در بخشی از این مدخل، پیرامون سیره سیاسی امام در حوزه سیاست خارجی (ص709-712) چنین ادعا شده است که اندیشه امام خمینی از ابتدا این بوده است که امکان تعامل جمهوری اسلامی با تمام دولت‌ها به شرط احترام متقابل وجود دارد. ولی امام خمینی وقتی وارد عرصه عمل شد، نتوانست این تئوری را پیاده کرده و رویکردهای کشورهای مختلف باعث شد تا امام نیز برخوردهای مختلفی با کشورهای مختلف داشته باشد. مانند اینکه آمریکا به عنوان شیطان بزرگ نامیده شد...
سیاست خارجی امام
در بخشی از این مدخل، پیرامون سیره سیاسی امام در حوزه سیاست خارجی (ص709-712) چنین ادعا شده است که اندیشه امام خمینی از ابتدا این بوده است که امکان تعامل جمهوری اسلامی با تمام دولت‌ها به شرط احترام متقابل وجود دارد. ولی امام خمینی وقتی وارد عرصه عمل شد، نتوانست این تئوری را پیاده کرده و رویکردهای کشورهای مختلف باعث شد تا امام نیز برخوردهای مختلفی با کشورهای مختلف داشته باشد. مانند اینکه آمریکا به عنوان شیطان بزرگ نامیده شد. این‌گونه نسبت دادن به امام، اشتباه است و نویسنده امام خمینی را به گونه‌ای معرفی کرده است که در ابتدا نمی‌دانسته است که در عرصه سیاست خارجی دولت اسلامی، چگونه باید با کشورهای مختلف تعامل داشته باشد و هیچ شناختی نسبت به آمریکا و غرب نداشته و نسبت به همه آنها ساده‌لوحانه، خوشبین بوده است! اما چنین نسبتی از امام خمینی به دور است و امام خمینی از همان آغاز نهضت در سال 1341، مبارزه با تمام قدرت‌های استعمار مخصوصا دو دولت آمریکا و اسرائیل را در اولویت مبارزاتی خود قرار داده و از همان موقع شاگردان خود و مردم را به مبارزه علیه این استعمار ترغیب می‌کرد. امام خمینی در 9آذر 1341 در آغازین روزهای نهضت، در بیاناتی که در مخالفت با تصویب نامه انجمن‌هاى ایالتى و ولایتى‏ مطرح کرده بودند، به طور جدی به سه استعمار وقت یعنی انگلیس و آمریکا و شوروی تاخته و آنها را عامل تهدیدها و تطمیع‌های دولت وقت ایران نامیده‌اند.1 در جای جای صحیفه امام و در وقایع سال 1342 تا زمان رحلت امام، شاهد این بصیرت و اشراف عمیق امام بر سیاست حاکم بر دنیا هستیم و سخنانی فراوان درباره آمریکا و نیز سایر کشورها می‌شنویم که امام، عملکرد این رژیم‌ها و تعامل جمهوری اسلامی با این کشورها را بر اساس معیارهای دینی و شرعی می‌سنجید و سپس رابطه ایران با آنها را تعریف می‌کرد.

یکی از بخش‌های تأمل‌برانگیز و قابل نقد، تفکیک سیره رفتاری امام خمینی در باب سیاست خارجی است. نویسنده کنش‌گری سیاسی امام را در دو حوزه مجزا تحلیل کرده و چنین نوشته است: «باید رفتار سیاسی امام را در دو سطح متفاوت بررسی نمود: یکی عملکرد ایشان در سیاست خارجی به عنوان بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران؛ و دیگری رفتار ایشان در سیاست خارجی به عنوان بنیان‌گذار حکومت و دولتی اسلامی». (مدخل خمینی، ص710) باید از نویسنده پرسید که این تفکیک طبق چه ملاک و مبنایی انجام شده است؟ در بخش اول به بحث نحوه رابطه مثبت یا منفی جمهوری اسلامی با کشورهای مختلف به‌ویژه آمریکا و در بخش دوم به بحث صدور انقلاب اسلامی پرداخته است. با این اوصاف، این تفکیک چندان دقیق نیست و می‌توانست به صورتی دیگر انجام شود و ملاکی برای آن وجود ندارد.

تفکیک مذکور در حقیقت به معنای جدایی حوزه دین از حوزه سیاست است. امری که در اندیشه و سیره سیاسی امام هیچ جایی ندارد و ایشان از ابتدای نهضت تا زمان رحلت، همواره بر امتزاج سیاست و دیانت پای می‌فشردند و به صورت همزمان از موضع مرجعیت شیعه و رهبر نظام جمهوری اسلامی، به ابراز نظر در حوزه سیاست خارجی و سیاست داخلی می‌پرداختند. مطرح کردن چنین تفکیکی در حوزه سیاست خارجی کاملاً جهت‌دار و حساب شده است تا محملی برای توجیه برخی از عملکردهای تاریخی حضرت امام در موضوعات مورد مناقشه برخی سیاست‌مداران داخلی و خارجی، شود. با چنین تفکیکی، هر بخش از رفتار سیاسی امام که با الگوی سیاست‌ورزی متعارف نظام بین‌الملل هم‌خوانی نداشته باشد، قابل تأویل خواهد بود و به حوزه رفتار دینی محدود می‌شود. از جمله این موضوعات مورد مناقشه، حکم تاریخی امام در مورد ارتداد سلمان رشدی، نویسنده هتاک به ساحت رسول الله(ص) است.

در مدخل نوشته شده که «از همان آغاز، ارتباط امام با مباحث و مسائل بین‌المللی و به‌ویژه با دولت‌هایی همچون آمریکا، ناگزیر می‌نمود». (مدخل خمینی، ص710) در حالی که انقلاب و امام مجبور به برقراری ارتباط با آمریکا نبوده‌اند و بعد از پیروزی انقلاب، تمایلی از جانب انقلاب برای برقراری رابطه با آمریکا ابراز نمی‌شود، بلکه در 13آبان 58 با تسخیر سفارت آمریکا، رابطه با این دولت استعمارگر برای همیشه تعطیل می‌گردد.

نویسنده در روایت خود از موضوعات مهم سیاست خارجی دوران انقلاب، به نوعی بحث را مطرح می‌کند که نیروهای انقلاب اسلامی متهم و بلکه محکوم جلوه داده می‌شوند. برای نمونه، او در ماجرای تسخیر سفارت، آن را به عنوان نخستین موضوع قابل تأمل در روابط خارجی ایران و آمریکا برمی‌شمارد. در متن چنین می‌خوانیم:
«... نخستین موضوع قابل تأمل در روابط خارجی ایران روی نمود و آن تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویانی بود که به دانشجویان خط امام اشتهار یافت». (مدخل خمینی، ص710)

این در حالی است که پیش از این اتفاق مهم، دو گفتمان در رابطه با آمریکا مطرح شده بود؛ یکی توسط قاطبه مردم و جوانان انقلابی که خواستار استرداد شاه توسط آمریکایی‌ها به ایران بودند و دیگری گفتمان دولت موقت و اعضای نهضت آزادی که به مذاکره محرمانه با نمایندگان دولت آمریکا مشغول بودند و به خیال خود زمینه ارتباط وثیق آمریکا با انقلاب را پی‌ریزی می‌کردند. این دو رویکرد که یکی علنی و عمومی و دیگری مخفیانه و محدود به نیروهای غرب‌اندیش بود، هر دو مصداق چیزی است که نویسنده ادعای آن را دارد. استنکاف آمریکا از برگرداندن شاه به ایران، موضوع اصلی و اولی سیاست خارجی ایران بود که به همین دلیل هم ماجرای تسخیر لانه جاسوسی اتفاق افتاد. میل نویسنده به تطهیر طرف آمریکایی و متهم جلوه دادن نیروهای انقلاب، وقتی آشکارتر می‌گردد که در هیچ جایی از مدخل امام خمینی، اشاره‌ای به موضوع جاسوسی آمریکایی‌ها از ایرانِ انقلابی نمی‌شود و از همین حیث، تعبیر تسخیر لانه جاسوسی که با هوشمندی سیاسی امام خمینی وارد ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی شد، در مدخل مورد نقد، هیچ جایی ندارد.

بخش دیگری از مقاله، به موضوع قرادادهای اقتصادی ایران و آمریکا در عصر پهلوی دوم می‌پردازد و با رویکردی یک‌سویه و در دفاع از تصمیمات مشکوک اعضای دولت موقت، چنین می‌نویسد: «آنچه از قراردادهایی که میان آمریکا و رژیم پهلوی منعقد گشته و البته به ضرر ایران بود ملغی اعلام گردید، لذا تصریح نمود که «ما کلیه قراردادهایى را که برخلاف مصلحت ملتمان باشد، برایشان ارزشى قائل نیستیم و اگر قراردادی باشد که انصاف در آن رعایت شده باشد و براى ما فایده‌ای داشته باشد، آن قرارداد را تصویب می‌کنیم»». (مدخل خمینی، ص711)

در مورد این بخش نکاتی قابل ذکر است که در ادامه می‌آید:
نخست آنکه در نقل قولی که از امام شده است، بی‌دقتی صورت گرفته و کلمات جابجا و یا عوض شده‌اند. نقل قول صحیح امام از این قرار است: «ما براى کلیه قراردادهایى که برخلاف مصلحت ملت ما باشد، ارزشى قائل نیستیم. بله، اگر قراردادهایى باشد که انصاف در آن رعایت شده باشد و براى ما فایده هم‏ داشته باشد، آن قراردادها را تصحیح مى‏کنیم».2 این جابجایی اگر به عمد صورت گرفته باشد، مصداق بارز جعل و تحریف است و اگر ناشی از اشتباه و تساهل علمی باشد، باز هم سایر نقل قول‌های نویسنده از حضرت امام را با تردید مواجه می‌کند و از اعتبار علمی مقاله می‌کاهد. چه اینکه در یک مقاله عادی نیز وقتی نقل مستقیم صورت می‌گیرد، نمی‌توان و نباید هیچ تغییری در اصل کلام مورد نقل صورت پذیرد، حال دقت در مراعات این اصل بدیهی، در یک دایرةالمعارف معتبر و مشهور، به مراتب بیشتر مورد انتظار است.

نکته دیگر آنکه، الغای قراردادهای میان ایران و آمریکا که توسط دولت موقت انجام شد، حرکتی کاملاً مشکوک و مغایر با منافع ملی بود. این موضوع توسط صادق طباطبایی سخنگوی دولت موقت در روز 20مرداد 1358 اعلام شد. از مهم‌ترین این قراردادها، قرارداد خرید هواپیماهای نظامی اف 16 و آواکس و ناوهای جنگی و از همه مهم‌تر، خرید جنگنده‌های فوق مدرن اف 14 بود.3 ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه دولت موقت نیز در یک مصاحبه اعلام کرد که مذاکراتی را برای فروش هواپیماهای جنگنده اف 14 ایران را آغاز کرده است، وی در استدلالی قابل تأمل، علت این مذاکرات را عدم نیاز ایران به این ابزار پیشرفته جنگی عنوان کرد و مدعی شد که «آنها به درد ما نمی‌خورد!»4

یکی از نخستین و شدیدترین واکنش‌ها را حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از خود نشان دادند. ایشان که آن زمان معاون وزیر دفاع در امور انقلاب و عضو شورای انقلاب بودند، در گفت‌وگویی در مشهد به تبیین ابعاد مختلف ماجرا پرداختند: «مسئله لغو قراردادهای نظامی مسئله‌ای نیست که به این آسانی بتوان درباره آن تصمیم گرفت. درست است که ما قصد نداریم که مثل دوران گذشته ژاندارم منطقه باشیم و قصد نداریم که حافظ منافع ابرقدرت‌ها باشیم، اما به‌هیچ‌وجه جایز نمی‌دانیم که با وجود دشمنان سوگندخورده خود در منطقه و دولت‌های ارتجاعی وابسته به امپریالیزم غافل بمانیم. ما به نیروی دفاعی کاملی نیازمندیم حتی برای جلوگیری از تجاوزات امپریالیزم که به ‌آسانی با حضور دولت‌های غاصب در منطقه قابل تصور است لازم است که ما قدرت تهاجمی نیز داشته باشیم».5

این برخورد دولت موقت باعث شد دولت آمریکا از تحویل سایر جنگنده‌های ایرانی که پول آنها در زمان شاه داده شده بود، استنکاف کرده و پول این جنگنده‌ها را نیز بلوکه کرده و هنوز بعد از گذشت حدود چهل سال، آنها را پس نداده است. در ادامه نظر خواننده محترم را به چهار اظهارنظر دیگر از آیت‌الله خامنه‌ای درباره این موضوع مورد بحث، جلب می‌کنیم:
1. «اف‌14هاى ما اگر بعد از انقلاب به‌وسیله یک عناصرى فروش مى‌رفت، همان‌طور که مى‌خواستند هم بفروشندش دیگر، زمزمه‌اش را راه انداختند که ما اف‌14 مى‌خواهیم چکار کنیم، تهاجمى است، ما اهل تهاجم نیستیم؛ آمریکایى است، ما با آمریکا بدیم. حالا کى مى‌گفت این حرف‌ها را؟ آنهایى که با برژینسکى ملاقات مى‌کردند». (بیانات رهبری، 1362/12/24)

2. «زمزمه‌اش را راه انداختند که اف‌14ها را بفروشند؛ ما به فضل الهى همان وقت مطلع شدیم، یک موضع‌گیرى قرص کردیم، گفتم هر کس اسم این کار را بیاورد خائن است، فهمیدند که نه، نمى‌شود این کار را کرد. حالا اگر آمده بودند و فروخته بودند، شما امروز چه قضاوتى درباره آنها داشتید؟... کسى شک نمى‌کند که آنها با این مردم بد کردند؛ آگاهان‌شان خیانت کردند، ناآگاهان‌شان اگر ناآگاهى داشته باشند خلاف کردند». (بیانات رهبری، 1362/12/24)

3. «من خبر شدم که یکی از رجال دولت موقّت آن روز گفته است این اف‌14‌هایی که رژیم طاغوت خریده به درد ما نمی‌خورد، می‌خواهیم چه کار کنیم این اف‌14‌ها را! پس بدهیم بهشان. آنجا خب ما ایستادیم، هیاهو کردیم، مصاحبه کردیم و مقابله کردیم، جرأت نکردند این کار را بکنند؛ می‌خواستند پس بدهند. چند صباح بعدش، جنگ ایران و عراق پیشامد کرد». (بیانات رهبری، 1395/1/11)

4. «اینکه بعضی‌ها بیایند بگویند «فردای دنیا، فردای مذاکره است، فردای موشک نیست»، این حرف اگر از روی ناآگاهی گفته شده باشد، خب ناآگاهی است، اگر از روی آگاهی گفته شده باشد، خیانت است... مثل اوّل انقلاب که همین اف‌14های ما را می‌خواستند بفروشند و پس بدهند، بنده نگذاشتم...». (بیانات رهبری، 1395/1/11)

مطرح کردن عملکرد دولت موقت در از بین بردن تسلیحات نظامی ایران، که بعد از سه دهه بار دیگر توسط آیت‌الله خامنه‌ای، صورت گرفت، به دنبال هدف گرفتن سیستم دفاعی و نظامی جمهوری اسلامی ایران توسط برخی از نیروهای داخلی بود. به طور مشخص دو اظهار نظر اخیر ایشان مربوط به جمله‌ای است که در حساب توییتری آیت‌الله هاشمی رفسنجانی منعکس شده بود و در آن، تلویحا نیاز به موشک در عصر حاضر، منتفی دانسته شده بود و لازمه آن، زمینه‌سازی برای پذیرش مطالبات وقیحانه قدرت‌های جهانی در خلع سلاح نظام اسلامی می‌نمود.

در صفحه 711 و در قسمتی از مقاله که به ابتکارات امام خمینی در مقابله با استکبار می‌پردازد، به بحث ارتباط جمهوری اسلامی با سازمان اَمل در لبنان و ایجاد حزب‌الله لبنان و ارتباط با مبارزان فلسطینی، و نیز فعالیت نهضت‌های آزادی‌بخش سپاه -که توسط شهید محمد منتظری تأسیس شد-، سخنی به میان نیامده است که جا داشت از این‌ها نیز به عنوان ابتکارات امام در مقابله با استکبار نام می‌برد.

از جمله نواقص مهم در مدخل مورد نقد، عدم طرح موضوع «روز قدس» و اعلام همبستگی با فلسطین توسط امام خمینی است. در بحث‌های طرح شده در ذیل عنوان سیاست خارجی امام، در خلال صفحه 712، هیچ اشاره‌ای به بحث روز قدس در اندیشه امام خمینی، نشده است. اولین روز قدس در جمهوری اسلامی در تاریخ 26مرداد 1358 برگزار شد و اعلام همبستگی با ملت مظلوم فلسطین بود.6

نویسنده همچنین در موضوع «پیشنهاد تشکیل حزب مستضعفین» توسط امام، با وجود تصریحات فراوان در آثار امام، به منبعی برای آن اشاره نکرده است. امام اولین بار در 26مرداد 1358 این بحث را مطرح کرده و عین تعابیر در صحیفه امام درج شده است.7 لذا جا داشت در این زمینه نیز مستندسازی دقیق صورت می‌گرفت.

آخرین نکته‌ای که در بحث رفتار سیاست خارجی امام، در این مدخل مطرح شده است، بحث حکم ارتداد سلمان رشدی است. در این بحث چند نکته قابل ذکر است که به صورت جداگانه ذکر می‌شوند:
1. نویسنده هیچ اشاره‌ای به اینکه سلمان رشدی در این رمان، دست به توهین و وهن اعتقادات مسلمانان زده است نکرده، بلکه نوشته که او «به نشر دیدگاه خود نسبت به دین اسلام و حضرت محمد (ص) پرداخت و در آن برخی اعتقادات خویش را که با مبانی دینی سازگاری نداشت، بیان نمود. در تبیین وی از شخصیت حضرت رسول اکرم (ص)، وجود نشانه‌های هتک حرمت، در سطح جهان، به ویژه نزد مسلمانان بروز و نمودی گسترده یافت». (مدخل خمینی، ص711)

نویسنده در واقع به پلورالیزم قائل شده که رشدی هیچ توهینی صورت نداده است بلکه صرفا نظرات شخصی خودش را ابراز کرده و شخصیت پیامبر را تبیین کرده است که اتفاقا این نظرات با اسلام سازگاری نداشت! در حالی که رشدی در این کتاب تبیین صورت نداده، بلکه دست به توهینی بزرگ به اسلام و مسلمانان زده و خودش را به دایره ارتداد افکند.

2. در اینجا که به بحث حکم ارتداد امام برای سلمان رشدی می‌پردازد، نویسنده بین جایگاه سیاسی و دینی امام تفکیک قائل شده و به جدایی دین از سیاست ختم شده است. او می‌نویسد که « ... امام خمینی نیز به عنوان رهبر و روحانی دینی و مرجع بزرگی در سطح جهان، در 25بهمن 1367 با فتوایی، حکم ارتداد و مهدورالدم بودن سلمان رشدی را صادر کرد. ... وی در پیامی تصریح نمود است که «ترس من این است که تحلیل‌گران امروز، ده سال دیگر بر کرسى قضاوت بنشینند و بگویند که باید دید فتواى اسلامى و حکم اعدام سلمان رشدى مطابق اصول و قوانین دیپلماسى بوده است یا خیر؟» اما «ما باید بدون توجه به غرب حیله‏گر و شرق متجاوز و فارغ از دیپلماسى حاکم بر جهان در‌صدد تحقق فقه عملى اسلام برآییم‏.» ... در این پیام، امام دو جایگاه خویش را به دقت از هم تفکیک نموده و بر آن است که حکم صادره، به دور از تمامی مباحث مطرح در دیپلماسی جهانی است، و چنین فتوایی با چشم‌اندازی دین‌مدار بیان شده است». (مدخل خمینی، ص712) در اینجا همان طور که می‌بینیم، بین جایگاه رهبری معنوی و رهبری سیاسی امام تفکیک شده است. بین این دو جایگاه هیچ تفکیکی وجود ندارد و امام خمینی تلاش زیادی کرده است تا بین این جایگاه‌ها هیچ تفاوتی نباشد. نویسنده سخنان امام -که فضای دیپلماسی رایج دنیا را زیر سؤال برده و این فتوا را در فضایی کاملا اسلامی مطرح کرده است- را به گونه‌ای دیگر تفسیر کرده است و گفته که منظور امام این بوده که از جایگاه دینی این فتوا را صادر کرده است نه از جایگاه سیاسی‌اش! حال باید از نویسنده پرسید که کدام نقل یا کدام رفتار امام خمینی را در طول رهبری‌اش سراغ دارید که امام خمینی بین این دو جایگاه تفکیک قائل شده باشد؟ بلکه همان سخنان امام نیز در‌صدد بیان این مسئله است که این فتوا از جایگاه سیاسی و دینی با هم صادر شده است فلذا از فضای دیپلماسی منحط رایج در دنیا فاصله دارد و آن را رد می‌کند. و اگر کسی ادعای تفکیک این دو جایگاه را داشته باشد، باید برای ادعای خود دلیل ارائه کند و به صرف ادعا، چیزی اثبات نمی‌شود.

کارکرد ابدی احکام اسلامی در مکتب فقهی امام
در بخشی از مدخل، ضمن بررسی مبادی اندیشه فقهی امام، ذیل عنوان «کارکرد تربیتی احکام»، به بخش‌های تقطیع شده‌ای از یک سخنرانی امام در نجف تمسک شده و برداشتی نادرست و تحریف‌آمیز از سخن ایشان ارائه شده است. نویسنده در صفحه 736، چنین می‌نویسد: «همین دیدگاه امام [مبنی بر اینکه انسان باید قلب را تربیت کند]، زمینه‌ساز نگاهی متفاوت به احکام بوده است. در حالی که مشهور نزد عالمان در طول تاریخ فرهنگ اسلامی قول به تکلیف شرعی در جهان پیش از مرگ است، اما امام در موضعی تصریح دارد که «اسلام و احکام اسلامی... مقصور به این عالم نیست» (صحیفه، ج3، ص220) و ارتقای انسان همواره ادامه دارد. در ورای این عبارت کوتاه، اندیشه‌ای نهفته است که فراتر از تکلیف، به نوعی تربیت مستمر برای انسان و در نتیجه به کارکردی مدام برای عبادت و احکام الهی قائل است که با مرگ پایان نمی‌پذیرد». (مدخل خمینی، ص736)

پیرامون این مدعا گفتنی آنکه، مراجعه به متن کامل سخنرانی امام -که در تاریخ 6مهر 1356، در نجف، مسجد شیخ انصارى-‏ با موضوع «هشدار به روحانیون حوزه نجف نسبت به برداشت‌هاى غلط از احکام اسلام»، ایراد شده است، نشان می‌دهد که برداشت تقطیع شده و استنتاج مد نظر نویسنده در این فراز، هیچ تناسبی با فرمایشات امام ندارد. در حقیقت حضرت امام در پی ترسیم تصویری همه جانبه و چند بعدی از اسلام است که در آن از یک سو برداشت‌های صوفیانه از دین که فقه، احکام و زندگی را مبادی می‌نامد و عاقبت و آخرت را غایاتی که باید فقط به آن اندیشید و مبادی را می‌توان و بلکه باید ترک کرد، و از دیگر سو پیکان نقد امام متوجه ماده‌گرایان و قشری‌مسلکانی است که همه چیز را در دنیا خلاصه می‌کنند و ماورا را منکرند.

امام در مقام هشدار به برداشت‌های تک بعدی از دین اسلام، به توصیف فقه اسلامی که برای همه شئون انسانی برنامه دارد، می‌پردازد و تصریح می‌فرمایند که با پایان زندگی، تازه نوبت به حیات اخروی می‌رسد که آنجا نیز در منظومه اندیشه و احکام اسلامی مد نظر است. توجه به کارکردها و نتایج دنیوی و اخروی عمل به تکالیف و احکام، مد نظر امام است که با استمداد از برخی مضامین روایی ایراد شده است که دنیا را مزرعه آخرت معرفی کرده‌اند.

این فرمایش امام، خلاف تصور نویسنده محترم، هیچ تنافی با سخن سایر علمای اسلامی مبنی بر عدم تکلیف در قیامت و بهشت، ندارد. در حقیقت حضرت امام کارکرد و نتایج ابدی عمل به احکام اسلامی را از یک سو و برنامه ابدی اسلام برای انسان -در هر دو دنیا- را مد نظر دارد.8

بنابراین، سخن امام با اندیشه «مشهور نزد عالمان در طول تاریخ فرهنگ اسلامی» که « قول به تکلیف شرعی در جهان پیش از مرگ» دارند، تنافی ندارد و امام برخلاف پندار نویسنده، در این موضوع در مخالفت با مشهور «موضعی صریح» ندارد، یعنی نمی‌توان -صرفا با اتکا به سخنان مورد استناد نویسنده- به امام نسبت داد که به وجود اختیار و تکلیف در عالم آخرت قائل بوده‌اند.

از دیگر سو، مدعای حضرت امام در مورد «تربیت مستمر انسانی در پوشش احکام اسلام» و قائل بودن «به کارکردی مدام برای عبادت و احکام الهی که با مرگ پایان نمی‌پذیرد» نیز، سخنی خلاف مشهور نیست و همه اندیشمندان و علما و فقهای شیعی بر این نحو از کارکرد تربیتی و ابدی احکام اسلامی، باور دارند و این موضوع از اختصاصات اندیشه فقهی امام محسوب نمی‌شود. مهم‌تر از همه، برداشت غلط از قول مشهور است که به اذعان نویسنده، مقصور بودن احکام اسلامی در دنیا را قائل بوده‌اند! و از این حیث، امام را به موضعی صریح وادار کرده‌اند!
 

دیدار و گفت‌وگوی امام خمینی با خیل مشتاقانی که از سراسر جهان به نوفل لوشاتو آمده اند
 
پی نوشت:
 
منبع: سهراب مقدمی شهیدانی و میثم عبداللهی چیرانی، نقدی بر مدخل «خمینی، روح‌الله» در دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، تهران: بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی، 1395، صص 147-155.
1. صحیفه امام، ج‏1، ص101.
2. صحیفه امام، ج5، 149-150.
3. روزنامه اطلاعات، ش15926، شنبه 20 مرداد 1358، ص11.
4. همان، ش15921، شنبه 13 مرداد 1358، ص1.
5. روزنامه کیهان، 27مرداد 1358 به نقل از مقاله «دولت موقت و ماجرای لغو قرارداد اف14‌ها دوگانه جهل-خیانت؛ از 58 تا 95» مندرج در سایت رهبری به آدرس:
 http://farsi.khamenei.ir
6. روزنامه اطلاعات، ش15931، شنبه 27 مرداد 1358، ص1، 4، 9، 10، 12.
7. ر.ک. صحیفه امام، ج‏9، ص280-285.
8. بخش‌هایی مربوطه از سخنرانی حضرت امام، برای قضاوت علمی در برداشت نویسنده، عینا نقل می‌گردد: «اسلام، و همین طور سایر حکومت‌هاى الهى و دعوت‌هاى الهى، به تمام شئون انسان از آن مرتبه پایین، مرتبه درجه پایین، تا هر درجه‌‏اى که بالا برود، همه این‌ها را سر و کار با آن دارد. مثل این حکومت‌ها نیست که فقط به باب سیاست مُلکى کار داشته باشند؛ همان طورى که سیاست مملکتى دارد اسلام، و بسیارى از احکامش احکام سیاسى است، یک احکام معنوى دارد؛ یک حقایق هست، یک معنویات هست. چیزهایى که در رشد معنوى انسان دخالت دارد، احکام بر آن هست؛ چیزهایى که در تربیت معنوى انسان هست، بر آن احکام هست؛ و در مرتبه پایین‌ترش هم که مرتبه اخلاق باشد، احکام اخلاقى دارد.- عرض می‏کنم که- تربیت‌هاى اخلاقى میکند اسلام. در مرتبه معاشرتش هم که هست، با هر کس معاشر باشد، حکم دارد اسلام. خودش- فى نفسه- احکام دارد، خودش با عیالش احکام دارد، خودش با اولادش احکام دارد، خودش با همسایه‌‏اش احکام دارد، خودش با هم محله‏‌اش و جارش‏ احکام دارد. با هم مملکتش احکام دارد، با هم‌دینش احکام دارد، با مخالفینِ از دینش احکام دارد، تا بعد از موت. از قبل از اینکه اصلًا تولدى در کار باشد و قبل از زِواجْ احکام دارد تا زواج، و تا حمل و تا تولد و تا تربیت در بچگى و تربیت بزرگ تر و تا حد بلوغ و تا حد جوانى و تا حد پیرى و تا مردن و در قبر و ما بَعْدَ القبر. قطع نمی‏شود به همانى که توى قبر گذاشتند، مسئله تمام شد؟ این‌ها اول کار است. همه این‌ها، همه این زندگى بشر در اینجا و تربیت‌هایى که در اینجا عقلانى و اخلاقى و این‌ها می‏شود، این‌ها آن وقتى که از این عالم منفصل شد و مرتبه کمال پیدا شد و مرتبه- عرض میکنم- تجرد پیدا شد، مرتبه هر چه که پیدا شد، بعد از اینکه در قبر رفت، آن وقت عالم قبر- خودش- اولِ حیاتى است، حیات روحانى قبرى؛ حیات روحانى و معنوى- عرض میکنم که- برزخى؛ [حتى‏] حیات روحانى بالاتر از برزخ. و اسلام و احکام اسلامى که خداى تبارک و تعالى این احکام را فرستاده است، مقصور به این عالم نیست و مقصور به آن عالم هم نیست؛ بسیارى از زمان‌ها بر ما گذشت که یک طایفه‏‌اى فیلسوف و همان- عرض می‏کنم که- عارف و صوفى و متکلم و امثال ذلک که دنبال همان جهات معنوى بودند، این‌ها گرفتند آن معنویات را، هر کسى به اندازه ادراک خودش، و تخطئه کردند قشریون [را]. تمام ما عداى خودشان را قشرى حساب کردند و تخطئه کردند بلکه وقتى دنبال تفسیر قرآن رفتند ملاحظه میکنیم که، تمام آیات را، اکثر آیات را برگرداندند به آن جهات عرفانى و جهات فلسفى و جهات معنوى، و به‌کلى غفلت کردند از حیات دنیاوى و جهاتى که در اینجا به آن احتیاج هست و تربیت‌هایى که در اینجا باید بشود؛ از این غفلت کردند. به حَسَب اختلاف مشربشان رفتند دنبال همان معانى بالاتر از ادراکِ- مثلًا- عامه مردم. و علاوه بر اینکه آن معانى را- مثلًا- تحصیل کردند، ما عداى خودشان را تخطئه کردند. و در همین اوان و همان عصر، یک دسته دیگرى که اشتغال داشتند به امور فقهى و به امور تعبدى، این‌ها هم تخطئه کردند آنها را: یا حکم الحاد کردند، یا حکم تکفیر کردند، یا هر چه کردند، آنها را تخطئه کردند. و این هر دواش خلاف واقع بوده. این‌ها محصور کردند اسلام را به احکام فرعیه؛ و آنها هم محصور کرده بودند اسلام را به احکام معنویه، به امور معنویه و به ما فوق‌الطبیعه. آنها- به خیال خودشان- ما فوق‌الطبیعه همه جهات هست؛ این‌ها هم- به خیال خودشان- احکام طبیعت و فقه اسلامى و این‌هاست و دیگران همه‏‌اش بیجهت است. و اخیراً باز یک وضع دیگرى پیدا شده است و آن اینکه اشخاصى پیدا شده‌‏اند، نویسنده‌‏هایى پیدا شده‏‌اند که متدین‌اند، خوبند، خدمتگزارند، چنانچه آنها هم خوبند، فقها هم خدمتگزار، متکلمین و فلاسفه هم خدمتگزار، این‌ها هم- همه هم- میخواستند به اسلام خدمت بکنند، میخواستند احکام اسلام را- او به حَسَب فهم خودش، او به حَسَب فهم خودش- براى مردم تشریح کنند و بیان کنند. حالا هم یک جمعى پیدا شده‏‌اند که این‌ها نویسنده‌‏اند و خوب هم چیز می‏نویسند لکن آیات قرآن را عکس آن چیزى که فلاسفه و عرفا آن وقت [مطرح‏] کرده بودند و همه مادیات را برمیگرداندند به‏ معنویات، این‌ها تمام معنویات را به مادیات بر میگردانند، عکس آنها.» (صحیفه امام، ج‏3، ص219-222)
https://iichs.ir/vdcd.k0k2yt0sna26y.html
iichs.ir/vdcd.k0k2yt0sna26y.html
نام شما
آدرس ايميل شما