کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

روابط بهائیان و اسرائیل در دوره پهلوی؛

جاسوسانی در لباس مذهبی

8 تير 1402 ساعت 11:00

مولف : محمدرضا چیت سازیان

اسرائیل از جمله کشورهایی بود که این مذهب را به رسمیت شناخت و تمام تلاش خود را به کار بست تا از وجود و حضور آنها حداکثر استفاده را بکند. این حضور و نفوذ دارای ابعاد مختلفی بود و عرصه‌های مختلف اطلاعاتی، سیاسی و اقتصادی را شامل می‌شد



پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ یکی از مسائلی که در مورد قدرت و سیاست در هر کشوری قابل طرح است نقش گروه‌های صاحب نفوذ و یا اقلیتی‌های قومی و مذهبی است. در واقع در برخی از کشورها سیاست‌گذاری در عرصه‌های مختلف چهره تمام‌نمایی از گروه‌های مختلف سیاسی و اجتماعی است که در پیوند با یکدیگر رویکرد کشور را چه در عرصه داخلی و چه در عرصه بین‌المللی شکل می‌دهند. بااین‌حال، برخی گروه‌ها و اقلیت‌های دینی و قومی تلاش می‌کنند با برقراری ارتباط با کشورهای دیگر نقش و نفوذ سیاسی خود را در کشور محل زندگی دو چندان کنند و در عین حال از امتیازات سیاسی و اقتصادی بیشتری بهره‌‌مند شوند. این گروه‌ها همچنین از طریق ایجاد پیوند با کشور دیگر به عنوان ستون پنجم برای آن کشور عمل می‌کنند و برای تحقق اهداف و منافع آن کشور می‌کوشند. در واقع به نوعی می‌توان گفت یک رابطه دو سویه میان طرفین برقرار است.
 
یکی از اقلیت‌های دینی در ایران که در دوران تاریخ معاصر از چنین جایگاهی برخوردار بوده فرقه بهائیت است. این فرقه، که در دوران قاجار در ایران شکل گرفت، بعدها به واسطه جایگاه آن در اسرائیل و روابط حسنه ایران و اسرائیل نفوذ چشمگیری در سپهر سیاسی ایران پیدا کرد. بر این اساس، در سطور زیر تلاش خواهد شد روابط این فرقه با کشور اسرائیل و انگیزه‌ها و اهداف آن بررسی شود.
  
سرآغاز بهائیت در ایران
چالش بهائیت و رابطه این فرقه با یهودیان از مسائل مهم تاریخ معاصر است که نقطه سرآغاز آن به دوره ناصرالدین‌شاه قاجار باز می‌گردد. پس از آنکه علی‌محمد باب، بنیان‌گذار و رهبر بابیت در ایران، توسط حکومت قاجار یا بهتر است بگوییم امیرکبیر اعدام شد جسدش چند سال بعد به بندر حیفا، که امروز جزء سرزمین‌های اشغالی است، منتقل شد و در آنجا برای او مقبره ساختند. از همین جا بود که پیوند یهودیان و جامعه بهائی (که از جریان بابیت سربرآورد) بنیان گذاشته شد و به‌تدریج و با گذر زمان تداوم یافت و تقویت شد. پس از وی حسینعلی‌میرزا ملقب به بهاءالله رهبری این فرقه را برعهده گرفت. ازآنجاکه در جامعه ایران حساسیت نسبت به این فرقه بسیار زیاد بود، وی به امپراتوری عثمانی و بندر عکا منتقل شد. بعد از مرگ حسینعلی‌میرزا، جسد او نیز در همان‌جا، یعنی شهر عکا که امروز جزء سرزمین‌های اشغالی است، به خاک سپرده و مزارش مکانی شد برای رفت‌وآمد جامعه بهائیان.[1]
 
پیوند میان اسرائیل و جامعه بهائی در دوران رهبر بعدی‌شان، یعنی عباس افندی، نیز تداوم پیدا کرد و آنها برای تأسیس کشور اسرائیل در اوایل سال‌های سده بیستم تلاش بسیاری کردند. شوقی افندی از جمله رهبرانی بود که باور داشت ایران باید به دومین کشوری بدل گردد که در آنجا بهائیان سکنی می‌گزینند و بعد از اسرائیل دومین پایگاه این فرقه در جهان شود. البته ارتباط جامعه بهائی به کشور اسرائیل محدود نبود و آنها با سایر کشورها به‌ویژه انگلستان نیز ارتباط مؤثق و محکمی داشتند و تمام تلاش خود را برای تأمین منافع این کشور در سراسر دنیا به‌کار می‌بستند.[2]
 
گردهمایی افراد مؤثر بهائیت و کلیمیان در حیفا در اسرائیل
گردهمایی افراد مؤثر بهائیت و کلیمیان در حیفا در اسرائیل
شماره آرشیو: 894-۱۱۲ث
 
بهائیان در دوره پهلوی اول
در دوران قاجار بهائیان توان کمتری برای قدرت‌گیری و نقش‌آفرینی سیاسی داشتند و حکومت قاجار گهگاه به سرکوب آنان می‌پرداخت، اما با روی کار آمدن پهلوی وضعیت تغییر کرد. در این دوره بهائیان در ساختار سیاسی کشور رشد کردند و حتی توانستند به مناصب کلیدی نیز دست پیدا کنند. در دوره پهلوی اول افرادی همچون مجید‌ آهی، وزیر راه، عین‌الملک هویدا، سفیر ایران در عربستان، و اسدالله صنیعی، آجودان مخصوص ولیعهد، بهائی بودند؛ همچنین می‌توان به شعاع‌الله علایی اشاره کرد که امور مالی دربار را بر عهده داشت و در جامعه بهائیت نیز از جایگاه خاصی برخوردار بود.[3]  
  
بهائیان در دوره محمدرضا پهلوی
هرچند در دوره پهلوی اول جامعه بهائی توانسته بود در ساختار سیاسی کشور رخنه و نفوذ کند، اما در دوره محمدرضا پهلوی بود که این فرقه توانست بر نفوذ روزافزون خود بیفزاید و مناصب کلیدی را از آن خود کند. این قدرت‌گیری و نفوذ سیاسی به‌ویژه بعد از کودتای 28 مرداد سال 1332ش شدت پیدا کرد؛ زمانی که دیگر شاه قدرت را قبضه کرده بود و رابطه حکومت با اسرائیل و جامعه بهائیت در بالاترین سطوح خود بود. برای نمونه می‌توان به حضور عبدالکریم ایادی، پزشک شاه، در دربار اشاره کرد که از میان بهائیان صاحب نفوذ انتخاب شده بود و نقش کلیدی در انتخاب درجه‌داران ارتش و مقام‌های این نهاد داشت. در واقع با حضور او در دربار بود که بسیاری از هم‌کیشانش در ارتش ترفیع و ارتقای درجه گرفتند و بسیاری از آنها به صدارت، وزارت و وکالت رسیدند.[4]
 
هم‌زمان با این قدرت‌گیری، روابط دولت اشغالگر اسرائیل با جامعه بهائیان نیز در سراسر جهان تقویت شد و توسعه پیدا کرد؛ برای نمونه در سال 1954م بود که رژیم اسرائیل شعبه‌های مختلف محافل و مراکز بهائی را در انگلیس، کانادا و فلسطین اشغالی به رسمیت شناخت و با آنها پیوند دوستی برقرار کرد. همان‌طور که گزارش‌های سازمان اطلاعات و امنیت کشور، یعنی ساواک، تأیید می‌کند، بهائی‌ها در ایران همواره از دولت اشغالگر اسرائیل حمایت کرده و در خدمت منافع آن دولت بوده‌‌اند. اسرائیل از جمله کشورهایی بود که مذهب بهائی را به رسمیت شناخت و تمام تلاش خود را به کار بست تا از وجود و حضور آنها حداکثر استفاده را بکند. این حضور و نفوذ دارای ابعاد مختلفی بود و عرصه‌های مختلف اطلاعاتی، سیاسی و اقتصادی را شامل می‌شد.[5]
 
یوسف سبحانی و تعدادی از بهائیان در سفر به اسرائیل
یوسف سبحانی و تعدادی از بهائیان در سفر به اسرائیل
شماره آرشیو: 119-۱۳۳س
 
در اسناد ساواک، درباره جاسوسی بهائیان برای آمریکا و انگلیس، چنین آورده شده است: حضیره‌القدس یا همان مرکز اداری بهائیان در تهران طی نامه محرمانه به کلیه محفل‌های این فرقه در سراسر ایران اعلام کرده: «هر فرد بهائی که در نیروهای مسلح شاهنشاهی خدمت می‌نمایند را زیر نظر داشته و در اسرع وقت تعداد کلیه افراد نظامی از سرباز تا امرا طی یک یادداشت به حضیره‌‌القدس تهران ارسال، تا به بیت‌العدل و به مراجع لندن و براند اسکات در آمریکا ارسال گردد تا بر اساس آن تصمیمات مقتضی اتخاذ گردد».[6]
 
بهائیت با توجه به تفکر جهان‌وطنی‌اش که زیر لوای استعمار معنا می‌یافت هیچ تعهدی به فرهنگ بومی و هویت دینی مردم ایران نداشت و حتی آن را سد راه پیشرفت خود قلمداد می‌کرد؛ به همین دلیل جنبش‌هایی همچون قیام 15 خرداد برای آن تهدید به‌شمار می‌آمد. در خردادماه سال 1342ش که قیام 15 خرداد به راه افتاد، مرکز جامعه بهائی که در بندر حیفا قرار داشت و باب‌العدل نامیده می‌شد به رژیم پهلوی بابت سرکوب وحشیانه‌اش تبریک گفت و از عملکرد محمدرضا پهلوی حمایت کامل به عمل آورد.[7]
 
در همین حال، در بهمن سال 1343ش بود که امیرعباس هویدا به سمت نخست‌وزیری رسید و هرچند در مورد بهائی بودن او حرف و حدیث بسیار است و شاید نتوان آن را تأیید کرد، اما آنچه بر کسی پوشیده نیست حضور روزافزون بهائیان در پست‌های کلیدی این دوره است. حضور بهائیان در پست‌های کلیدی به قدری زیاد شد که در مقطعی تعداد وزرای بهائی در کابینه هویدا به نه نفر رسید. این افراد به ترتیب عبارت بودند از: اسدالله صنیعی، که وزارت جنگ را برعهده داشت، منصور روحانی، وزیر آب و برق، غلام‌‎عباس آرام، که وزارت امور خارجه را اداره می‌کرد، منوچهر شاهقلی، وزیر علوم و بهداری، هوشنگ نهاوندی، وزیر علوم و رئیس دانشگاه تهران و شیراز، فرخ‌رو پارسا که وزارت کلیدی آموزش و پرورش را مدیریت می‌کرد، پرویز خراسانی، وزیر ورزش، و در نهایت وزارت دادگستری نیز به یک بهائی دیگر به نام محمد معتضد باهری سپرده شده بود. این افراد مراودات پیدا و پنهان بسیاری با رهبران سیاسی در اسرائیل داشتند و حتی گاه به این کشور مسافرت نیز می‌کردند.[8]
 
در مجموع باید گفت که جامعه بهائی در ایران دوره پهلوی کارویژه خاص خود را داشت. در واقع هرچند از آن به عنوان یک اقلیت دینی نام برده می‌شود، اما کارکرد آن فراتر از یک مذهب یا عقیده خاص بود. این فرقه با ایجاد اعوجاج و انحراف در اسلام به پایگاهی برای نفوذ و حضور سایر کشورها بدل شد. یکی از این کشورها رژیم اشغالگر اسرائیل بود که با توجه به منفور بودن در میان اکثریت مردم مسلمان کشورمان، این فرقه توانست به عنوان یک گروه نفوذ برای آن عمل کند و منافع و اهداف این کشور را در ایران جامه عمل بپوشاند. این امر به‌ویژه در دوره حکومت پهلوی مصداق پیدا کرد؛ چراکه نظام سیاسی حاکم در این دوره یک نظام سکولار غیردینی بود و چنین بخش‌هایی از جامعه به راحتی می‌توانست رشد و از بدنه نظام سیاسی به بالاترین سطوح ارتقا پیدا کند.
 
این روند به‌ویژه در دوره پهلوی دوم و سلطنت محمدرضاشاه شدت و حدت بیشتری پیدا کرد و بهائیان به بالاترین درجات و مناصب دست یافتند و در تمام سطوح عالی کشور، از دربار و ارتش تا دفتر نخست‌‌وزیری، حضور پیدا کردند. بااین‌حال انقلاب اسلامی در ایران به این روند پایان بخشید و دست هر دو (رژیم اشغالگر اسرائیل و بهائیان) به نوعی از سپهر سیاسی ایران قطع شد. در واقع با پیروزی انقلاب اسلامی بود که هم اسرائیل دستش از ایران کوتاه شد و هم جامعه بهائی دیگر نتوانست آن نقش خاص خود را که به شکلی ستون پنجم اسرائیل در ایران بود ایفا کند.
 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. Peter Smith, A Concise Encyclopedia of the Bahá'í Faith, Oxford: One world Publications, 2000, P. 71-72.
[2] . شوقی افندی، قرن بدیع، تهران، موسسه ملی مطبوعات امری، 1346، ص 125.   
[3] . مجتبی مجدآبادی، نفوذ بهائیان در حکومت پهلوی به روایت اسناد، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1396، ص 37.
[4] . حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، تهران، انتشارات اطلاعات، ص 202.
[5] . «پیوند برنامه‌ریزی‌شده بهائیت و صهیونیسم»، قابل بازیابی در:
https://www.farsnews.ir/news/13950228001449
 
[6] . جواد منصوری، تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، ج 1، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص 323.
[7] . همان‌جا.
[8] . محمد اختریان، نقش امیرعباس هویدا در تحولات سیاسی اجتماعی ایران، ص 164.


کد مطلب: 24850

آدرس مطلب :
https://www.iichs.ir/fa/article/24850/جاسوسانی-لباس-مذهبی

تاریخ معاصر
  https://www.iichs.ir