یکی از معضلاتی که بعضاً در تاریخ کشورمان، به ویژه در مواقع حسّاس و بحرانی، مشهود و برجسته به نظر می‌رسید، حضور افرادی نالایق و سودجو، و حتّی گاهی لایق و درستکار امّا نامناسب و بی¬تدبیر در رأس برخی جنبشهای وطنی و رویدادهای سیاسی بوده است که در نهایت موجب ناکامی و شکست آن را فراهم نمودند.
تأثیر سوءمدیریت نظام السلطنه و برخی سران مهاجرین در تضعیف حکومت موقّت ملّی



                                     یکی از معضلاتی که بعضاً در تاریخ کشورمان، به ویژه در مواقع حسّاس و بحرانی، مشهود و برجسته به نظر می‌رسید، حضور افرادی نالایق و سودجو، و حتّی گاهی لایق و درستکار امّا نامناسب و بی¬تدبیر در رأس برخی جنبشهای وطنی و رویدادهای سیاسی بوده است که در نهایت موجب ناکامی و شکست آن را فراهم نمودند. 
یکی از معضلاتی که بعضاً در تاریخ کشورمان، به ویژه در مواقع حسّاس و بحرانی، مشهود و برجسته به نظر می‌رسید، حضور افرادی نالایق و سودجو، و حتّی گاهی لایق و درستکار امّا نامناسب و بی تدبیر در رأس برخی جنبشهای وطنی و رویدادهای سیاسی بوده است که در نهایت موجب ناکامی و شکست آن را فراهم نمودند. موارد مکرّری از این نوع در تاریخ معاصر ایران به چشم می خورد که یکی از نمونه های برجسته آن در بحبوحه جنگ اوّل جهانی و زمانی که وطنخواهان و بیگانه ستیزان ایرانی مبادرت به تشکیل حکومت موقّت ملّی تحت رهبری نظام‌السلطنه مافی در غرب ایران کردند، روی داد.
از مسائل بغرنجی که از درون، آسیب جدّی به دولت ملّی وارد نمود، جاه طلبی، سودجوئی و عدم کاردانیِ نظام-السلطنه و برخی دیگر از سران مهاجرین بود. یکی از مهاجرین وطنخواه در خاطرات خود، نوک پیکان انتقاداتش را همواره به سوی نظام السلطنه نشانه می گرفت. او در جایی از خاطراتش، به سهم خواهی و منصب جوئیِ برخی سران مهاجرین در ساختار سیاسیِ موهوم، و در نتیجة آن نیز کارشکنی برای تشکیل یک قوّه اجرایی اشاره کرد، آنها را به فرصت سوزی منتسب نمود، و در کنار آن، نقش نظام السلطنه را نیز به عنوان شخصی جبون و کم جرأت، در تداوم این شرایط مخرّب، پُررنگ می داند1. ممیّزه شخصیتیِ دیگر نظام السلطنه از نظر میرزایحیی، جاه طلبی و مقام خواهی بود. بعد از شکست اردوی ملّی در برابر نظامیان روس، و پیشروی روسها به سوی کرمانشاه، مهاجرین، به قصد نوار مرزی ایران و عثمانی حرکت کردند، و در نهایت، وارد قصرشیرین گردیدند، حتی در این شرایط بحرانی و موقعیت کاملاً متزلزل و غیرمطمئن:«چند روزی نظام السلطنه و وزراء و وکلای او مشغول دولت سازی و سفیر فوق العاده به استانبول و به برلن فرستادن بودند و عملیات آنها در نظر اشخاص از آنها کم هوا و هوس‌تر راستی خنده آور و تاسف انگیز بود»2. گویا آزمندی و حرص و ولع برای نیل به مزایای مالی هم با خصلت رئیس دولت موقت عجین شده بود. بر اساس روایت یحیی، درنظر گرفتنِ منافع شخصی از سوی رضاقلی خان مافی، در مسئله بروز تشتّت و بی نظمی در میان نیروهای نظامی دولت ملّی، کاملاً مبرهن به نظر می رسید:«اما پول به واسطه زیاده رویها و مصارف بیهوده بی حساب و طمعکاری دلالان سواربده که کم کم تقلب آنها آشکار شده بود از طرف آلمانها جلوگیری می شد بعلاوه نظام السلطنه خود را میان صندوق آلمان و ارباب حقوق واسطه گذارده هر چه می خواست می گرفت و هر چه می خواست می داد»3.
در قصرشیرین، وقتی که کلنل بُپ(فرماندة آلمانیِ اردوی ملّی) درصدد تصفیه عناصر زائد و غیرنافعِ نظامی برآمد، تا از میزان هزینه های اقتصادی بکاهد، نظام السلطنه، همه توجه و تلاش خود را در راستای عدم خسران منافع اقتصادی خود و اطرافیانش به کار بست4. همچنین، تبختر و خودسری وکلای مهاجر از همة جناح های سیاسی نیز از دیدِ میرزایحیی پنهان نمانده، آنان را به خاطر قصور در وظایف و مسئولیتهای خود، مورد سرزنش قرار داد، تا آنجا که، حضورشان در کرمانشاه را نه تنها مثمرثمر تشخیص نداده، بلکه سبب آشفتگی و اِخلال در جریان امور قلمداد نمود5. عدم خوش بینی و نگرش مثبت یحیی دولت آبادی نسبت به نظام السلطنه به اندازه ای شدّت داشته، که حتی بر این اعتقاد بود، اگر شخصی باکفایت تر و راسخ تر از نظام السلطنه، زمام امور را در دست می داشت، می توانست این جنبش ملّیِ ضداجنبی را به سوی پیشرفت سوق دهد:«و لکن از نظام السلطنه و عقیده باطنی او که به دفع الوقت-کننده شبیه تر بود تا به یک مدافع جدّی، بیش از این کار ساخته نبود»6. در سوی دیگر، رویکرد منفیِ علی محمد دولت-آبادی نسبت به نظام السلطنه مافی، به نظر نمی رسد که همسان میرزایحیی بوده باشد. اگرچه او، انتقاداتی نسبت به رئیس کابینة مهاجرت مطرح نموده7، اما این نگرش او، نه شدّت و حدّتِ برادرش را داشته، و نه با نگاهی ژرف و عمیق، با تأکید بر خصایص فردیِ نظام السلطنه، وجود او را در رأس جنبش، مُضِر و زیان بخش تشخیص داده است. علی محمد در زمینة سوءاستفاده برخی سران مهاجرین از موقعیت خود نیز مطالبی ارائه نمود، اما در این زمینه، نوک تیزِ پیکان انتقادات خود را به سوی اشخاصی که از نظر حزبی و جناحی با او همسو نبودند، نشانه گرفت. بنابر روایت او، در آن برهه زمانیِ حضور در کرمانشاه و قصرشیرین، که اکثریت مهاجرین دچار تنگدستی و استیصال بودند، یک گروه معدودی از ملیّون مهاجر که از شان بالایی در دولت مهاجرین برخوردار بوده، و عمدتا نیز عضو حزب دموکرات و یا متمایل به آن جناح محسوب می شدند، با سوء استفاده از موقعیت خود، «صاحب لیره و همه چیز بودند». بنابر ادّعای علی-محمد، او و هم مسلکانش، علی رغم این که در شرایط اقتصادیِ تقریباً متوسط و نه چندان مناسب قرار داشتند، هر کس به اندازة وُسع مالیِ خود، درصدد مساعدت اقتصادی به مهاجرین مفلوک برآمد8.
بعد از اشاره به نقطه نظرات برادران دولت آبادی، به منظور قضاوتی نزدیک به صحّت و انصاف در زمینة موردنظر، ارائه روایات برخی دیگر از ملیّون مهاجر در مورد شخص نظام السلطنه مافی، سودمند و نافع خواهد بود. نواب رضوی که وابسته به هیچ یک از دو جناح اصلی(دموکرات و اعتدالی) نبود9، در خاطراتش راجع به اقامت چند روزه در اصفهان، چنین عنوان نمود:«در اصفهان آقایانی که با حضرات دموکرات خصوصیت داشتند به اسم خرج سفر از آلمانها پول گرفتند. من چون از هر دو دسته استعفا داده بودم به واسطه اینکه اغلب مشروطه خواهی را به خود بسته اند و در ضمن مقصودشان دخل شخصی است»10. گفته شده که با ورود مهاجرین به کرمانشاه، در نتیجة «حُبِّ ریاست و منفعت-پرستی» اعضای هر دو جناح، اوضاع شهر مذکور که با تدبیر کمیتة محلّی دفاع ملّی این شهر، به امنیّت وثبات نسبی دست یافته بود، بار دیگر، روبه نابسامانی و تشتّت نهاد:«چه کنم که آزاد نیستم حقایق را در این سفرنامه ذکر نمایم برای این که از ماست که بر ماست»11. در روزهای پایانی اقامت مهاجرین در کرمانشاه، هنگامی که هنوز، نشانه های مغلوبیت و انهزام نیروهای ملّی، به طور کامل پدیدار نشده بود، براساس روایت یکی از مهاجرین بی طرف:«ما در این چند روز با اغلب روءسای سردسته ها مذاکره کردیم جز به فکر ریاست و تهیه وسائل برای رفتن به اروپا فکر دیگری ندارند که یک مُشت مردم بدبخت را در میان آتش انداخته، خود فرار نمایند. بدتر از همه عدّه ای دو طرفه کار می کنند که هم با روس و انگلیس و هم با آلمان و عثمانی، این درد بالاترین دردهاست12.
بنابر روایتی، اعضای هر دو جناح دموکرات و اعتدالی، حتی در هنگام عقب نشینی از کرمانشاه به قصرشیرین، «برای عضویت در کابینه پا در هوای نظام السلطنه اتّصالا مجادله و ستیزه جوئی نمودند»13. در هنگام عقب نشینی از قصرشیرین به سوی بغداد نیز، یکی از اهالی کرمانشاه(میرزافرج الله معتمدی)، در مورد شخصی نگری و بی تفاوتی سران مهاجرین نسبت به وضعیت دلخراشِ دیگر ملّیّون مهاجر چنین عنوان نمود:«در راه عقب نشینی از قصر به بغداد عده زیادی از آنها که وسیله نداشتند تلف شدند کمیته دفاع ملی و سران قوم هم جز به فرار خود و زودتر رسیدن به بغداد در فکر هیچ کس نبودند»14. یکی از مهاجرین حاضر در بغداد، مسائل ناشی از منفعت طلبی، آزمندی و انتظارات مالی برخی مهاجرین از آلمانها در شهر بغداد را مورد توجه قرار داده، اما از پرداختن به جزئیات امتناع می ورزد، چرا که «توقّعات بیجای بعضی از آقایان، شایستة مقام مهاجرانِ از خودگذشته و اهمیت آن نهضت بزرگ ملی نمی بود»15.
با توافق عناصر آلمانیِ حاضر در ایران با رضاقلی خان نظام السلطنه مافی در اواسط دی ماه1294ش، شخص اخیرالذّکر با حمایت آلمانها، در جایگاه ریاست حکومت مهاجرین قرار گرفت، در حالی که گزینة اوّل و اصلی آلمانها در این زمینه، مخبرالسلطنه هدایت بود16 که با عدم قبول این شخص17، آلمانها رو به سوی نظام السلطنه آوردند.
در مورد شخص نظام السلطنه، نگرشها در میان ملّیّون مهاجر، متفاوت بود، در حالی که برخی او را طمع کار، خودرأی و حتی مرتجع می دانستند، گروهی دیگر، بر این اعتقاد بودند که در میان مهاجرین، این شخص، بیش از دیگران، شایستگی ریاست و ادارة امور را دارد18. یکی دیگر از عناصر حاضر در جنبش ملّی، نظام السلطنه را متّهم به حُبِّ ریاست، خساست و تقلّب نموده، روایت می کند که یکی از شروط او برای همکاری با آلمان، عدم حضور نظرعلی خان امرایی(به عنوان مرد شماره یک قوای ایلی و عشایری لرستان) و نیروهایش در اردوی ملّی بود. در حالی که پانصد هزار تومان از آلمانها، در همان ابتدا، در راستای جمع آوری نیروی نظامی از ایلات لُر، دریافت کرده بود، اما در برابر درخواست پول از سوی روءسای طوایف لُر،«یا از روی احتیاط یا به سبب لئامت از دادن پول خودداری می کند و در مجموع با500سوار بی سروپا از دهات اطراف بروجرد عازم کرمانشاه می شود»19. روایت شخصی دیگر نیز حاکی از رنجش عناصر آلمانی از نظام السلطنه، به علت فزون خواهی و ولع فراوان این شخص است:«شب آقایحیی سیدان شرحی از فعالیت کنت کانیتز اظهار می کرد..از قرار معلوم که در این سفر اظهار می کردند تا اندازه ای موفق شدند ولی از طمع زیاد نظام السلطنه فوق العاده ناراحت بودند و ضمنا می گفتند اگر نظام در تعهد خود وفادار باشد ارزش دارد هرچه نظر داشته باشد تأمین خواهم کرد»20. یکی از سه شرط اصلی نظام السلطنه برای قبول رهبری جنبش ملّی، این بود که، در صورت عدم موفقیت نهضت، آتیه زندگی او در فرنگ تأمین شود21، که چنین نیز شد، چرا که بعد از ترک ایران، در حالی که اکثریت مهاجرین ایرانی در استانبول، شرایط معیشتی و زیستیِ اسفناکی داشتند22، رضاقلی خان مافی تا پایان جنگ جهانی و پیروزی متّفقین، در رفاه مادّی و تنعّم کامل در خاک عثمانی بسر می برد23. نواب رضوی ضمن انتقاد از سهل انگاری و بی غمیِ رئیس دولت مهاجرین، نسبت به اوضاع ناامن و آشفته کرمانشاه، سپس راجع به نظام مافی می گوید: «واقعاً که مرد به تمام معنی طمّاعی است»24. او در ادامه، به نکته چالش برانگیزی که از نقاط ضعف برجسته نظام السلطنه، حداقل از دیدِ مخالفانش، محسوب می شد یعنی حضور عباس میرزا سالارلشکر(داماد نظام السلطنه و پسر فرمانفرما) در دولت مهاجرین اشاره نموده، این شخص را یک عامل نفوذی و دسیسه چین از سوی دولت دست نشانده روس و انگلیس در تهران، مابین مهاجرین می داند25. یکی از مهاجرین که رابطه نزدیکی با پسران نظام السلطنه داشته، عنوان می کند که:«بدون صلاحدید پسرانش میرزامحمدعلی سالارمعظم و میرزاتقی خان مافی، آب نمی خورد»26. در طرف دیگر، شواهدی دالّ بر نگاه مثبت نسبت به نظام السلطنه در روایات برخی مهاجرین نیز وجود دارد. قائم مقامی، نظام السلطنه را «مرد بزرگوار وطن خواه» ملقّب نموده، که با کمک «دو فرزند نجیب زاده تحصیل کرده» و همچنین دامادش، اهتمام و تعجیل فراوانی در پیشرفت امور دولت مهاجرین داشت.27. در آن سو، روایتی مبنی بر عدم تعجیل او در این زمینه، تا قبل از دریافت مزایای مالی، به روایت یکی از اشخاص که اطلاع کاملی از چگونگی روندِ توافق نظام با آلمانها داشت28. عزالممالک اردلان(در زمره اعضای هیچ جناحی نبود، اگرچه به خاطر پایگاه اقتصادی-اجتماعی خود، به عنوان ملّاک و زمین دار، خطِّ فکری او، دارای همسویی بیشتری با اعتدالیون بود) نیز در زمرة آن افرادی بود که، با نگرشی مثبت به نظام مافی می نگریست،«در آبادی صحنه، نظام السلطنه مرکزیّتی به کارها داده ولی ژاندارمها اطاعت زیادی از احکام ایشان نمی نمودند»29. برخی دیگر از افراد بر این باور بودند، با شکست قوای نظامی، و آغاز دوره عقب نشینی ملیّونِ مهاجر، به خاطر شیوع جوِّ یأس و ناامیدی در میان مهاجران، هر یک از اشخاص و گروهها، مسئولیّت این ناکامی را به گردن دیگری انداخته، و از آنجاکه نظام السلطنه در رأس دولت مهاجرین قرار داشته و واسطه توزیع اسلحه، آذوقه و پول بود، طبیعتاً بیش از سایرین در معرض اتّهام قرار داشت30، تا آنجا که در روزهای پایانیِ حضور مهاجرین در خاک ایران(قصرشیرین)، حتی به برنامه ریزی برای انجام ترور و سوءقصد علیه نظام-السلطنه از سوی یکی از جناحهای تندرو منجر گردید که البته نقشة آنان برملا شد31. بر اساس اظهار نواب رضوی:«اگر جلوگیری از بعضی اشخاص نشود یک شب، کار نظام را خواهند ساخت».
 
______________________________
1-      یحیی دولت­آبادی، حیات یحیی، تهران:فردوسی، 1361ش، جلد3، ص 333.
2-      همان، ص 356.
3-      همان، ص 336؛ در این زمینه، همچنین بنگرید به: مورخ الدوله سپهر، ایران در جنگ بزرگ، بی­جا: بی­نا، 1336ش، ص 284.
4-      یحیی دولت­آبادی، همان، ص 350.
5-      همان، ص 332.
6-      همان، ص 337.
7-      بنگرید به: علی­محمد دولت­آبادی، خاطرات و ملاحظات، تهران: سخن، 1390ش،صص 654-655 و 665.
8-      بنگرید به: اکبر قلمسیاه، خاطرات نواب وکیل، یزد: گیتا، 1378،صص 450-452.
9-      همان، ص 459.
10-   حسن اعظام، خاطرات من یا روشن شدن تاریخ صد ساله، بی­جا: ابوریحان، جلد1، ص 346.
11-   همان، ص 350.
12-   رضاعلی دیوان­بیگی، سفر مهاجرت در نخستین جنگ جهانی، تهران: بی­نا، 1351ش، ص 62.
13-   محمدعلی سلطانی، نهضت مشروطیت در کرمانشاه و کنگاور، تهران: موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، 1385ش، ص 218.
14-   دیوان­بیگی، همان، 65؛ همچنین در این زمینه، بنگرید به سمیعی و اردلان، اولین قیام مقدس ملی در جنگ بین­المللی اول، تهران: ابن سینا، 1332ش، ص 34.
15-   احمد احرار، توفان در ایران، تهران: نوین، 1352ش، جلد 1، ص499.
16-   بنگرید به: مهدیقلی هدایت، خاطرات و خطرات، تهران: انتشارات کتابفروشی زوّار، 1344ش، ص289.
17-   دیوان­بیگی، همان، ص62.
18-   کریم سنجابی، ایل سنجابی و مجاهدت ملی ایران، تهران: شیرازه، 1380ش، ص 304.
19-   اعظام، همان، جلد1، ص308.
20-   اتحادیه، همان، ، جلد2، ص518.
21-   بنگرید به: علی­محمد دولت­آبادی، همان، صص701-716.
22-   ساسانی، همان، ص 37؛ علیرضا ملائی، ایران و دولت ملی در جنگ جهانی اول، تهران: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1378ش، صص281و286.
23-   اعظام، همان، جلد، ص346.
24-   همان، 348؛ همچنین در این راستا بنگرید به:دیوان­بیگی، همان، ص70؛ احرار، همان، جلد2، ص638؛ اتحادیه، همان، جلد2، ص509.
25-   دیوان­بیگی، همان، ص71.
26-   قائم­مقامی، همان، ص 107.
27-   بنگرید به: سلطانی، همان، صص211-212.
28-   اردلان، همان، 121.
29-   احرار، همان، جلد2، ص691.
30-   سنجابی، همان، صص353-354؛احرار،همان، جلد2، صص707-711.
اعظام، همان، جلد1، ص350 https://iichs.ir/vdcjfxemzuqem.sfu.html
iichs.ir/vdcjfxemzuqem.sfu.html
نام شما
آدرس ايميل شما