سازمان‌های بین‌المللی و نقض حقوق بشر در ایران در دهه 1350؛

مواجهه سازمان‌های بین‌المللی حقوق بشری با حکومت پهلوی

با برگزاری اولین کنفرانس بین‌المللی حقوق بشر سازمان ملل در ایران، محمدرضا پهلوی تلاش کرد وجهه دموکراتیکی از رژیم سلطنتی به دنیا و سازمان‌های بین‌المللی حقوق بشری مخابره کند. با وجود این تلاش‌ها باید دید سازمان‌های حقوق بشری چه واکنشی نسبت به ادعاهای او داشتند؟
مواجهه سازمان‌های بین‌المللی حقوق بشری با حکومت پهلوی
 
نقش سازمان‌های بین‌المللی در بهبود و ارتقای زندگی بشر همواره مورد بحث و تبادل نظر کارشناسان و اصحاب رسانه بوده است. برخی، این سازمان‌ها را بازیچه دست قدرت‌های بزرگ دانسته‌اند و برخی دیگر آن را ابزارهای مفیدی برای حل مشکلات و مسائل بین‌المللی متصور شده‌اند. این امر به‌خصوص در مورد نقش سازمان‌های سیاسی و حقوق بشری اهمیت دوچندانی داشته است. در این میان کشورهایی هستند که به واسطه انسداد سیاسی حساسیت بیشتری روی آنها بوده است و مسائل حقوق بشری‌شان چالش‌هایی را به‌وجود آورده است. یکی از این کشورها ایران دوران سلطنت محمدرضا پهلوی است؛ دورانی که در مقاطعی از آن به واسطه قبضه شدن قدرت در دست محمدرضا و شیوه حکمرانی سرکوبگرانه وی نهادهای بین‌المللی دولت ایران را مکررا به نقض حقوق بشر متهم کردند. بر این اساس، تلاش خواهیم کرد روندی که در این دوران و به‌خصوص در دهه 1350ش در پیش گرفته شد و مواضع نهادهای بین‌المللی را مورد ارزیابی قرار دهیم.
 
تحکیم قدرت در دستان شاه
محمدرضا پهلوی به‌تدریج در اواخر دهه 1340ش و با افزایش درآمدهای ناشی از فروش نفت توانست قدرت خود را تحکیم بخشد و به این ترتیب سرکوب مخالفان و نیروهای سیاسی که قدرت شاه را به چالش می‌کشیدند در دستور کار قرار گرفت. ابزار اصلی رژیم پهلوی برای برخورد با مخالفان، سازمان اطلاعات و امنیت کشور بود که به ساواک شهرت یافت و در این مسیر دادگاه‌های نظامی و نهادهای امنیتی و اطلاعاتی دیگر ساواک را یاری می‌رساندند. هم‌زمان محمدرضا پهلوی با برگزاری اولین کنفرانس بین‌المللی حقوق بشر سازمان ملل در ایران در فروردین سال 1347ش تلاش خود را به این هدف معطوف کرده بود که وجهه دموکراتیکی از ایران و رژیم سلطنتی به دنیا مخابره کند. شاه برای این کار نمایندگان 84 کشور را به تهران دعوت کرده بود و سعی می‌کرد از این مسیر شیوه حکمرانی‌اش را تطهیر نماید. وی در افتتاحیه این مراسم از لوح کوروش به عنوان پایه‌ای برای اسناد حقوقی جدید و از جمله اعلامیه جهانی حقوق بشر یاد کرد. طنز ماجرا در این بود که هم‌زمان با این کنفرانس اشرف، خواهر دوقلوی شاه، به عنوان رئیس کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل انتخاب شد. با وجود چنین ادعاهایی از سوی محمدرضا و اینکه حقوق بشر در ایران پیشینه‌ای 2500ساله دارد، واقعیت‌های جامعه حکایت دیگری را بازگو می‌کرد.1
 
تشدید نقض حقوق بشر در دهه 1350
به طور کلی نقض حقوق بشر در پیش از دهه 1350ش نیز بود، اما در این دهه شدت یافت و با شکل‌گیری گروه‌های مختلف مبارز که بعضا مشی مسلحانه داشتند روندی روزافزون پیدا کرد و وضعیت تا جایی پیش رفت که به تعبیر آبراهامیان در فاصله سال‌های 1349 تا 1355ش، یعنی دوران آغاز و اوج‌گیری مبارزه مسلحانه علیه شاه، 45 نفر از چریک‌های وابسته به گروه‌های مختلف زیر شکنجه کشته شدند.2
 
این روند باعث نشد که نیروهای سیاسی مخالف نیز بیکار نشسته و از پتانسیل سازمان‌های بین‌المللی استفاده نکنند. در واقع علی‌رغم خفقان داخلی و حمایت قدرت‌های خارجی و در رأس آن آمریکا از حکومت پهلوی، این نیروها از هر وسیله‌ای برای رساندن پیام خود به گوش جهانیان استفاده می‌کردند. یکی از راه‌های مبارزه، استفاده از ظرفیت خارج از کشور بود. مخالفان رژیم پهلوی که در تبعید بودند این رسالت را بر عهده داشتند و به وسیله ارتباط‌گیری با نهادهای حقوق بشری تلاش می‌کردند واقعیت‌های درون کشور را به گوش این سازمان‌ها برسانند.
 
در درون کشور نیز گروه‌ها و جریان‌های سیاسی مختلف این وظیفه را به عهده گرفته بودند؛ به عنوان مثال در سال 1350ش در تاریخ 15 آبان‌ماه، در روز سالگرد تبعید امام خمینی، روحانیون مبارز به کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل نامه نوشتند و بر اساس آن از این کمیسیون خواستند شاه را که قواعد و قوانین دموکراتیک و مردم‌سالارانه را رعایت نمی‌کند، از این کمیسیون اخراج کند. در واقع هدف از این نامه، پایان دادن به تبعید امام خمینی و تحت فشار قرار دادن رژیم پهلوی برای بازگشت امام به کشور بود.3
 
نقض حقوق بشر و گزارش سازمان‌های بین‌المللی
در نهایت وضعیت به‌وجودآمده در کشور سبب شد ارگان‌های بین‌المللی به این وقایع واکنش نشان دهند؛ به عنوان مثال در سال 1351ش هیئتی از سازمان ملل موارد مکرر نقض حقوق بشر در ایران را محکوم کرد و خواستار بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران شد. همچنین دبیرکل سازمان ملل متحد، یعنی آرتین آنالز، در سال 1353ش نظام سیاسی حاکم بر ایران را به نقض حقوق بشر متهم کرد و با صراحت تمام وضعیت حقوق بشر در ایران را بدترین وضعیت در میان تمام کشورهای دنیا دانست که سنگین‌ترین پرونده‌ها را در این زمینه دارد.4
 
همچنین کمیسیون بین‌المللی حقوق‌دانان در ژنو، دستگاه سلطنت پهلوی را به استفاده مداوم از شکنجه و تجاوز علیه شهروندان خود متهم کرد. در همین حال، انجمن بین‌المللی حقوق بشر در نامه‌ای سرگشاده که مخاطب آن شخص محمدرضا پهلوی بود، وضعیت حقوق بشر در ایران را اسف‌بار توصیف کرد و از شخص شاه خواست که به این وضعیت پایان دهد و حقوق مدنی و آزادی‌های سیاسی مشروع مردم را به رسمیت شناسد.5      
 
درست در همین سال‌ها بود که عفو بین‌الملل در گزارشی به طرح این مطلب پرداخت که مخالفان نظام سلطنتی در زندان ساواک با شلاق و کتک و شک برقی و کشیدن ناخن و تجاوز روبه‌رو هستند. این نهاد بین‌المللی مسئول اصلی این جنایات را سازمان اطلاعات و امنیت کشور یا همان ساواک می‌دانست که به همراه دادگاه‌های نظامی ناقضان اصلی حقوق بشر در ایران هستند. آنها بر این باور بودند که پلیس مخفی ایران دارای یک شبکه خبرچینی است که در میان آحاد جامعه ایرانی رخنه و نفوذ کرده و کوچک‌ترین تحرکات را گزارش می‌کند.6
 
اتحادیه بین‌المللی حقوق بشر همچنین طی تماسی با وزیر امور خارجه آمریکا و شخص کارتر، رئیس‌جمهور وقت این کشور، وضعیت حقوق بشر در ایران را نگران‌کننده توصیف کرد و از کارتر خواست که به حمایت‌های بی‌قید و شرطش از شاه پایان دهد  
براساس این گزارش که در روزنامه «واشنگتن‌پست» نیز منتشر شده بود زندانیان سیاسی در ایران به صورت مداوم زیر شکنجه عناصر رژیم شاهنشاهی قرار دارند. این گزارش همچنین مدعی شده بود که ساواک در تمام کشورهایی که ایرانیان حضور پررنگ دارند مشغول فعالیت است و نیروهایی از این سازمان ایرانیان مخالف نظام سلطنتی را رصد می‌کند. این نهاد حقوق بشری که مرکز آن در لندن است در بخش دیگری از گزارش خود روحانیون، هنرمندان، استادان دانشگاه و کردهای ناراضی را از اصلی‌ترین اقشار حاضر در زندان‌های ساواک عنوان کرد. سازمان عفو بین‌الملل در پایان به ذکر این مطلب پرداخته بود که در فاصله سال‌های 1350 تا 1354ش نزدیک به سیصد زندانی سیاسی به اعدام محکوم شده بودند که حکم تعدادی از آنها اجرا شده بود. این در حالی بود که خود محمدرضا پهلوی تعداد زندانیان سیاسی در ایران را در مجموع حدود سه‌هزار نفر می‌دانست و بیشتر آنها را تروریست لقب می‌داد. او آنها را افرادی می‌دانست که فعالیت چریکی انجام می‌دهند و قصد خرابکاری و بمب‌گذاری دارند.7
 
از نهادهای دیگر حقوق بشری که نسبت به روند تحولات در ایران به‌خصوص در سال‌های منتهی به انقلاب اسلامی واکنش نشان داد اتحادیه بین‌المللی حقوق بشر در سال 1356ش بود. این اتحادیه طی تلگرافی به شاه نگرانی خود را از وضعیت نابسامان آزادی‌های سیاسی در ایران ابراز نمود و از دولت ایران خواست به وضعیت حقوق بشر در کشور سروسامان دهد. اتحادیه بین‌المللی حقوق بشر همچنین طی تماسی با وزیر امور خارجه آمریکا و شخص کارتر، رئیس‌جمهور وقت این کشور، وضعیت حقوق بشر در ایران را نگران‌کننده توصیف کرد و از کارتر خواست که به حمایت‌های بی‌قید و شرطش از شاه پایان دهد. دولت آمریکا و نماینده وزارت امور خارجه این کشور در امور ایران نیز در پاسخ گفت که رئیس‌جمهور کارتر در سیاست خارجی بیشترین اولویت را به بحث حقوق بشر می‌دهد و تلاش می‌کند بیشترین توجه خود را به این امر معطوف سازد. وزارت امور خارجه آمریکا در عین حال بر این امر تأکید کرد که در پی تلاش‌های دولت آمریکا وضعیت حقوق بشر در ایران نسبت به گذشته بهبود یافته است و تغییرات امیدوارکننده‌ای به‌خصوص در زمینه قوانین کیفری صورت پذیرفته است. اتحادیه بین‌المللی حقوق بشر پاسخ دولت آمریکا را قانع‌کننده ندانست و محکومیت اشخاصی همچون آیت‌الله طالقانی، هاشمی رفسنجانی و آیت‌الله منتظری را موارد عینی نقض حقوق بشر عنوان کرد.8
 
ایران دموکراتیک‌تر از اروپا
علی‌رغم همه مطالب مطرح‌شده شخص شاه حاضر نبود بپذیرد که شیوه حکمرانی خودکامه‌اش به نقض گسترده حقوق بشر منجر شده و ایران را از این حیث در وضعیت بدی قرار داده است. بیل فرلیک، که فعالیت حقوق بشری خود را سه سال قبل از انقلاب اسلامی ایران آغاز کرده بود و در سازمان عفو بین‌الملل با قربانیان شکنجه ساواک مصاحبه می‌کرد، موارد متعدد و مکرر نقض حقوق بشر و شکنجه را در ایران را تأیید می‌کرد. با این حال محمدرضا پهلوی می‌گفت که شکنجه‌ای در زندان‌های ایران انجام نمی‌شود و اگر هم انجام می‌شود او از آنها مطلع نیست. فرلیک می‌گوید شخص شاه بر استاندارهای بالای حقوق بشری در ایران تأکید داشت و ایران را از این حیث با اروپا مقایسه می‌کرد و وضعیت ایران را حتی بهتر از اروپا می‌دانست.9
 
در پایان با توجه به تمام فشارهای داخلی و بین‌المللی محمدرضا پهلوی تصمیم گرفت در فضای باز سیاسی و به شکلی حداقلی برخی از زندانیان سیاسی را آزاد و فضای سیاسی کشور را بهبود بخشد؛ سیاستی که دیگر کارگر نیفتاد و در نهایت به سرنگونی حکومتش منجر شد. اما آنچه به عنوان جمع‌بندی می‌توان گفت این است که شیوه حکمرانی محمدرضا که در آن دموکراسی و حقوق بشر محلی از اعراب نداشت نتوانست به مسیر خود ادامه دهد و در نهایت با انقلاب اسلامی سرنگون شد. 
 
نمایی از بازجویی همراه با شکنجه در کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک
نمایی از بازجویی همراه با شکنجه در کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک
 
پی نوشت:
1.  https://mashruteh.org/wiki/index.php?title
2. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه کاظم فیروزمند، حسن شمس‌آوری، محسن مدیرشانه چی، تهران، انتشارات مرکز، 1382، ص 435.
3. شصت سال صبوری و شکوری، خاطرات دکتر ابراهیم یزدی، ج 2، تهران، انتشارات کویر، 1397، ص 457.
4. محسن میلانی، شکل‌گیری انقلاب اسلامی از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی، ترجمه مجتبی عظارزاده، تهران، گام نو، 1381، ص 201.
5. کیهان، ش 20682، چهارشنبه 18 دی 1392، ص 6.
6. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، منتشره در تاریخ 4 آذر 1396، کد خبر 1703 قابل بازیابی در:
 : http://irdc.ir/fa/print/1703
7. همان‌جا.
8. شصت سال صبوری و شکوری، همان، ج 2، ص 442.
9. در دامگه حادثه، بررسی علل و عوامل فروپاشی حکومت شاهنشاهی، گفت‌وگو با پرویز ثابتی مدیر امنیت داخلی ساواک، شرکت کتاب، 1390 ، صص 592-594. https://iichs.ir/vdcbsgb8.rhba5piuur.html
iichs.ir/vdcbsgb8.rhba5piuur.html
نام شما
آدرس ايميل شما