کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

مصائب آمد و رفت اولین رئیس‌جمهور اسلامی، در آیینه روایت‌ها و تحلیل‌ها؛

درب یکی از دو توالت هواپیما قفل است!

24 مهر 1401 ساعت 9:37

مولف : احمدرضا صدری

روزهایی که بر ما می‌گذرد مصادف با سالمرگ ابوالحسن بنی‌صدر، اولین رئیس‌جمهوری اسلامی ایران است. به دشواری می‌توان از تجربه منفی او در نظام جمهوری اسلامی درگذشت و از آن سخن نگفت. مقال پی‌آمده درصدد است با اشاره به روایت و تحلیل‌هایی دراین‌باره، ماجرای او را به روایت بنشیند. امید آنکه تاریخ‌پژوهان انقلاب اسلامی و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید


به‌دست گرفتن محوریت نیروهای ضدانقلاب
چالش ابوالحسن بنی‌صدر با نیروهای وفادار به نظام اسلامی و جریانی که خط امام خوانده می‌شد، از آغاز ریاست‌جمهوری وی آغاز گشت. پیش از آن نیز اما، دراین‌باره علائمی وجود داشت که چندان به چشم انقلابیون نیامد! جواد منصوری، مبارز و مورخ انقلاب اسلامی، درباره چگونگی این تقابل اعتقاد دارد:
«بنی‌صدر به دلیل غرب‌‎گرایی، ملی‌گرایی و تفکرات سکولاریستی، از همان روز اول انتخاب به ریاست‌جمهوری، مخالفت خود را با نهادهای انقلاب، اسلامی شدن نظام، شخصیت‌های درجه اول انقلاب و... نشان داد. او حتی در مواقعی، با امام با کنایه صحبت و با ایشان مخالفت می‌کرد. بنی‌صدر محوریت تمام نیروهای ضدانقلاب را به‌دست گرفت و با استفاده از قدرتی که در اختیار داشت، آنها را اطراف خود جمع کرد و یک جریان مهم را در مقابل انقلاب سازمان‌دهی کرد. در 14 اسفند 1359، دیگر رسما برنامه براندازی را آغاز کرد. او به همراه رجوی، این برنامه را با انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی (7 تیر 1360) عملی کردند. بعد از آن هم به دلیل شرایطی که به‌وجود آمده بود، دیگر جایی برای ماندن نداشت. او به نوعی در معرض محاکمه و بازداشت قرار داشت، که نهایتا با همکاری سرویس‌های جاسوسی غربی و نیروهای ضدانقلاب، از ایران فرار کرد. او هنگامی که به پاریس گریخت، از اولین روزهای حضورش در آنجا اصرار به این داشت که القا کند همچنان رئیس‌جمهور قانونی ایران است و روزی برمی‌گردد و قدرت را در اختیار می‌گیرد. معمولا هم در پیام‌های نوروزی‌اش اعلام می‌کرد که من امسال به ایران برمی‌گردم و قدرت را در دست می‌گیرم! اما چهل سال پس از فرارش، در 88سالگی از دنیا رفت و هیچ‌گاه نتوانست به ایران برگردد. زندگی و ظهور و سقوط این آدم، برای همه ما یک درس بزرگ است. عوامل غرب‌گرا در کشورها، همواره مملکت را دچار بن‌بست می‌کنند. خوشبختانه در ایران با رهبری حضرت امام و مقام معظم رهبری، این اتفاق خنثی شد، در غیر این صورت انقلاب اسلامی مانند تعداد زیادی از انقلاب‌ها، با شکست مواجه می‌شد. سر قضیه دزدیدن اسناد وزارت خارجه، ما دو نفر از افراد وابسته به بنی‌صدر را دستگیر کردیم. این افراد آقایان ناطقی و فضلی بودند، که هر یک از آنها به پنج سال حبس محکوم شدند. این افراد اسناد زیادی را دزدیده بودند. ما یک فقره از آنها را که توانستیم ثابت کنیم، شامل نورده کارتن سند سری و به کلی سری بود. این اسناد را با پست به بلژیک فرستاده بودند و از آنجا هم به فرانسه ارسال کرده بودند! این اتفاقات، در اردیبهشت سال 1360 افتاده بود. این افراد نمایندگان و یا فرستادگان رئیس‌جمهور، در وزارت خارجه بودند. آن زمان وزارت خارجه عملا نه وزیر داشت و نه معاون. ناطقی مدیر کل کنسولی وزارت خارجه و از اعضای نهضت آزادی بود. فضلی هم از طرف ریاست‌جمهوری به وزارت خارجه می‌آمد...».
 
 ابوالحسن بنی‌صدر در فرودگاه مهرآباد در حاشیه یکی از سفرها
ابوالحسن بنی‌صدر در فرودگاه مهرآباد در حاشیه یکی از سفرها

من بهشتی، هاشمی و باهنر را می‌کشم!
برخی یاران و مسئولان نظام اسلامی تا پیش از تقابل علنی ابوالحسن بنی‌صدر با نظام، به مدد علائمی که در کردار وی وجود داشت یا اخبار محرمانه‌ای که درباره او شنیده می‌شد، به ماهیت فکری و عملی او پی برده بودند. حسن غفوری فرد مدعی است که در آن مقطع، درباره اهداف بنی‌صدر خبری محرمانه دریافت کرده است:
«من خیلی قبل‌تر از 14 اسفند و قبل از شروع جنگ، از یک منبع مؤثّق که اسمش را نمی‌توانم ببرم، شنیدم که بنی‌صدر گفته بود که من بهشتی و هاشمی و باهنر را می‌کشم! از کسی که شنیدم، صددرصد مطمئن است. متأسفانه الان نمی‌شود نامش را بگویم! البته نوشته‌ام و گفته‌ام بعد از مرگم بگویند. البته چند نفر اسم برده بود و به احتمال خیلی خیلی زیاد، حضرت آقا هم جزء اسامی ترور بودند. این مهم نیست که چند نفر بود، مهم این است که طرح قتل سران انقلاب را از خیلی قبل داشت و من این را یقین دارم. در آن دوره یک خوش‌بینی خیلی زیادی هم، به سازمان مجاهدین خلق بود، البته اینکه آ‌نها پول می‌دادند یا نه را نمی‌دانم، ولی رجوی آزاد در مجامعی که هیئت دولت بود، می‌رفت و می‌آمد؛ مثلا در مراسم ختم آیت‌الله طالقانی، که در دانشگاه تهران گرفته بودند، رجوی بالا در جایگاهی که برای مسئولان قرار داده بودند، نشسته بود. او شروع کرد درگوشی با آنها صحبت کردن! من همان وقت نامه‌ای به مهندس بازرگان نوشتم و گفتم: من کاری ندارم که رجوی چه‌کاره است، ولی در یک جلسه عمومی نباید دو نفر باهم درگوشی صحبت کنند! آن هم یک مقام مملکتی، با آدمی که یک چریک است. من از روز اول هم معتقد بودم که این منافقین حتما مقابل انقلاب می‌ایستند. ما از بنی‌صدر، مواضع قاطع در مقابل چریک‌ها نمی‌دیدیم. او می‌گفت که موضع قاطعانه با موضع قاتلانه فرق می‌کند؛ یعنی سعی می‌کرد که موضعش برای آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها خوشایند باشد؛ درحالی‌که همان افراد، سال‌ها به ایران خیانت کردند. بنی‌صدر تا حد زیادی هم، با امام مخالف بود. درهیچ‌جای دنیا به گروه‌های مسلحانه آزادی نمی‌دهند، بلکه آنها از فعالیت سیاسی محروم هستند، اما صحبتی که بنی‌صدر کرده که من فلانی و فلانی را می‌کشم و... صددرصد است. من یقین دارم که بنی‌صدر، برنامه‌ریز انفجار و ترورهای 6 و 7 تیر و 8 شهریور بوده است. شب 15 خرداد، که متن پیام امام اعلام شد، بنی‌صدر غیبش زد، درحالی‌که رئیس‌جمهور بود، هرچند فرمانده کل‎قوا نبود. بعد هم که در مجلس عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر بررسی شد، حضور پیدا نکرد که از خود دفاع کند، درحالی‌که سخنران قابلی بود...».
 
اگر بنی‌صدر را عزل کنید، شما را از بین می‌بریم!
رفتار بنی‌صدر در دوره ریاست جمهوری، برای نیروهای منتسب به خط امام قابل قبول نبود. آنان به احترام رهبر انقلاب، تا مدتی سیاست سکوت و انتظار را در پیش گرفتند تا اینکه نهایتا، طرح عدم کفایت سیاسی وی برای ریاست‌جمهوری، در خرداد 1360 و در مجلس شورای اسلامی به تصویب رسید. روایت زنده‌یاد آیت‌الله محسن مجتهد شبستری دراین‌باره، به ترتیب پی‌آمده است:
«در حادثه‌ 14 اسفند 1359 که در دانشگاه تهران رخ داد، بنی‌صدر همه نهادهای انقلابی را تضعیف کرد و افراد او کسانی را بازداشت می‌کردند؛ یعنی در حین سخنرانی بنی‌صدر، کارت‌های شناسایی آنها را از جیبشان در می‌آوردند که این آقا پاسدار کمیته است و این آقا پاسدار سپاه و این شخص عضو بنیاد مستضعفان و قس علی هذا! این مطالب از تریبون مراسم اعلام می‌شد. در آن دوران اوضاع کشور، واقعا نگران‌کننده بود و اختلاف رئیس‌جمهور با دیگر مسئولان کشور، به‌خصوص با شهید بهشتی (رضوان‌الله علیه) و دیگر سران حزب جمهوری اسلامی هر دم بیشتر می‌شد. هم آقا، هم آقای هاشمی رفسنجانی و به طورکلی رؤسای حزب جمهوری، با او اختلاف داشتند. بنی‌صدر روزنامه‌ای به نام انقلاب اسلامی منتشر می‌کرد و در آن به طور مرتب، بر ضد رهبران حزب جمهوری اسلامی مطلب می‌نوشت. حزب جمهوری نیز به مقابله با او برخاسته بود و براثر این اختلاف‌ها، شیرازه کشور در حال پاشیده شدن بود! می‌دانستیم که حضرت امام(ره) از این وضع ناراحت هستند و یک بار شنیدیم تهدید کرده بودند به هر کس آنچه را که دادیم، پس می‌گیریم! در عین حال، امام با توجه به اوضاع کشور، دعوت به صبر، آرامش و وحدت می‌کرد، اما وقتی معلوم شد که پند و اندرزهای امام تأثیری ندارد، نمایندگان مجلس شورای اسلامی بر آن شدند که به عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر رأی دهند، ولی چون بنی‌صدر جانشین فرمانده کل قوا بود، جسارت نمی‌کردند و مترصد بودند امام او را از فرماندهی کل قوا عزل کند. سرانجام بر اثر تخلفات بنی‌صدر و تشدید تنش‌ها، امام بنی‌صدر را از فرماندهی کل قوا خلع کرد و همان روز نماینده‌ آبادان و دکتر زرگر به تکاپو افتادند و موضوع را با من نیز در میان گذاشتند؛ سپس طرح عدم کفایت سیاسی نوشته شد و زیر آن امضا گردید. اولین امضا متعلق به آقای کیاوش بود و دومین امضا، امضای من بود. البته پیش از نوشتن این طرح، چون زمزمه خلع بنی‌صدر از ریاست‌جمهوری به گوش‌ها رسیده بود، کسانی از منافقین دائم به خانه من تلفن می‌زدند و تهدید می‌کردند که چنانچه راجع به عزل بنی‌صدر، اقدامی به خرج دهید، شما را از بین می‌بریم! نمی‌دانم از کجا باخبر شده بودند که ما درصدد این کار هستیم. آقای کیاوش از دیگران نیز امضا گرفت و تعداد آن از120 نفر گذشت. بدین ترتیب طرح عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر در مجلس اول، فوریتش مطرح شد. مردم در آن چند روز، در اطراف مجلس تظاهرات می‌کردند و خواهان برکناری بنی‌صدر بودند. پس از تصویب فوریت طرح روز 31 خرداد 1360، جلسه‌ علنی مجلس جهت استیضاح بنی‌صدر تشکیل شد. فقط معین‌فر به عنوان حمایت از بنی‌صدر سخنرانی نمود، خیلی بد و تند صحبت کرد و سپس نطق را به نشانه‌ اعتراض پاره کرد و نشست. اکثر قریب به اتفاق نمایندگان جز یک نفر، که رأی مخالف داد و چند نفر محدود هم رأی ممتنع دادند، بقیه به استیضاح رأی مثبت دادند و به این ترتیب، رئیس‌جمهور از مقام خود عزل شد و امام نیز تأیید فرمود...».
 
جلسه ملتهب بررسی کفایت سیاسی
نخستین مجلس شورای اسلامی، با ابوالحسن بنی‌صدر کاملا ناهمفکر بود. بااین‌همه افرادی از هواداران وی یا وابسته به گروه‌های موسوم به ملی نیز، در آن حضور داشتند. آنان موجب گشتند جلسه بررسی کفایت سیاسی رئیس‌جمهور، با التهاب فراوان برگزار شود. حجت‌الاسلام والمسلمین علی‌اکبر ناطق نوری در خاطرات خود، فضای حاکم بر مجلس در آن روز را این گونه توصیف کرده است:
«به‌دنبال‌ درگیری‌های‌ مختلف‌ از طرف‌ جریان‌ بنی‌صدر با نیروهای‌ خط‌ امام‌ و کوتاهی‌ ایشان‌ در امور جنگ،‌ که‌ منجر به‌ عزل‌ ایشان‌ از ناحیه‌ حضرت‌ امام‌ از فرماندهی‌ کل‌ قوا شد، مجلس‌ طرح‌ عدم‌ کفایت‌ سیاسی‌ رئیس‌جمهوری‌ را در دستور کار خود قرار داد و نامه‌ای‌ خطاب‌ به‌ رئیس‌ مجلس‌ با 120 امضای‌ نمایندگان‌، مبنی‌ بر عدم‌ کفایت‌ سیاسی‌ رئیس‌‌جمهور تنظیم‌ شد. مردم‌ همه‌‌ این‌ ایام‌ اطراف‌ مجلس‌ تظاهرات‌ می‌کردند و خواهان‌ برکناری‌ بنی‌صدر بودند و فشار زیادی‌ روی‌ ما بود. تا اینکه‌ روز 31 خرداد 1360، جلسه‌ علنی‌ مجلس‌ تشکیل‌ شد. دستور کار مجلس‌ رسیدگی‌ به‌ استیضاح‌ بنی‌صدر بود. مجلس‌ یکپارچه‌ بود، فقط‌ عده‌ای‌ از نهضت‌ آزادی‌ها و چند تا از طرفداران‌ بنی‌صدر، از او جانبداری‌ می‌کردند. مجلس‌ خیلی‌ شلوغ‌ بود، تا اینکه‌ معین‌فر پشت‌ تریبون‌ رفت‌ و به‌ دفاع‌ از بنی‌صدر پرداخت‌ و البته‌ خیلی‌ تند و بد صحبت‌ کرد؛ سپس‌ نطقش‌ را به‌ منزله‌ اعتراض‌ پاره‌ کرد و نشست‌. رادیو هم‌ این‌ مراسم‌ را مستقیم‌ پخش‌ می‌کرد. پس‌ از رأی‌گیری‌ نهایی‌، 177 نفر موافق‌ عزل‌ بنی‌صدر، یک‌ نفر مخالف‌ و دوازده‌ نفر هم‌ ممتنع‌ رأی‌ دادند...».
 
هم‌محفلِ اصحاب ترور
بنی‌صدر هنگامی از رویای حمایت همه‌جانبه مردم برخاست که برای او هم‌پیمانی عملی جز تروریست‌های مجاهدین خلق باقی نمانده بود. هم از این روی، چاره‌ای نیافت جز آنکه با ایشان «هم‌محفل» و «هم‌سرنوشت» شود. این همکاری، واپسین برگ از حیات سیاسی وی را رقم زد. در مقاله «نقش ابوالحسن بنی‌صدر در ترورهای دهه 60 »، مندرج بر تارنمای مرکز اسناد انقلاب اسلامی آمده است:
«اندکی قبل از اعلام علنی مبارزه مسلحانه علیه نظام از سوی سازمان منافقین، بنی‌صدر با مسعود رجوی، سرکرده منافقین، دیدار می‌کرد. مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی با اشاره به یکی از این دیدارها، در خاطرات روز سه‌شنبه، 15 اردیبهشت 1360 می‌نویسد: خبر دادند که روز یکشنبه، آقای بنی‌صدر در خانه خواهرش، دو ساعت با مسعود رجوی ملاقات داشته است. همکاری رئیس‌جمهور با سران گروهی که درصدد مبارزه مسلحانه با جمهوری‌اند و تحت تعقیب مقامات‌اند، عجیب و غیر قابل تحمل است؛ مخصوصا که امام فرموده با آنها درگیر شود... بعد از اینکه بنی‌صدر با فرمان امام خمینی در 20 خرداد 1360 از فرماندهی کل قوا عزل شد، منافقین با صدور اطلاعیه‌ای حمایت خود را از بنی‌صدر اعلام کرده و خواستار حراست از جان رئیس‌جمهور شدند. در بخشی از این اطلاعیه آمده بود: مجاهدین خلق ایران با اخطار قاطع انقلابی علیه هرگونه سوء نیّت به جان رئیس‌جمهور، از تمامی خلق قهرمان ایران، آمادگی و حضور دائم در صحنه‌ها و مقاومت پیگیر را طلب نموده و در این شرایط حمایت از شخص رئیس‌جمهور و حفاظت از جان او را یک وظیفه مبرم انقلابی در سراسر کشور تلقی می‌کند... این سازمان همچنین در روزهایی که مسئله کفایت سیاسی بنی‌صدر در مجلس مطرح شده بود، بار دیگر اعلامیه‌ای تهدیدآمیز صادر کرد و طی آن، به نمایندگان درباره عواقب عزل بنی‌صدر هشدار داد و نوشت: سازمان مجاهدین خلق ایران به تمامی نمایندگان که در مجلس حضور می‌یابند، نسبت به کلیه عواقب گسترده عزل رئیس‌جمهور در فضای هیستریک ارتجاعی حاکم، زنهار می‌دهد... از این به بعد با ورود سازمان منافقین به فاز نظامی، علاوه بر شهادت مردم بی‌گناه، بسیاری از سران نظام نیز هدف قرار گرفتند. در همان تابستان 1360، سه ترور بسیار مهم در مسجد ابوذر، دفتر حزب جمهوری و دفتر نخست‌وزیری، با فواصل زمانی نزدیک به هم صورت گرفت، که حداقل دو مورد آخر از طریق نفوذی‌های سازمان منافقین به انجام رسید. اما حلقه مفقوده ترورهای دهه 1360، ابوالحسن بنی‌صدر است که شواهد حاکی از این است که وی نیز در ترورهای دهه 1360 نقش داشته است...».
 
ابوالحسن بنی‌صدر در لباس نظامی
ابوالحسن بنی‌صدر در لباس نظامی

سخن گفتن بنی‌صدر با رئیس‌جمهور فرانسه، در هواپیمای فرار
آنچه در دوران اختفای بنی‌صدر و همگامی او با مجاهدین خلق روی داد، به او اجازه تداوم حضور در ایران را نمی‌داد. او نهایتا در 7 مردادماه 1360 و همراه با مسعود رجوی از ایران گریخت. این فرار نیز برای خود داستانی دارد که بیان آن در واپسین بخش این مقال به‌هنگام است. سرهنگ دهقان، از خدمه هواپیمای نظامی 707، گفته است:
«در ساعت 9 شب سرگرم بازرسی قسمت‌های مختلف، به‌جهت آماده کردن هواپیما جهت سوخت‌گیری بودیم. هنگام بازرسی هواپیما متوجه شدم که درب یکی از دو توالت هواپیما قفل است و خواستم این مسئله را به اطلاع مسئولان برسانم که مردی مسلح مرا دستگیر کرد و مدعی شد که در هواپیما بمب‌گذاری شده و کوچک‌ترین حرکت، باعث انفجار آن خواهد شد. پس از چند لحظه دیدم که سرهنگ قاضی‌عسگر را ــ که در آن زمان همافر بود ــ دستگیر کرده و به ‌نزد من آوردند. سرهنگ قاضی‌عسگر در این خصوص گفت: آن شب پس از اینکه هواپیما را بازرسی کردیم، سرهنگ خلبان معزی درب هواپیما را بست و در پاسخ به سؤالات من که پرسیدم: همافر دهقان مسئول سوخت هواپیما کجاست؟ گفت: انتهای هواپیماست. من کنجکاوتر شده ‌بودم، خواستم جهتِ جست‌وجو به قسمت عقب هواپیما بروم که شخصی فریاد زد: ایست، از جایت تکان نخور وگرنه شلیک می‌کنم! در همان لحظه درب توالت باز شد و دو نفر از داخل آن بیرون آمدند. یکی از آنها مردی بود که ریش داشت، و خود را رجوی معرفی کرد و نفر دوم هم شخصی لاغر‌اندام بود. در همان زمان همافر وکیلی و مهندس پرواز هواپیما از پلکان هواپیما بالا آمدند تا دلیل عدم پرواز و تأخیر ما را بپرسند، که به محض ورود، آنها را نیز دستگیر کردند. پس از اینکه درها بسته شد، هواپیما به راه افتاد و در حال صعود بود، که درب توالت مجددا باز شد و شخص دیگری با چهره‌ عرق‌کرده و با لباسِ پرواز بیرون آمد، که رجوی او را دکتر بنی‌صدر، رئیس‌جمهور ایران، معرفی کرد. ما از این لحظه متوجه شدیم که بنی‌صدر نیز در هواپیماست. در تمام مدت پرواز، رجوی و یک ‌نفر دیگر، با اسلحه ما را زیر نظر داشتند و شخص دیگری نیز در داخل کابین، مرتبا در تماس با فرانسه بود و ما در عبور از مرزهای هوایی کشورهای مختلف، با هیچ مشکلی مواجه نشدیم. به‌ نظر می‌آمد که قبلا فرود این هواپیما، به اطلاع دولت فرانسه رسیده ‌بود و پس از صحبتِ بنی‌صدر با نخست‌وزیر فرانسه، که در هواپیما انجام شد، ما در فرودگاه فرانسه به زمین نشستیم...».


کد مطلب: 24202

آدرس مطلب :
https://www.iichs.ir/fa/article/24202/درب-یکی-دو-توالت-هواپیما-قفل

تاریخ معاصر
  https://www.iichs.ir