پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ نفت، همچون خونی که در رگهای تمدن مدرن جاریست، در قرن بیستم یکی از عوامل کلیدی شکلدهنده به سیاستهای داخلی و خارجی کشورها شد. در این میان، ایران به دلیل برخورداری از ذخایر عظیم نفتی و موقعیت ژئوپلیتیکی استثناییاش در منطقه خاورمیانه، از همان آغاز کشف نفت در سال ۱۹۰۸م در کانون توجه قدرتهای بزرگ، بهویژه انگلستان، قرار گرفت. این منبع ارزشمند، نهتنها به کالایی حیاتی در ساختار اقتصادی انگلستان، بلکه به ابزاری راهبردی در سیاستگذاریهای کلان این کشور ارتقا یافت؛ ابزاری که پژواک تأثیرات آن را میتوان تا واپسین روزهای جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵م بهروشنی ردیابی کرد. اهمیت نفت ایران برای انگلستان را میتوان از دو منظر اصلی بررسی کرد: نخست، تأثیر آن در تقویت بنیانهای اقتصادی و سیاسی داخلی انگلستان و دوم، سهم آن در پیشبرد اهداف سیاست خارجی و حفظ برتری ژئوپلیتیکی این کشور در برابر رقبای جهانی.
گذار قدرت از راههای تجاری به منابع انرژی
از زمان کشف نفت در ایران، این ماده نهتنها منبعی برای انرژی، بلکه نماد و ابزاری برای اعمال قدرت در رقابتهای امپراتوریها بوده است. نقطه آغاز اهمیت نفت ایران برای انگلستان به سال ۱۹۰۸م بازمیگردد. در این زمان این منبع ارزشمند در محور کشمکشهای جهانی میان انگلستان و روسیه قرار گرفت. در این دوره، رقابت میان این دو قدرت نه فقط در بعد اقتصادی، بلکه بیش از همه در چهارچوب اهمیت استراتژیک ایران در نقشه جهانی قدرت جلوهگر شد. ایران، هم دروازهای به سوی هندوستان بهشمار میآمد و هم منطقهای بود که روسها آن را حلقه واسط میان حوزه قفقاز و آسیای مرکزی با خلیج فارس تلقی میکردند. در مجموع در آن زمان منعقد شدن قرارداد دارسی بیشتر ترس انگلیسیها از دستیابی روسها به هندوستان بود.[1] به همین دلیل با طرح انگلیسیها، افغانستان به صورت دولت حایل جدید میان روسیه و هند درآمد.[2] در طرف دیگر دولتمردان انگلیس از تصرف استانبول توسط روسها و دستیابی آنها به دریای مدیترانه و استقرار نیروهای دریای آنها در آن منطقه در هراس بودند.[3]
درحالیکه دولت انگلستان در نخستین مراحل، از امتیاز نفتی اعطاشده به سرمایهداران خصوصی حمایت مستقیم و رسمی به عمل نمیآورد، شرکتهای نفتی بهصراحت خواهان حمایت دیپلماتیک از فعالیتهای خود در مناطقی بودند که نفت در آنجا یا کشف شده بود یا مانند خاورمیانه و سرزمینهای زیر سلطه استعماری انگلستان احتمال وجود نفت در آن بسیار بود. برای این شرکتها حمایت دیپلماتیک اهمیت بسیار بالایی داشت. ویلیام دارسی، از سال ۱۹۰۱م به طور پیوسته از دولت انگلستان تقاضای حمایت دیپلماتیک و حفاظت نظامی برای حفاریهای خود در ایران را داشت،[4] اما انگلستان آن را در اولویت برنامههای خود قرار نمیداد تا آنکه متوجه شد روسیه از پیمانهای خصوصی بازرگانان و تجار روسی با دولت ایران حمایت کرد. در پی این اقدام دولت روسیه، دولت انگلستان هم موضع خود را تغییر داد و با حمایت از قراردادهای خصوصی یکی از بازیگران اصلی در مسئله نفت ایران شد. از این پس رقابت میان این دو قدرت، که تا پیش از آن بیشتر در قالب نفوذ در دربار قاجار و کنترل راههای تجاری بود، در قلمرو منابع طبیعی و انرژی نمود یافت. انگلستان دریافت که در عصر نوین صنعتی، تسلط بر منابع انرژی میتواند بهمراتب مهمتر از کنترل بر راهها و گذرگاهها باشد؛ چرا که حفظ امپراتوری و هژمونی انگلستان در گرو کنترل منابع انرژی است؛ ازاینرو، نفت ایران اهمیتی حیاتی در سیاست انگلستان یافت؛ بهطوریکه منافع امپراتوری با تضمین استخراج، تولید و حمل این ماده پیوند خورد.
در 1904م درست زمانی که سرجان فیشر به فرماندهی نیروی دریایی رسید، رقابت میان روسیه و انگلستان تشدید شد؛ چرا که وی کوشید سوخت نیروی دریایی را از زغالسنگ به نفت تغییر دهد. لازمه اجرای چنین سیاسی، بهدست آوردن منابع نفتی لازم بود.[5] یکی از منابعی که میتوانست این نیاز را تأمین کند نفت ایران بود. در چنین فضای رقابتی، شاهان و دولتمردان قاجار، که از نفوذ فزاینده دو قدرت استعماری انگلستان و روسیه در خاک ایران نگران شده بودند، در پی بهرهگیری از قدرتی سوم در مناسبات سیاست خارجی ایران برای اتحاد و مقابله با تهدیدات این دو کشور برآمدند.[6] با اینحال، اهمیت راهبردی و کنترل نفت ایران برای انگلستان چنان بااهمیت بود که تلاشهای قاجارها برای بهرهگیری از نیروی سوم، درعمل تحت تأثیر نقشهها و اقدامات انگلیسیها قرار میگرفت.
تصمیمی که انگلستان را در صدر نگه داشت
اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم با رشد سرمایهداری صنعتی و افزایش مبادلات تجاری، صنایع کشتیرانی و کشتیسازی انگلستان در مقایسه با دیگر قدرتهای بزرگ و همچنین نسبت به سایر بخشهای اصلی اقتصاد انگلستان پویایی و دوام بیشتری پیدا کرد؛ چرا که انگلستان در این سالها موفق شده بود به منابع گسترده و البته ارزان زغال سنگ دست پیدا کند، تا جایی که بخش بزرگی از صادرات این کشور به فرانسه زغال سنگ بود.[7] همین مسئله سلطه هژمونیک اقتصادی انگلستان را که سالها بود به واسطه سلطه بر سوخت شکل گرفته بود، توانست تداوم بخشد؛ ازاینرو کشتیرانی و کشتیسازی انگلستان تا مدتها در قرن بیستم سلطه داشت. دقیقا در دورهای پیش از جنگ جهانی اول، یکسوم ناوگان تجاری جهان متعلق به انگلستان بود، ناوگان دریاییاش، نزدیک به نیمی از بار تجارت جهانی را بر دوش داشت و کارگاههای کشتیسازی انگلستان حدود دوسوم کشتیهای تازهساختهشده جهان را عرضه میکردند.[8]
اگرچه زغالسنگ از نظر ارزش، در فهرست اقلام صادراتی اصلی انگلستان در سال ۱۹۱۳م در رتبهای پایینتر از منسوجات، تولیدات آهن و فولاد، و ماشینآلات قرار داشت، بااینحال، ستون فقرات برتری دریایی انگلستان و کلید تجارت و حملونقل دریایی آن بهشمار میآمد. در همین زمان کشف فرآوردههای نفتی نیز عاملی مهم در کاهش تقاضای زغالسنگ انگلستان در کشورهای صنعتی اروپا در دوران میان دو جنگ جهانی و ماقبل آن بود.[9]
کشف نفت در جهان تأثیرات چندوجهی بر سیاست اقتصادی انگلستان برجای گذاشت. این کشور خیلی زود متوجه شد که حفظ هژمونی اقتصادیاش در دریاها منوط به سیطره بر این انرژی نوظهور است. در واقع دوراندیشی فیشر و دوستانش در استفاده از سوخت جدید راهگشای آینده انگلستان شد. او اصرار داشت که نیروی نفت به انگلیس اجازه خواهد داد که مزایای راهبردی قاطعی را در کنترل آتی دریاها حفظ کنند.[10] ستون فقرات اقتصادی امپراتوری که بسیار وابسته به زغالسنگ بود با محدودیتهایی همراه بود. با ظهور نفت، انگلستان فرصتی بینظیر برای حفظ برتری خود در دریا یافت؛ چرا که استفاده از نفت نسبت به زغالسنگ مزایای متعددی برای تداوم برتری صنعت کشتیرانیاش داشت.
نفت بهعنوان منبعی متراکمتر و کارآمدتر از زغالسنگ، امکان تولید انرژی بیشتری را در حجم کمتر فراهم میکرد. این ویژگی به کشتیها اجازه میداد مسافتهای طولانیتری را با سوختگیری کمتر بپیمایند و این مسئله برای حفظ شبکه گسترده تجارت جهانی انگلستان حیاتی بود. علاوه بر این، سوخت نفتی سرعت بیشتری به کشتیها میداد و از زمان حملونقل کالاها میکاست و همین ویژگی در رقابت اقتصادی با دیگر قدرتهای جهانی، نظیر آمریکا و آلمان، اهمیت بهسزایی داشت؛ ازاینرو توجه انگلستان برای تأمین نفت مورد نیاز خود، بهسرعت به مناطق نفتخیز، بهویژه در خاورمیانه جلب شد.
در این وضعیت با کشف نفت در ایران اهمیت این سرزمین و تسلط بر آن برای انگلستان بیش از گذشته شد. این نکته را نیز باید در نظر گرفت که در این زمان هنوز در بسیاری از کشورهای عربی که زیر نظر امپراتوری عثمانی قرار داشتند، میدانهای نفتی کشف نشده بود و این موضوع اهمیت نفت ایران را دو چندان میکرد. بدین سبب تغییر استراتژیک در استفاده از سوخت، عامل کلیدی در حفظ قدرت اقتصادی انگلستان بود. در وضعی که سایر کشورها هنوز به زغال سنگ وابسته بودند، انگلستان با بهرهگیری از نفت، نهتنها صنعت کشتیرانی خود را کارآمدتر کرد، بلکه توانست شبکه تجاری خود را گسترش دهد و نفوذش را در بازارهای جهانی حفظ کند. این سیاست، در کنار کنترل منابع نفتی، به انگلستان امکان داد تا در برابر چالشهای اقتصادی و سیاسی قرن بیستم، از جمله دو جنگ جهانی، مقاومت کند. در نهایت، این تحول استراتژیک نشان داد که چگونه یک تصمیم هوشمندانه در حوزه انرژی میتواند سرنوشت یک امپراتوری را رقم بزند و انگلستان را در رتبه قدرتی پیشرو در اقتصاد جهانی نگه دارد.

چند تن از کارگران هنگام استخراج نفت
شماره آرشیو: 8186-۴ع
از آبادان تا جبهههای جنگ جهانی
در عرصه اقتصادی و سیاست خارجی، نفت ایران به انگلستان این امکان را داد تا موقعیت خود را در میان قدرتهای جهانی تثبیت کند و در برابر رقبای اصلیاش، یعنی آلمان و روسیه، دست برتر را داشته باشد. در دوران جنگ جهانی اول، که از ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸م ادامه یافت، نفت ایران منبعی حیاتی برای تأمین سوخت ناوگان دریایی انگلستان و پشتیبانی از عملیات نظامی متفقین بهشمار میآمد. این منبع انرژی به انگلستان کمک کرد تا با موفقیت در برابر تهدیدات آلمان بایستد و از مسیرهای دریایی کلیدی، بهویژه در مدیترانه و خاورمیانه، محافظت کند.
با آغاز جنگ جهانی دوم اهمیت نفت بار دیگر نمایان شد. تجربه انگلیسیها در تسلط بر منابع نفتی در جنگ جهانی اول و سهم نفت در پیروزیهای آنها در میدان نبرد باعث شد در جنگ جهانی دوم انگلیسیها به منابع نفتی ایران توجه ویژهای داشته باشتند. در این برهه به صورت سنتی روسها و انگلیسیها در مناسبات سیاسی ایران حضور داشتند. تنها آمریکاییها توانسته بودند در برخی ادارات نفوذ کنند. بههرحال علایق این هر سه کشور با اینکه بعضا جهات استراتژیک داشت، متوجه نفت ایران بود.[11]
نفت چون سوخت اصلی ماشین جنگی متفقین بهشمار میآمد، اهمیت تعیینکنندهای یافته بود؛ ازاینرو در جنگ، انگلیسیها میخواستند امتیازات نفتی ویژه خود را با وجود افزایش احساسات ملی ایرانیان همچنان دور از رقابت نگه دارند.[12] براساس همین هدف، شرکت نفت ایران ـ انگلیس به گسترش تأسیسات نفتی در مناطق زیر نفوذ خود اقدام کرد؛ برای مثال با گسترش پالایشگاه عظیم آبادان، که یکی از تأسیسات نفتی بزرگ جهان در آن زمان بود، این پالایشگاه به منبعی حیاتی برای تأمین سوخت هواپیماها، تانکها و کشتیهای جنگی انگلستان و متحدانش تبدیل شد. این وابستگی بهویژه در جبهههای شمال آفریقا و خاورمیانه، که صحنه نبردهای سنگین با نیروهای محور بود، اهمیت بیشتری یافت.
وقتی منافع غرب خط قرمز میشود
در تکمیل بررسی اهمیت نفت ایران در سیاست انگلستان باید گفت حتی پس از پایان یافتن جنگ جهانی دوم اعتبار نفت ایران برای انگلستان کاهش نیافت؛ زیرا علاوه بر آنکه شرکت نفت ایران ـ انگلیس بزرگترین سرمایهگذاری انگلستان در ماورای بحار بهشمار میآمد، در روزهای پس از جنگ جهانی دوم، دولت کارگری انگلستان با مشکلات عدیده اقتصادی مواجه بود[13] و اگر درآمدهای نفت ایران از دست میرفت ممکن نبود بتوان اثرات آن را در بازسازی انگلستان بعد از جنگ حساب کرد.[14] در چنین اوضاعی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مرحلهای سرنوشتساز در جدال برای کنترل و حفظ این منبع استراتژیک برای دولتهای مرکزی جهان سرمایهداری بود. شرکت نفت ایران ـ انگلیس بر منابع ایران، از اوایل قرن بیستم،[15] سود هنگفتی را به انگلستان سرازیر میکرد. این سود و درواقع منافع ژئواکونومیک و ژئوپلیتیک انگلستان در دهه ۱۳۲۰ با موج ملیگرایی ایرانی در معرض تهدید قرار گرفت. قانون ملی شدن صنعت نفت در سال ۱۳۳۰، تلاشی برای بازتعریف حاکمیت ملی بر منابع طبیعی بود که ریشه در نارضایتی تاریخی از الگوی استعماری بهرهبرداری داشت. این اقدام، که با اجماع گسترده مردم ایران همراه شد، واکنش هماهنگ کشورهای غربی و تحریم جهانی نفت ایران، انسداد مالی و فشارهای دیپلماتیک را در پی داشت.

شماره آرشیو: 66-162-الف
کودتای ۲۸ مرداد، با مهندسی سازمان سیا و حمایت لجستیکی و مالی انگلستان، سرنگونی دولت مصدق را رقم زد و الگوی نفوذ خارجی بر نفت ایران را احیا کرد. تأسیس کنسرسیوم بینالمللی نفت در سال ۱۳۳۳، شرکتهای غربی را جایگزین کرد تا تداوم بهرهبرداری از منابع ایران را تضمین کند. این کودتا، فراتر از یک مداخله سیاسی، تلاشی برای تحکیم نظم جهانی مبتنی بر دسترسی نامحدود قدرتهای هژمونیک به انرژی بود.
نتیجهگیری
اهمیت نفت ایران همیشه فراتر از یک کالای اقتصادی برای قدرتهای بزرگ بوده است. این امر نشاندهنده پیوند عمیق میان منابع طبیعی و مناسبات قدرت در جهان مدرن است. از زمان کشف نفت در ایران در سال ۱۹۰۸م تا پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵م، این منبع ارزشمند اهمیت کمنظیری در سیاست خارجی و حفظ امپراتوری اقتصادی انگلستان یافت. در نهایت، رخدادیهای نفت و کودتا در ایران، نمونهای آشکار از چگونگی تأثیرگذاری یک منبع طبیعی بر سرنوشت ملتها و نظام بینالمللی است.
پینوشتها:
[1]. محمد حسننیا،
تاریخ نفت ایران 1901-1914، تهران، مرکز انتشارات امیرکبیر، 1394، ص 55.
[2]. جان فوران،
مقاومت شکننده؛ تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی، ترجمه احمد تدین، تهران، انتشارت رسا، چ هفتم، 1377، ص 174.
[3]. محمد حسننیا، همان، ص 55.
[4]. Jones GG, “The British government and the oil companies 1912–1924: the search for an oil policy”,
The Historical Journal. 1977 Sep;20(3), p 648.
[5]. الول ساتن،
نفت ایران، ترجمه رضا رئیسی طوسی، تهران، انتشارات صابرین، 1372، صص 23-24.
[6]. سعود جهانگیری و محمد خالقینژاد، «نقش سیاست موازنه و نیروی سوم در تاریخ ایران»، مجله
تاریخ، ش 56 (خرداد 1399)، ص 259.
[7]. Fletcher ME, “From coal to oil in British shipping”,
The Journal of Transport History, 1975 Feb(1), p 3.
[10]. ویلیام اف انگدال،
صدسال جنگ سیاستهای نفتی انگلیس ـ آمریکا و نظم نوین جهانی، ترجمه ابراهیم شایان، تهران، انتشارات رود، 1397، ص 39.
[11]. نیکی کدی،
ریشههای انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، نشر قلم، 1396، ص 154.
[13]. برایان لپینک،
سقوط امپراتوری بریتانیا و دولت مصدق، ترجمه محمود عنایت، تهران، نشر کتاب سرا، 1365، ص 32.
[14]. محمد رادمرد و سیدنصرالله حجازی، «بررسی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ براساس نظریه والراشتاین»، مجله
جامعهشناسی تاریخی، ش ۸ (۱۳۹۵)، ص 45.