«واپسین برگ از حیات زنده‌یاد حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد کافی» در گفت‌وشنود با دکتر مهدی کافی

تصادف ساختگی اتومبیل کافی، از سوی ساواک طراحی و اجرا شد

خطیب پرآوازه و مخلص، زنده‌یاد حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد کافی، از چهره‌های شاخص تبلیغ دینی در دوران معاصر به‌شمار می‌آید. گذشته از کارنامه پربار وی، شهادت او و پیامدهای آن نیز در خور خوانش و تحلیل است. در گفت‌وشنود پیش روی، دکتر مهدی کافی، برادرزاده زنده‌یاد کافی و پژوهشگر و نویسنده، دراین‌باره سخن گفته است.
تصادف ساختگی اتومبیل کافی، از سوی ساواک طراحی و اجرا شد
طبق اسناد و شواهد موجود، تصادف مرحوم شیخ احمد کافی به شکلی برنامه‌ریزی و توسط عمال رژیم انجام شده بود. به برخی از این شواهد اشاره بکنید.
بسم الله الرحمن الرحیم. همان طور که اشاره کردید، مدارک و شواهد گوناگونی در این زمینه وجود دارند که نشان می‌دهند مأموران امنیتی رژیم شاه، تمام مسیر سفر و حرکت ماشین مرحوم کافی را از تهران تا مشهد زیر نظر گرفته و قبلا با هماهنگی‌های لازم، طرح به شهادت رساندن او را ریخته بودند و لحظات ورود و خروج ماشین او را به شهرها و مکان‌های مختلف گزارش می‌دادند. عمال رژیم پهلوی برای از بین بردن او، از نیروی انسانی ماهر و تجربه‌های طولانی گذشته خود در این گونه امور بهره گرفتند و با برنامه حساب‌شده‌ای، به میدان آمدند و این فاجعه را رقم زدند. آنها از پاسگاه ژاندارمری چناران، یک ماشین ارتشی را به حرکت درآوردند و با سرعت زیاد به طرف ماشین مرحوم کافی حرکت کردند. آنها کاملا از وضعیت فیزیکی ماشین و محل استقرار سرنشینان در آن اطلاع داشتند و به همین دلیل با نشانه‌گیری و جهت‌گیری دقیق، به نحوی که به راننده ماشین صدمه زیادی نخورد و مرحوم کافی از بین برود، از طرف مقابل به سمت ماشین حرکت کردند و این کار را به شکلی انجام دادند که به زعم خود، هیچ رد و نشانه‌ای از آنها به جا نمانَد! اندکی تأمل در شیوه کار و روند اجرای این طرح و بررسی چند مورد مشابه، عمدی بودن حادثه را نشان می‌دهد. با اندکی دقت و یا مشاهده صحنه حادثه، می‌شد به‌ وضوح ساختگی و عمدی بودن تصادف را تصدیق کرد. علاوه بر اینکه گزارش‌ها و گفته‌های مستند و حرکات مذبوحانه رژیم در قبل و بعد از حادثه، عمدی بودن تصادف را اثبات می‌کند.
 
مهدی کافی
 
راننده ماشین که قاعدتا شاهد ماجرا بود، بعدها در این باره چه گفت؟ آیا توانستید با او ملاقات کنید؟
جالب است. اتفاقا یکی دیگر از دلایل عمدی بودن تصادف و درگذشت شهادت‌گونه مرحوم کافی، این است که راننده بلافاصله پس از پیروزی انقلاب، متواری و ناپدید شد! رژیم پهلوی پس از آن تصادف فاجعه‌بار، راننده را از چنگ مردم رهانید و ظاهرا او را زندانی کرد و اجازه نداد کسی با او ملاقات و گفت‌وگو کند و دیگر هم کسی او را ندید! مأموران رژیم در همان ساعات اولیه تصادف برای رهایی راننده، رضایت‌نامه‌ای را تنظیم می‌کنند و اثر انگشت همسر مرحوم کافی را که مجروح و بیهوش بود، پایین ورقه می‌زنند و راننده را فراری می‌دهند! با توجه به اینکه ماشین مرحوم کافی به طرف شرق حرکت می‌کرد و ماشین ارتشی با شتاب از غرب به سمت ماشین می‌آمد و این دو ماشین رو در رو بودند، قاعدتا در هنگام تصادف، ماشین ارتشی باید به سمت راننده، یعنی سمت چپ ماشین تصادف کرده باشد، در حالی که سمت چپ ماشین صدمه زیادی ندیده و راننده هم جراحت سطحی برداشته بود، در حالی که سمت راست ــ که مرحوم کافی نشسته بود ــ کاملا له شده بود! و نشان می‌داد که تصادف با قصد قبلی و با هدف کشتن ایشان صورت گرفته بود. بر اثر تصادف، بدنه و پیکره و جلوبندی و بغل ماشین در سمت چپ کاملا خرد شده بود و مرحوم کافی از ناحیه سر و صورت به‌شدت آسیب دید و طرف راست صورتش بر اثر خرد شدن استخوان‌های فک و صورت و نیز چشم و بینی و پیشانی او، دچار فرورفتگی و خونریزی شدید شده بود‍! همچنین بر اثر ضربه شدید، ایشان دچار خونریزی شدید مغزی شده و خون از بینی و گوش و دهان او جاری شده بود! مرحوم کافی و فرزندش که در نزدیکی او نشسته بود، به بیرون از ماشین پرت شدند و با سر و صورت خونین در کنار ماشین روی زمین افتادند! همسر مرحوم کافی هم دچار شکستگی در ناحیه سینه و کمر شد. همه فرزندان مرحوم کافی با سر و صورت و پای مجروح و چشم‌های آسیب‌دیده به بیمارستان منتقل شدند. در این حادثه، غیر از راننده، همه دچار جراحت‌ها و آسیب‌دیدگی‌های شدیدی شدند!
 
چه کسی زودتر از همه به صحنه حادثه رسید؟ آنها با چه صحنه‌ای مواجه شده بودند؟
اقوام و نزدیکان مرحوم کافی بلافاصله پس از شنیدن خبر، خود را به صحنه تصادف رساندند، اما اثری از صحنه اصلی تصادف ندیدند و قبل از آنها، مأموران آثار ناشی از وقوع حادثه تصادف را از بین برده و حتی ماشین پژوی تصادفی را هم روی تپه بلند مجاور جاده برده بودند که برای مردم قابل دسترسی و جست‌وجو نباشد! مأموران محلی مردم را متفرق می‌کردند و کسی پاسخ سؤالی را نمی‌داد و همه مردم را به بیمارستان و مسجد بزرگ شهر قوچان هدایت می‌کردند. مردم هم با نگرانی و اضطراب به طرف بیمارستان قوچان راه افتادند.
 
والدین مرحوم کافی هم به صحنه تصادف رسیدند؟
بله؛ در اولین فرصت، پدر و مادر و برادران و اقوام و بستگان از تهران و مشهد، با هر وسیله ممکنی خود را به محل وقوع حادثه در نزدیکی پاسگاه ژاندارمری چناران در نزدیکی قوچان رساندند تا همین دیدار، برای خاطر رنجدیده بازماندگان این فاجعه، تسلایی باشد. برادران مرحوم کافی که در تهران زندگی می‌کردند، زودتر از پدر و مادر و اقوام که در مشهد بودند، از وقوع حادثه تصادف باخبر شده و به سرعت خود را به محل حادثه رسانده بودند، اما متأسفانه کار از کار گذشته و بدن مصدومین و پیکر نیمه‌جان مرحوم کافی به وسیله یک آمبولانس و همراه با یک پزشک هندی، از محل حادثه دور و به بیمارستانی در قوچان منتقل شده بود! مرحوم کافی در بین راه و در داخل آمبولانس، بر اثر جراحات وارده و خونریزی‌های شدید از دنیا رفته بود. همسر کافی در بیهوشی و اغما به سر می‌برد و شش فرزند آنان، همگی زخمی و مجروح شده بودند و در سوگ پدر خود می‌گریستند.
 
واکنش مردم چه بود؟
در بیمارستان، لحظه به لحظه به تعداد مردمی که از فوت مرحوم کافی باخبر شده بودند، افزوده می‌شد. یاران و دوستان و علاقه‌مند آن مرحوم در اطراف جنازه حلقه زده و به سوگواری پرداخته بودند!
 
به عنوان جمله معترضه، به نظر شما دلیل علاقه شدید مردم به ایشان چه بود؟
مرحوم کافی غمخوار محرومان و مستضعفان و پناه انسان‌های دل‌شکسته و مظلوم و حامی ستم‌دیدگان بود. او که خود از توده مردم برخاسته بود، درد آنها را خوب می‌فهمید و زبان گویای آنان بود. مرحوم کافی در سراسر ایران، به عنوان یک روحانی متعهد و خطیب و سخنوری توانا شهرت داشت. او کسی بود که لحظه‌ای از گسترش معارف قرآنی و ترویج آیین حقه جعفری و دعوت مردم به صراط مستقیم خسته نمی‌شد و بسیاری را با سخنان مؤثر خود، ارشاد و هدایت و عامه مردم را عاشق و دل‌باخته خاندان نبوت و ولایت و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) کرده بود. مردم شخصیت بزرگ و انسان ارزشمندی را از دست داده بودند و لذا ایشان تنها به خانواده خود تعلق نداشت، بلکه متعلق به همه مردم مسلمان و دیندار این کشور بود.
 
مهدی کافی
 
برای مرحوم کافی، مراسم تشییع باشکوهی انجام شد. از آن رویداد برایمان بگویید.
به دلیل هجوم و ازدحام جمعیت در محوطه بیمارستان، مأموران به‌ناچار پیکر مرحوم کافی را به‌سرعت به مسجد بزرگ شهر قوچان انتقال دادند و مسجد را محاصره کردند تا مردم به جنازه ایشان نزدیک نشوند! با این همه مردم در داخل مسجد ازدحام کردند و به عزاداری و نوحه‌سرایی پرداختند. با ورود هر یک از بزرگان و علما و طلاب، هیجان و شور مردم بیشتر می‌شد. خطبا و سخنوران مجلس هم، برای مردم نوحه‌خوانی و مرثیه‌سرایی می‌کردند. خبر این حادثه دلخراش، به سرعت در تمام شهرهای ایران پخش شد و علاقه‌مندان به مرحوم کافی را سوگوار کرد. کاروان‌های مردمی از شهرهای اطراف قوچان و نیز از مشهد و تهران، به طرف قوچان سرازیر شدند و هیئت‌ها و جمعیت‌ها و گروه‌های مختلف دینی و مذهبی، گروه گروه به قوچان آمدند و شهر به حالت تعطیل درآمد! ساواک برای مراقبت از اوضاع و جلوگیری از اغتشاش و ناآرامی و تظاهرات احتمالی مردم، نیروهای ویژه پلیس و تیم‌های امنیتی زیادی را به قوچان و بین مردم فرستاد. به علت ازدحام مردم، امکان انتقال پیکر مرحوم کافی به مشهد تا عصر آن روز میسر نشد. خانواده مرحوم کافی از لحاظ جسمی و روحی، در وضعیتی نبودند که بتوانند برای تشییع جنازه تصمیم بگیرند. مأموران رژیم هم که سخت به هراس افتاده بودند و حتی تصور حضور چنان جمعیتی را در تشییع مرحوم کافی نکرده بودند، برای حل بحران و کنترل اوضاع تلاش می‌کردند. سرانجام دوستان و اطرافیان خانواده مرحوم کافی تصمیم گرفتند جنازه را از مسجد جامع قوچان به مشهد ببرند.
 
این کار چگونه انجام شد و چه حواشی‌ای داشت؟
مردم جنازه را چند بار در مسجد طواف دادند و سپس با شعارهای بلند و کوبنده و تکبیرگویان، در حالی که علما و بزرگان شهر در جلوی جنازه و پیشاپیش مردم حرکت می‌کردند، به سمت میدان شهر به راه افتادند. مردم که با سردادن شعارهای تند، انزجار خود را از رژیم پهلوی نشان می‌دادند، جنازه را به میدان شهر قوچان رساندند. آنها قصد داشتند جنازه را با پای پیاده تا مشهد ــ که حدود 120 کیلومتر از قوچان فاصله داشت ــ حمل کنند. بدیهی بود که حرکت چنین کاروان عظیمی، با تظاهرات و راه‌پیمایی اعتراض‌آمیز همراه می‌شد، لذا نیروهای امنیتی و پلیس به‌شدت از آن جلوگیری کردند! مردم به‌ناچار جنازه را به آمبولانس منتقل کردند و با سر دادن شعارهای الله‌اکبر و درود بر خمینی با پای پیاده همراه جنازه به راه افتادند.
مردم علاقه‌مند و معتقد و دسته‌های عزاداری و هیئت‌هایی که به شهر قوچان آمده بودند، ماشین‌های خود را سیاه‌پوش کرده و پرچم‌های عزا برافراشته و به دنبال آمبولانس حمل پیکر مرحوم کافی، در حالی که نوحه‌سرایی می‌کردند، به راه افتادند. فضای بسیار سنگینی حاکم بود. همه مصیبت‌زده، خشمگین و منقلب و پر از نفرت نسبت به رژیم بودند. فضای حاکم، فقط منتظر یک کلمه بود تا منفجر شود و کشت و کشتار و خونریزی از هر دو طرف آغاز گردد که خوشبختانه با درایت و مدیریت روحانیون معتمد مردم، مراسم به خوبی کنترل و اداره شد. بیان ماجرای تشییع کافی در مشهد و تهران، زمان دیگری می‌طلبد.
https://iichs.ir/vdcdsz0f.yt0o96a22y.html
iichs.ir/vdcdsz0f.yt0o96a22y.html
نام شما
آدرس ايميل شما