بی ثباتی سیاسی، عدم امنیّت اجتماعی و رکود اقتصادی که قبل از شروع جنگ جهانی در ایران وجود داشت، با معضلاتی همچون امراض انسانی مُهلِک و مُسری، خشکسالی و کمبود نزولات آسمانی، بروز آفتهای کشاورزی، رواج فساد مالی و اقتصادی به ویژه احتکار، و مهمتر از همه نیز مصائب منبعث از نیروهای اجنبی در خاک ایران، توأم گردیده، وضعیت زندگی اسفناکِ اکثریت مردم ایران را طی سالهای جنگ جهانی اول، بیش از پیش به سوی فلاکت و وخامت سوق داد.
روند صعودیِ وخامت اوضاع عامّه مردم ایران
 
بروز جنگ جهانی (1914-1918م، 1293-1297ش) توأم با تبعات بسیار مخرّبی از جوانب گوناگون سیاسی، نظامی، اجتماعی و اقتصادی برای کشور ایران بود، که این موضوع، به طور مکرّر، در تحقیقات و پژوهشهای متعدّدی از سوی اندیشمندان مختلف خارجی و به ویژه داخلی، در معرض واکاوی قرار گرفت. ما در این مقاله کوتاه و مختصر، بر آن هستیم تا بر اساس یکی از منابع ارزشمند یعنی «روزنامه خاطرات عین السلطنه» به یکی از زوایای اقتصادی-اجتماعی این مسئله پرداخته، چنان که بر روی مقوله افزایش روزافزونِ بهای مواد غذایی طی آن مقطع زمانی، و تنگناهای ناشی از آن برای مردم ایران، که در نهایت نیز منجر به قحطی و بروز یک فاجعه انسانی گردید، متمرکز خواهیم شد، ضمن این که به برخی چالشهای دیگر بر سر راه زندگی مردم همچون بروز امراض مُهلک و شیوع ناامنی هم اشاراتی می گردد.

جنگ از اواسط سال 1293ش شروع شد، و گرچه از همین زمان نیز همانند ادوار قبل از آن، عامّه مردم ایران در نتیجه بی ثباتی سیاسی، عدم امنیّت اجتماعی، و فقدان عدالت و کارآمدی در نظام حکومتی، با مصائب و دشواری فراوانی برای تأمین معاش و حتّی تداوم حیات روبه‌رو بودند، با این حال، گسترش دامنه این جنگ مهیب در ایران و کشیده‌ شدن پای نیروهای اجنبی به خاک کشور ، تقریباً پس از یک سال از شروع جنگ، بر میزان وخامت اوضاع زندگی مردم افزود. عین السلطنه یا همان قهرمان میرزا سالور که در برهه زمانی موردبحث در قزوین سکنی داشت، مقارن با اواخر پاییز1294ش در مورد این بخش از ایران چنین روایت نمود:«جو از گندم گرانتر است. روزی پانزده هزار تومان خرج قشون روس است. اجناس و اشیاء فرنگستان بی نهایت گران است و روزبه روز گران تر می شود. کرایه یک خروار بار تا رشت چهارده تومان است».1 روایات حاکی از این است که شرایط جنوب کشور نیز چندان مساعد نبود، چنان که همزمان با سال نو(1295) شمسی:«به واسطه ملخ خواری در شیراز متموّلین نان جو، فقرا و غارت شدگان با ریشه و بر درخت و علف بیابان زندگانی می کنند».2 این وضعیت وخیم بر تهیّه و تدارک اقلام عید نوروز حتّی در میان اقشار دارا و نسبتاً مرفّه نیز بی تأثیر نبود:«امسال به واسطه گرانی، خیلی به مردم سخت گذشت، لوازمات عید از قندوشیرینی و لباس، خیلی گران و اغلب نگرفتند».3

علاوه بر این اوضاع اقتصادی بسیار نامناسب، چیزی که بیش از پیش بر آلام مردم بیچاره و مفلوک می افزود، ظلم و بیداد حاکمان و خوانین،4 به علاوه شیوع امراض مهلک و مسری بود. «عیال غفّار هم ناخوش شد، به فاصله شش روز، دیروز فوت کرد. سه بچه دارد، یکی هم یک ماهه است، مهدیقلی و اکبر هم ناخوش شده اند. دوا نیست، طبیب نیست، غذا هم نیست. به این سن هم اطفال بی مادر حکماً تلف می شوند، کسی شیر نمی دهد. تمکّن هم ندارد، اگر پیدا شود پول بدهند»،5 یا بنابر روایتی دیگر:«ناخوشی وبا در قزوین و تنکابن بروز کرده و مشغول آدم کُشتن است. از هر دو جا به الموت آمدوشد می کنند، خداوند خودش ترحّم کند».6 شایان ذکر است، در این اوضاع فاجعه بار و اسفناک، رذایل اخلاقی نیز از سوی برخی افراد فرومایه و سودجو متبلور گردیده، چنان که به فکر احتکار افتادند:«کاغذ، بندی یک تومان، ده تومان شد. چند روز است همه مردم کاغذ خریده احتکار می کنند. کاغذ پُستی دسته ای یک ریال، پانزده قران شده است...بعضی اشیاء هم از قبیل آهن آلات، مس، پارچه سفیدرنگ و غیره به کلی ممنوع است و قند روزبه روز بالا می رود، چند روزه یک من شاه، شش تومان رسید. بعضی از کسبه و تجّار و دلالها متّصلاً مشغول همین احتکار شده اند».7

اوضاع مردم در سال 1295ش به همین منوالِ تأثّربرانگیز تداوم یافته، حتّی بر شدّت وخامت افزوده گردید. گویا حتّی به-تدریج، افراد جامعه با این شرایط بحرانی و غیرعادی، خو گرفته بودند:«در ایران هر طرف صدائی هست اما مختصر. در حالی که قتل و دزدی و غارت، چون دیگر اهمیت ندارد به این اخبار جزئی هم کسی اهمیت نمی دهد...هر چیز، هر آنچه انسان می شنود، در اوّل وهله، اسباب تعجب می شود، ولی دو روز گذشت، خبرهای جدید، آنها را محو و نابود می نماید».8 در اواسط سال 1295ش که مقارن با برداشت محصول کشاورزی بود، اوضاع چنین توصیف شده است:«غلّه امسال کم و گران است. من خودم در گچ لات هشتاد مَن کاشتم، شصت مَن برداشتم...الان یک مَن تبریز، دو قِران دادوستد می شود. روغن یک مَن شاه در اینجا چهار تومان شده. اجناس فرنگی که هیچ نمی شود خرید، قند چارکی یک تومان در اینجا فروش می رود».9 

اگر از بی تدبیری و حتّی سوءاستفاده زمامداران کشور ازین احوال آشفته، همراه با عدم امنیت ایجادشده در جامعه از سوی اشرار و تبهکاران،10 که در طی تاریخ تبدیل به روال طبیعی در این مملکت شده بود، چشم بپوشیم، مسدود شدن راههای تجاری بر اثر حضور نیروهای اجنبی در خاک ایران:«روغن طهران خیلی گران شده زیرا تمام روغن طهران را همدانیها خصوصاً رعایای قریه بهار تجارت می کنند و باید از لرستان و کرمانشاهان و کردستان برسد. به واسطه این جنگ و سدّ طریق نمی آورند»،11 و همچنین بروز کم آبی و خشکسالی در کشور، بیش از پیش موجبات دشواریِ تداوم حیات برای عامّه مردم گردید:«هوا خشک است، بارندگی نمی شود، ارزاق کم، اجناس گران، خدا به داد مردم گدای این مملکت برسد».12 با این اوصاف، طی نیمه سال 1295ش تا انتهای آن سال، روز به روز بر قیمت اجناس و کالاهای مصرفی افزوده شد، که روایات ذیل، دالِّ بر آن است، بنابر اظهار عین السلطنه مورخ آبان ماه همان سال:«امسال دو شب روضه خواندم، گرانی قند گویا در همه جا این تخفیف را منظور داشته باشد. در این جا چارکی یک تومان شده است. سایر چیزها هم به همین ترتیب بالا رفته. یک طرف گرانی غلّه، یک طرف گرانی اجناس فرنگ. مردم نمی دانند چه خاک بر سر کنند شکمشان گرسنه، بدنشان لخت».13 همچنین مقارن آذرماه:«عسل منی سه تومان، عسل که خیلی لازم دارند آن هم از یک شانزده هزار به سه تومان رسیده است»،14 بنابر گزارش همو در دیماه:«کشمش خیلی گران شده...قند هم دیگر حرام است، کسی یک من هفت تومان بخرد»،15 همزمان با اواسط بهمن ماه:«اجناس دقیقه به دقیقه ترقّی می کند، کشمش بدون هیچ علّتی متّصلاً بالا می رود»،16 و نهایتاً در اسفندماه و روزهای منتهی به سال جدید یعنی 1296ش:«یک برف کوچکی آمد، روز بعد همگی آب شد...همه چیز یک یا دو یا سه مقابل قیمت سابقه هست، بعضی چیزها که هیچ وجود ندارد».17

با این قراین و شواهد، وضعیت زندگی مردم در سال 1296ش باز هم بغرنج و ناگوارتر گردید، بنابر گزارشی مقارن فروردین ماه:«سال بدی به نظر می آید زمستان که آن شکل گذشت تا امروز هم که بیست وهشت روز از بهار می‌گذرد قطره ای باران نیامد...دیم زار که مردم با خون دل یک مَن یک تومان گندم زرع کرده اند، نزدیک است به کلی فاسد شود...در تنکابن به واسطه نبودن آب آنچه برنج همه ساله کشت می شد گویا ثلث و ربع نتوانند زراعت کنند. برنج الان در آنجا رسمی خروار چهل مَن تبریز به هجده تومان رسیده...گندم به شهر ابداً وارد نمی شود و قیمت سی تومان است. جو بیست وپنج تومان».18  

وضعیت به قدری بحرانی بود که شخص عین السلطنه، که خود از شاهزادگان قاجار و در نتیجه، از خوانین، اقشار مرفّه و افراد ثروتمند جامعه محسوب می شد، این طور آه و ناله می کند:«حشره سِن حرکت کرده مشغول بلعیدن حاصل است. آب هم کمتر از همه جاست. آن گرفتاریها و خانه خرابی مشروطه و مستبدّه هشت ساله، این جنگ روس و عثمانی دوساله، گرانی همه اجناس، این هم حالت محصول و زراعت و میاه. خداوند چه برای این ایران بدبخت خواسته است و ما چه کرده ایم که مستحق این بلاها شده ایم. تمام مکنت ما، امر معیشت ما از یک مُشت محصول به آن فلاکت می گذشت، آن هم دارد از دست ما می رود...خداوند مگر باز خودش ترحّم کند».19 در این میان، آفات زراعی نیز دوشادوش عوامل پیش گفته، بر شدّت وخامت افزود، «بدتر از بی آبی و نیامدن محصول، ملخ بود که آمد هر چه از دست آنها باقی مانده بود خورد و رفت».20 

با همه این اوصاف، نشانه های آغازینِ بروز قحطی بزرگ در ایران از اواسط سال 1296ش پدیدار گردید:«دهات قزوین که من اطلاع دارم امسال خیلی گرفتار قحط و غلا شده اند. علوفه هیچ ندارند. تمام مال و حشم خود را یا سر بریده یا به ثمن بخس فروخته اند».21


حضور نیروهای روس و انگلیسی، بر خرابی اوضاع دامن زده، بیش از پیش معاش و حیات مردم را به سوی فلاکت و ادبار سوق می دهد:«اما امورات ایران یعنی گرانی، قحطی، خشکسالی در تمام ولایات و ایالات حکمفرماست، به-طوری که نصف بیشتر اوقات وزراء به تصفیه آن مشغول  است و متأسّفانه موفق به اصلاح نمی شوند.
گندم به تفاوت در ممالک ایران از هفتاد تومان الی سی وپنج تومان است که در خود طهران باشد. ادارات قشونی روس از یک طرف، انگلیس از طرف دیگر متّصل ارزاق ما را گرفته برای خود و قشون خود انبار می کنند، بلکه دولت انگلیس برای تضییق ما، گرفتاری ما حکم کرده است بانک شاهنشاهی هم غلّه خریده انبار کند. چنان چه در قزوین که با مرکز قشون او به اسم پلیس ایران فرسنگها  فاصله است، بانک، گندم خریداری و انبار می کند».22 در این دوره توأم با نکبت و نگون بختی برای اکثریت مردم ایران، باز هم عدّه ای سودجو و منفعت طلب که سرشت آنان با لئامت و فرومایگی درهم تنیده شده بود، دوشادوش اجنبی، زندگی رقّت بار عامّه مردم را پُررنگ تر می نمودند:
                                                                     تجّار و محتکرین بی انصاف ما هم کم از پطراوچیهای روس و بانک شاهنشاهی نیستند و هر کجا از چنگ آنها خلاص شود، اینها خریداری و احتکار می کنند. سایر مایحتاج ما از امتعه خارجه هم روزبه روز گرانتر می شود و کمیاب تر. یک ذرع چیت متعارف که دوازده شاهی الی پانزده شاهی قیمت داشت سه قران و چهار قران شده است. قند یک من چهار تومان. همه چیز در ترقّی است. با این گرفتاری مردم برای شکم و ملبوس، اشرار و مفسدین مملکت هم دست از کارهای خویش برنداشته، متّصل مشغول چپاول و غارت دهات و مزارع و شهرها هستند.23  
در اواسط پاییز، قیمت جو و گندم به عنوان مهمترین منبع غذایی در تغذیه اکثریت توده مردم جامعه یعنی نان، و همچنین برنج به مثابه غذای اصلی طبقات مرفّه و متعیّن جامعه، حیرت انگیز افزایش یافت:«اوضاع نان و سایر ارزاق و امتعه در تمام ممالک ایران ناگوار است و دور نیست اسباب مشکلات و زحمات زیاد، بالاخره منجر به بلوا و شورش گردد...شهر قزوین گندم چهل الی چهل وپنج تومان است، جو سی الی سی وپنج تومان، برنج رسمی الموت و رودبار شصت تومان، مولائی هفتاد تومان، منات هفت شاهی الی دو عباسی. امتعه خارجی در نهایت گرانی، روز به روز هم بالاتر می رود».24  

همین امر یعنی کمبود شدید مواد غذایی و تلاطم شدید ناشی از آن در جامعه، بر بی ثباتی سیاسی دامن زده، چنان که در این زمان، زمینه را برای تغییر دولت فراهم نموده، عین الدوله به تشکیل کابینه مبادرت ورزید.25 جالب این‌است، او که از عمق فاجعه و ناتوانی خود برای حلِّ این چالش بزرگ مطّلع بود، کمتر از 24 ساعت بعد استعفا نمود، امّا احمدشاه نپذیرفت:«تمام کار وزراء تهیه رزق است. آن هم فراموش نمی شود. ناچار استعفا می کنند. دردهای بی درمان ایران زیاد است. این حکایت قحطی هم مزید علّت شده، از هیچ نقطه هم نمی توانند تهیه روزی کنند در تمام شهرهای ایران آدم از گرسنگی تلف می شود.26 سرانجام در زمستان 1296ش، اکثریت مردم جامعه با کمبود شدید خواروبار و فقدان منابع غذایی مواجه شده: «در همدان گندم خرورای به یکصد تومان رسیده است، جو نود تومان، برنج هیچ نیست و از قرار تلگرافات نصف اهالی تلف می شوند. در اصفهان هیچ نیست و بلوائی شده. در کرمان، یزد، خراسان، آذربایجان، خود طهران و توابع آن، کار به غایت دشوار شده و روز به روز بر قلّت آذوقه افزوده می-شود». 27

بنابراین، قحطی بزرگ از راه رسید، رویدادی که تا حدود یک سال بعد تداوم پیدا کرده، منجر به به یک فاجعه عظیم انسانی در ایران شد،28 چنان که بدون شک یکی از ادوار سیاه تاریخ این سرزمین به شمار می رود.
 
عده‌ای از ژاندارمهای دولت موقت ملی (مهاجرین) در کرمانشاه (جنگ جهانی اول)
 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-      قهرمان­میرزا سالور، روزنامه خاطرات عین­السلطنه، به کوشش: مسعود سالور و ایرج افشار،تهران:انتشارات اساطیر، 1374ش، ج10، ص2353.
2-      همان،ص4490.
3-      همان، ص4516.
4-      همانجا.
5-      همان،ص4526.
6-      همان،ص4563.
7-      همان،ص4540. 
8-      همان،ص4597.
9-      همان،ص4617.
10-   همان،ص4591.
11-   همان،ص4620.
12-   همان،ص4660.
13-   همان،ص4650.
14-   همان،ص4620.
15-   همان،ص4683.
16-   همان، ص4693.
17-   همان،ص4717.
18- همان،ص4771.
19- همان،ص4772.
20- همان، جلد11، ص4861.
21- همان،ص4895.
22- همان،ص4904.
23- همانجا.
24- همان، ص4925.
25- همان، ص4941.
26- همان، ص4942.
27- همان، ص4972.
28- بنگرید به: محمدقلی مجد، قحطی بزرگ، ترجمه:محمد کریمی، تهران:موسسه پژوهش­های سیاسی، 1387ش.
  https://iichs.ir/vdcgru9u4ak9y.pra.html
iichs.ir/vdcgru9u4ak9y.pra.html
نام شما
آدرس ايميل شما