کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

استعمار چگونه آفریقا را میان خود تقسیم کرد؟

سبک استعماری اروپاییان در آفریقا

13 اسفند 1402 ساعت 9:30

مولف : محمدرضا چیت سازیان

با توسعه کشتی‌رانی، قاره آفریقا به دلیل ذخایر معدنی و نیز زمین‌های قابل کشت، در کانون توجه استعماری اروپا قرار گرفت، اما به دلیل شرایط آب‌وهوایی، سرزمین‌های آفریقایی مکان و محل مناسبی برای زیست و حضور اروپاییان نبود؛ بنابراین آنها به گونه دیگری به استعمار این منطقه دست زدند


 
به گزارش روابط عمومی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ در قرن‌های متمادی قدرت‌های جهانی در پی توسعه متصرفات بودند. در دوران مدرن این موضوع شکل و درون‌مایه خاصی به خود گرفت که با عنوان استعمار از آن یاد می‌شود. در واقع از قرن پانزدهم میلادی، تحولات جدیدی در دنیا رخ داد و قدرت‌های بزرگ به‌تدریج به دنبال کشف مناطق جدید در دنیا برآمدند. این سیاست را ابتدا قدرت‌های اروپایی در پیش گرفتند و به‌تدریج کشورهای سایر قاره‌ها نیز آن را دنبال کردند. این روند ناشی از پیشرفت علوم و فنون در حوزه‌های مختلف علم و تکنولوژی بود که ساخت کشتی‌های غول پیکر و دریانوردی در مسافت‌های طولانی را ممکن می‌ساخت. این گونه بود که استعمار به‌تدریج سرزمین‌های مختلف را کشف کرد و به حوزه متصرفات خود افزود.
 
در این میان، یکی از مناطقی که توجه قدرت‌های استعمارگر را به خود جلب کرد قاره آفریقا بود. این قاره پهناور منابع مختلف و ثروت سرشاری داشت و در عین حال می‌توانست به توسعه و بسط حوزه نفوذ استعمارگران کمک شایانی رساند. بر این اساس بود که کشورهای اروپایی تلاش کردند هر یک مناطقی از قاره آفریقا را در حوزه نفوذ خود تعریف کنند و آنها را به زیر سیطره خود درآورند. به همین دلیل تلاش خواهیم کرد در سطور زیر به این روند و فراز و فرود آن نگاهی هرچند کوتاه بیندازیم و ابعاد و زوایای آن را بررسی کنیم.
 
سرآغاز استعمارگری در آفریقا
همان‌گونه که پیش از این گفته شد، آنچه به عنوان یک موتور محرک در توسعه مناسبات با قاره آفریقا نقش‌آفرینی کرد پیشرفت در حوزه علم و به‌ویژه کشتی‌رانی بود. تا اواسط سده 1400م کشتی‌های اروپایی قدرت و توان پیمودن مسافت به طرف پایین سواحل غرب آفریقا و بازگشت به اروپا را نداشتند و به همین دلیل نفوذ قدرت‌های بزرگ همچون پرتغال و اسپانیا، که استعمارگران آن روز به‌شمار می‌آمدند، چندان مدنظر نبود، اما با پیشرفت در حوزه کشتی‌رانی، پرتغالی‌ها این امکان را یافتند تا به سواحل غربی قاره آفریقا دست پیدا کنند و بدین‌ترتیب سفر به همه جای قاره آفریقا برای آنان ممکن شد. در سال‌های 1497و 1498م، واسکو دو گامای معروف، رهبری یک کشتی تجاری به اطراف دماغه امید نیک و از آنجا به هند را عهده‌دار شد و تلاش کرد قاره سیاه را بیش از پیش درنوردد.[1]
 
این ورود به آفریقا ابتدا بیشتر جنبه اقتصادی داشت و استعمار مسیر اقتصاد را برای توسعه نفوذ خود برگزیده بود. به همین دلیل بود که پرتغالی‌ها ابتدا فقط خواهان تجارت طلای گامبیا، ساحل طلائی (غنای کنونی) و امپراتوری کارنگا بودند. در واقع قاره آفریقا دارای 30 درصد از ذخایر معدنی، 40 درصد طلای جهان، 90 درصد از کروم و پلاتین، 8 درصد از گاز طبیعی و 12 درصد منابع نفتی و در نهایت 65 درصد از زمین‌های قابل کشت در جهان بود. در عین حال، آنها ابزار مذهب را نیز نادیده نگرفتند و سعی خود را بر این نهادند تا حاکمان و رهبران سیاسی پادشاهی‌های کنگو و بنین در جنوب نیجریه و جولوف در سنگال را به آیین مسیحیت دعوت کنند.[2]
 
با همه این تلاش‌ها آنان به‌تدریج به این نتیجه رسیدند که آفریقای گرمسیری مکان و محل مناسبی برای زیست و حضور آنان نیست و مردم اروپا نمی‌توانند برای طولانی‌مدت در این قاره حضور داشته باشند. در واقع بیشتر مردم اروپا که به قاره آفریقا سفر کرده و به مدت یک سال در آنجا سکنی گزیده بودند به بیماری‌هایی همچون مالاریا و تب زرد مبتلا شدند. در این میان، برخی حتی جان خود را از دست دادند و به همین دلیل حضور فیزیکی برای آنها در قاره سیاه خطرناک شد. افزون بر این، آنان یک قدرت غیرغربی را در مجاورت خود می‌دیدند که بر بخش بزرگی از شمال آفریقا سلطه داشت و نفوذش بر آن گسترده شده بود. در واقع امپراتوری عثمانی بر بخش عظیمی از شمال آفریقا از مصر تا الجزایر کنونی کنترل داشت و آن را حوزه نفوذ خود تعریف می‌کرد.[3]  
 
بر این اساس، آنها فقط تجارت با قاره آفریقا را در کانون فعالیت‌های خود قرار دادند. تجارت برده و طلا در آن دوره بسیار سودآور بود؛ به‌ویژه که بردگان آفریقایی توان یدی بسیار بالایی داشتند و قیمت آنان نیز بسیار مناسب بود. بدین‌ترتیب، پرتغالی‌ها از اواسط 1400م به تجارت برده روی آوردند و به خرید و فروش آن در اروپا مبادرت ورزیدند. این روند با کشف قاره آمریکا شدت پیدا کرد و تجارت برده در قاره آفریقا بسیار رونق گرفت. دلیل آن هم بسیار روشن بود: نیروهای کار که از سایر نقاط جهان به آمریکا می‌آمدند توان کار چندان بالایی نداشتند و به‌ویژه در مناطق گرمسیری تاب نمی‌آوردند و بسیاری جان خود را از دست می‌دادند یا ازکارافتاده می‌شدند؛ به همین دلیل اروپایی‌ها به این نتیجه رسیدند که بهترین نیروهای کار با مصونیت بالا در مقابل بیماری‌ها، بردگان سیاه قاره آفریقا هستند. این تجارت به پرتغال محدود نماند و سایر قدرت‌های اروپایی به آن ورود کردند. ابتدا اسپانیا بود که در این راه قدم برداشت و پس از آن در حوالی سال‌های 1600م انگلستان، فرانسه و هلند نیز وارد این عرصه شدند.[4]
 
در فاصله بین سال‌های 1500 تا 1800م، کشورهای اروپایی بیش از 10 میلیون برده از سواحل غربی قاره آفریقا بین سنگال و آنگولا وارد قاره آمریکا کردند که فقط 500 هزار نفر از آنها به آمریکا و کانادا وارد و در آنجا مشغول به کار شدند. نکته جالب اینجاست که تجارت برده آن‌قدر پرسود بود که حتی برخی از حاکمان کشورهای آفریقایی تحریک شدند که زندانی‌های خود را درعوض کالاهایی همچون البسه، اسلحه و آهن به اروپایی‌ها بفروشند. آنها به جای آموختن تولید کالاهای یادشده، مبادله شهروندان خود با این کالاها را آسان‌تر می‌پنداشتند و این شیوه تجارت را پیشه کرده بودند. در نتیجه یکی از علل پیشرفت نکردن آفریقا و عقب ماندن مردم آن از اروپا، به‌رغم داشتن مراودات کم شاید همین تجارت آسان برده و راحت به‌دست آوردن کالاهای مورد نیازشان بوده باشد.[5]
 
استعمارگری اروپاییان در آفریقا
 
حضور نظامی در آفریقا
در این میان، نفوذ امپراتوری عثمانی در آفریقا به‌تدریج رو به کاهش گذاشت و از اواسط قرن هفدهم میلادی اروپایی‌ها علاوه بر حضور اقتصادی، به لحاظ نظامی نیز حضورشان پررنگ‌تر شد؛ برای مثال، هلندی‌ها در سال 1652م کیپ تاون، مرکز تجاری جنوب آفریقا، را تشکیل دادند و به این شکل جمعیت سفیدپوستان در قاره سیاه رو به افزایش گذاشت. البته تا قرن نوزدهم میلادی این حضور چندان پررنگ نبود و سراسر قاره آفریقا را دربرنمی‌گرفت و در واقع به موارد معدودی محدود مانده بود.[6]
 
بااین‌حال، در اواخر قرن نوزدهم و در سال‌های منتهی به 1880م، رقابت میان کشورهای اروپایی در آفریقا به‌شدت افزایش پیدا کرد و هر کدام تلاش کردند بخش‌هایی از خاک آفریقا را به تصرف خود درآورند. این کشورها هر یک تلاش کردند بهترین نقاط قاره سیاه به‌ویژه مناطقی را که به ساحل و دریا راه داشت تصرف کنند. این روند ادامه پیدا کرد تا اینکه در سال 1914م و دقیقا قبل از جنگ جهانی اول، کشورهای اروپایی تقریبا تمام قاره را میان خود تقسیم کردند و فقط دو منطقه اتیوپی و لیبریا به عنوان کشورهای مستقل باقی ماندند. در حقیقت الزامات جنگ جهانی اول و گسترش آن به سراسر جهان، کشورهای اروپایی را بر آن داشت تا از قاره آفریقا به عنوان یک حوزه نفوذ و حتی درگیری استفاده کنند. بلژیک، فرانسه، آلمان، انگلستان، ایتالیا و اسپانیا هر کدام بخش‌هایی از خاک این قاره را حوزه نفوذ اعلام کردند.[7]
 
هنگامی که این تقسیم حوزه نفوذ در اروپا به رسمیت شناخته شد قدرت‌های استعمارگر اروپایی شروع کردند به تشکیل حکومت‌های مورد نظر خود در آفریقا. در این میان برخی از حاکمان بومی و محلی کشورهای آفریقایی به دلیل برتری تسلیحات اروپایی، بدون درگیری حاکمیت را به آنها واگذار کردند. با وجود این، برخی از حکام محلی سلطه کشورهای اروپایی را نپذیرفتند و با آنان درگیر شدند. نکته جالب ماجرا آنجاست که این مقاومت محلی را کشورهای اروپایی شورش و یاغیگری خواندند. در مجموع دوران فتوحات اروپایی‌ها در آفریقا از 1880 تا 1930م ادامه پیدا کرد و از اواسط 1920م آنها تقریبا کنترل بخش اعظم آفریقا را به‌دست گرفته بودند.[8] 
 
امروزه کشورهای آفریقایی و مردم آن، از این دوران به عنوان دورانی سیاه و تاریک یاد می‌کنند که باید از آن درس گرفت؛ دورانی که با حقارت همراه بود. هرچند گفته می‎‌شود در این دوران به دلیل احداث راه آهن و جاده در برخی مناطق توسعه اقتصادی شروع شد و ارتباطات از حالت ساده و سنتی آن به شکل مدرن گسترش پیدا کرد، اما این توسعه منطبق بر منافع استعمارگران بود و در واقع آنها با این اقدامات بستر را برای رسیدن به اهداف خود آماده کردند. البته استعمارگران با یکدیگر تفاوت‌هایی نیز داشتند از جمله اینکه در جنوب آفریقا سفیدپوستان بهترین زمین‌ها را تصاحب کردند و یک جامعه صنعتی که از کل قاره آفریقا مستثنا بود، به‌وجود آوردند. بااین‌حال، برای مردم بومی کاری نکردند و فعالیت‌های آنها در این منطقه به منظور ایجاد اشتغال و بهبود وضعیت اقتصادی ساکنان آن نبود. از طرف دیگر در مناطقی که هوا گرم‌تر بود کشورهای اروپایی با انتخاب سیاسیون آفریقایی دست‌نشانده خود بر مردم محلی حکومت کردند.[9]
 
این روند ادامه پیدا کرد تا اینکه بعد از جنگ جهانی دوم، کشورهای آفریقایی به‌تدریج روند استعمارزدایی را آغاز و به مرور به استقلال دست پیدا کردند.  
 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1] - Paul Kennedy, The Rise and the Fall of Great Powers, Random House, 1988, p.7
[2]. «میراث استعمار برای افریقا»، قابل دسترسی در:
 https://www.mehrnews.com/news/5858442
[3] . مسعود بلغانی، مروری بر افریقا، تهران، انتشارات بنیاد بعثت، 1374، صص 128-130.
[4] . همان، صص 129-137.
[5] . همان‌جا.
[6] . احمد نقیب‌زاده، تاریخ دیپلماسی و روابط بین‌الملل، تهران، نشر قومس، 1388، ص 120.
[7] . «میراث استعمار برای افریقا»، همان.
[8] . مسعود بلغانی ، همان، صص 130-139.
[9] . همان‌جا.


کد مطلب: 25243

آدرس مطلب :
https://www.iichs.ir/fa/article/25243/سبک-استعماری-اروپاییان-آفریقا

تاریخ معاصر
  https://www.iichs.ir