چرایی و چگونگی پیوستن کارکنان نهادهایِ دولتی شبه‌مدرن به انقلاب اسلامی

نقطه پایان حیات نظام سیاسی پهلوی

اعتراض‌ها و تظاهرات خیابانی ‌به‌خصوص در ده روز منتهی به ۲۲ بهمن‌ماه 1357، بازتاب روند دیالکتیکی بود که در دو دهه 1340 و 1350 بر کشور حاکم شده بود، اما در این ده روز چه اتفاقی روی داد که باعث شد بختیار بی‌هیچ پشتوانه و نیرویِ حمایتگری قافیه را به مردم انقلابی ببازد و رژیم پهلوی به نقطه پایان خود برسد؟
نقطه پایان حیات نظام سیاسی پهلوی
 
انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ مهم‌ترین رویداد سیاسی ـ اجتماعیِ تاریخ ایران به شمار می‌رود. این رویداد نقطه عطفی در تاریخ ایران بود که به لحاظ سلبی خط بطلانی بر بسیاری مناسبات و روابط سیاسی ـ اجتماعی ایرانیان کشید و به لحاظ ایجابی مناسباتِ جدیدی را بنیان نهاد و نگاه انسانِ ایرانی را به جهانِ هستی، انسان و فرجامِ زندگی تغییر داد. برآیند همه اتفاقات منجر به انقلاب اسلامی و عمومیت یافتن گفتمانی شد که در جان همه ایرانیان نشست. این نوشتار کوتاه بر پیوستن نهادهایِ دولتی به جریان خروشانِ ملت در این روزها تأکید دارد؛ امری که نقطه پایانی بر حیاتِ نظام سیاسی پهلوی بود.
 
به‌سویِ انقلاب
انقلاب عظیمی که در بهمن ۱۳۵۷ در ایران به پیروزی رسید طوفانی خروشنده بود که فضایِ سیاسیِ ایران را درنوردید و معادلاتی را که سال‌های سال در این مرزوبوم بر تعاملات میان نیروهایِ سیاسی حاکم بود برهم زد.1 حرکت‌های سیاسی سال 1357 مشخصه آخرین انقلاب بزرگ دوران معاصر بود؛ نه‌فقط به این دلیل که توانست یکی از قدیمی‌ترین پادشاهی‌هایِ جهان را براندازد بلکه به این سبب که رویدادهایِ بعد از انقلاب حتی از خود انقلاب هم مهم‌تر بود.2
 
در حقیقت اعتراض‌ها و تظاهرات خیابانی ‌به‌خصوص در ده روز منتهی به ۲۲ بهمن‌ماه این سال، بازتاب روند دیالکتیکی بود که در دو دهه 1340 و 1350 بر کشور حاکم بوده است. در این برهه، گفتمان انقلابی امام خمینی در راستایِ مبارزه با گفتمان حاکم پهلوی و برقرار کردن نظام معناییِ خود، توانست با غیریت‌سازی و طرد گفتمان‌هایِ رقیب و خلق فضای آرمانی و استعاری همه خواسته‌های انقلابیون را در خود منعکس و اکثریت گروه‌ها را حول ارزش‌ها و آرمان‌هایِ خود بسیج کند و پیروز نهایی فرایند انقلابی باشد.
 
بابی سعید در زمینه غیریت‌سازیِ گفتمان انقلابی امام خمینی با گفتمان‌های دیگر می‌نویسد: تا زمان استقرار نظام جمهوری اسلامی، تصور می‌شد که گفتمان امام خمینی صرفا یک گفتمان اعتراضی است که شانس دستیابی به قدرت سیاسی را ندارد، اما موفقیت امام خمینی این تصور را ایجاد کرد که راه دستیابی به قدرت سیاسی لزوما نیازمند افتادن در قالب گفتمان کمالیسم نیست، برعکس به‌محض به قدرت رسیدن گفتمان امام، مرکزیت و قطعیتِ گفتمان غربی مورد تردید قرار گرفت. امام خمینی برای تبیین طرح سیاسیِ خویش، بی‌آنکه به نظریه سیاسی غرب متوسل شود، توانست شاه را از قدرت براندازد و جمهوری اسلامی را پایه‌ریزی کند. درنتیجه ایشان توانست از روابط خصومت‌آمیزی که گفتمان‌هایِ کمالیستی بین اسلام و غرب ایجاد کرده بود، استفاده و اسلام را به‌منزله دالِّ برتر نظم سیاسی جدید معرفی نماید.3
 
نفوذ کلامِ امام در عمقِ جان ایران
وقتی رضاشاه آخرین پیوندها میان سلطنت و مذهب را در هم شکست، این مسئله روندی معکوس را پیمود و نسل جدیدی از روحانیت در عصر پهلوی دوم تردیدهایی جدی در بنیان سلطنت درافکند که امام خمینی پیشرو آن بود. امام با غلبه بر تفکر سنتی که علمایِ اسلامی در برابر سلطنت در پیش گرفته بودند، این نهاد را هدف قرار داد و با اقبال همه اقشار جامعه که از ناکارآمدیِ سلطنت خسته شده بودند، روبه‌رو شد. خروش مردم در ذیل کلام ساده و همه‌فهم امام تلاش به‌هم‌پیوسته نسلی از جامعه ایرانی بود که در جست‌وجوی هویت تازه کشف‌شده و بازگشت به خویشتن، به گفتمان انقلاب اسلامی پناه آورده بود. بر همین مبنا امام بر پایه دکترینِ ولایت فقیه، حیاتی‌ترین و پربرآیندترین مؤلفه جنبشِ ضد شاه را بسیج نمود4 و از مراسم‌های مذهبی برای بسیج توده‌ها در این مسیر بهره گرفت.5
 
سخنان امام خمینی با گفتمانی روشن و قابل‌فهم همه مردم را مخاطب قرار می‌داد. این در حالی بود که مردم با لحنِ خشک و گفتار رسمیِ محمدرضا پهلوی نتوانسته بودند ارتباطی برقرار کنند. روحیه سازش‌ناپذیر امام در جریان انقلاب، عدم ائتلاف او با هیچ گروهی، دوری از وطن و نفوذ کلام او سبب شد تا سرانجام رویاروییِ شاه و ملت آشکار شود و نظام سلطنتی را از بیخ و بن برافکند، بدون آنکه شاه بفهمد چرا ملت علیه او به قیام برخاسته است.6
 
اما این پیروزی متکی به اتحاد انقلابی گروه‌هایِ اصلی جامعه مدنی سنتی و مدرن بود. بدون اجماع در مورد اهداف انقلابی بین نمایندگان دو جامعه مدنی سنتی و مدرن، انقلاب نمی‌توانست به پیروزی برسد. در جریان توفنده انقلاب گروه‌هایِ لیبرالِ مدرن با وضعیت خاصی روبه‌رو شدند که در برابر آن، دو راه بیشتر نداشتند: بیرون ماندن از جریان انقلاب و سازش کردن با شاه برای اصلاح رژیم، یا شرکت در انقلاب و سازش با علما.7 اما گسترش سریع انقلاب و سرسختی محمدرضا پهلوی در پذیرش مصالحه، راه دوم را منتفی کرد؛ درنتیجه سلطنت‌طلبانِ پیشین خود را به جریان ملت به رهبریتِ امام خمینی سپردند. برخلاف سایر انقلاب‌ها، ‌امام خمینی با رویکردی مسالمت‌آمیز همه نهادهای سلطنت را به شنیدن صدای مردم دعوت می‌کرد. درنتیجه نمایندگان جامعه مدنی مدرن مثل معلمان، بوروکرات‌ها، دانشجویان، چپ‌گرایان، کارمندان سازمان‌ها و نهادهای سنتی در انقلاب شرکت کردند. علاوه بر نفوذ کلام امام باید به در دسترس بودن ارزش‌های انقلابی در جامعه ایرانی نیز اشاره کرد. گفتمان انقلاب اسلامی در مقایسه با گفتمان‌های ملی‌گرایی لیبرال و مارکسیسم در دسترس بود؛ چراکه قبول کردن آن به پذیرش آیینی نو و کیشی جدید نیاز نداشت؛ اعتبار و مقبولیت داشت، چون با باورها و ارزش‌هایِ مردم منطبق و هماهنگ بود،8 و همچنین تمامیِ مفاهیم و نشانه‌هایِ گفتمانِ مدرن و رهایی‌بخش را در خود جمع کرده بود و پذیرش آن به معنایِ دست شستن از اعتقادات دینی نبود.
 
بدون اجماع در مورد اهداف انقلابی بین نمایندگان دو جامعه مدنی سنتی و مدرن، انقلاب نمی‌توانست به پیروزی برسد. در جریان توفنده انقلاب گروه‌هایِ لیبرالِ مدرن با وضعیت خاصی روبه‌رو شدند که در برابر آن، دو راه بیشتر نداشتند  
وداع با نهادهایِ سلطنتی
تمایل بیمارگونه محمدرضا پهلوی به سرکوبِ مارکسیسم و کمونیسم در ایران به تحمل نسبی گفتمان و فعالیت‌های اسلامی در دهه‌های 1340 و 1350 از جانب رژیم او به‌منظور مقابله با گسترش آن ایدئولوژی‌ها انجامید؛ درنتیجه، در دو دهه پیش از انقلاب اسلامی، انجمن‌هایِ اسلامی در میان روشنفکران رونق گرفت.9 این انجمن‌های اسلامی در داخل و خارج از ایران فعالیت می‌کردند. با ایجاد فضای آزادی نسبی از سال 13۵۶ به این‌سو، ‌بر علنی شدن مخالفت آنها افزوده شد. با بازگشت امام خمینی به ایران،‌ تشکیل شورای انقلاب و درنهایت انتخاب بازرگان به نخست‌وزیری، رژیم پهلوی در بن‌بست آشکاری قرار گرفت که خروج از آن ناممکن بود.
 
از بدو ورود امام به ایران تا روز 22 بهمن‌ماه روزی نبود که خبر بیعت و پیوستن نهادهای سلطنتی به جریان انقلاب منتشر نشود. بر اساس اطلاعاتی که از اسناد ساواک برجای مانده است می‌توان به مواردی همچون اعلام آمادگی چهل تن از نمایندگان مجلس برای استعفا، اعلام همبستگی کارکنان نخست‌وزیری با شورایِ انقلاب، اعتصاب و تظاهرات همافران در شهرهای مختلف، استعفای برخی از مقامات از سمت‌های خود چون شهردار وقت تهران که البته دوباره با حکم امام به همان سمت منصوب شد، اعتصاب کارکنان وزارت امور اقتصادی و دارائی، وزارت پست و تلگراف و تلفن، وزارت فرهنگ و هنر، سازمان آب منطقه‌ای تهران، مرکز آمار ایران، شرکت توانیر، شرکت بیمه ایران، پالایشگاه تهران، شرکت ملی گاز، شرکت هواپیمایی ملی ایران و موارد بی‌شمار دیگر اشاره کرد.10
 
یکی از مهم‌ترین این پیوستگی نهادهای دولتی به انقلاب، بیعت کارکنان نیرو هوایی با لباس نظامی خود تحت نام همافران با جریان انقلاب بود که نقطه عطفی در تاریخ انقلاب به شمار می‌رفت. درنتیجه این همافران بودند که جرقه‌ای را پدید آوردند که درنهایت به از بین رفتن کامل نظم سابق منجر گردید.12 خالی شدن پست‌های کلیدی و موج استعفاها به اندازه‌ای بود که دولت بختیار برای جلوگیری از آنها، درمانده و ناچار به تهدید کارمندان و مسئولان دولت پرداخت، اما اقدامات بختیار هیچ‌کدام نتوانستند از رخنه آموزه‌های انقلابی در وجود کارمندان دولت جلوگیری کند. با پیوستن کسانی که تا پیش‌ازاین وابسته به نظام شاهنشاهی بودند،‌ به موجِ خروشان توده مردم مهم‌ترین نقطه عطف تاریخ معاصر ایران رقم خورد.
 
فرجامِ سخن
با ورود امام خمینی به ایران،‌‌ برخلاف انتظار دولت بختیار که به دنبال سازش با نیروهای انقلابی بود،‌ بر عمق و گسترده حضور مردم در خیابان‌ها افزوده شد. وابستگان به نظام سیاسی پهلوی در قالب کارمندان و کارکنان نهادهای شبه‌مدرنی که در پنجاه سال سلطنت این خاندان شکل گرفته بود،‌ با خروج شاه از ایران و پذیرش قول و کلام امام خمینی به خیل عظیم انقلابیون پیوستند. این افراد همچون سایر مردم عادی مجذوب کلام کوبنده و سازش‌ناپذیر امام و همچنین ملموس بودن ارزش‌ها و آرمان‌هایی شدند که امام خمینی از آنها سخن می‌گفت. با پیوستن این افراد در ده روز نهایی منتهی به انقلاب،‌ بختیار بی‌هیچ پشتوانه و نیرویِ حمایتگری قافیه را به انقلابیون باخت و مشروعیتِ نظام سلطنتی در قلمروِ وهمْ فرو رفت.
 
نمایی از تندیس سرنگون‌شده محمدرضا پهلوی که به یکی از مناطق حومه تهران انتقال یافته است (بهمن 1357)
نمایی از تندیس سرنگون‌شده محمدرضا پهلوی که به یکی از مناطق حومه تهران انتقال یافته است (بهمن 1357)

پی نوشت:
1. محمد سمیعی، نبرد قدرت در ایران؛ چرا و چگونه روحانیت برنده شد، تهران، نشر نی، چ دوم، 1397، ص 676.
2. رابین رایت، آخرین انقلاب بزرگ (انقلاب و تحول در ایران)، ترجمه احمد تدین و شهین احمدی، تهران، موسسه فرهنگی رسا، 1382، صص 36-37.
3. بای سعید، هراس بنیادین (اروپامداری و ظهور اسلام‌گرایی)، ترجمه غلامرضا جمشیدی‌ها و موسی عنبری، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1379، ص 179.
4.Hamid Dabashi, Theology of Discontent: The Ideological Foundation of the Islamic revolution in Iran, New Jersey, Transaction publishers, 2006, p.12.
5.Lirong, M.A, Mosque and Its Impact on the Khomeini Revolution: The Iranian Nuclear Issue Revisited, Middle East Studies Institute, Shanghai International Studies University, 2010, pp. 81-84.
6. مهدی نجف‌زاده، جا‌به‌جایی دو انقلاب، چرخش‌های امر دینی در جامعه ایرانی، تهران، تیسا، چ دوم، 1397، ص 403.
7. مسعود کمالی، جامعه مدنی، دولت و نوسازی در ایران معاصر، ترجمه کمال پولادی، تهران، مرکز بازشناسی اسلام و ایران، 1381، ص 28.
8. حمیدرضا اخوان منفرد، ایدئولوژی انقلاب ایران، تهران، پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی، 1381، ص 209.
9. فرزین وحدت، رویارویی فکری ایرانیان با مدرنیت، ترجمه مهدی حقیقت‌خواه، تهران، ققنوس، 1383، ص 198.
10. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، کتاب بیست و پنجم، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1386، صص ۲۹۹ تا ۳۵۰.
11. گری سیک، همه‌چیز فرومی‌ریزد، ترجمه علی بختیاری زاده، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص ۲۲۶. https://iichs.ir/vdca.unok49niu5k14.html
iichs.ir/vdca.unok49niu5k14.html
نام شما
آدرس ايميل شما