«آیت‌الله حاج شیخ نصرالله شاه‌آبادی، در قامت یک برادر» در گفت‌وشنود با آیت‌الله نورالله شاه‌آبادی

توکل و روی گشاده، رمز توفیق او بود

آیت‌الله حاج شیخ نورالله شاه‌آبادی، برادر زنده‌یاد آیت‌الله حاج شیخ نصرالله شاه‌آبادی و شاهد دقیق‌النظر ادوار گوناگون زندگی اوست. وی در گفت‌وشنود پی‌آمده، عوامل توفیق آن بزرگ را تشریح کرده است
توکل و روی گشاده، رمز توفیق او بود
برادر ارجمندتان زنده‌یاد آیت‌الله حاج شیخ نصرالله شاه‌آبادی را با چه خصلتی به یاد می‌آورید؟
بسم‌الله الرحمن الرحیم. در یک کلام: توکل محض! اخوی بزرگوار، از روز اولی که به حوزه علمیه وارد شد، تأمین معیشت خود را به خدا واگذار و به او توکل کرد! این خصوصیت را از مرحوم والد به ارث برده بود. ایشان زمانی که از دنیا رفت، حتی در حد اینکه غذای شبمان را تهیه کنیم، برای ما ارثی باقی نگذاشت! امروز حدود هفتاد سال، از آن زمان می‌گذرد و زندگی ما، بدون اینکه ترسی از آینده داشته باشیم، تأمین شده است. چنین انسانی، همواره متکی به لطف و عنایت الهی است. اخوی بزرگوار، حدود بیست سال در نجف درس خواند، بی‌آنکه منبع درآمد شخصی داشته باشد یا از مرجعی شهریه بگیرد! ایشان پول و گنجی هم با خود نبرده بود که با آن زندگی‌اش را اداره کند، ولی بیست سال با عزت و احترام، در آن شهر زندگی کرد.
 
آیت‌الله نصرالله شاه‌آبادی در کنار آیت‌الله نورالله شاه‌آبادی
 
لطفا دراین‌باره، به خاطره‌ای اشاره کنید.
بله؛ یک بار به نجف اشرف مشرف شدم و ایشان گفت: فردا برای ناهار، فقط کمی ماست داریم، مقداری خیار و یک گونی نان خشک! از قضا در فردای آن روز، عده زیادی میهمان آمد و در محیطی صمیمی و با نهایت محبت و احترام، ناهار خوردند و کسی هم به این توجهی نکرد که ناهار چه بود! چیزی که برای همه مهم بود، شادی و نشاطی بود که در آن مجلس ساده موج می‌زد. اخوی کلا روحیه‌ای داشت که همه را جذب می‌کرد. علاقه‌مندان ایشان، از او خواسته بودند که در مسجدی در خیابان پامنار تهران، امام جماعت شود. ایشان هیچ وقت مایل نبود که خود را مطرح کند، ولی بر اثر اصرار دوستان، بالاخره امامت جماعت آن مسجد قبول را کرد. پامنار محله عجیبی بود! هم کسبه متدینی داشت، هم پر از داش‌مشدی‌ها و لوتی‌ها بود، هم افراد بی‌سرپرست زیادی در آنجا زندگی می‌کردند! ایشان این قدرت را داشت که همه را تربیت کند و تمهیداتی را به‌کار برد که بی‌سرپرست‌ها بتوانند زندگی خود را تأمین کنند. فرقی هم نمی‌کرد که ایشان، که در کدام محله باشد. هر جا که بود، می‌توانست امور را به خوبی اداره کند. اگر از کسانی که در قم ایشان را می‌شناختند، سؤال کنید که در آنجا چه خدماتی انجام داده، به شما می‌گویند: همان کارهایی را که در پامنار انجام داد، در قم هم انجام داد! ایشان حقیقتا یک روحانی خدمت‌گزار به مردم بود، نه اینکه حتی لحظه‌ای تصور کند که با دیگران فرقی دارد! خیلی دوست داشتم که مثل برادرم، تا این حد وجود مثمر ثمری باشم! خداوند به ایشان عنایات خاصی داشته و توفیقات بزرگی را به‌دست آورده است. ایشان سرمایه مادی نداشت، اما سرشار از معنویت بود. بسیار خوش‌اخلاق بود و لحن زیبا و مهربانی داشت. همین خلق خوش و روی گشاده‌اش هم بود که همه را جذب می‌کرد. ایشان توانست با اخلاق خوش، خیلی‌ها را هدایت و محبوبیت زیادی را چه در ایران و چه در ایامی که در نجف بود، کسب کند.
 
و سخن آخر؟
شاید خیلی‌ها باور نکنند که می‌شود با دست خالی، اما با اخلاق نیکو، محله، شهر و حتی کشوری را ساخت، ولی من چون در پدر و برادرم این ویژگی را دیده‌ام، می‌گویم: شدنی است و خلق نیکو، بهترین وسیله برای جلب قلوب مردم و خدمت‌گزاری به انسان‌هاست. خدا توفیق بدهد که وجودمان مثمر ثمر باشد.
 
https://iichs.ir/vdccemqi.2bqsm8laa2.html
iichs.ir/vdccemqi.2bqsm8laa2.html
نام شما
آدرس ايميل شما