عرض کنم که عزل دکتر مصدق از سمت نخست‌وزیری در 25 مرداد 1332 بدون تردید با موافقت آمریکا صورت گرفت. ژنرال شوارتسکف و هندرسون سفیر آمریکا در ایران کاملاً در جریان بودند. هندرسون در ملاقات و مذاکره با دکتر مصدق خیلی سعی کرد ایشان را در پذیرفتن فرمان عزل متقاعد کند اما نتیجه‌ای نگرفت. واقعیت این بود که مقامهای آمریکا دقیقاً محاسبه نکرده بودند که از کجا شروع کنند و به کجا...
مصاحبه با نصرت‌الله خازنی رئیس دفتر دکتر مصدق
 گفت وگو: مرتضی رسولی پور
 □ جناب آقای خازنی شما که به عنوان رئیس دفتر دکتر مصدق تا آخرین روز زمامداری ایشان از نزدیک شاهد حوادث آن دوران بودید، چه نظری در مورد وقایع روزهای 25 تا 28 مرداد 1332 دارید؟
عرض کنم که عزل دکتر مصدق از سمت نخست‌وزیری در 25 مرداد 1332 بدون تردید با موافقت آمریکا صورت گرفت. ژنرال شوارتسکف و هندرسون سفیر آمریکا در ایران کاملاً در جریان بودند. هندرسون در ملاقات و مذاکره با دکتر مصدق خیلی سعی کرد ایشان را در پذیرفتن فرمان عزل متقاعد کند اما نتیجه‌ای نگرفت. واقعیت این بود که مقامهای آمریکا دقیقاً محاسبه نکرده بودند که از کجا شروع کنند و به کجا ختم کند. دکتر مصدق با استناد به اینکه این فرمان قانونی نیست و شاه حق ندارد بدون رأی مجلس او را از سمت نخست‌وزیری برکنار کند با پیشنهاد هندرسون مخالفت کرد.
 
پس از این، هندرسون دو بار علی پاشا صالح را خدمت دکتر مصدق فرستاد تا بلکه او بتواند کاری کند، ولی باز هم دکتر مصدق زیر بار نرفت و فرمان عزل را تأیید نکرد. زمانی که نصیری فرمان عزل دکتر مصدق را آورد سرتیپ ممتاز رفت و فرمان را از نصیری گرفت و آورد تسلیم من کرد و من هم آن را به دکتر مصدق نشان دادم و به ایشان گفتم: آقا ببینید، اینها از شاه سفید مهره گرفته‌اند. دکتر مصدق اولین حرفی که فرمود این بود که شما تحقیق کنید تا معلوم شود اعلیحضرت کجاست. گفتم: آقا من اطلاع دارم که ایشان در کلاردشت هستند. آن شب من چون خیلی خسته بودم فقط ساعتی به منزلم آمدم که دوش بگیرم و بلافاصله به نزد دکتر مصدق رفتم. به هر حال پیرو دستور دکتر مصدق با کلاردشت تماس گرفته شد، گفتند: اعلیحضرت با هواپیما به رامسر تشریف برده‌اند. با رامسر تماس گرفتیم، گفتند: در اینجا اعلیحضرت هواپیمای خود را تعویض کرده و نفهمیدیم به کجا تشریف بردند. اول بار خبرگزاری رویتر اعلام کرد هواپیما به مقصد لندن حرکت کرده ولی یکی دو ساعت بعد خبر را اصلاح کردند. ساعت 2 بعدازظهر بود که معلوم شد شاه سر از رم درآورده‌اند.
 
واقعیت این است که من تصور می‌کنم شاه را واداشتند از ایران خارج شود. علت هم این بود که من عملاً دیده بودم که شاه در مواجهه با دکتر مصدق خیلی تحت تأثیر ایشان قرار می‌گیرد. شاه خوب می‌دانست که چه قدرتهایی نفت ایران را غارت می‌کنند ولی نمی‌توانست تحمل کند که او را به حساب نمی‌آورند. از سوی دیگر شاه فهمیده بود که کار نفت به بن بست کشیده و انگلیسیها به هیچ قیمتی اجازه نخواهند داد که دستشان از نفت ایران کوتاه شود و به این ترتیب سنگ بنای نهضت بزرگی در خاورمیانه ایجاد شود. البته دکتر مصدق در دوران نخست‌وزیری خود همواره در مکاتباتش با دربار، حرمت شاه را نگاه می‌داشت. به هر حال دیگران که به ضعف شاه پی برده بودند کاری کردند که شاه با دکتر مصدق رو به رو نشود و ما هم دیگر به شاه دسترسی نداشتیم.
 
□ به طوری که اسناد امریکا نشان می‌دهد شاه در فاصله سی تیر 1331 تا اواخر مرداد 1332 از نظر انگلستان نسبت به خود اطمینان نداشت. به موجب این اسناد شاه دائماً از این موضوع حرف می‌زده که انگلیسیها سلسله قاجار را برانداختند و پدر او را به جای قاجاریه نصب و بعد پدرش را هم برکنار کردند و آن زمان اگر می‌خواستند می‌توانستند شاه را در مقام خود حفظ کنند. شاه در فاصله 30 تیر 31 تا مرداد 32 اصرار داشت بداند نظر انگلیسیها نسبت به او چیست؟ اگر مایلند او بماند صریحاً به او بگویند در غیر این صورت بی سروصدا کشور را ترک کند. براساس یکی از همین اسناد در اواخر اردیبهشت 1332 شاه نماینده‌ای نزد هندرسن فرستاد. مضمون پیام او این بود که اگر سفیر آمریکا بتواند دقیقاً اما محرمانه نظر انگلستان را نسبت به او مشخص سازد، به روشن شدن اوضاع و احوال کمک خواهند کرد... .
 این مطلب درستی است و انگلستان و آمریکا می‌خواستند که شاه را در مقام سلطنت نگاه دارند، کما اینکه ماند، اما با توجه به ضعف شاه در برخورد با حوادث ناگوار و رو دررویی جدی با دکتر مصدق و تکرار نشدن حادثه‌ای مشابه آنچه که در 30 تیر به وجود آمد نظرشان این بود که شاه بلافاصله پس از صدور فرمان عزل دکتر مصدق در ایران نباشد. این بود که شاه را روانه خارج از کشور کردند و خودشان ابتکار عملیات رویارویی با دکتر مصدق را در دست گرفتند.
 
□ سؤال اصلی در مورد نحوه عمل دکتر مصدق در فاصله روزهای 25 تا 28 مرداد 1332 است که برخی به ایشان در این مورد خرده گرفته‌اند. و معتقدند او می‌توانست مانع از اتفاقات روز 28 مرداد شود. شما که در آن روزها به دکتر مصدق نزدیک بودید از مشاهدات خود صحبت کنید.
عرض کنم که روش دکتر مصدق از ابتدا تا آخرین روز نخست‌وزیری‌اش پایبندی به نظام سلطنتی مشروطه بود. در همین فاصله 25 تا 28 مرداد چند مطلب وجود دارد که چون خودم از نزدیک شاهد آن بودم و شاید در هیچ منبعی نباشد برای اطلاع عرض می‌کنم. فردای روزی که شاه از ایران فرار کرد آقایان دکتر عباس نفیسی دبیرکل جمعیت شیروخورشید سرخ و دکتر حسین خطیبی مدیرعامل جمعیت یادشده به دفتر دکتر مصدق آمدند. شمس پهلوی خواهر شاه برای دکتر مصدق تلگرافی فرستاده بود و آقایان را واسطه رساندن این تلگراف قرار داده بود. البته در آن شرایط که شاه خاک ایران را ترک کرده بود احساس کردم آقایان باطناً مایل نیستند حامل این تلگراف باشند چون می‌ترسیدند نوعی دردسر برایشان درست شود. در تلگراف شمس پهلوی مطلبی به این مضمون آمده بود که مسافرت غیرمترقبه اعلیحضرت موجب نگرانی شده، خواهش می‌کنم از نظر رعایت حقوق خصوصی و عمومی تکلیف مرا روشن کنید. دکتر خطیبی هیچ حرفی نمی‌زد ولی دکتر نفیسی به من گفت: آیا شما صلاح می‌دانید این تلگراف را به اطلاع آقای نخست‌وزیر برسانیم؟ من دکتر نفیسی را از زمانی که در وزارت بهداری معاون بود می‌شناختم و روابط خوبی با اوداشتم چون طبیبی برجسته و خوشنام بود و برایش احترام زیادی قائل بودم. دکتر خطیبی هم خودش مدتی در دفتر دکتر مصدق بود ضمناً شاعری برجسته و ادیبی شناخته شده بود. به آقایان عرض کردم بالاخره خواهر شاه تلگرافی کرده و شما را واسطه رساندن این تلگراف قرار داده، وظیفه اخلاقی شما این بوده که آن را بیاورید و به عرض دکتر مصدق برسانید. این بود که گفتم: لطفاً تلگراف را مرحمت کنید. دکتر عباس نفیسی تلگراف را به من داد. گفتم همین جا تشریف داشته باشید تا برگردم.
 
تلگراف را نزد آقای دکتر مصدق بردم و به ایشان گفتم: والاحضرت شمس چنین تلگرافی مخابره کرده. دکتر مصدق پس از اطلاع از مضمون آن خطاب به من فرمودند: یک جواب محترمانه تهیه کنید. من گوشی دستم آمد که منظور ایشان چیست. بعد به دکتر مصدق گفتم : آقا حاملین تلگراف آقایان دکتر عباس نفیسی که تا قبل از 30 تیر معاون وزارت بهداری بود و دکتر حسین خطیبی که رئیس دفترتان هم بود اینجا حاضرند، اگر اجازه می‌دهید حضورتان بیاورم تا سلامی عرض کنند و پس از صرف چای از حضورتان مرخص شوند. دکتر مصدق گفت: اشکالی ندارد، بگویید بیایند. آقایان که آمدند برای اینکه مطمئن شوند که نخست‌وزیر چه پاسخی به من دادند به دکتر مصدق گفتم: آقا فرمودید چه جوابی تهیه کنم؟ دکتر مصدق گفت : عرض کردم که جواب محترمانه بدهید. من هم به این مضمون جواب را تهیه کردم. تلگراف والاحضرت عز وصول بخشید. همان طور که والاحضرت نگران هستند مسافرت غیرمترقبه اعلیحضرت موجب تأثر شد، کلیه حقوق خصوصی و عمومی خاندان سلطنت کماکان محفوظ است و دولت در حفظ قانون اساسی مصر و کوشا خواهد بود امضاء دکتر محمد مصدق. وقتی جواب را به دکتر مصدق دادم به خط خود اضافه کردند اگر اوامری باشد به آقای خازنی ابلاغ بفرمایید تا اقدام کنند، و ما هم این تلگراف را عیناً مخابره کردیم.
 
 به این ترتیب آقایان متوجه شدند که تصورشان هیچ و پوچ بوده است. اتفاقاً در همان روز حزب توده هم به خیال اینکه با فرار شاه بهترین فرصت به دست آمده، تظاهرات گسترده‌ای ترتیب داد که همه می‌دانند. اقدامات حزب توده به حدی بود که دکتر مصدق محرمانه به سرهنگ اشرفی فرماندار نظامی دستور داد علیه توده‌ایها تیراندازی شود تا خیال نکنند حالا که شاه رفته آنان می‌توانند هر غلطی که خواستند انجام دهند. این اولین بار بود که دکتر مصدق دستور تیراندازی صادر کرد و تا آن روز چنین دستوری نداده بود.
 
در آن بحبوحه معدل شیرازی به من تلفن کرد و گفت : اعلیحضرت رفته‌اند و یک عده خیلی نگران هستند. اگر ممکن است وقتی تعیین کنید تا خدمت نخست‌وزیر شرفیاب شوم. گفتم همین امروز بعدازظهر، فلان ساعت تشریف بیاورید. بعد هم به آقای دکتر مصدق یادداشتی دادم و یادآور شدم آقای معدل شیرازی با چند نفر از نویسندگان امروز بعدازظهر به دیدن شما می‌آیند تا در امور مربوط به امنیت کشور با جنابعالی صحبت کنند. دکتر مصدق هم یادداشت را روی میز گذاشت.
 
بعدازظهر که آقایان آمدند من هم در جلسه شرکت داشتم. معدل شیرازی خطاب به دکتر مصدق گفت: فرمان رفتن اعلیحضرت به خارج از کشور به این صورت و بی مقدمه موجب نگرانی شده، بالاخره تکلیف چه می‌شود؟ دکتر مصدق فرمود : هیچی نمی‌شود، من به این قانون اساسی قسم خورده و روی آن هم ایستاده‌ام. اگر شاه از کشور فرار کرده و معلوم نیست چه زمانی برمی‌گردد اجازه نمی‌دهم هیچ کس از این موضوع به نفع خود سوء استفاده کند. این حرفی بود که دکتر مصدق آن روز زد و به نظر من از موقعیتی که داشت به نفع خودش سوء استفاده نکرد. همان طور که عرض کردم دکتر مصدق چون عقیده داشت طبق قانون اساسی شاه حق عزل نخست‌وزیر را ندارد و مجلس باید رأی عدم اعتماد بدهد نمی‌توانست مملکت را به حال خودش رها کند.
 
https://iichs.ir/vdcf.tdmiw6dxvgiaw.html
iichs.ir/vdcf.tdmiw6dxvgiaw.html
نام شما
آدرس ايميل شما