اواخر اردیبهشت ماه بود که روزی به وزارت خارجه رفته به اتاق مظفر فیروز وارد شدم با او مذاکره به میان آوردم که می‌خواهم با نخست‌وزیر ملاقات کنم. مظفر به من گفت: شما قطعاً‌ بهتر می‌دانید که ایشان چقدر گرفتارند دائماً مشغول ملاقات با سفیر شوروی و کارهای ایران و شوروی از برای حل،‌ از آن طرف هم با سفرای کشورهای آمریکا و انگلیس و همچنین ملاقات‌های وزرا و غیره سخت مشغولند وقت آزاد کم دارند شما اگر کار فوری دارید به من بگویید من به محض اینکه فرصتی یافتم به عرضشان می‌رسانم...
شمائی از نقش آفرینی‌های مظفر فیروز!
"اواخر اردیبهشت ماه بود که روزی به وزارت خارجه رفته به اتاق مظفر فیروز وارد شدم با او مذاکره به میان آوردم که می‌خواهم با نخست‌وزیر ملاقات کنم. مظفر به من گفت: شما قطعاً‌ بهتر می‌دانید که ایشان چقدر گرفتارند دائماً مشغول ملاقات با سفیر شوروی و کارهای ایران و شوروی از برای حل،‌ از آن طرف هم با سفرای کشورهای آمریکا و انگلیس و همچنین ملاقات‌های وزرا و غیره سخت مشغولند وقت آزاد کم دارند شما اگر کار فوری دارید به من بگویید من به محض اینکه فرصتی یافتم به عرضشان می‌رسانم. من که کار فوری نداشتم در همان مدتی که آنجا بودم دیدم مظفر فیروز چنان قوام را محاصره [کرده بود] که به هر کس دلش بخواهد وقت ملاقات می‌دهد و هر کس را نخواهد سنگ قلاب می‌کند. به همین جهت از اتاق او بیرون آمده خواستم از وزارت خارجه خارج شوم دیدم اکبرخان پیشخدمت مخصوص قوام‌السلطنه تا مرا دید گفت آقا سراغ شما را از من می‌گرفت چند دقیقه صبر کنید من به ایشان اطلاع دهم و فوراً‌ وارد اتاق نخست‌وزیر شد و یک دقیقه نگذشته برگشت و به من گفت:‌ آقا فرمودند الان نزدشان بیایند. من وارد اتاق بزرگ او شده مشغول احوالپرسی بودیم که بعد وارد مذاکره‌ای شویم که نخست‌وزیر با من داشت، در این بین مظفر فیروز سر زده وارد اتاق شد می‌خواست ببیند چگونه من با قوام به ملاقات پرداخته ام. نخست‌وزیر از این حرکت او ناراحت شد اما به روی خود نیاورده فرمان به او داد که از اتاق بیرون رود که صحبت خود را ادامه دهد ولی مظفر فیروز با خیرگی در همان نزدیکی گوشی تلفن را از روی میز برداشت که تلفن کند قوام‌السلطنه با ناراحتی گفت: مگر یادتان رفت آن دستور مرا اجرا کنید. مظفر فیروز گفت: همان امریه را به لحاظ فوریت امر خواستم از همین جا با تلفن اجرا کنم. قوام‌السلطنه که فهمید مظفر آمده مذکراتمان را کنترل کند دیگر درباره کاری که داشت با من صحبت نکرد بلکه گفت: فردا ساعت هشت صبح منتظر ملاقات شما هستم اما سر وقت بیایید که باید زود به اینجا بیایم.
 
من از حوصله قوام‌السلطنه در برابر گستاخی مظفر فیروز و از پر رویی او تعجب کردم و از سالن مزبور بیرون رفته فردا صبح سر ساعت هشت وارد منزل او شدم دیدم در اتاق دفترش در انتظار من نشسته است و همین که مرا دید بدون اینکه از وضع دیروز به روی خود بیاورد وارد مطلب شده گفت: ‌لابد اطلاع یافته‌اید که ارتش سرخ،‌ آذربایجان را هم خوشبختانه تخلیه نموده است و ما باید تکلیف عرض حال خود را در شورای امنیت معلوم نماییم به همین جهت هیئتی تعیین کرده‌ایم از آقایان احمد ملکی رفیق خودتان (مدیر روزنامه ستاره) و ابوالحسن ورزی (شاعر معروف) و یک افسر از ستاد ارتش به نام سرهنگ علاء که باید به آذربایجان رفته سرحدات آنجا و شهرها را معاینه نموده گزارش تخلیه را به مرکز بدهند تا بر آن اساس ما اقدام به استرداد شکایت از شوروی کنیم."1
 

احمد قوام نخست‌وزیر و دو تن از وزرای کابینه وی؛
مظفر فیروز و احمد امیراحمدی در یک میهمانی
شماره آرشیو: 1758-124ط

پی نوشت:
 
1. ابوالحسن عمیدی‌ نوری،‌ یادداشت‌های یک روزنامه‌نگار (تحولات نیم قرن اخیر تاریخ معاصر ایران از نگاه ابوالحسن عمیدی نوری)،‌ به کوشش: مختار حدیدی ـ جلال فرهمند،‌ ج2،‌ تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران،‌ 1384، صص91-92. https://iichs.ir/vdcg.n93rak9ztpr4a.html
iichs.ir/vdcg.n93rak9ztpr4a.html
نام شما
آدرس ايميل شما