّعا، در زیر ضربات جمهوری اسلامی تقریبا از پا درآمد و له شد. فکر اینکه چنین ضرباتی از سوی جمهوری اسلامی ممکن است بر رژیم وارد بشود، در ذهن آنها و مخیّله آنها خطور نمی‌کرد و اتّفاق افتاد. خدا را سپاس می‌گزاریم که به نیروهای مسلّح ما کمک کرد، توانستند از دفاع چندلایه پیشرفته آنها عبور کنند و بسیاری از مناطق شهری و نظامی آنها را زیر فشار موشک‌های خودشان و با تهاجم قویّ سلاح پیشرفته خودشان با خاک یکسان کنند! این یکی از بزرگ‌ترین نعمت‌های الهی است.
به همین منظور، بخش «درس و عبرت تاریخ» رسانه KHAMENEI.IR  در گفت‌و‌گوی تفصیلی با دکتر موسی حقانی، رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر، به بررسی کنش تاریخی ایرانیان در برابر بحران‌ها پرداخته است.
 

***

در جنگ دوازده‌روزه با اسرائیل، یک اتّفاق مهم افتاد و آن انسجام ملّی بود که بر محور ایران شکل گرفت. این هویّت ملّی ایرانیان چه ویژگی‌هایی دارد که وقتی یک دشمن خارجی به این کشور حمله می‌کند، ما این‌قدر زود با هم متّحد می‌شویم و در مقابل دشمنان مقاومت می‌کنیم؟
ما یک ملّتیم؛ شاید بشود گفت که آن نقطه قوّت ما در همین ملّت بودنمان است. شما در خیلی از این کشورهای بزرگ یا کوچک منطقه این پدیده را نمی‌بینید. «ملّت» به این معنی که یک بخشی از جامعه انسانی در یک جا سکونت داشته باشند، سرزمین داشته باشند و از جهت جمعیّت هم جمعیّت قابل توجّهی داشته باشند؛ یا اینکه آرمان‌های مشترک داشته باشند، زبان مشترک داشته باشند، دین مشترک داشته باشند. این مؤلّفه‌ها در ملّت ایران وجود دارد و از همه مهم‌تر این است که اگر بخواهیم به همان مؤلّفه اوّل بپردازیم، می‌بینیم که این ملّت هفت‌هزار سال در این سرزمین زندگی کرده‌اند! این، یک ظرفیّت‌ها و یک ویژگی‌هایی به این‌ ملت داده، مضافا اینکه این هفت‌هزار سال زندگی یک زندگی آرامی نبوده است.
این منطقه، از لحاظ ژئوپلتیک و از جهت راهبردی، منطقه بسیار مهمّی است. ما در قلب زمین واقع شده‌ایم و بسیاری از تحوّلات بزرگ دنیا و اساسا شکل‌گیری تمدّن‌ها در این منطقه رخ داده که کشور ما یکی از نقاط کانونی شکل‌گیری تمدّن بشری است. اوّلین نشانه‌های زندگی تمدّنی بشر در این منطقه شکل گرفته و ایرانی‌ها در ساختن آن نقش اساسی و جدّی دارند.
همچنین، این کشور نقشی اساسی در ساختن فرهنگ این منطقه دارد. الان اغلب اندیشمندان کشورهای منطقه ــ از ترکیه که تکیه بر سابقه امپراتوری عثمانی دارد تا بسیاری از کشورهای دیگر که برخی از جهت قدمت سابقه ندارند، برخی هم سابقه دارند ــ همه اعتراف دارند که ایرانی‌ها از همه جهت جزء سازندگان این منطقه هستند؛ از جهت فرهنگ و ساختار سیاسی و زبان و فرهنگ غذایی و سبک زندگی و... شما می‌بینید که الان اندیشمندان ترک اعتراف می‌کنند و می‌گویند که ما اساسا اسلام را از ایرانی‌ها گرفتیم؛ پذیرش اسلام نه‌تنها خود ایرانی‌ها را وارد یک مرحله جدید کرد، بلکه سایر ملل را هم ارتقا داد. زبان فارسی زبانی است که در سراسر این منطقه رواج داشت؛ در بعضی از مناطق زبان اوّل است، در بعضی از مناطق زبان دوّم است و این با تمام زوایای زندگی مردم این منطقه ــ مخصوصا کشورهایی که با ما همسایگی نزدیک دارند و در دوره‌هایی بخشی از ایران محسوب می‌شدند ــ مرتبط است.
ببینید! این ملّت بودن، قدمت حضور ما در این منطقه و نقش‌آفرینی ما در ساختن این منطقه و دست‌وپنجه نرم کردن با حوادثی که ملّت ایران در این چند هزار سال با آن روبه‌رو بوده، باعث شد که به این اصل مهم پی ببرد که اگر پای سرزمین و آرمان‌های خودش نَایستد، توسّط دشمنانش در این منطقه مهم و حسّاس از بین خواهد رفت. بنابراین، ما در مقاطع مختلف می‌بینیم که وقتی ایران مورد هجوم قرار می‌گیرد، مردم ما پای دفاع از کشورشان می‌ایستند و صحنه را خالی نمی‌کنند؛ حتّی مواردی داریم ــ که حالا من بعدا که بخواهم مثال بزنم، خدمتتان عرض می‌کنم ــ که حاکمیّت‌ها در این تقابل کم می‌آورند، ولی ملّت همچنان می‌ایستد و ایستادگی می‌کند.
از جهت فرهنگی، ما ایرانی‌ها حتّی از قبل از اسلام یک آرمان مشترک حول توحید داشتیم و آن آرمان مشترک ما یعنی عدالت بود؛ به همین جهت، ایرانی‌ها همواره به دنبال عدالت بودند و سعی داشتند به این گوهر دسترسی پیدا کنند. اینکه ایرانی‌ها اسلام را با آغوش باز پذیرفتند، یکی از دلایلش همان ندای عدالت‌بخش و عدالت‌آفرین اسلام بود که ایرانی‌ها به آن پاسخ دادند و به سلام اسلام پاسخ مثبت دادند.
این علاقه به وحدانیّت و توحید و اخلاق‌گرایی که در تاریخ ایران سراغ داریم، باعث شد ما شاهد یک دوره شکوفایی از جهت جهان‌داری در کشورمان و در این سرزمین باشیم. ملّت ایران ملّتی است که خودش در دوره‌هایی جهان‌داری کرده؛ یعنی حدّاقل یکی از قدرت‌های بزرگ جهانی بوده است. این ملّت از جهت درک و فهم بایسته‌های حفظ و نگهداری سرزمین خودش و حفظ و نگهداری تمامیّت وجودی خودش، با ملّت‌هایی که این سابقه را ندارند بسیار تفاوت دارد. واقعا تراز ملّت ایران در صیانت از سرزمین خودشان، در صیانت از باورهای خودشان، در رشد و ارتقای باورهای خودشان، در بین ملل جهان بی‌نظیر است.
بحث من مربوط به قبل از اسلام است، امّا بعدا وارد دوران اسلامی هم می‌شویم؛ مثلا دوره صفویّه یک مقطع درخشان در سیر تاریخی ملّت ایران است. ما ملّت کارآزموده‌ای هستیم و در منطقه‌ای زندگی می‌کنیم که در قلب زمین واقع شده و از قدیم، قدرت‌های بزرگ به این سرزمین طمع داشته‌اند. دو هزار سال است که هیچ نسلی از ایرانی‌ها نبوده که یکی دو جنگ را یا مستقیم یا غیر‌مستقیم تجربه نکرده باشد. این را هم به آن ظرفیّت تمدّنی و تاب‌آوری اضافه کنید. وقتی در منطقه‌ای زندگی می‌کنید که هم از جهت جغرافیایی نقاط قوّت دارد و هم نقاط ضعفی مثل کم‌آبی تاریخی و تهدیدهای نظامی وجود دارد، پدران ما و گذشتگان ما در مقابله با این پدیده‌ها ــ چه طبیعی و چه ناشی از جنگ‌ها و توسعه‌طلبی‌های قدرت‌های بزرگ در مقاطع مختلف ــ در طی سال‌ها کارآزموده شده‌اند؛ در این صورت، ملّت ایران به طور طبیعی وقتی با پدیده‌ای مانند جنگ و هجوم به کشورش مواجه می‌شود، دست‌وپایش را گم نمی‌کند؛ ضمن اینکه می‌داند قدرت‌هایی در طول تاریخ به این سرزمین طمع داشته‌اند و اگر ذرّه‌ای سستی می‌کرد، این سرزمین از دست می‌رفت.
با ورود اسلام به ایران، ایرانی‌ها در برابر سپاهیان مسلمان بر اساس شکست نظامی تسلیم نشدند؛ از نظر قدرت و برتری مادّی هم هیچ توازنی بین قدرت ایران و اعراب مسلمانی که به ایران حمله کردند وجود نداشت. ایرانی‌ها قلبا اسلام را پذیرفتند. در آن دوران که عصر انحطاط ساسانیان بود، مردم ایران منتظر تحوّل بودند، امّا در این تحوّل، انسجام خودشان را حفظ کردند و تمام ظرفیّت‌های تمدّنی خود را در خدمت اسلام قرار دادند که باعث شکل‌گیری تمدّن اسلامی شد.
پس این ملّت نه‌تنها دست‌وپایش را گم نکرد، بلکه اغلب مردم انتخاب کردند و ظرفیّت‌های خود را در اختیار دین جدیدی گذاشتند که خواسته‌های آنها از جمله توحید و عدالت را بیان می‌کرد. وقتی هم با کج‌روی‌هایی مانند خلفای اموی و عبّاسی مواجه شدند، ایرانی‌ها به اصیل‌ترین لایه اسلام، یعنی مکتب اهل بیت و مذهب تشیّع، رجوع کردند. به همین دلیل، تشیّع در ایران ریشه دواند و از بعد ورود اسلام به ایران، یکی از مؤلّفه‌هایی که به هویّت ملّی و هویّت تاریخی ما اضافه شد، اسلام و در گام بعد تشیّع بود. این آرمان مشترک، به‌ویژه بعد از شکل‌گیری دولت صفوی که استقلال ایران را دوباره اعاده کرد، باعث شد ایران به عنوان یک واحد سیاسی احیا و ظرفیّت‌های تمدّنی‌اش به‌سرعت بازسازی شود.
بنابراین، ما در طول چند هزار سال سابقه تاریخی، شاهد تداوم تاریخی ملت ایران و عناصر هویتی آن هستیم؛ تداومی که گسستی ندارد. این تداوم، ملّت را سر پا نگه داشته است و هر‌گاه با پدیده‌ای جدید مانند اسلام مواجه شده، تلاش کرده آن ظرفیّت تمدّنی خود را با ظرفیّت جدید انطباق دهد و ظرفیت جدیدی مانند تمدّن اسلامی را شکل دهد. تمدّن اسلامی بدون ایران و ایرانی و سابقه تمدّنی آن شکل نمی‌گرفت؛ چون در سرزمین‌های اعراب چنین ظرفیّتی وجود نداشت.
 
دکتر موسی حقانی

از بعد صفویّه، اتّفاق مهمّی رخ داد که دلیل اصلی تاب‌آوری و ایستادگی ایران در پانصد سال اخیر است: اتّحاد دیانت و سیاست در قالب اتّحاد ایرانیّت و تشیّع. با روی‌کارآمدن صفویه و رسمیت یافتن تشیع در ایران رابطه‌ای بین ایرانیّت ــ یعنی سرزمینی که در آن زندگی می‌کنیم ــ با آن ظرفیّت تمدّنی و تشیّع که از قرون دوّم و سوّم در ایران ریشه دوانده بود شکل گرفت. در دولت صفوی، این رابطه به تحوّل جدیدی در مسیر تکامل هویّت ملّی منجر شد؛ همان‌طور که گفتم، ایرانی‌ها به اصیل‌ترین لایه اسلام، یعنی رکن «عدالت» و «ولایت»، رجوع کردند؛ «ولایت» به معنای پذیرش سرپرستی معصوم یا کسی که از سوی معصوم اذن دارد. این تحوّل جدّی در ایران به‌وجود آمد و تداوم تاریخی ملّت را در قالب اتّحاد دیانت و سیاست و احیای هویّت ملّی ایران تثبیت کرد؛ لذا رابطه‌ای ایجاد شد که ما از آن به‌عنوان رابطه «ظرف و مظروف» یاد می‌کنیم؛ ایران شد ظرف، و مظروف آن شد تشیّع. رابطه ناگسستنی ظرف و مظروف یا ایران و تشیع در طول چند قرن به‌قدری درهم تنیده شد که آسیب واردشدن به هرکدام از این ظرفیت‌ها منجر به نابودی دیگری می‌شد. این تداوم ارتباط تشیع و ایرانیت در طی چند قرن باعث شد که غیر ایرانیان، نام ایران و رسم تشیع را مترادف یکدیگر دانسته و به‌واسطه اکثریت شیعه و رسمیت مذهب تشیع در ایران نام ایران مترادف با تشیع و عنوان شیعه مترادف با ایران و ایرانی شود.
باید یادآوری کنم که قبل از ظهور صفویّه، کشور ایران در آستانه فروپاشی بود و شرایط ملوک‌الطّوایفی و تعدّد مذاهب در کشور باعث شده بود هر بخشی تحت نفوذ یکی از این گروه‌ها باشد. اگر قراقویونلوها شیعه بودند، آق‌قویونلوها اهل‌سنّت محسوب می‌شدند؛ همچنین، آل جلایر، آل مظفّر و طوایفی مانند اینها؛ بنابراین، می‌شود گفت که ایران بین آل‌های مختلف تقسیم شده بود. اگر آن تحوّل صورت نمی‌گرفت و هوش تمدّنی ایرانی‌ها وارد عمل نمی‌شد تا این چندپارگی و شرایط ملوک‌الطّوایفی را به انسجام ملّی و سرزمینی تبدیل کند، امروز نمی‌توانستیم شاهد ایران یکپارچه‌ای باشیم که داریم در آن زندگی می‌کنیم.
 
در صحبت‌هایتان اشاره کردید به این موضوع که در مقاطعی از تاریخ، حاکمیّت در مقابله با هجوم دشمنان کم آورده بود، ولی مردم ایستادگی کردند. من این را می‌خواهم ادامه دهم و ربط بدهم به رهبری امام خمینی و حضرت آقا در چند سال گذشته. لطفا چند مورد تاریخی را ذکر کنید که مردم ایستادند، ولی به خاطر ضعف یا نبود قدرت حاکمیّت، شکست خوردیم؛ همچنین بفرمایید که در طول این چهل سال، امام خمینی و آیت‌الله خامنه‌ای چه کار کردند که توانستیم تمامیّت ارضی‌مان را حفظ کنیم؟
این رابطه ظرف و مظروف که در ایران بین ملّیّت ما و تشیّع شکل گرفته، رمز ماندگاری ایران در پانصد سال اخیر و به‌ویژه در دویست سال اخیر است. علی‌رغم اینکه شاهد حاکمیّت‌هایی بودیم که یا توان ایستادگی در برابر بیگانگان را نداشتند یا مثل پهلوی‌ها اساسا دست‌نشانده آنها بودند، امّا مردم در دفاع از کشور و ایستادگی در برابر تهاجمات مختلف ــ که فقط نظامی نبود بلکه فرهنگی، سیاسی و اقتصادی هم بود ــ مقاومت کردند. این مقاومت به پیوند ایرانیّت و تشیّع و آن رابطه ظرف و مظروف برمی‌گردد. ایرانی‌ها فهمیدند که اگر ایران تضعیف شود، تشیّع و اسلام هم تضعیف خواهد شد. ما این را فقط از منظر فرقه‌ای و مذهبی نگاه نمی‌کنیم، بلکه بخشی از جهان اسلام هستیم و رسالت خودمان می‌دانیم که از آموزه‌هایی که ازسوی خداوند، پیامبر گرامی و ائمّه معصومین برای هر مسلمانی تکلیف‌آور است، از سرزمین‌های اسلامی و مستضعفان حمایت کنیم و در مقابل ظلم دشمنان اسلام بِایستیم. این موضوع فراتر از مؤلّفه‌های صرفا مذهبی است.
برای همین، برادران اهل‌سنّت ما هم در این سرزمین دو انگیزه برای دفاع دارند: یکی اینکه این سرزمین مال آنهاست و هزاران سال در آن زندگی کرده‌اند، و دوّم اینکه محبّت اهل‌بیت در میان برادران اهل‌سنّت هم وجود دارد که باعث انسجام بیشتر این ظرف و مظروف شده است. حتّی اقلّیّت‌های دینی مثل کلیمی‌ها و ارمنی‌ها هم این فضا را درک کرده‌اند؛ آنها هم این پیوستگی ایرانیّت و تشیّع و نقش آن در حفظ ایران را ملموس می‌دانند؛ مثلا در ایّام عزای سیّدالشّهدا یا امیرالمؤمنین، اقلّیّت‌ها هم احترام می‌گذارند، نذری می‌دهند و در راه‌پیمایی اربعین شرکت می‌کنند. این رفتار از یک ملّت بافرهنگ و دارای یک تمدّن بلند حاصل می‌شود؛ در کشورهای دیگر چنین رفتاری کمتر دیده می‌شود. شما ببینید همان موقع که اقلّیّت‌های دینی ــ مثلا یهودی‌ها ــ در جهان کشتار می‌شدند، در ایران چتر امنی بر سرشان گسترده شده بود، به واسطه همین معارف شیعی، به واسطه مجاهدت و حمایتی که مراجع ما و علمای شیعه حتّی از اقلّیّت‌های دینی می‌کردند؛ مجتهد شیعی از دنیا می‌رود و در صف اوّل عزاداری و سینه‌زنی برای مجتهد شیعی، اقلّیّت‌های دینی قرار دارند! این انسجام اصلا یک چیز خاصّی است که در ایران رخ داده است. مرحوم آقانجفی در اصفهان وقتی از دنیا می‌روند، اقلّیّت‌های دینی و در رأس آنها کلیمی‌ها در عزاداری شرکت می‌کنند و می‌گویند: «حجّت‌الاسلام ما، رفت ز دار فنا» و بعد سینه می‌زنند. در تهران، حاج ملّاعلی کنی وقتی مرحوم می‌شود، وقتی آقای آسیّدعبدالله بهبهانی توسّط تروریست‌های قفقازی به شهادت می‌رسد، این اقلّیّت‌های دینی هستند که می‌آیند در عزاداری شرکت می‌کنند و اعلام انزجار می‌کنند از قاتلان و از تروریست‌ها و اظهار تأسّف می‌کنند از اینکه یک عالم شیعی که اینها در پناه او زندگی می‌کردند از دنیا رفته. این همان ظرفیّت تمدّنی چندهزارساله است که در قالب اسلام و تشیّع به اوج خودش رسیده است.
اگر این آموزه‌های دینی و فرهنگ متعالی اسلامی ـ ایرانی گسترش یابد، در دیگر نقاط جهان هم می‌توان شاهد چنین همراهی‌هایی بود؛ مثلا در هند، عشق به سیّدالشّهدا و اهل‌بیت حتّی در بین غیر‌مسلمانان و هندوها هم به صورت بارزی دیده می‌شود. این نشانه پختگی تمدّنی‌ای است که از ایران به آسیا، آفریقا و بخشی از اروپا منتقل شده و ان‌شاءالله این پیوند بتواند مرزهای غیر‌واقعی را بردارد و رشد و تعالی انسانی را در جهان به ارمغان آورد.
در مقاطع مختلف تاریخی، این درک وجود داشته که آسیب به تشیّع یعنی آسیب به ایران، و آسیب به ایران یعنی آسیب به ظرفی که تشیّع در آن استقرار یافته. این استقرار، هم به تشیّع کمک کرده که توانمندی‌هایش را بُروز دهد و هم به اسلام و سرزمین‌های اسلامی یاری رسانده است؛ مثلا در بین علمای شیعه، هیچ مرجع یا زعیمی نیست که در صورت هجوم به سرزمین‌های اسلامی، برای دفاع از آنها ــ که الزاما شیعه هم نیستند ــ فتوای جهاد صادر نکند. در اشغال لیبی، مصر یا عراق توسّط بیگانگان، مراجع شیعه فتوای جهاد صادر کردند. این ظرفیّت در ایران شکل گرفته و پایگاهی برای صیانت، در درجه‌ی اوّل از شیعیان و در درجه بعد، از برادران مسلمانمان در سراسر جهان و حتّی از اقلّیّت‌های دینی در کشورمان و منطقه شده است. نمونه بارزش مجاهدت جانانه فرزندان این سرزمین، به‌ویژه شهید حاج قاسم سلیمانی، در مقابله با داعش در عراق بود که از طوایف، مذاهب و ادیان مختلف دفاع کردند.
 
دکتر موسی حقانی
 
در دوره صفوی، با همین آموزه‌ها توانستیم از ایران دفاع کنیم. دشمنان ما هم به اهمیت این ارتباط ظرف و مظروف واقف بودند به همین جهت سلطان عثمانی در جنگ با صفوی‌ها برای پایان نزاع دو شرط گذاشت: اوّل کنار گذاشتن نام ایران و دوّم کنار گذاشتن رسم تشیّع! امّا ایرانی‌ها نه اسم ایران را کنار گذاشتند، نه رسم تشیّع را؛ و با گذشت زمان، این ارتباط بین نام ایران و تشیّع عمیق‌تر شد. هر حکومتی در چند قرن اخیر این رابطه را ‌فهمید و تقویت کرد، هم ایران را پایدارتر می‌کردند و هم خودشان را، امّا هر حکومتی که این پیوند را درک نکرد، هم به ایران لطمه زد و هم خودچندان پایدار نماند؛ مثلا نادرشاه افشار در ابتدا توانست انسجامی ایجاد کند و بخش‌هایی از سرزمین ازدست‌رفته را بازپس گیرد، امّا در ادامه به تشیّع و عشق به اهل‌بیت بی‌توجّهی کرد و تشیّع را از رسمیّت انداخت؛ همین اشتباه باعث شد پایه‌های مشروعیّت او فرو بریزد و پس از کشته شدنش، حکومت افشاریّه نتوانست پایدار بماند. همین خطاها را رضاشاه و پهلوی‌ها هم تکرار کردند؛ آنها به دروغ ادعا می‌کردند با تأکید صرف بر ملّی‌گرایی و کنار گذاشتن این پیوند می‌توانند قدرت ایران را احیا کنند، در‌حالی‌که این تصوّر اشتباه بود و آنها در پشت پرده باستان‌گرایی درصدد ریشه‌کن کردن اسلام در ایران بودند.
با توجّه به سابقه تمدّنی و ظرفیت آموزه‌های مکتب اهل‌بیت و تجربه دوران صفوی و دوران پس از انقلاب اسلامی می‌توان نتیجه گرفت قدرت ایران فقط با تداوم و تقویت پیوند بین ایرانیّت و تشیّع احیا می‌شود و ایران می‌تواند به سمت ایجاد تمدّن نوین اسلامی حرکت کند. بازگشت به دوران قبل از اسلام، بدون توجّه به تجربه گران‌بهای بعد از اسلام که متعلّق به مردم ایران است ــ همان‌طور که تجربه قبل از اسلام هم متعلّق به این ملّت متمدّن است ــ امکان‌پذیر نیست و اینها از هم جداشدنی نیستند. منتها متأسّفانه جریان باستان‌گرا و جریان نژادپرست که در دوره قاجار شکل گرفت و توسّط روشنفکران ضدّ دینی آن دوره گسترش یافت و در دوره پهلوی در قالب یک حکومت ادامه پیدا کرد، این ظرفیّت را کاملا نادیده گرفت؛ یعنی اینها تلاش کردند هزار و دویست، سیصد سال ظرفیّتی را که اسلام به این کشور داده و مردم ما با تمام تار و پودشان به آن پیوند خورده‌اند، از این ملّت سلب و به‌جای آن به یک باستان‌گرایی موهوم و تقطیع‌شده‌ای از هفت هزار سال سابقه تمدّنی ایران تمسّک کنند تا بتوانند اساسا پایه‌ای برای مشروعیّت خودشان ایجاد بکنند! خب، این هم در دوره پهلوی با شکست مواجه شد.
بعد از سقوط اصفهان در دوره صفوی، آن چیزی که ایران را نگه داشت ــ چون کشور سقوط کرده بود دیگر ــ همین مؤلّفه‌های شیعی بود که عرض کردم. این مؤلّفه‌های شیعی توانست به نادرشاه این قدرت را بدهد که ایران را پس بگیرد؛ یعنی بخش‌هایی که از سوی عثمانی‌ها و روس‌ها اشغال شده بود.
در دوره قاجار هم علی‌رغم همه سیّئات و بدی‌هایی که پادشاهان قاجار داشتند، آنها دو ویژگی مهم داشتند: یکی اینکه برکشیده بیگانه نبودند و توسّط بیگانه روی کار نیامده بودند، دوّم اینکه ضدّیّتی با اسلام و تشیّع نداشتند ــ البتّه این به آن معنی نیست که پادشاهان قاجار افراد متدیّنی بودند و به همه آموزه‌های دینی عمل می‌کردند ــ لذا همین دو عامل باعث شد که حتّی آن نقاط ضعف ما در آن دوره و ضعف قاجار در دفاع از تمامیّت ارضی ایران نتواند نقش ویرانگر اساسی علیه تمامیّت ایران و وجود ملّت ایران ایفا بکند؛ چون ما تقریبا تا ۱۱۰ سال بعد از سقوط صفویّه، دیگر در کشورمان آرامش نمی‌بینیم و آن مقاطعی هم که توانستیم قدرت خودمان را دوباره بازیابی کنیم، به واسطه ایجاد همان اتّحاد بین تشیّع و ایرانیّت است که در ابتدای دوره افشاری شکل گرفت و در ابتدای دوره قاجار هم شاهد احیای مجدّد آن هستیم.
بله، ما در دوره قاجار شکست خوردیم، ولی شکست‌ها بعد از مقاومت‌های چندساله و چندین‌ساله بود. در جنگ‌هایی که روسیه تزاری به ما تحمیل کرد، در دوره‌ی اوّل، ده سال مقاومت کردیم و آن عاملی که متأسّفانه باعث شد شکست بخوریم، شکست در جنگ نرم بود و بعد در جنگ سخت؛ یعنی ما ابتدا به واسطه نفوذ عوامل بیگانه در دستگاه و ساختار حاکمیّت قاجار در جنگ نرم شکست خوردیم، و بعد با یک تلنگر آن اتّفاقات شوم رخ داد. دقیقا در همین دوره، یعنی دوره قاجار، ما صحنه‌هایی را شاهد هستیم که حاکمیّت بالاخره شکست می‌خورد و کم می‌آورد ــ عرض کردم ابتدا شکست در عرصه جنگ نرم و جنگ شناختی است، بعد در عرصه جنگ سخت ــ ولی ملّت شکست نمی‌خورد. همراهی علمای شیعه با حاکمیت قاجار و شرکت در جنگ علیه متجاوزان به سرزمین ایران با صدور فتاوای جهادیه نشان می‌دهد که عالم شیعه با فتوای جهاد دینی از سرزمین ایران دفاع می‌کند.
ببینید! ما در پایان دوره دوم جنگ روس‌ها با ایران و پذیرش تلخ قرارداد ترکمانچای، شاهد قیام مردم علیه سفیر خودسر و خیره‌سر روسیه تزاری هستیم؛ یعنی گریبایدوف. گریبایدوف به عنوان سفیر یک کشور فاتح وارد کشور ما شده و به مقامات ما توهین می‌کند؛ کارش به جایی می‌رسد که وارد خانه ایرانی‌ها می‌شود و زنان صدراعظم ایران را که متعلّق به بخشی از سرزمین‌هایی بودند که توسّط روس‌ها اشغال شده بودند، از خانه خود بیرون می‌کشند به این عنوان که اینها دیگر تبعه روسیه هستند. اینجا ما می‌بینیم که یک عالم شیعی به نام میرزا مسیح مجتهد تهرانی، مردم را دعوت به ایستادگی و قیام می‌کند و مردم با تجمّع در مقابل سفارت روسیه، ابتدا خواهان استرداد آن بانوان می‌شوند و وقتی از سوی سفارت به آنها شلّیک می‌شود، دیگر توجّه نمی‌کنند که این سفارت روسیه تزاری است که دولت ما هم از آن شکست خورده؛ به سفارت حمله می‌کنند، گریبایدوف را به سزای اعمالش می‌رسانند و به حاکمیّت هم می‌گویند که تو شکست خوردی، ما شکست نخوردیم. این پیام، هم به روس‌ها بود و هم به حاکمیّت.
ضمن اینکه همان مناطق اشغالی ایران، یعنی قفقاز امروز، که در دوره فتحعلی‌شاه از ایران جدا می‌شود هم دست از مبارزه برای رهایی از استعمار روسیه تزاری برنمی‌دارد. در طول دوران باقی‌مانده سلطنت فتحعلی‌شاه تا دوران ناصرالدّین‌شاه، علی‌رغم اینکه ایران دو عهدنامه گلستان و ترکمانچای را پذیرفته و با روسیه تزاری صلح کرده، قفقازِ اسلامیِ شیعیِ ایرانی تا دوران ناصرالدّین‌شاه همچنان مقاومت می‌کند. در طول این دوران، بیش از صد عالم و مجتهد مجاهد در قفقاز مقاومت می‌کنند و در جهاد با روسیه به شهادت می‌رسند. این ایستادگی مثال‌زدنی بر اساس همان دو مؤلّفه ایرانیت و تشیع صورت گرفت: یکی ایرانیّت که اینها می‌خواهند به دامن ایران و کشور اصلی خود برگردند، دوّم تشیّع و اسلامیّت. این پدیده‌ای بود که تزار روسیه را به زانو درآورد و او از ناصرالدّین‌شاه درخواست کرد که به عنوان پادشاه کشور ایران و پادشاه کشور شیعه، به اهالی قفقاز بگوید دست از جهاد و جنگ با آنها بردارند. ببینید! یک حاکمیّتی هفتاد سال صرف‌نظر کرده از آن سرزمین‌ها، ولی مردم آن سرزمین و مردم سرزمین اصلی همچنان تلاش می‌کنند که آنها به دامن سرزمین اصلی و مادری برگردند و دغدغه دارند که از برادران و خواهران خود، از هم‌وطنان خود در قفقاز اشغالی حمایت و صیانت کنند و بابتش مجاهدت می‌کنند و شهید می‌دهند. وقتی بیش از صد مجتهد شیعه در این مسیر در قفقاز به شهادت رسیده باشند، مردمی که پای فتاوای جهادی این علما ایستاده بودند و به شهادت رسیده بودند، چه میزان از جمعیّت قفقاز محسوب می‌شدند؟
ببینید! ما در جنگ‌هایی که با روسیه داشتیم وقتی قرار شد غرامت بدهیم، دولت توان پرداخت غرامت را نداشت و این بانوان ایرانی بودند که برای صیانت از کشورشان آمدند جواهرآلات خودشان را تقدیم کردند. خب آن موقع دوربین نبود که عکس گرفته شود یا فیلم برداشته شود، ولی نقّاش‌ها این صحنه را به تصویر کشیدند. هیئت روسی آن طرف ایستاده، هیئت ایرانی عبّاس‌میرزا این طرف ایستاده و یک تپّه‌ای از طلا و جواهرات بانوان ایرانی در این وسط خودنمایی می‌کند! این، راز و رمز ایستایی و پایداری ایرانی‌ها است.

شبیه همین اتّفاقی است که اخیرا در پویش «ایران همدل» برای کمک به مردم غزّه و لبنان داشتیم.
بله، در دفاع از غزّه، ملّت ایران در آن رشد و تکاملِ تمدّنیِ خودشان هر روز یک صحنه جدیدی خلق می‌کنند، هر روز یک اتّفاق جدیدی رخ می‌دهد. اینکه ما یک زمان برای دفاع از سرزمین‌مان این کار را می‌کنیم و اینکه یک زمان برای دفاع از مظلومان در غزّه این کار را می‌کنیم، رشد این ملّت را نشان می‌دهد و این سیر تکاملی‌ای است که این ملّت به واسطه آن سابقه تمدّنی‌اش، به واسطه اسلام، به واسطه معارف عالی اهل‌بیت پیدا کرده و همچنان ادامه می‌دهد. بنابراین، اگر قرار بشود جان بدهند، جانشان را می‌دهند؛ اگر قرار بشود مال بدهند، مالشان را می‌دهند؛ اگر قرار بشود با تمام وجودشان بیایند در صحنه و در مقابل دشمن بِایستند و دشمن را عقب برانند، این مردم شرکت می‌کنند.
در جنگ‌های روسیه علیه ایران، تقریبا می‌شود گفت جبهه‌های ما کم‌‌رونق شده بود و علمای شیعه فتوای جهاد می‌دهند. در گزارش‌های تاریخی آمده که وقتی علمای شیعه فتوای جهاد می‌دهند، فقط در آذربایجان صدهزار نفر نیروی مردمی به قوای نظامی ایران می‌پیوندند! «نیروی مردمی» هم که ما داریم از آن یاد می‌کنیم، نیروی مردمی بسیجی است به تعبیر امروزی؛ یعنی کسی است که کارش کشاورزی است، کارش دامداری است، ولی امروز که کشورش تهدید شد، همه آن کارها را می‌گذارد زمین و می‌آید در جبهه جنگ حاضر می‌شود. البتّه او کارآزموده هم هست؛ زیرا هنوز این‌طور نشده بود که ما مثلا نظامیگری را فقط به یک قشر خاصّی اختصاص بدهیم. یک توطئه‌ای که در دوره پهلوی به دستور انگلستان صورت گرفت، این بود که قوای مردمی نظامی را از این ملّت بگیرند؛ بنابراین، آمدند یک ارتش کلاسیک درست کردند که خب ایراد ندارد؛ ما در کنار آن ارتش کلاسیک می‌توانستیم از ظرفیّت‌های مردمی خودمان هم استفاده کنیم، ولی پهلوی از آن ارتش کلاسیک برای سرکوب آن ظرفیّت مردمی استفاده کرد و چیزی حدود هفده سال، ایلات و عشایر ما را بمباران کرد و این ظرفیّت را از بین برد.
این ظرفیّت در دوره قاجار به کار آمد. عرض کردم که بعد از صدور فتاوای جهادی از سوی علما، تعداد قابل توجّهی نیروی نظامی مردمی به جبهه‌ها پیوستند و ما تمام سرزمین‌هایی را که در طول جنگ‌های ده‌ساله دوره اوّل از دست داده بودیم، در یک سال اوّل جنگ‌های دوره دوّم پس گرفتیم. از چه کسی پس گرفتیم؟ از روسیه تزاری پس گرفتیم که یک امپراتوری بود و ارتش منسجم داشت و از جهت عدّه هم برتری داشت. به واسطه این آموزه‌های شیعی، آن نیروی مردمی برای حفظ ایران آمد در میدان و هم داعیه‌اش این است که من می‌روم ایران را پس می‌گیرم، سرزمین‌هایی که از ایران از دست رفته پس می‌گیرم، و هم شعارش شعارهای حماسی عاشورایی است. ما گنجه را در شب عاشورا از دست دادیم و قوای روس وارد گنجه شدند و قتل‌عام کردند. در گنجه، یک عاشورایی دوباره تکرار شد. یک سال بعد، ایرانی‌ها برای بازپس گرفتن گنجه به آنجا حمله کردند، ولی اتّفاقی که قبلش می‌افتد این است که دوباره مصادف با همان ایّام محرّم و عاشورا بود و اینها عزاداری مفصّلی کردند، بعد از عزاداری حمله کردند و گنجه را پس گرفتند. در دوره صفویّه هم ما در تمام جنگ‌هایمان این صحنه‌ها را داریم؛ یعنی آموزه‌های شیعی می‌آید به کمک حفظ وطن. در این جاها فقط جهاد نظامی نبود، بلکه جهاد اقتصادی هم بود، جهاد فرهنگی هم بود.
در دوره قاجار هم دو بار جنگ با انگلستان را بر سر هرات داریم. در آن جنگ‌ها نیز شما اتحاد ملیت و اسلامیت را به‌روشنی می‌بینید. تمام علمای بزرگ شیعه فتوای جهاد علیه متجاوزان انگلیسی صادر می‌کنند و ما شاهد بُروز و ظهور و نقش‌آفرینی ادبیات شیعی در کشورمان برای دفاع از ایران هستیم. در جنگ دوم برای بازپس‌گیری هرات که در دوره محمدشاه صورت گرفت، به واسطه توطئه نفوذی‌ها در داخل و عوامل جاسوسی دشمن، محمدشاه مجبور به ترک مخاصمه شد. در جنگ دوم هرات، متأسفانه رئیس اتاق رمز عملیات نظامی ایران، جاسوس انگلستان بود که وقتی این فرد توطئه‌گر دستگیر شد، او را در همان میدان به سزای اعمال خود رساندند. در مقطعی که محمدشاه مجبور به ترک مخاصمه می‌شود، اطلاعیه‌ای صادر می‌کند و در آن اطلاعیه می‌خواهد به سرداران خود و به مردم ایران بگوید که چرا عقب‌نشینی کرده است. وی با ذکر قسم به اسداللهِ غالب می‌گوید و به اسدالله اعلام می‌کند که از هرات صرف نظر نکرده و براساس مصالحی بود که مجبور شد عقب‌نشینی کند؛ یعنی اگر می‌خواهد مردم خود را درباره تمامیت سرزمینی‌اش قانع کند، به اسداللهِ غالب (امیرالمؤمنین علیه‌السلام) سوگند می‌خورد و امیدِ غلبه بر دشمن را به مردم و سپاهیان خود در آینده می‌دهد.
 
دکتر موسی حقانی
 
در همین دوره، در جنگ دوم، تا زمانی که نیروهای نظامی در خرمشهر بودند ــ چون ایران حدس می‌زد که اگر در هرات وارد عمل شود، انگلیسی‌ها به خرمشهر و بوشهر حمله می‌کنند، در خرمشهر استحکاماتی ایجاد شد ــ اعراب شیعه خوزستان غذای اینها را تأمین می‌کردند، سوخت اینها را تأمین می‌کردند و مثلا چوب برای اینها می‌آوردند. چون جنگ تقریبا در آن سرمای استخوان‌سوز خوزستان رخ داد، کار به‌جایی کشید که دیگر چوبی برای دادن به ارتش ایران نبود. این اعراب خانه‌های خود را خراب می‌کردند، چوب‌های تیر سقف خانه را می‌آوردند و به قوای مسلح می‌دادند تا خود را گرم کنند و بتوانند دفاع کنند. و وقتی اینها عقب‌نشینی می‌کنند ــ که باز به واسطه خیانت داخلی بود ــ این اعراب ایرانیِ شیعه امیرالمؤمنین جلوی آنها را می‌گیرند و می‌گویند: ما آذوقه‌تان را دادیم، حتی خانه‌هایمان را خراب کردیم که شما بایستید و ایستادگی کنید؛ نباید عقب‌نشینی کنید؛ سپس، خود اینها آمدند در صف مقدم ایستادند و مقاومت کردند. در قیام عشایر عرب، پیش از جنگ جهانی اول و در اثنای آن، شما می‌بینید اعراب ایرانی با آموزه‌های دینی شیعی و ملی با قوای انگلستان ــ که اصلا نابرابر هم بودند ــ واقعا می‌جنگند و به انگلستان لطمات جدی وارد می‌کنند. این روحیه در تمام دوره قاجار وجود دارد. رضاخان پهلوی برای از بین بردن این ظرفیت‌ها و برای به انقیاد درآوردن این ملت بزرگ، از سوی استعمار انگلیس به قدرت می‌رسد و در دوران پهلوی، ستیز با دین و دینداران ــ یعنی حافظان اصلی این سرزمین ــ به اوج می‌رسد تا جایی که استقلال و امنیت این مردم با دادن امتیازاتی نظیر کاپیتولاسیون زیر پا گذاشته می‌شود. در اینجا نیز شما یک مرجع دینی را می‌بینید که با تکیه بر آموزه‌های اسلام و قیام سیدالشهدا علیه‌السلام، برای دفاع از استقلال ایران، با شعارهای دینی و به حرکت درآوردن شیفتگان مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام، علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی قیام می‌کند.
 
 

کتاب «قیام عشایر عرب خوزستان علیه انگلیس در جنگ جهانی اول»
کتاب «قیام عشایر عرب خوزستان علیه انگلیس در جنگ جهانی اول»
 
 
 
خب، ما در سال ۱۳۵۷ با یک پدیده‌ای مواجه می‌شویم به نام «انقلاب اسلامی»؛ یعنی بزرگ‌ترین و مردمی‌ترین انقلاب قرن بیستم. آموزه‌هایی که این انقلاب را شکل داد، دقیقا آموزه‌های ملّی و دینی بود. شما اگر سخنرانی‌های حضرت امام در 13 خرداد ۱۳۴۲[1] و 4 آبان ۱۳۴۳[2] را نگاه کنید، می‌بینید که ناسیونالیست‌ترین افراد هم آن‌قدر که امام برای ایران حرص‌وجوش می‌زد، این‌گونه نبودند. امام در سخنرانی علیه کاپیتولاسیون می‌گوید قلب من در فشار است! واقعا قلب امام در فشار بود. امام می‌گوید استقلال ایران را فروختند، شرف ما را فروختند. و به نظامی‌های ما می‌گوید آبروی شما، استقلال شما، شرف شما لگدکوبِ چکمه‌های آمریکایی‌ها شد. امام دغدغه استقلال ایران را دارد، با این منطق که ایران ظرفی است که مظروفش تشیّع است و هر کدام از اینها آسیب ببیند، آن یکی هم آسیب می‌بیند. امام دغدغه نفوذ بیگانه در کشور را دارد. امام دغدغه کاپیتولاسیون را دارد که در واقع، امنیّت مردم ایران را به‌رایگان به مزدوران آمریکایی داده بود. به تعبیر حضرت امام، اگر یک گروهبان آمریکایی پادشاه ایران را بکشد، قوّه قضائیّه ایران و دادگستری ایران نمی‌توانست او را محاکمه کند. خانواده‌هایی بودند که دخترانشان توسط مستشاران آمریکایی مورد تجاوز قرار گرفته بود؛ وقتی به شهربانی مراجعه می‌کردند، مأموران شهربانی می‌گفتند به ما مربوط نمی‌شود؛ به ژاندارمری مراجعه می‌کردند، باز هم می‌گفتند به ما مربوط نمی‌شود؛ به نیروهای امنیّتی مراجعه می‌کردند، همین پاسخ را می‌دادند؛ به دادگستری می‌رفتند، می‌گفتند این موضوع از حوزه اختیارات ما خارج است! ببینید، یک ملّت هویّت خودش را با کاپیتولاسیون و حضور غارتگران آمریکایی و صهیونیست داشت از دست می‌داد و به فروپاشی نزدیک می‌شد.
امام با آموزه‌های عاشورایی انقلاب کرد؛ چون قیام امام در محرّم شروع شد و در 12 محرّم، یعنی 15 خرداد ۱۳۴۲، آن اتفاق بزرگ رخ داد. در انقلاب اسلامی، گام اول تمام تلاش ملت این بود که هویت اسلامی ـ ایرانی خود را احیا کند. بلافاصله هم با فتنه گروهک‌های تجزیه‌طلب در کشور مواجه شد که آحاد ملت رفتند و دفاع کردند. سپس، جنگ تحمیلی پیش آمد که این جنگ، جنگ عراق علیه ما نبود، بلکه جنگ بیش از ۵۷ کشور علیه ایران بود؛ از اعراب مرتجع منطقه گرفته تا بلوک شرق و غرب که هر دو پشت عراق و رژیم بعثی بودند. این ملت و فرزندانش با آموزه‌های شیعی و آرمان‌هایی که حضرت امام احیا کرده بود، دوباره ایستادند و برای دفاع از ایران جان‌فشانی کردند. بعد هم با شعار «ما می‌توانیم» ایران را در مسیر استقلال و پیشرفت قرار دادند. در اینجا نقش بی‌بدیل رهبری امام در شکل‌گیری انقلاب، در شکست ابرقدرت‌هایی که پشت رژیم پهلوی بودند، در شکست رژیم پادشاهی و شاهنشاهی‌ای که ادعای ۲۵۰۰ سال سابقه داشت، بسیار مهم بود؛ رژیمی که متکی به نیروهای نظامی و آمریکایی بود، و نیروهای نظامی هم در خدمت و اسیر آمریکایی‌ها بودند. انقلاب اسلامی، نیروهای مسلح ما را از زیر سلطه مستشاران آمریکایی نجات داد و آنها را تبدیل به نیروی نظامی‌ای کرد که در جنگ هشت‌ساله و امروز در جنگ دوازده‌روزه برای صیانت از ایران نقش‌آفرینی کرد.
رهبری امام در کنترل و اداره بحران‌های سهمگین مانند لحظات اولیه جنگ عراق علیه ایران، صلابت و آرامشی به کشور داد که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است و در عین هشت سال جنگ با جبهه استکبار جهانی، مردم زندگی‌شان را می‌کردند. ما یک صحنه دیگر هم دیدیم در 23 خرداد امسال، وقتی کشور ما مورد حمله قرار گرفت، آن هم با وسعت و گستردگی بالا. حمله بعثی‌های عراق یک حمله نظامی بود، اما این حمله‌ای که به ما شد، حمله ترکیبی نظامی ـ امنیتی بود، با اتحاد مثلث آمریکا، صهیونیسم بین‌الملل و نفاق. نفاق داخلی یعنی گروه‌هایی نظیر منافقین و تجزیه‌طلب‌هایی که در بخش‌هایی از ایران فعال هستند، از جمله سازمان منافقین و امثال آنها. در اولین ساعات تجاوز بهت‌آور آمریکا، ناتو و رژیم صهیونیستی به ایران، پیام رهبر انقلاب اسلامی، انسجام، اقتدار و اطمینان به پیروزی را به جامعه ایرانی تزریق کرد و توانست ضمن کنترل اوضاع، طی چند ساعت ورق منازعه را به نفع ملت ایران تغییر دهد. این حمله که باعث شهادت سرداران ما در همان لحظات اول شد، اتفاق تلخی بود، اما اتفاقی نبود که بتواند یک ملت انقلابی، بزرگ و با سابقه تمدنی مانند ایران را به زانو دربیاورد. اقتدار این ملت در چهره و پیام تاریخی مقام معظم رهبری تجلّی پیدا کرد و ایشان با دادن اطمینان به مردم ایران، دایر بر مجازات متجاوزان و جایگزینی سریع فرماندهان نظامی و آغاز عملیات ایران علیه رژیم متجاوز صهیونیستی، اقتدار ایران اسلامی را به رخ دشمنان متوهّم و تمام ناظران بین‌المللی و ملت‌های دنیا کشید.
باید عرض کنم که ملّت ما نسبت به این رژیم نامشروع و کودک‌کش، از قبل از انقلاب اسلامی حسّاسیّت داشت. از زمانی که گام‌های اوّلیّه آن شکل گرفت؛ یعنی وقتی وعده بالفور[3] صادر شد، علما در ایران احساس خطر کردند و آگاهی‌بخشی کردند، چه در ایران، چه در بین‌النّهرین و چه در خود فلسطین؛ علمای شیعه، چه ایرانی و چه غیر‌ایرانی، درباره این پدیده روشنگری داشتند. در سال ۱۳۰۲ش، به همّت علما در تهران، تظاهرات ضدّصهیونیستی برگزار شد. بنابراین، ملّت ما این خطر را حس کرده بود و آسیب‌هایی را که این پدیده شوم و این غدّه سرطانی می‌توانست به ایران وارد کند، فارغ از نوع حکومتی که در ایران روی کار باشد، با همان هوش تمدّنی‌اش درک کرده بود. و اینکه تجاوزات صهیونیست‌ها محدود به فلسطین نخواهد شد و تمام سرزمین‌های اسلامی از جمله ایران را مورد مخاطره قرار خواهد داد.
 


راز پیش‌‌نویس‌‌های بی‌شمار اعلامیه بالفور

 


چرا اعلامیه بالفور توسط دولت انگلستان صادر شد؟

 


تولد شوم؛ همایش صهیونیست‌ها در حمایت از اعلامیه بالفور (همایش کینگزوی)

 
 
 
 
روشنگری‌های حضرت امام و مقام معظم رهبری، آگاهی ملّت ایران را چند برابر کرد. مردم فهمیدند که منظور از این هجمه، فقط حاکمیّت و نظام نیست، بلکه ایران است. البتّه اگر منظور حاکمیّت هم باشد، مردم می‌ایستند. مردم ما همان‌طور که بین تشیّع و ایران تفکیک قائل نیستند، بین نظام اسلامی و ایران هم تفاوتی قائل نیستند. حتّی کسانی که با این نظام زاویه دارند، حتی فراتر از زاویه داشتن، صراحتا می‌گویند که بقای ایران در گرو بقای جمهوری اسلامی است! این برخاسته از فهم تمدّنی است، نه فقط احساسات. این فهم تمدّنی را انقلاب اسلامی و درگیری 46ساله دشمنان با ما ارتقاداده است؛ مردم، در صحنه‌های مختلف، این درگیری را دیده‌اند و فهمیده‌اند که هدفِ دشمن ایران است ــ اگر نظام را هم بزنند، هدف ایران است ــ و نمی‌توان بین این دو، یعنی بین نظام و ایران، تفکیک قائل شد. این مسئله در میان آحاد مردم کاملا جا افتاده است.
به همین دلیل، وقتی رهبر معظم انقلاب اسلامی توطئه بزرگ دشمن درقالب این جنگ ترکیبی را در همان گام اوّل خنثی کردند ــ چون در این نبردها مهم است که وقتی ازسوی دشمن غافلگیر شدی، تمرکزت را از دست ندهی، دچار پراکندگی نشوی و اطمینان پیدا کنی که نه‌ تنها می‌توانی جلوی دشمن را بگیری، بلکه می‌توانی او را سرکوب کنی و شکست هم بدهی ــ وقتی رهبر انقلاب اسلامی در همان پیام اوّلشان فرمودند: «رژیم صهیونیستی اشتباه بزرگی کرد، خطای بزرگی کرد، غلطی کرد و عواقب آن، او را بیچاره خواهد کرد، به توفیق الهی»[4]، این به ملّت اطمینان داد، مردم هم ضمن حمایت از نظام و ایستادگی در مقابل دشمن با اطمینان به رهبری شجاع و قوای نظامی مومن و با اقتدار زندگی عادی‌شان را ادامه دادند.
یک نکته دیگر در اقدام شجاعانه و به‌موقع رهبر معظم انقلاب اسلامی در این اتفاق بزرگ و دفاع از کیان این سرزمین وجود داشت که قابل تمجید است. رهبری بدون ذره‌ای هراس از حمله دشمن، به‌سرعت رخنه ایجادشده در فرماندهی قوای نظامی را بازسازی کرد و با ایستادن شجاعانه در مقابل دشمن، طی یک پیام تصویری، بدون آنکه تحت تأثیر بهت ناشی از حمله دشمن قرار بگیرند، عزم فرزندان این سرزمین در دفاع از کشور و مردم و تنبیه متجاوز را اعلام کردند. این در حالی بود که دشمن، به‌ویژه رئیس‌جمهور متوهم و جنایت‌کار آمریکا، گمان می‌کرد رهبری ایران پس از این حمله ترکیبی تسلیم خواسته‌های نامشروع آنها شده و مسیر برای انجام اقدامات بعدی آنها برای نابودی ایران هموار خواهد شد. در اینجا می‌خواهم یک مقایسه‌ای داشته باشم بین حمله ۲۳ خرداد متفقین جدید به ایران با حمله متفقین در شهریور ۱۳۲۰ به کشورمان. وقتی متفقین در شهریور ۱۳۲۰ به ایران حمله کردند، ما یک ارتش داشتیم که رضاخان خیلی هم بابت آن ارتش فخر می‌فروخت و فکر می‌کرد کار مهمی انجام داده، امّا به‌واسطه جُبن ذاتی رضاخان و ذلّت او در برابر بیگانگان، کشور ما طی هشتاد ساعت، بدون اینکه جنگی بشود، اشغال شد و قوای متفقین وارد ایران شدند! یعنی روس‌ها از شمال، انگلیسی‌ها از جنوب ــ آمریکایی‌ها هم همین‌طور ــ آمدند و پایتخت ما اشغال شد. انگلیسی‌ها بعدا گفتند ما فکر نمی‌کردیم با این سرعت و بدون درگیری جدی بتوانیم ایران را اشغال کنیم. روزنامه‌های آمریکایی نیز در توصیف عملیات منجر به اشغال ایران به تمسخر و طنز نوشتند: «جنگ هشتادساعته»! جنگ هم نبود؛ فقط در موارد اندکی، نیروهای وطن‌پرست مسلح ایرانی در یکی دو جا به آن ترک مخاصمه‌ای که دولت اعلام کرده بود گوش ندادند، ایستادند و به شهادت رسیدند، ولی کشور طی هشتاد ساعت سقوط کرد. کسی که رهبری کشور را به عهده داشت، یعنی پادشاهی که به ایرانِ قبل از اسلام فخر می‌کرد و ادعا داشت می‌خواهد ایران عصر هخامنشی را احیا کند، در همان اولین ساعات حرکت متفقین به سوی تهران، قصد فرار و خروج از کشور داشت! این در شرایطی بود که در زمان رضاشاه، همه فرماندهانش حضور داشتند و اتفاقی هم برای ارتشش نیفتاده بود، امّا خودش می‌خواست فرار کند! آقای محمدعلی فروغی و بعضی از اعضای هیئت دولت نزد او رفتند و گفتند: «آقا! خوب نیست، عیب است، بیایید حداقل سران نظامی را جمع کنیم و به یک تصمیم برسیم»؛ بعد کشور را ترک کنید. و با زور، رضاخان را آوردند در جلسه‌ای با حضور فرماندهان نظامی. محمدرضا پهلوی، ولیعهد آن دوران، که بیشتر از پدر خود مصمّم به فرار بود، به پدرش رضاخان می‌گوید: «بابا! به حرف اینها گوش نکن، بیا برویم.» و زودتر از پدر جنایتکار خود می‌خواست فرار کند. البته بعدا متفقین او را شاه ایران کردند؛ شاه تحمیلی و برکشیده اشغالگران ایران؛ لذا این خیلی عادی و طبیعی است که این جرثومه فسادی که از این خانواده باقی مانده[5] هم از دشمنان ایران کمک بگیرد، چون پدرش را اشغالگران روی کار آوردند و پدربزرگش را هم اشغالگران انگلیسی در ایران به قدرت رساندند. ــ محمدرضا پهلوی به پدرش می‌گوید: «بیا برویم، گوش نکن به حرف این فرماندهان.» نشستند، جلسه برگزار شد و در آن جلسه، فرماندهان نظامی گزارش دادند که مثلا روس‌ها آمده‌اند و این بخش‌ها را در شمال ایران گرفته‌اند؛ به بخش‌هایی از سرزمین ما و استان‌هایی که اشغال شده بود اشاره کردند. آقای عباسقلی گلشاهیان، از حاضران در آن جلسه ــ که خاطراتش منتشر شده ــ می‌گوید که رضاخان ناگهان گفت: «خب، این جاهایی که دارید می‌گویید، همه زمین‌های من است!» فرماندهان نظامی با شنیدن این سخن و مشاهده اینکه رضاخان در شرایط اشغال کشور نگران زمین‌های غصبی خود است و نه ایران، دچار بهت شدند و به این ترتیب، ایران بدون جنگ و مقاومت، در کمتر از چهار روز به اشغال متجاوزان درآمد.
شما این را مقایسه کنید با اقدام مقتدرانه حضرت امام(ره) در مواجهه با هجوم ارتش بعثی عراق به ایران که خود می‌ایستد و مردم را پای کار نگه می‌دارد و دشمن را خوار و کوچک می‌کند در چشم مردم و زمینه یک دفاع مقدس هشت‌ساله را در تقابل با تهاجم بین‌المللی دشمنان ایران فراهم می‌کند. واقعا دشمن بعثی و آن حامیان چندملّیتی‌اش در مقابل مردم ما به حساب نمی‌آمدند و امام، به‌عنوان یک مردم‌شناس و جامعه‌شناس عمیق، این را درک کرد و به مردم گفت. مقام معظّم رهبری هم دقیقا همین نقش را در یک جنگ بسیار پیچیده‌تر و بزرگ‌تر ایفا کردند و به مردم گفتند که شما زندگی‌تان را بکنید، زندگی عادی خودتان را داشته باشید، او یک غلطی کرده، ما هم او را بیچاره خواهیم کرد. بنابراین، به‌واسطه تدابیر مقام معظّم رهبری و به‌واسطه هوشیاری و آمادگی‌ای که جامعه ایرانی داشت ــ اعم از نیروهای نظامی و مردم کف خیابان ــ در کمتر از هشت ساعت، فرماندهی کل قوا ضمن برگرداندن آرامش و اطمینان به مردم و جامعه و بازسازی سریع رخنه به‌وجودآمده به‌واسطه شهادت فرماندهان نظامی، برنامه‌ریزی گسترده دشمنان متوهّم را خنثی و در عرض حدود دوازده ساعت، با شلیک موشک‌ها و پهپادهای ایرانی، کلّا ورق را به نفع ملت ایران برگرداند. رمز و راز شکست هشتاد ساعته و اشغال ایران در ماجرای شهریور ۱۳۲۰ ــ در‌حالی‌که همه فرماندهان رضاخان سالم بودند و اتفاقی هم برای ارتشش نیفتاده بود ــ و برگشتن اوضاع به نفع ملت ایران در ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ در عرض هشت ساعت را می‌توان در دو امر جست: حضور و ایستادگی رهبری شجاع و آگاه در خرداد ۱۴۰۴ و ایستادگی ملت ایران با تأسی به رهبر شجاع خود برای دفاع از ایران و نظامی که خود در تأسیس و بقای آن نقشی اساسی داشته و دارند؛ دو ستونی که ایران در عصر پهلوی از آن محروم بود: رهبر شجاع و نظام برخاسته از اراده مردم.
نقش رهبری و پیوند رهبری با مردم و شناخت عمیق رهبری از مردم، این رفتار مقتدرانه را در مقابل دو دشمن اتمی و ده‌ها حامی جهانی و منطقه‌ای آنها خلق کرد. امام(ره) و حضرت آقا شناخت عمیقی از آحاد مردم ما دارند؛ مردمی که شاید سلایق مختلف، دیدگاه‌های مختلف و سبک زندگی متفاوتی دارند، ولی برآورد مردم‌شناسانه امام (رحمه‌الله علیه) و مقام معظّم رهبری (حفظه‌الله) این بود که این مردم، که تمام زندگی‌شان را بر اساس آموزه‌های ملّی و دینی تعریف کرده‌اند، در مقابل دشمن می‌ایستند و کم نمی‌آورند، در مقابل دشمن قد خم نمی‌کنند و به دشمن کمک نمی‌کنند.
این حس دفاع از وطن می‌تواند برآمده از همان مؤلّفه‌های هویّتی باشد که دفاع از وطن را واجب و خیانت به وطن را غیرقابل پذیرش می‌داند. به همین جهت، دیدیم که در این اتفاق، با وجود همه پیش‌بینی‌ها و تدارکات رسانه‌ای که در طی حداقل بیست سال گذشته انجام شده بود، با وجود تمام آمادگی‌هایی که اینها در طی بیست سال اندوخته بودند و تمام ظرفیت‌های تسلیحاتی ناتو و آمریکا به‌علاوه برخی کشورهای نااهل و نامهربان و بیگانه‌دوستی که علیه ما بسیج شده بودند، این حس و غرور ملّی ایرانی‌ها که ناشی از پیوند مؤلّفه‌های تشیّع و ایرانیّت است، دشمن را ناکام گذاشت و این اکسیر فناناپذیر را به‌وجود آورد که هر دشمن غدّاری را بر سر جای خود خواهد نشاند.
در خصوص پیوند ایرانیت و تشیع و اسلام و عدم افتراق مؤلّفه‌های ملّت ـ امت در نزد مردم ایران باید عرض کنم ما ایرانی‌ها ضمن اینکه به آن سنّت‌های ملّی‌مان پایبندیم، وقتی به مقولات دینی می‌رسیم، مثلا تقارن محرّم که مناسبتی دینی است با عید نوروز که مناسبتی ملّی است، حرمت‌داری می‌کنیم. از دوران صفوی، شاه در ایّام عزای آل‌الله، سلام نوروزی را ــ که سنّتی ملّی بود ــ برگزار نمی‌کرد و انجام آن را موکول به بعد از سپری‌شدن ایّام عزا می‌کرد، امّا دید و بازدید را حفظ می‌کردند. و بر اساس ذوق لطیف ایرانی که حاصل چند هزار سال سابقه تمدّنی است، ضمن پاسداشت احترام شهدای کربلا، سنّت دید و بازدید را حفظ کرده و با ذکر «بر یزید لعنت»، تفاوت نوروزی را که با عزای سیّدالشهدا تقارن پیدا کرده باشد با سایر سال‌ها که به یکدیگر سال نو را تبریک می‌گفتند، نشان می‌دهند و متذکّر می‌شوند.
ما در بین اقلیّت‌های ارمنی و کلیمی خودمان هم همین را داریم. بانوان کلیمی وقتی به محرّم می‌رسیدند، حنا سرشان نمی‌گذاشتند و می‌گفتند: «تیغ است»؛ کودکان کلیمی اگر در خانه‌هایشان بازی می‌کردند و شیطنت می‌کردند، در ایّام محرّم پدر خانواده به ایشان می‌گفت که «شیطنت نکنید، شلوغ نکنید، تیغ است»؛ یعنی تیغ ظلم، سیّدالشّهداء را به شهادت رسانده. و این ملّت بافهم، این ملّت باشعور، این ملّت با تمدّن ــ ولو اقلیّت دینی ــ می‌داند که الآن باید رفتارش جور دیگری باشد. خب، این یک تجربه است که حدّاقل پانصد سال است با زندگی ایرانی‌ها عجین شده؛ قبلش هم بوده، ولی پانصد سال است که اصلا رسمیّت پیدا کرده.
 
دکتر موسی حقانی
 
و آن اتّفاقی که شب عاشورا در حسینیه امام خمینی رخ داد، اینکه حضرت آقا در جمع همه آن کسانی که بودند ــ بالاخره تقریبا سران سه قوّه آنجا نشسته بودند و شخصیت‌های سیاسی و مانند اینها هم بودند ــ به یک مدّاح اهل‌بیت توجّه می‌کند، او را صدا می‌کند و به او می‌گوید: «ای ایران» بخوان، این «ای ایران» آقای محمود کریمی و این دستوری که حضرت آقا به ایشان دادند، می‌توانم عرض بکنم که بُروز و ظهور پانصد سال اتّحاد دین و سیاست و عصاره اتّحاد ایران و تشیّع در قالب آن صحنه به‌یادماندنی است. پانصد سال عشق‌ورزی به ایران و تشیّع می‌تواند سرود «ای ایران خدایی»، «صحن امام رضایی»، «ایران عاشورایی» و... را خلق کند و واژه «ما ملّت امام حسینیم» و «کلّ جمهوری اسلامی حرم است» را بر زبان شهید سلیمانی بزرگ جاری کند.
متأسفانه بعضی دارند این‌طور القا می‌کنند که «بله، حالا که جنگ شد، شما دست از آن امّت‌گرایی‌تان برداشتید، دوباره آمدید سراغ ملّی‌گرایی»؛ نه، ما هیچ‌وقت بین امّت‌گرایی و ملّی‌گرایی‌مان تفاوت قائل نبودیم. عرض کردم که وقتی لیبی اشغال می‌شود، عالم ایرانیِ شیعی فتوای جهاد صادر می‌کند؛ وقتی هم به ایران حمله می‌شود، عالم شیعیِ جبل‌عاملی هم پا می‌شود، می‌آید در ایران و در جبهه‌های جنگ ایران حضور پیدا می‌کند. ما در جنگ تحمیلی، شهدای عراقی داریم؛ عراقی‌ای که رژیم بعثی‌اش به ما حمله کرده بود. شهدای افغانی داریم، شهدای لبنانی داریم. ایران شیعه، خانه اهل‌بیت است. در آخر مراسم هم باز حضرت آقا به آقای کریمی می‌گوید که «یادت باشد من یک "ایران، ای سرای امید" هم از تو طلب دارم». دفاع ایشان از زبان فارسی که یکی از مؤلّفه‌های هویّتی و ایرانیت ما ایرانیان است و تذکّر ایشان به قاریان ایرانی که چرا در قرائت‌های خارج از ایران خود لباس غیرایرانی می‌پوشند، مدّت‌ها قبل از جنگ دوازده‌روزه بوده و ربطی به اتفاقات اخیر ندارد که از سر ناچاری ذکری هم از ایران به عمل بیاید. متأسفانه برخی از روشنفکران به دلیل عدم درک این پیوند تاریخی بین ایران و تشیّع اظهار کردند: «ما امسال محرّم نداشتیم و همش ایران ایران بود!» او متوجّه نیست که ایران شیعه خانه اهل‌بیت علیهم‌السلام است و ایرانی عزادارِ سیّدالشهدا به «حبّ الوطن من الإیمان» ایمان دارد و پانصد سال است که با پرچم عزای سیّدالشهدا از این آب و خاک صیانت کرده است.
حضرت آقا نمونه بارز یک ایرانیِ حسینیِ شجاع است. ایشان ویژگی‌های خاصّی دارند: هم رهبر سیاسی‌اند، هم یک مبارز انقلابی‌اند، هم یک مرجع دینی و مرجع شیعی‌اند و زعیم مسلمین جهان، هم رهبر انقلاب اسلامی و رهبر ایران‌اند. ببینید! اینها ویژگی‌های خاصّ ایشان است که به نظرم پانصد سال تاریخ ایران پایدار و ایران مقاوم را در آن مراسم، هم با حضورشان و هم با این دستورشان، مجسّم کردند. شما به این اراذل و اوباشی که خودشان را و میهنشان را و شرافتشان را و هویّتشان را فروختند نگاه نکنید. امروز آحاد ملّت ایران به جایگاه رهبری در صیانت از کشور، به جایگاه آموزه‌های شیعی و آموزه‌های ملّی و اتّحاد اینها در صیانت از کشور پی برده‌اند و حتّی برخی که در برهه‌هایی دچار اشتباه در تحلیل‌هایشان شدند، امروز اذعان می‌کنند که پشتیبان مقام معظّم رهبری هستند.
ایران اسلامی ما یکپارچه است و بین رهبری و مردم، هیچ تفاوت و هیچ شکافی وجود ندارد. رهبری پای ایران ایستاده، مردم هم پای ایران و پای رهبری عظیم‌الشّأن و رهبری شجاعشان ایستاده‌اند. ان‌شاءالله با دستان مبارک ایشان، با همّت این ملّت بزرگ و تمدّن‌ساز، تمدّن نوین اسلامی را ایجاد خواهیم کرد ــ چون نزاع ما با غرب یا نزاع غرب با ما یک نزاع تمدّنی است ــ و ان‌شاءالله پرچم این قیام، پرچم این ملّت و ایستادگی این ملّت، به دست ایشان به صاحب این مملکت سپرده خواهد شد. این ایران، ایران امام حسین است، ایران امام رضا است، این ملّت، ملّت امام حسین است. ملّت امام حسین، با همه آن مؤلّفه‌های ملّی و مؤلّفه‌های دینی خودش.


پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. صحیفه امام، ج ۱، ص ۲۴۳؛ سخنرانی در جمع روحانیّون و اهالی قم.
[2]. همان،  ص 415؛ سخنرانی در جمع مردم.
[3]. «بیانیّه بالفور» یادداشتی است که آرتور جیمز بالفور (وزیر امور خارجه انگلستان)، در 2 نوامبر ۱۹۱۷م، در پی مذاکرات و تلاش‌های سران صهیونیسم، درباره نظر مساعد دولت انگلستان نسبت به تشکیل یک کشور یهودی در فلسطین، خطاب به یکی از رهبران جامعه یهودیان انگلستان ارسال کرد.
[4]. نخستین پیام تلویزیونی خطاب به ملّت ایران در پی تهاجم رژیم صهیونی (23/ 3/ 1404).
[5]. رضا پهلوی
 


کد مطلب: 25993

آدرس مطلب :
https://www.iichs.ir/fa/interview/25993/راز-ایستادگی-ایران-روایت-دکتر-حقانی

تاریخ معاصر
  https://www.iichs.ir