ورود آلمان به عرصه استعمار آفریقا، بهویژه در کامرون، نتیجه ترکیبی از تحولات ژئوپلیتیکی، اقتصادی و اجتماعی اواخر قرن نوزدهم بود
کامرون مستعمره آلمان؛
چگونه استعمارگر متأخر به قاره سیاه راه یافت؟
1 مهر 1404 ساعت 17:37
مولف : علی آذری مقدم
ورود آلمان به عرصه استعمار آفریقا، بهویژه در کامرون، نتیجه ترکیبی از تحولات ژئوپلیتیکی، اقتصادی و اجتماعی اواخر قرن نوزدهم بود
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ هدف بنیادین استعمار، واداشتن جوامع بومی به پذیرش الگوهای رفتاری و اقدامات مغایر با اراده آزادشان بود؛ فرآیندی که نهتنها به سلطه سیاسی و اقتصادی منجر شد، بلکه هویت فرهنگی و اجتماعی این جوامع را عمیقا دگرگون کرد.[1] استعمار کامرون توسط آلمان، که از سال 1884م آغاز شد، نمونهای مهم از این رویکرد است که اثرات ماندگاری بر ساختارهای زبانی، قومی و جغرافیایی این منطقه برجای گذاشت. کامرون، تنها کشور آفریقایی که زیر سلطه سه قدرت استعماری اروپا (آلمان، انگلستان و فرانسه) قرار گرفت، تجربهای منحصربهفرد در تاریخ استعمار دارد. دوره استعمار آلمان (1884-1916م)، در بستر رقابت گسترده قدرتهای اروپایی برای تسلط بر آفریقا شکل گرفت که در کنفرانس برلین (1884-1885م) به اوج خود رسید. موقعیت استراتژیک کامرون در خلیج گینه، منابع طبیعی غنی و پتانسیل کشاورزی آن، این منطقه را به هدفی کلیدی برای امپراتوری آلمان تبدیل کرد.
حضور اولیه آلمان در کامرون
پیش از استعمار رسمی، شرکتهای تجاری آلمانی مانند «سی ورمان»، «یانتسن و تورملن» و «ولبر و بروم» از دهه 1860م در مناطق ساحلی کامرون فعال بودند و پایگاههای تجاری برای مبادله کالا با جوامع محلی ایجاد کرده بودند.[2] این شرکتها در سال 1874م، با هدایت یوهانس تورمالن و ویلهلم یانتسن، فعالیتهای خود را به دلتای رودخانه کامرون گسترش دادند و شبکهای از تعاملات تجاری با بازرگانان بومی شکل دادند. این حضور تجاری، که ابتدا به مبادلات محدود با واسطههای آفریقایی وابسته بود، بهتدریج به انگیزهای برای نفوذ مستقیمتر تبدیل شد؛ زیرا دور زدن انحصار بازرگانان محلی وعده سودهای کلانتری را میداد.
این فعالیتهای تجاری صرفا فرصتطلبانه نبودند، بلکه پیشدرآمدی برای استعمار رسمی بودند. شرکتهای آلمانی، با درک ظرفیت اقتصادی مناطق داخلی، فعالانه از دولت آلمان درخواست حمایت رسمی داشتند تا فعالیتهای خود را تثبیت کنند و گسترش دهند. این روند، پیوند عمیق میان منافع اقتصادی خصوصی و سیاستهای امپریالیستی دولتی را نشان میدهد. در واقع، نفوذ تجاری به ضرورتی سیاسی تبدیل شد که نهتنها به تضمین سودآوری انجامید، بلکه زمینه را برای الحاق رسمی و کنترل سیاسی فراهم کرد. این الگو، که در بسیاری از مناطق استعماری دیگر نیز مشاهده میشود، بیانگر آن است که اقتصاد و سیاست در پروژه استعماری بهصورت همافزا عمل میکردند.
دلایل استعمار کامرون توسط آلمان
ورود آلمان به عرصه استعمار آفریقا، بهویژه در کامرون، نتیجه ترکیبی از تحولات ژئوپلیتیکی، اقتصادی و اجتماعی اواخر قرن نوزدهم بود. آلمان ــ پس از اتحاد سرزمینهای آلمانی به رهبری بیسمارک (در سال 1871م) ــ به یک غول صنعتی و نظامی تبدیل شد، اما نسبت به انگلستان و فرانسه، با تأخیر به رقابتهای استعماری ورود کرد. این تأخیر، فشار مضاعفی برای کسب قلمروهای استعماری ایجاد کرد تا آلمان بتواند جایگاه خود را در میان قدرتهای بزرگ تثبیت کند.
یکی از انگیزههای بسیار مهم استعمار، پرستیژ ملی و رقابت ژئوپلیتیکی بود. در اواخر قرن نوزدهم، داشتن مستعمرات نمادی از اقتدار ملی و برتری جهانی شده بود. اگرچه بیسمارک ابتدا نسبت به استعمار محتاط بود، بعد از کنفرانس برلین (1884-1885م)، اوضاع تغییر کرد. استعمار به امری رایج و مقبول تبدیل شد؛ چرا که قدرتهای اروپایی تقسیم آفریقا را بهطور جدی آغاز کرده بودند و گروههای فشاری پرشور در سراسر اروپا پدید آمدند که به دلایل اقتصادی و همچنین برای نمایش عظمت ملی، خواهان کسب مستعمرات توسط کشورهای اروپایی بودند.[3] در چنین فضایی بود که آلمان به سوی اتخاذ سیاست استعماری فعالتر سوق داده شد. کنفرانس برلین، که به ابتکار بیسمارک برگزار شد، قواعد تقسیم آفریقا را میان قدرتهای اروپایی تدوین کرد و کامرون بهعنوان منطقه تحتالحمایه آلمان به رسمیت شناخته شد. این تصمیم، نهتنها پاسخی به رقابتهای ژئوپلیتیکی بود، بلکه بازتابی از نیاز آلمان به نمایش قدرت و کسب جایگاه در نظم جهانی بهشمار میآمد.
گزارش بازرسان استعماری فرانسه در سال 1920م نشان میدهد اقتصاد نیز مهمترین عامل در استعمار کامرون بود.[4] توسعهطلبی انگلستان و فرانسه، عامل دیگری بود تا آلمان خطر را پیش از گذشته احساس کند.[5] این عوامل باعث شد نظر آلمان به سوی استعمار مناطق بکر مانند کامرون جلب شود. خاک حاصلخیز کامرون، که برای تولید محصولاتی مانند کائوچو، کاکائو و روغن نخل ایدئال بود، همراه موقعیت استراتژیک آن در خلیج گینه، این منطقه را به منبعی کلیدی برای تأمین مواد خام و بازاری برای محصولات صنعتی آلمان تبدیل کرد.[6] این جذابیت اقتصادی، با نیاز به تأمین مواد اولیه برای صنایع روبهرشد آلمان و ایجاد بازارهای جدید برای صادرات، تقویت شد. به این ترتیب، استعمار کامرون نهتنها بهعنوان پروژهای سیاسی، بلکه بهعنوان ضرورتی اقتصادی برای توسعه صنعتی آلمان در دستور کار قرار گرفت.
معاهده آلمان ـ دوالا و الحاق رسمی
در 12 ژوئیه 1884م، پادشاهان آکوا و بل، نمایندگان مردم دوالا، معاهدهای با بازرگانان آلمانی، ادوارد اشمیت و یوهانس ووس، امضا کردند که حقوق حاکمیت، قانونگذاری و اداره قلمرو دوالا را به شرکتهای آلمانی واگذار کرد.[7] در 17 اوت 1884م، پرچم آلمان در بیمبیا برافراشته شد و این منطقه رسما به استعمار آلمان درآمد. گوستاو ناختیگال، کنسول عمومی آلمان، محور این رویداد بود. او معاهدهای دیگر را در همان سال به امضا رساند که الحاق رسمی کامرون به امپراتوری آلمان را تأیید کرد.[8] این معاهده، معروف به معاهده آلمان ـ دوالا، فصل تازهای در تثبیت حضور استعماری آلمان بود و ظاهری از مشروعیت به فرآیند الحاق بخشید. در ادامه ناختیگال از ابزارهای متنوعی برای تثبیت کنترل آلمان در این منطقه استفاده کرد، از جمله تغییرات فرهنگی، توسعه شهرنشینی و ایجاد پایگاههای نظامی.
یکی از تکنیکهای کلیدی ناختیگال نامگذاری اروپامحور شهرها و محلهها بود که نهتنها نمادی از مدرنیته بود، بلکه بهمنظور القای برتری فرهنگی اروپا و تضعیف هویت بومی بهکار گرفته شد.[9] این اقدامات، بخشی از استراتژی گستردهتر استعماری بود که با هدف جذب بومیان به فرهنگ آلمانی و عقیم گذاشتن هرگونه مقاومت فرهنگی بومیان در آینده انجام میشد.
جنگ جهانی اول و پایان حکومت آلمان
با شروع جنگ جهانی اول در سال 1914م، بسیاری از مردم کامرون که سه دهه ستم و خشونت استعماری آلمان را تحمل کرده بودند، امیدوار بودند با حمایت از نیروهای متفقین (انگلستان، فرانسه و متحدانشان) از سلطه آلمان رهایی یابند.[10] این امیدواری، ریشه در تجربه طولانی بیعدالتیهای استعماری، از جمله بهرهکشی اقتصادی و سرکوب فرهنگی داشت. در سال 1914م، نیروی مشترک انگلیسی ـ فرانسوی با بیش از بیستهزار سرباز آفریقایی، به فرماندهی افسران سفیدپوست، به کامرون حمله کرد. مقاومت نیروهای آلمانی در نهایت در فوریه 1916م فروپاشید و آنها مجبور به تسلیم شدند.[11]
این درگیری در زمینهایی با شرایط دشوار، شامل جنگلهای بارانی متراکم، مناطق کوهستانی و زیرساختهای ضعیف، رخ داد که به تلفات سنگین ناشی از بیماریهای گرمسیری و خستگی منجر شد. نکته شایان توجه این بود که جنگ عمدتا میان سربازان آفریقایی، به فرماندهی افسران اروپایی، درگرفت و این امر نشاندهنده استفاده استعماری از نیروی انسانی بومی برای پیشبرد اهداف قدرتهای خارجی بود.
نیروهای آلمانی، به رهبری فرماندار کارل ایبرمایر و سرهنگ کارل تسیمرمان، بهتدریج در محاصره قرار گرفتند و با عقبنشینیهای تاکتیکی تلاش کردند مقاومت کنند، اما در اوایل سال 1916م، بسیاری از آنها به گینه اسپانیایی ــ منطقهای بیطرف ــ فرار کردند. تصرف یائونده، پایتخت استعماری کامرون، در 1 ژانویه 1916م، ضربه نهایی به حاکمیت آلمان وارد کرد. این لشکرکشی با شکست کامل آلمان و تقسیم کامرون بین فرانسه (چهار پنجم قلمرو) و انگلستان (بخش باقیمانده) تحت قیمومیت جامعه ملل پایان یافت. انگیزههای اصلی متفقین از گسترش جنگ، شامل تضعیف امپراتوری آلمان، تصرف منابع طبیعی ارزشمند، کسب برتری در مذاکرات پساجنگی، انتقام انگلستان از الحاق کامرون در سال 1884م، و تمایل فرانسه برای ابطال معاهده 1911م و گسترش قلمرو استعماری خود بود و همگی اینها باعث شد با آغاز جنگ جهانی اول، متفقین به کامرون، مستعمره آلمان، حمله کنند.
اگرچه مقاومتهای پراکنده بومیان در برابر استعمارگران جدید ادامه یافت، پایان حاکمیت آلمان در کامرون عمدتا نتیجه درگیری خارجی جنگ جهانی اول بود. این لشکرکشی نشان داد که چگونه رقابتهای ژئوپلیتیکی اروپا به درگیریهای نظامی در خاک آفریقا منجر شد و سرنوشت مستعمرات را پویاییهای قدرت جهانی، و نه عاملیت جوامع بومی، تعیین کرد. این فرآیند، نهتنها به تغییر نظام استعماری از آلمان به انگلستان و فرانسه انجامید، بلکه میراث استعماری جدیدی را شکل داد که همچنان بر ساختارهای اجتماعی و سیاسی کامرون تأثیر گذاشت.
نتیجهگیری
استعمار کامرون توسط آلمان، اگرچه دورهای نسبتا کوتاه بود، تأثیری عمیق و پایدار بر این سرزمین گذاشت. انگیزههای این استعمار، که ترکیبی از پرستیژ ملی، رقابت ژئوپلیتیکی و منافع اقتصادی بود، کامرون را به بخشی از پروژه امپریالیستی آلمان تبدیل کرد. امضای معاهدات با سران قبایل محلی در سال 1884م، توسط گوستاو ناختگال، و نقش بیسمارک در هدایت کنفرانس برلین، در ساختن چارچوبی حقوقی برای استعمار، در کنار هم، ورود آلمان به کامرون را نهتنها به یک ضرورت سیاسی، بلکه به بخشی از پروژه امپریالیستی این کشور تبدیل کرد، تا در نهایت آلمان هم به مانند سایر کشورهای امپریالیستی در پی تثبیت جایگاه خود در نظم جهانی باشد. پیامدهای این دوره، از ساختارهای سیاسی متمرکز و تفکیک نژادی گرفته تا اقتصاد استخراجی و تغییرات قومی و جغرافیایی، نهتنها بافت اجتماعی و اقتصادی کامرون را دگرگون کرد، بلکه زمینهساز چالشهای بعدی در قرن بیستم و بیستویکم شد.
کد مطلب: 26108