بررسی موضع آیت‌الله بروجردی در مقابل اصلاحات ارضی؛

جنگ سرد میان آیت‌الله و شاه

در یکی از ملاقات‌های میان قائم‌مقام و صدرالاشراف با آیت‌الله بروجردی، آنها ضمن توضیح لوایح شش‌گانه از قول محمدرضا پهلوی به آیت‌الله بروجردی گفتند: «دخالت در این امور در شأن شما نیست، بهتر است در این ماجرا وارد نشوید، اما آیت‌الله بروجردی در پاسخ فرمودند: به ایشان بگویید کاری نکنید که عصایم را بردارم و عمامه‌ام را بر سر بگذارم و تاج و تختت را ویران کنم»
جنگ سرد میان آیت‌الله و شاه
 
پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
محمدرضا پهلوی پس از کودتای 28 مرداد در تلاش بود ثبات داخلی را برقرار و نقش «شاه» را در نظام سیاسی ایران بازیابی کند، اما این تلاش‌ها چندان هم ثمری نداشت. شاه حتی برای مشروعیت بخشیدن به حکومت خود به تأسیس دو حزب اقدام کرد، اما این کار هم ثمری نداشت. در چنین فضایی، فشار خارجی برای اجرای اصلاحات در داخل رو به افزایش بود. بر همین اساس نیز شاه به منوچهر اقبال دستور داد تا لایحه اصلاحات ارضی را به مجلس ببرد. این اقدام در زمانی انجام شد که آیت‌الله بروجردی، مرجع بزرگ شیعه، در قید حیات بود. براساس برخی روایت‌های تاریخی، آیت‌الله بروجردی مداخله حوزه در امور سیاسی را نهی می‌کرد. در این نوشتار موضع‌گیری ایشان در مقابل اصلاحات ارضی اقبال بررسی شده است تا این گزاره تاریخی به آزمون گذارده شود.
 
لایحه اصلاحات ارضی چه بود؟
مسئله اصلاحات ارضی در ایران در مقاطع تاریخی مختلف مطرح شده است. یکی از این مقاطع تاریخی، سال 1338 است. در آبان‌ماه این سال، دولت منوچهر اقبال لایحه‌ای را با عنوان «تحدید مالکیت» به مجلس نوزدهم برد که بر مبنای آن برای مالکان حق مالکیت 400 هکتار از اراضی مرغوب منظور شده بود و باقی اراضی بین دهقانان بی‌زمین تقسیم می‌شد. این لایحه در اوایل سال 1339 در مجلس بررسی شد. به گفته آیت‌الله سلطانی طباطبائی، «محمدرضا پهلوی لایحه اصلاحات ارضی را به مجلس داد و سپس راهی اهواز شد. وی دستور داده بود که مجلس در اسرع وقت لایحه را به تصویب برساند و در بازگشت تحویل وی شود».1
 
به‌رغم مخالفت ملاکان، که بخش بزرگی از کرسی‌های مجلس نوزدهم به آنها تعلق داشت، این لایحه تصویب شد، اما در عمل، به قول نیکی کدی کاغذپاره‌ای بیش نبود.2 جدا از موضع‌گیری ملاکان و کارشکنی‌های‌شان شاید یکی از عوامل شکست این قانون در اجرا، به موضع‌گیری آیت‌الله برجرودی بازمی‌گشت.
 
زنده‌یاد آیت‌الله العظمی حاج آقا حسین طباطبائی بروجردی در کتابخانه منزل شخصی خویش در قم
زنده‌یاد آیت‌الله العظمی حاج آقا حسین طباطبائی بروجردی
در کتابخانه منزل شخصی خویش در قم
 
مشی سیاسی آیت‌الله بروجردی
آیت‌الله بروجردی در زمره آن دسته از علمایی قرار داشت که معتقد بودند تا شرایط برای تغییر بنیادین در ارکان سیاسی جامعه فراهم نشده است باید تنها کار فرهنگی کرد و بر اساس همین اندیشه نیز ایشان در سال 1328ش، جلسه‌ای برای ممنوعیت مداخله علما در مسائل سیاسی برگزار نمود.3
 
اما مخالفت ایشان با مداخله علما در امور سیاسی به معنای موضع‌گیری نکردن و سکوت در برابر حکومت نبود، بلکه در هر مقطعی که گمان می‌کردند اصول اسلامی توسط حکومت در حال تهدید است وارد عمل می‌شدند و تذکر می‌دادند؛ چنان‌که هنگامی که باخبر شدند قرار است در چهارشنبه سوری دو آتشکده بر دو کوه تأسیس شود تا پس از برافروختن آتش، نظامیان به آتش ادای احترام کنند، نامه‏ای محرمانه با دستخط خود به شاه نوشتند: «... اگر بنا باشد پادشاه ما به آتش‏پرستی بگراید، همان‏ مبارزه‏ای که در صدر اول اسلام با آتش‏پرستان بود، اکنون نیز شروع خواهد شد».4 بنابراین آیت‌الله بروجردی از دریچه مذهب و به عنوان فردی که مسئولیت حفظ دین را دارد خود را مسئول موضع‌گیری در برابر اقدامات حکومت می‌دید و موضع‌گیری ایشان درباره اصلاحات ارضی را بر اساس همین نگرش باید تحلیل کرد.
 
آیت‌الله بروجردی و اصلاحات ارضی
هنگامی‌که آیت‌الله بروجردی از لایحه اصلاحات ارضی باخبر شدند، به رئیس مجلس شورای ملی (سردار فاخر حکمت) و آیت‌الله سیدمحمد بهبهانی، که واسط ایشان و دربار بودند، نامه نوشتند؛ در نامه خود به آیت‌الله بهبهانی توصیه کردند: «شما در این رابطه مسئولیت دارید. پدر شما [سیدعبدالله بهبهانی] خون‌بهای مشروطیت است. درباریان و مجلسیان باید از شما اطاعت کنند. شما در امور خلاف شرع باید حساس و فعال باشید».5
 
ایشان باز هم در نامه‌‌ای به بهبهانی نوشتند: «چندی قبل که زمزمه‏هایی از تحدید مالکیت مسموع‏ می‏شد، به جناب آقای نخست‌وزیر شفاها و بعدا با اعلیحضرت همایونی دامت‏ معظمه کتبا (ناخوانا) عدم موافقت آن را با قوانین دیانت مقدسه اسلام تذکر داده‏ام و جواب‌های رسیده مقنع نبود. فعلا مکاتیب کثیره از اشخاص و جماعات‏ از بلاد مختلفه می‏رسد و این معنی را از حقیر استفتا می‏کنند. نظر به آنکه کتمان احکام الهیه جایز نمی‏باشد ناچار هستیم جواب سؤالات‏ مردم را بنویسیم. با اینکه از اول هر چه حقیر در موضوعاتی تذکراتی به اولیای امور داده‏ام‏ دانسته‏اند که فقط به رعایت حفظ موازین شرعیه و مصالح مملکتی بوده است‏؛ مع‌ذلک تعجب می‏کنم در این موضوع بدون (ناخوانا) و مطالعه در غیاب اعلیحضرت همایونی تسریع در تصویب این لایحه می‏شود. مستدعی است حضرت عالی به نحوی که مقتضی می‏دانید، مجلسین را متذکر فرمایید تا از تصویب خودداری شود».6
 
در نامه به مجلس نیز آمده بود: «از نمایندگان مسلمان باعث تعجب است که در غیاب محمدرضا پهلوی، لایحه خلاف اسلامی را طرح کرده و درصدد تصویب آن هستند. این لایحه خلاف اسلام و شریعت است. من تا زنده هستم، نخواهم گذاشت چنین خلافی در این مملکت اجرا شود».7
 
موضع منفی آیت‌الله بروجردی نسبت به این لایحه توسط سردار فاخر و صدرالاشراف (رئیس مجلس سنا) به گوش محمدرضا پهلوی رسید. او نیز دست به قلم شد و در پاسخ به آیت‌الله بروجردی نوشت: «اصلاحات ارضی در ممالک اسلامی هم انجام گرفته است، مانند ترکیه، پاکستان و... مصالح کشور را باید رعایت نمود، نه خواسته عده‌ای مال‌پرست را. ما دستور داده‌ایم اصلاحات ارضی مثل سایر ممالک اجرا شود».8 آیت‌الله بروجردی برای پاسخ دادن به شاه، جلسه‌ای ترتیب داد و از چند تن از بزرگان حوزه همچون آیت‌الله گلپایگانی(ره)، امام خمینی(ره) و شیخ عبدالنبی اراکی دعوت کرد تا با آنها مشورت کند. آیت‌الله بروجردی در آن جلسه در اعتراض به اصلاحات ارضی گفتند: «محمدرضا پهلوی به من اظهار کرده است که اصلاحات ارضی در ممالک اسلامی عملی شده و ما هم به‌ناچار باید در مملکت خودمان به آن تن در دهیم و شما نباید به مخالفت چند تن زمین‌خوار و طمع‌کار اعتنا کنید و باید با اکثریت ملت ایران و دهقانان، که با این امر موافقت کرده‌اند، هم‌صدا شوید؛ لذا ما امر کردیم...».9
 
سپس ایشان از حضار در جلسه نظرخواهی
کردند. از میان آن جمع فقط امام خمینی(ره) اظهار نظر کردند و به‌صراحت گفتند: «محمدرضا پهلوی در نامه‌اش نوشته است که چون قضیه اصلاحات ارضی در ممالک اسلامی انجام شده است و برای اینکه ما از قافله عقب نمانیم، "دستور دادیم" که این برنامه در ایران هم انجام شود. ... در این مملکت حکومت مشروطه است و اینکه "ما دستور دادیم" بی‌معناست. جا دارد شما به محمدرضا پهلوی اعتراض کنید که تو حق نداری دستور بدهی! جواب‌های دیگری هم اگر دارید، می‌توانید به انتخاب خودتان بگنجانید. ضمنا قرار شد اصلاحات ارضی را با مطالب دیگری رفراندوم کند».10 در نهایت آیت‌الله بروجردی روز دیگری با دعوت از همان افراد، متن جوابیه‌‌ای را که به محمدرضا پهلوی نوشته بود قرائت کرد مبنی بر اینکه «شما که می‌گویید در ممالک اسلامی قانون اصلاحات اجرا شده است آن ممالک اول جمهوری شدند بعد اصلاحات ارضی اجرا شد».11
 
رد و بدل شدن نامه و پیغام میان آیت‌الله و شاه ادامه داشت؛ شاه قصد داشت رضایت مراجع و علما را درباره اصلاحات ارضی کسب کند؛ چون می‌دانست در جامعه مذهبی ایران بدون همراهی علما کاری از پیش نمی‌رود، اما این کارها بی‌ثمر بود. همین هم موجب شده بود همچنان نمایندگانی از سوی شاه میان تهران و قم در رفت‌وآمد باشند؛ برای مثال یکبار سیدجلال تهرانی همراه صدرالاشراف و قائم‌مقام رفیع، نزد آیت‌الله بروجردی رسیدند. آیت‌الله بروجردی پس از پایان صحبت‌های آنها گفتند: «حالا چه کار می‌خواهید بکنید؟» جواب دادند: «ما می‌خواهیم اصلاحات ارضی را شروع کنیم». در نهایت ایشان گفتند: «خیلی اصلاحات هست که توی مملکت باید صورت بگیرد. اول باید از آنجا شروع کنیم! فقط اصلاحات ارضی نیست، خیلی مسائل هست، باید از قانون اساسی مملکت شروع کنیم. آن کسی که می‌خواهد اصلاحات ارضی بکند، چه کسی است؟ گفتند: محمدرضا پهلوی! فرمودند: این آدم، خودش پایه‌هایش سست است، برای اینکه مردم او را نیاورده‌اند، او را تحمیل کرده‌اند و کسی که حکومتش تحمیلی باشد، نمی‌تواند برای این مملکت کار مثبت انجام دهد».12
 
حتی به گفته آیت‌الله جعفر همدانی در یکی از ملاقات‌های میان قائم‌مقام و صدرالاشراف با آیت‌الله بروجردی، آنها ضمن توضیح لوایح شش‌گانه از قول محمدرضا پهلوی به آیت‌الله بروجردی گفتند: «دخالت در این امور در شأن شما نیست؛ بهتر است در این ماجرا وارد نشوید، اما آیت‌الله بروجردی در پاسخ فرمودند: به ایشان بگویید کاری نکنید که عصایم را بردارم و عمامه‌ام را بر سر بگذارم و تاج و تختت را ویران کنم».13 یا از آیت‌الله شیخ مجتبی اراکی نقل می‌شود که وقتی آیت‌الله بروجردی باخبر شد که محمدرضا پهلوی می‌خواهد اصلاحات ارضی را اجرا کند، فرمود: «اگر اینها می‌خواهند این کار را انجام بدهند، گذرنامه مرا آماده کنند تا من از این کشور بروم».14
 
علاوه بر اینها خود شاه نیز در کتاب «انقلاب سفید» هرچند به صورت مبهم، به مخالفت آیت‌الله بروجردی با مسئله اصلاحات ارضی اشاره کرده است: «در سال 1338ش‏ دولت وقت به دستور من لایحه‏ای قانونی به مجلس تقدیم کرد... ولی با مداخله مقام غیرمسئول، که از ترقیات اجتماعی دنیا بی‏اطلاع بود، ... به کلی‏ بی‏معنی و بی‏اثر کرد».15
 
زنده‌یاد آیت‌الله العظمی حاج آقا حسین طباطبائی بروجردی در صحن مطهر حضرت معصومه(س)
زنده‌یاد آیت‌الله العظمی حاج آقا حسین طباطبائی بروجردی در صحن مطهر حضرت معصومه(س)
 
دلایل مخالفت آیت‌الله بروجردی
برخی همچون علی دوانی دلیل مخالفت علما با اصلاحات ارضی را تعارض آن با باب «شبهه محصوره و شبهه غیرمحصوره» به عنوان یکی از باب‌های مهم علم فقه می‌دانند. بر این مبنا غاصبانه بودن و نبودن زمین‌ها مشخص نیست؛ پس باید «دست نگاه داشت و اجتناب کرد، مبادا به اشکال شرعی برخورد بکند. وظیفه افراد در شبهه محصوره اجتناب و دوری است درحالی‌‎که در شبهه غیرمحصوره اجتناب لازم نیست».16
 
اما به طور خاص آیت‌الله بروجردی مخالفت صریح خود را با اصلاحات ارضی بر اساس حدیثی از پیغمبر اسلام(ص) استوار کرده بود که «الناس مسلطون‏ علی اموالهم و انفسهم». ایشان معتقد بودند که اگر زمین مردم را به عنوان ملک‏ واقعی آنها از دستشان بگیرند و به دیگری واگذار کنند غصبی می‌شود و نماز خواندن در آنجا باطل است؛ «زیرا غصب موجب‏ ملکیت نمی‏شود. حال که دولت سربسته می‏خواهد زمین‌ها را بگیرد پس این‏ عمل غصب محسوب می‏شود».17
 
همین مبانی نظری نیز موجب شد آیت‌الله بروجردی بر مخالفتش با اصلاحات ارضی پافشاری کند؛ چون این اصلاحات را در تعارض با شرع مبین اسلامی می‌دانست. در نهایت نیز موضع‌گیری آیت‌الله بروجردی موجب شد حکومت این برنامه را در دوران حیات ایشان مسکوت گذارد.
 
فرجام سخن
آیت‌الله بروجردی اگرچه همانند نسل بعدی خود در مسیر هم‌آمیختگی دین و سیاست حرکت نمی‌کرد و چهره‌ای چندان سیاسی نداشت، هنگام طرح اصلاحات ارضی همچون دیگر مقاطع، چون آن را مخالف شرع اسلام می‌دانست، موضع مخالف گرفت و نسبت به آن واکنش نشان داد. درواقع آیت‌الله بروجردی از مبنایی مذهبی به این مسئله می‌نگریست و چون آن را در تعارض با شرع می‌دید بدان رضایت نداد. حتی در نامه به آیت‌الله بهبهانی نیز نوشته است: چون کتمان احکام الهیه جایز نیست، ناچار به ارائه نظر است و قبلا نیز بر تعارض این اصلاحات با شرع، به حکومت تذکر داده و چون بدان عمل نشده بود چنین صریح موضع‌گیری می‌کرد؛ بنابراین شاید بهتر باشد این موضع‌گیری را یک موضع‌گیری سیاسی تفسیر نکرد و آن را در بافت رفتاری آن مرجع مذهبی تحلیل کرد.
 
پی نوشت:
 
1. چشم و چراغ مرجعیت، (مصاحبه با آیت‌الله سلطانی طباطبایی)، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1379، ص 32.
2. نیکی کدی، ریشه‌های انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1381، ص 293.
3. سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرح نو، 1372، ص 295.
4. «مصاحبه با سیدحسین بدلا»، مجله حوزه، ش 43و 44، سال 1370، ص 100.
5. چشم و چراغ مرجعیت، (مصاحبه با آیت‌الله سلطانی طباطبایی)، همان، ص 32.
6. سیدمحمدحسین علوی طباطبایی، خاطرات زندگانی آیت‌اللّه‏ بروجردی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات اطلاعات، خرداد 1341، ص‏ 124.
7. چشم و چراغ مرجعیت، (مصاحبه با آیت‌الله سلطانی طباطبایی)، همان، ص 32.
8. «مصاحبه با سیدحسین بدلا»، همان، ص 107.
9. همان‌جا.
10. حسین بدلا، هفتاد سال خاطره، تهران، مرکز نشر انقلاب اسلامی، 1378، صص 74-75.
11. «مصاحبه با سیدحسین بدلا»، همان.
12. عبدالوهاب فراتی، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی: از مرجعیت امام خمینی تا تبعید، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 35.
13. شکوه فقاهت؛ یادنامه حضرت آیت‌الله حاج‌آقا حسین بروجردی، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1379، ص 58.
14. همان‌جا.
15. محمدرضا پهلوی، انقلاب سفید، تهران، کتابخانه سلطنتی پهلوی، 1346، مقدمه، ص 19.
16. علی دوانی، نهضت دوماهه روحانیون، قم، چاپ حکمت، 1341، ص 96.
17. حسن حضرتی، «آیت‌الله بروجردی و اصلاحات ارضی»، پیشینه، ش 3 (پاییز 1382)؛ برگرفته از پایگاه اطلاع‌رسانی 15 خرداد 42.
https://iichs.ir/vdccx1qi.2bqsm8laa2.html
iichs.ir/vdccx1qi.2bqsm8laa2.html
نام شما
آدرس ايميل شما