پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ جنگ جهانی اول و دوم آکنده از حوادثی است که باعث تغییر صحنه مبارزه میان قدرتهای بزرگ شده است. درحالیکه صفبندیها و آرایش نیروها پیش از هر دو جنگ بزرگ جهانی تا حدودی مشخص بود، در حین نبرد با تغییرات بزرگی روبهرو میشد؛ بهویژه که مسائل ایدئولوژیک نیز بر اختلافات سیاسی میافزود و درک درست رویکرد بازیگران را مشکل میساخت؛ ازهمینرو این جمله که دوستان امروز ممکن است دشمنان فردا باشند و دشمنان امروز ممکن است در آینده به دوستان نزدیک بدل گردند در روابط بینالملل بسیار پرکاربرد است و پژوهشگران واقعگرا بسیار بر آن تأکید میکنند.
این مسئله بهویژه در دوره جنگ اول جهانی که هنوز دولت ملتها چندان تحکیم و تثبیت نشده بودند مشاهده شد. در این دوره تحولات داخلی برخی قدرتهای جهانی پیچیدگی مسئله را دوچندان کرد. شاید مهمترین نمونه دراینباره، تحولات داخلی روسیه بود که در نهایت به انقلاب اکتبر سال 1917م و خروج این کشور از جنگ جهانی اول انجامید. روسیه تزاری کشوری بزرگ و تعیینکننده در نتایج جنگ جهانی اول بهشمار میآمد و بیشک انقلاب در این کشور بر معادلات بینالمللی اثر میگذاشت؛ بهویژه که تا پیش از انقلاب روسیه با متفقین همراه بود و در جنگ در برابر آلمان و عثمانی و سایر دول محور قد علم کرده بود.
این آرایش بازیگران، سبب شد انگلستان نتواند از مسائل داخلی در روسیه صرف نظر کند و به هر شکل ممکن میخواست روسیه را در جنگ نگه دارد. در واقع، روسیه بازیگر تأثیرگذاری بود و بهویژه افتادن قدرت به دست دشمنان ایدئولوژیک انگلستان در این کشور، بر موازنه قوا در جنگ تأثیر میگذاشت. این مسئله تا آنجا اهمیت داشت که انگلستان از حامیان نظام قدیم در روسیه پشتیبانی میکرد و سلاح و پول در اختیار آنها میگذاشت. در حقیقت لندن از آنچه در تاریخ با نام روسهای سفید میشناسیم حمایت میکرد و میکوشید از این نیرو به منظور تأمین منافع دول متفق حداکثر بهرهبرداری شود. بر این اساس، تلاش خواهیم کرد در سطور زیر این موضوعی مهم تاریخی را بررسی و ابعاد مختلف آن را ارزیابی کنیم.
وقتی صلح، آغاز آشوب شد
درست در بحبوحه جنگ جهانی اول بود که انقلاب چپها در روسیه به بار نشست. روسیه انقلابی، رویکردی متفاوت با آنچه روسیه تزاری در صحنه بینالمللی در پیش گرفته بود اتخاذ کرد. آنها، که تا پیش از آن با آلمان و عثمانی در جبهههای مختلف درگیر بودند، بهیکباره تصمیم گرفتند جنگ را کنار بگذارند و مسیر صلح در پیش گیرند. به این ترتیب، با آلمان پشت میز مذاکره نشستند و معاهده برست لیتوفسک را امضا کردند و یک سال پیش از آنکه جنگ به صورت رسمی پایان پیدا کند، خود را از صحنه جنگ جهانی اول بیرون کشیدند. بر اساس این معاهده، روسیه سرزمینهای بسیاری مانند فنلاند و اوکراین را از دست داد و نوعی راهبرد بیطرفی در جنگ را در پیش گرفت،[1] اما ماجرا به همین سادگی نبود.
روسیه نمیتوانست نظارهگر جنگ باشد. در حقیقت اگر روسها خود نیز میخواستند این کار را بکنند، نمیتوانستند و دیگر بازیگران و بهویژه انگلستان بیکار نمینشستند. این مسئله زمانی بیشتر اهمیت مییافت که انقلاب روسها درونمایه و وجوه ایدئولوژیک داشت و به نوعی نظام سرمایهداری و لیبرالیسم را هدف قرار داده بود. به این ترتیب، همزمان با برآمدن نیروهای انقلابی و چپ، نیروی ضد انقلاب نیز سربرآورد و روسها را چنان درگیر مسائل داخلی کرد که تا چند سال بعد از انقلاب هم این وضعیت ادامه داشت. این نیروهای ضد انقلاب به روسهای سفید معروف شدند و لندن از آنها پشتیبانی میکرد. رهبران آنها ژنرالهایی بودند که هنوز دل در گرو نظام تزاری داشتند و میکوشیدند وضعیت را به گذشته بازگردانند. آنها میخواستند نظام سلطنتی را دوباره احیا کنند و وضعیت را به پیش از انقلاب بازگردانند. پهناور بودن سرزمین روسیه نیز این امکان را به آنها میداد تا به دور از نیروهای انقلابی به سازماندهی نیروهای خود بپردازند و خود را برای مبارزه آماده کنند.[2]
در حالیکه روسها با خود میجنگیدند، لندن چه در سر داشت؟
روسهای سفید فقط با چپهای داخلی، که به بلشویکها مشهور شده بودند و دست بالا را در روسیه پیدا کرده بودند، مشکل نداشتند و با آلمان و عثمانی نیز در جنگ بودند. به این شکل آنها هم در حوزه داخلی و هم در حوزه بینالمللی درگیر بودند و این رویکرد باعث میشد انگلستان تا جای ممکن، از آنها هم حمایت مالی و اقتصادی و هم حمایت نظامی کند. در واقع، انگلستان فارغ از اینکه درگیر جنگ با آلمان و عثمانی بود از بیخ و بن با حکومت بلشویکی جدید مخالف بود و در قالب حمایت از روسهای سفید از هیچ کوششی برای سرنگونی آنها دریغ نمیکرد؛ بهویژه که در دنیای غرب و در انگلستان بیم و نگرانی ناشی از توسعه و گسترش کمونیسم وجود داشت و لندن میترسید آنچه در روسیه رخ داده است دامن کشورهای دیگر را بگیرد و به نوعی کشورهای اروپایی، دومینووار در دام کمونیسم گرفتار شوند.[3]
روسیه سفید با حمایت انگلستان در فاصله سالهای 1917م تا 1920م در قفقاز حکومت تشکیل داد و حتی به چاپ اسکناس دست زد. سال 1919م اوج موفقیت روسهای سفید بود. در این سال بود که آنها اوکراین را تصرف کردند و تا نزدیکی مسکو پیش رفتند. در حوالی مسکو بود که نتوانستند از پس ارتش سرخ برآیند و در نهایت شکست خوردند. انگلستان از طریق بندر آرخانگلسک و مورمانسک در شمال به روسهای سفید کمک میرساند. آنها مقدار زیادی اسلحه، مهمات، وسایل نقلیه زرهی و دیگر تجهیزات نظامی را برای ارتش روسیه سفید ارسال کردند. این کمکها به صورت خاص در اختیار فرماندهانی مانند الکساندر کولچاک و ژنرال پیوتر وراگل قرار میگرفت تا دست آنها در برابر انقلابیون پر باشد.[4]
علاوه بر این، مستشاران نظامی انگلیسی نیز برای آموزش و سازماندهی نیروهای سفید به روسیه اعزام شدند و حتی انگلیسیها برخی از نیروهای نظامی خود را برای کمک به ارتش سفید به منطقه گسیل میکردند. این تلاشها آشکارا نشان میدهد که روسیه تا چه اندازه برای انگلستان اهمیت داشت و لندن تا کجا حاضر بود برای آن هزینه کند، برای نمونه، انگلستان در سال ۱۹۱۸م نیروهایی را در آرخانگلسک و مورمانسک مستقر کرد تا از نیروهای سفید در برابر بلشویکها حمایت کند؛ همچنین، نیروی دریایی انگلیس در عملیاتهای مختلف برای حمایت از نیروهای ضد بلشویکی در لتونی و استونی شرکت کرد. در نهایت، انگلستان در منطقه قفقاز از نیروهای ضد بلشویکی حمایت کرد تا از تسلط بلشویکها بر ذخایر نفتی باکو جلوگیری کند،[5] اما کمک انگلستان فقط به مسائل نظامی محدود نماند و حوزههای دیگر را نیز شامل میشد.
لندن مقدار زیادی پول برای حمایت از نیروهای سفید اختصاص داد. این کمکها برای خرید تجهیزات، تأمین حقوق سربازان و هزینههای لجستیکی بهکار رفت. در برخی موارد، انگلستان به دولتهای موقت و فرماندهان سفید وامهایی داد که هرگز بازپرداخت نشد. این موارد شامل حمایت سیاسی و دیپلماتیک و حتی اطلاعاتی نیز میشد. در واقع، لندن از طریق شبکه دیپلماتیک و دوستان و متحدان خود در نقاط گوناگون جهان، سعی کرد حمایت بینالمللی را برای نیروهای سفید جلب کند؛ همچنین، اطلاعات نظامی ارزشمندی درباره تحرکات و استراتژیهای بلشویکی در اختیار نیروهای سفید قرار داد که در جنگ میتوانست یاریرسان آنها باشد.[6]
انگلستان در کمکرسانی به نیروهای روسیه سفید تنها نبود و متحدان دیگر نیز به او کمک میکردند. فرانسه نیز از مسیر دریای سیاه اسلحه و تجهیزات در اختیار آنها قرار میداد و ژاپن از طریق سیبری به ضد انقلابیون کمک میکرد؛ بااینحال، پیروزی با نیروهای ارتش سرخ بود و بلشویکها توانستند بعد از چهار سال جنگ و جدال، حکومت مرکزی را تثبیت کنند و موقعیت خود را در روسیه تحکیم بخشند و با همسایگان قرارداد صلح امضا کنند.[7]
کمک انگلستان به روسهای سفید از طریق ایران
در این میان شاید آنچه برای ما جالب توجه باشد کمکهایی است که انگلستان از طریق ایران در اختیار روسهای سفید قرار میداد. در واقع، یکی از مسیرهای اصلی کمکرسانی انگلستان به نیروهای روسیه سفید از طریق ایران بود. البته این نکته نیز باید ذکر شود که برخی از ایرانیان تحت تأثیر اندیشههای ضد استعماری بلشویسم قرار گرفته بودند و از انقلابیون حمایت میکردند.[8]
آنچه در مجموع از مباحث بالا میتوان نتیجه گرفت این است که تحولات انقلابی در روسیه در سال 1917م و در بحبوحه جنگ جهانی اول برای انگلستان اهمیت شایانی داشت. روسها بیم آن را داشتند که تحولات انقلابی در روسیه به سایر نقاط اروپا نیز تسری پیدا کند؛ بهویژه که کارگران در سراسر جهان چشم به انقلابیون روسیه دوخته بودند و منتظر صدور انقلاب آنها به سایر نقاط جهان بودند. این روند میتوانست کشورهای غربی و نظام سرمایهداری را با خطر وجودی روبهرو سازد؛ بهویژه که انگلستان خود بالاترین مراحل سرمایهداری را پیموده بود و به تعبیر مارکس خروسخوان انقلاب باید از لندن آغاز میشد. علاوه بر این، موضوع دیگری که نگرانی لندن را برمیانگیخت خروج روسیه از اتحاد دول متفق بود که بر موازنه قوا تأثیر میگذاشت. روسیه کشوری وسیع و پهناور بود و منابع قدرت بسیاری داشت و رویکرد متفاوت آن میتوانست بر نتیجه جنگ و آثار و پیامدهای آن تأثیرگذار باشد.
پینوشتها:
[1]. حسین سلیمی،
نگرشی نو به تاریخ روابط بینالملل، تهران، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، 1393، صص 242-243.
[3]. احمد نقیبزاده،
تاریخ دیپلماسی و روابط بینالملل، تهران، انتشارات قومس، 1388، ص 197.
[4]. Britain and Russia in the First World War and the Revolution of 1917: some interesting sources in the British Library collections, 2013, https://blogs.bl.uk/european/2013/08/britain-and-russia-in-the-first-world-war-and-the-revolution-of-1917
[5]. احمد نقیبزاده، همان، ص 198.
[6]. The White Armies, https://alphahistory.com/russianrevolution/white-armies/
[8]. ایران و استعمار انگلیس: مجموعه سخنرانیها، مقالات و میزگرد، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1387، صص 642.