جان اف کندی در سفر به تگزاس در تاریخ 22 نوامبر 1963 کشته شد. اف.بی.آی و سی.آی.ای و کمیسیون تحقیق وارن، آزوالد را قاتل شناختند. آزوالد هم ساعت 21:11 صبح یکشنبه 24 نوامبر به دست جک روبی یهودی کشته شد. روبی خود را به داخل زیرزمین نگهداری آزوالد، که در میان پلیس محاصره شده بود، رسانده و او را کشته بود، اما چگونه روبی یهودی توانست آزوالد را که در میان پلیس محصور شده بود، به آن آسانی بکشد؟ و اصلا آیا کندی را آزوالد کشت؟
تولد شوم؛ چرا کندی رئیس‌جمهوری آمریکا به قتل رسید؟ توطئه‌ای صهیونیستی؟!

پایگاه اطلاع‌رسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛
  
شاید جواب را بتوان در این جمله که اول وارن قاضی پرونده قتل کندی در یک مصاحبه گفت، پیدا کرد. او گفت: «بسیاری مسائل [در زمینه قتل کندی] هست که مردم آمریکا به حقیقت آن پی نخواهند برد.» ولی چرا؟ چرا مردم آمریکا نباید بدانند؟ مگر در آنجا حکومت «مردم بر مردم» نیست؟ پس چرا نباید بدانند که قاتل یا قاتلین رئیس‌جمهورشان چه کسی بود؟
 
شاید لازم باشد از این‌جا شروع کرد که خط‌مشی سیاسی جان اف کندی چه بود؟
کندی سیاست خود را در این جملات خلاصه کرده بود: «ما سهم خود را برای دنیایی توأم با صلح، جایی که ضعفا در امان باشند و اقویا عادل، خواهیم پرداخت. ما نگران انجام این وظیفه و ناامید از موفقیت در آن نیستیم. مطمئن و بدون تزلزل به سوی آن پیش می‌رویم. نه یک استراتژی نابودکننده، بلکه به سوی یک استراتژی صلح ...». 1
 
 کندی که به قول ویلیام منچستر نویسنده کتاب: «مرگ رئیس‌جمهور» محبوب همه آمریکاییان بود، به صلح در خاورمیانه می‌اندیشید. از بازگشت آوارگان فلسطینی به سرزمین‌شان حمایت می‌کرد، و از طرح پرداخت غرامت به آن دسته از پناهندگان فلسطینی که نمی‌خواستند تحت تسلط صهیونیست‌ها در فلسطین اشغالی زندگی کنند، پشتیبانی می‌کرد. او در جواب نامه آلفرد لی‌لی‌ینتال که نظر او را درباره جنگ اعراب و اسرائیل خواسته بود، نوشت: «من کاملا مطمئنم که شرکت آمریکا در درگیریهای اعراب و اسرائیل برای دنیای آزاد و کشور آمریکا، هر دو خطرناک می‌باشد.» 2
 
کندی پس از رسیدن به مقام ریاست جمهوری در نامه‌ای که به سران کشورهای عربی نوشت، یادآور شد که: «ما می‌خواهیم به حل مسئله تراژدی پناهندگان فلسطینی براساس اصل بازگردانیدن آنان به وطنشان و جبران خسارت مالی آنان، کمک نماییم. 3
 
کوشش نامبرده بر این بود که رهبران کشورهای عربی و اسرائیل را بر سر میز مذاکره بنشاند و مشکل آوارگان را حل کند.
 
بدیهی است که این تز کندی نه تنها مورد تأیید دولت اسرائیل نبود، بلکه طرفداران صهیونیست‌ها و کارچاق‌کنهای آنان نیز در سنا و پارلمان آمریکا، جلوی کار او را می‌گرفتند. با این حال، او با توجه به اینکه دولت آمریکا «دارای منافع جهانی است» و اگر می‌خواهد بین کشورهای عرب خاورمیانه صاحب اعتبار و نفوذ باشد، باید با ایجاد روابط دوستانه با تمامی کشورهای منطقه، طرح خود را دنبال کند، برنامه خود را آغاز کرد.
 
دولت صهیونیستی اسرائیل و طرفداران آن دولت در آمریکا، از آغاز می‌دانستند که کندی مهره برنده‌ای برای آنها نیست. وقتی او از طرف حزب دمکرات برای ریاست جمهوری انتخاب شد، روزنامه هروت Herut ارگان حزب توسعه‌طلب مناخیم بگین نوشت: «پدر کندی 4 ، هرگز یهودیان را دوست نمی‌داشت و ضد یهود بود و میانه‌ای با صهیونیست‌ها نداشت.» سپس سؤالی را پیش کشیده و پرسیده بود: «آیا پدر، قطره‌ای از آن سم را به فرزندش جان اف ـ کندی تزریق نکرده است؟» و خطرناک‌تر آنکه، جمال عبدالناصر رئیس‌جمهور مصر دوست نزدیک اتلی استیونس و سناتور فولبرایت است که هر دو از دوستان و مشاورین کندی بودند. این دو شخصیت، نیز نسبت به دولت اسرائیل، احساسات دوستانه‌ای نداشتند، لذا چطور اسرائیل می‌توانست به «این شخص که ممکن بود به قدرت برسد ... اعتماد کند.» 5
 
صهیونیست‌ها در این زمینه، خیلی هم به بیراهه نرفته بودند؛ چون اصولا کندی با اعمال و رفتار تروریستی صهیونیست‌ها در فلسطین اشغالی موافق نبود. وقتی مناخیم بگین، رهبر گروه تروریستی ایرگون که در کشتار دسته‌جمعی اهالی دیریاسین فاجعه آفرید، و آن را «معجزه مطهر شدن زمین» نامید [پس از تشکیل دولت اشغالگر] به آمریکا رفت 6 ، و کمیته صهیونیست‌ها برای استقبال از او، جشن بزرگی برپا کرد. برای کندی نیز که در آن وقت سناتور ماساچوست بود، جهت شرکت در آن مراسم، دعوتنامه فرستادند. اما کندی برای رئیس کمیته برگزاری جشن تلگرافی به این شرح فرستاد: «... می‌خواهم نامم از لیست میهمانی مناخیم بگین حذف شود ... من وقتی آن دعوت را پذیرفتم که از حقیقت اعمال او اطلاعی نداشتم. من می‌خواهم به طور کامل از آنها دور باشم.» 7
 
کندی در سال 1956 در بازگشت از سفری که به آسیای جنوب شرقی کرده بود، از کمپ آوارگان فلسطینی نیز در لبنان دیدن کرد. او آن چنان تحت تأثیر رنجها و غمهای پناهندگان قرار گرفته بود که وقتی در بازگشت در تلویزیون شرح مسافرت خود را می‌داد، نتوانست از ابراز تأثر نسبت به فلسطینیان بی‌خانمان، و در به دری آنان خودداری کند.
 
لکن وقتی از طرف حزب، کاندیدای رئیس جمهوری شد، چشم‌پوشی از چهل و پنج رأی الکتروال یهودیان در ایالت نیویورک که در انتخاب رئیس جمهور سرنوشت‌ساز بود، برایش مشکل بود. رؤسای جمهور آمریکا همه محتاج این چهل و پنج رأی الکتروال در ایالت نیویورک هستند. این است که چشم و گوش بسته، مجری اوامر دولت تل‌آویو می‌باشند. کندی نیز از این قاعده مستثنی نبود. او در دیداری که با بن گورین، نخست وزیر وقت اسرائیل داشت، به او قول داد که از لحاظ اقتصادی و نظامی برای خرید اسلحه از فرانسه به آن دولت کمک کند و خود متعاقب آن با طعنه گفته بود: «با این چهل و پنج رأی، ما رئیس‌جمهور اسرائیل هستیم.» 8 معهذا او هرگز از یافتن راه حلی برای مسئله آوارگان فلسطینی فارغ ننشست و وظیفه خود را به عنوان رئیس جمهور آمریکا فراموش نکرد. او نامه‌ای به سران کشورهای عربی فرستاد حمایت خود را از حق اعراب فلسطین جهت تعیین سرنوشتشان و همچنین آمادگی آن کشور برای حل مشکل آوارگان اعلام کرد. این نامه باعث ایجاد وحشت شد و دلخوری زیادی بین دولتمردان اسرائیل به وجود آورد. به طوری که بن گورین از سفیر خود در آمریکا خواست تا به هر طریق ممکن از کارچاق‌کنهای خود بخواهد که طرح کندی را مبنی بر اینکه «اسرائیل طرح بازگشت اعراب آواره و یا پرداخت غرامت را به آنان بپذیرد» پس بگیرد. بن گورین طرح مذکور را بزرگترین خطر برای موجودیت اسرائیل عنوان کرد و آن را از تهدید سران عرب و ارتش مصر که مجهز به موشکها و میگهای روسی بود، خطرناک‌تر دانسته و گفته بود که با تمام قوا برای جلوگیری از اجرای این طرح خواهد کوشید.
 
ولی... برخلاف کندی، معاون او لیندن جانسن، چنان که قبلا نوشتیم، با اکثر سازمانهای صهیونیستی ارتباط نزدیک داشت. او یکی از پیشکسوتان سنای آمریکا بود که از زمان آیزنهاور ـ وقتی که دولت اسرائیل صحرای سینا را اجبارا تخلیه کرد ـ با تل‌آویو همکاری تنگاتنگ داشت.
 
پس از آنکه جانسن به معاونت رئیس‌جمهوری انتخاب شد، سفری به تل‌آویو کرد و به آنها قول داد، با وجود سیاست کندی ـ که می‌خواست بین فلسطینیان و صهیونیست‌ها تعادل اسلحه برقرار باشد ـ هرچه از دستش برآید، برای رفع نگرانی و آرامش خاطر دولت اسرائیل بکوشد.
 
ویلیام منچستر در کتاب «مرگ یک رئیس‌جمهور» به نکته جالبی در مورد مقام معاونت رئیس جمهور اشاره کرده است که ذکرش در اینجا بی‌مناسبت نیست. او نوشته: «کندی که یک سناتور جوان از ماساچوست بود، در مقام ریاست جمهوری قرار گرفت. و جانسن، رهبر با قدرت سابق اکثریت سنا، معاون رئیس جمهور شد. همه می‌دانستند که این یک پست چشمگیر نیست. معاونت رئیس جمهور کار بی‌اهمیتی است.» 9 «معاون رئیس‌جمهور بودن جرم نیست، بلکه نوعی خفت است. مثل نوشتن یک نامه بی‌امضا». 10
 
جانسن بخوبی درک کرده بود که از لحاظ سیاسی، او نقش ارزنده‌ای در دولت ندارد. حتی در بسیاری موارد، سناتورها بیش از او صاحب قدرت بودند.
 
رئیس جمهور جوان، همه کارها را با مشاور مخصوصش لاری ابراین 11 انجام می‌داد.
او مشاور کندی در امور آسیا و آفریقا بود.
 
چرا دوستان کندی از رفتن او به تگزاس نگران بودند؟ چرا یکی از کشیشان کاتولیک که مورد لطف کندی بود، نوشت: «من نگران سفر کندی به تگزاس هستم.» و چرا یکی از سناتورها به نام تامس به کندی گفته بود: «اگر من به جای تو بودم، مراقب گفته‌هایم در دالاس می‌بودم. این شهر خشنی است.» و رئیس جمهور با ناراحتی پرسیده بود: «هیچ داستان خوبی در مورد تگزاس وجود ندارد؟»

جان اف کندی در سفر به تگزاس با سه تیر و بعضی‌ها گفتند با پنج تیر در تاریخ 22 نوامبر 1963 کشته شد. FBI و CIA و کمیسیون تحقیق وارن، آزوالد را قاتل شناختند. آزوالد هم ساعت 21:11 دقیقه صبح یکشنبه 24 نوامبر به دست جک روبی یهودی که خود را به داخل زیرزمین نگهداری «آزوالد» رسانده بود، در دو قدمی او که در میان پلیس محاصره شده بود، کشته شد. در همان وقت، این تصور به وجود آمد که جک روبی از طرف گروه توطئه‌گران که نقشه کشتن رئیس‌جمهور را طرح کرده بودند، برای آنکه مسئله مسکوت بماند، او را کشت. 12
 
در اینجا، دو سؤال مطرح است: اول اینکه، چگونه روبی یهودی توانست آزوالد را که در میان پلیس محصور شده بود، به آن آسانی بکشد؟ و دومین سؤال اینکه، آیا حقیقتا کندی را آزوالد کشت؟
 
پل مندل 13 در مقاله‌ای که در سال 1963 در مجله لایف به چاپ رساند، نوشت:
 
«کندی با سه تیر کشته شد. دو تا از لوله تفنگ آزوالد شلیک شد. سومی که کاری شد، از لوله تفنگ چه کسی؟ سه تیر در یک محدوده زمانی بسیار کم ... غیرممکن بود که کمتر از 6 ثانیه بین تیر اول و سوم فاصله باشد.
 
گلوله هر سه تیر، یکی بود؛ ولی از یک تفنگ شلیک نشده بود. براستی آن را چه کسی شلیک کرد؟
 
بدیهی است که آزوالد اگر هم مقصر بود، گناهکار واقعی نبود. چگونه کمیسیون تحقیق وارن با همه تیزهوشی خود، به همراه سازمانهای FBI و CIA هنوز نتوانسته است دستی را که سومین تیر را رها کرد، بیابد؟
آزوالد نه دوستی داشت و نه آشنایی. و به دلیل کمونیست بودنش، مطرود جامعه و زیر پروژکتورهای سازمانهای امنیتی آمریکا بود. او آن قدر پول نداشت که مخارج زندگی خود و خانواده دونفری‌اش [زن و یک کودک] را تأمین کند. پس تفنگ را چگونه خرید؟ آیا طبیعت خشن او که با همه هوش و ذکاوت نتوانسته بود زندگی را بر وفق مراد خود بسازد و او را به سوی مرام مارکسیستی کشانیده بود، نمی‌توانست چهره خوبی برای انجام یک توطئه که توسط گروه مرموزی طرح شده بود، باشد؟
 
او قبل از قتل کندی به مکزیک رفته بود. مخارج این سفر را چه کسی یا کسانی پرداخته بودند؟ سازمان FBI که او را به دلیل کمونیست بودنش، به دلیل رفتن به اتحاد جماهیر شوروی [آن روز] و به دلیل ملاقات با سفیر کوبا و ... همه جا تحت نظر داشت، چگونه از اشخاصی که آزوالد با آنها در مکزیک ملاقات کرده بود، سخنی به میان نیاورده است؟ و چگونه کمیسیون تحقیق وارن شخصی با آن همه شرافت اخلاقی که لازمه یک قاضی دادگستری است و قدرت و روشن‌بینی خاص خودش را داشت، نتوانست معمای تراژدی قتل کندی را حل کند و حقایق را فاش سازد؟ آیا از برچسبهایی که زده می‌شود، ترسیده بود؟ چرا گفته بود که بسیاری مسائل هست که ملت آمریکا از آن مطلع نخواهند شد؟
 
و بالاخره چه شد که کمیسیون تحقیق «لی هاروی آزوالد» را تبرئه کرد و گفت: «هیچ مدرکی دال بر اینکه آزوالد در توطئه قتل پرزیدنت کندی دست داشته باشد، نیافته است.» 14
 
کشته شدن لی هاروی آزوالد در مقر پلیس شهر دالاس در حضور صدها پلیس و خبرنگار و محافظ به دست جک روبی، خود معمای دیگری است که کمیسیون وارن آن را همچنان در تاریکی نگه داشته است. جک روبی قاتل آزوالد چگونه توانست از میان بیش از 70 نفر پلیس، داخل اداره پلیس شهر و مقر نگهداری آزوالد شود و بدون اینکه توجه کسی را جلب کند، در سه قدمی زندانی، او را بکشد؟ این توهم به فکر شما نمی‌رسد که پلیس یا پلیسهایی با او همدست بوده‌اند؟ به فاصله بسیار کمی پس از قتل کندی، پلیسی 15 نیز کشته شد. قاتل او که بود و چرا کشته شد؟
 
جیم مارس در کتاب «خط آتش ـ توطئه‌ای که کندی را کشت» از یک مسئله پرده برداشته و نوشته است: «پلیسی که ورود جک روبی را به زیرزمین زندان شهربانی نادیده گرفت، شخصی یهودی 16بود.» 17
 
جک روبی یک یهودی بزرگ‌شده در محله یهودیهای شهر شیکاگو بود که پس از گذراندن سالهای جوانی در رنج و سختی، بالاخره توانسته بود در سازمانهای بزرگ سرمایه‌گذاری یهودیان برای خود کاری دست و پا کند، و سرانجام هم از دالاس [در تگزاس] سر درآورد، و صاحب یک کلوپ شبانه شود لذا پلیسهای آن شهر او را بخوبی می‌شناختند. نامبرده در همان بعداز ظهر که آزوالد را به جرم قتل رئیس جمهور گرفته بودند، یعنی در تمام مدتی که خبرنگاران به دنبال تهیه خبر در سالن شهرداری بودند، در آنجا بود. و تا پاسی از شب گذشته نیز در آنجا بود و مقداری ساندویچ کاشر [گوشت گاو یا گوسفند کشته‌شده به سبک یهودیان] با نوشابه خنک گرفته بود و برای پلیس و خبرنگاران برده بود. او به بسیاری از آنان با خنده‌هایی که از یک انقلاب درونی خبر می‌داد، کارت افتخاری ورود به کلوپ شبانه خود را می‌داد. آمد و شد او به اداره پلیس بقدری زیاد بود که یکی از پلیسها گفت: «جک، پناه بر خدا، 18 تو اینجا چه‌کار می‌کنی؟» او آن شب، تقریبآ تمام شب را در سالن شهر، رفت و آمد کرده بود و به نظر می‌رسید که بسیار آزادانه می‌توانست به آنجا آمد و شد کند؛ و سرانجام او [لی هاروی] را کشت. اما سؤال این است که چرا؟ 19 وقتی از جک روبی سؤال شد که: «چگونه توانستی از میان آن همه پلیس خود را به آزوالد برسانی و او را بکشی؟» گفت: «من به طرف سالن شهر رفتم. یک پلیس را دیدم؛ لذا خود را عقب کشیدم و گمان می‌کنم او مرا ندید و من به سمتی که آزوالد خارج می‌شد، پایین رفتم.» 20 [به همین سادگی!؟]
 
جیم مارس در کتابی تحت عنوان «توطئه قتل کندی» جمله‌ای از کتاب «نبرد من» از هیتلر آورده است که ذکر آن در اینجا، بی‌مورد نیست. او نوشته است: «گروه عظیمی از مردم به آسانی قربانی دروغ بزرگ دسته‌ای کوچک می‌شوند.» سپس نوشته است: «در آغاز، همه گمان می‌کردند که جک روبی انتقام خون کندی را می‌گیرد. و گمان می‌رفت که او با هیچ دسته و گروه تروریستی آشنایی و ارتباط نداشته است. لکن امروزه کاملا مشخص است که روبی، یک چهره مشخص در صحنه دالاس در سال 1963، با افراد سازمان‌یافته جنایی ــ بیش از آنکه گمان می‌رفت ــ ارتباط بسیار نزدیک داشته و در حقیقت آزوالد یک آلت جرم بوده است.» 21 چنان که کمیسیون وارن او را تبرئه کرد و ده  ماه پس از واقعه قتل، اعلام کرد که هیچ مدرکی برای دست داشتن آزوالد در قتل موجود نیست. 22
 
جک روبی اندک زمانی پس از کشتن آزوالد به عنوان مریض سرطانی از زندان به بیمارستان‌ انتقال داده شد. در آنجا، در تحقیقاتی که از طرف کمیسیون‌های مربوطه انجام می‌گرفت، سعی کرد تا درباره توطئه قتل کندی سخنانی بگوید؛ ولی با بی‌اعتنایی بازرسین دولت و روزنامه‌نگاران رو به رو بود. «جک روبی» به یک خبرنگار رادیو گفت: «... من می‌دانم که یک توطئه خطرناک در جهان در حال تکوین است... من حقیقت را می‌گویم... دنیا حق دارد که از حقیقت آگاه شود...» 23 نامبرده در یک محاکمه مقدماتی گفت: «... دنیا هرگز از حقیقتی که اتفاق افتاده است، آگاه نخواهد شد.» این همان جمله‌ای است که کمیسیون «وارن» بیان داشته است. و او ادامه داده: «... در زمینه [این قتل] من تنها کسی هستم که حقیقت را در ارتباط با موقعیت فعلی خودم می‌دانم...» 24
 
وقتی مصاحبه‌کننده پرسید: «آیا این حقیقت هرگز آشکار خواهد شد؟» روبی جواب داد: «نه! زیرا متأسفانه انگیزه‌های بعدی کسانی که [از این قتل] متنفع شده‌اند، چنان است که اگر مرا در وضعی که هستم، نگه دارند، هرگز نمی‌گذارند که حقایق در جهان رو شود.» 25
 
مصاحبه‌کننده از «جک روبی» پرسید: «آیا این افراد در مقامات بالای مملکت قرار دارند؟ روبی گفت: «بله!» او حتی نام لیندن جانسن را هم به نام کسی که در پس پرده قتل بود، بر زبان آورد. نامبرده در بیمارستان [راست یا دروغ] به مرض سرطان درگذشت.
 
چنان که مذکور افتاد، روبی یهودی بود و در کودکی در محله کلیمیان زندگی می‌کرد و در پرورشگاهی که توسط یهودیان اداره می‌شد، پرورش یافت. در مدرسه یهودیان تحصیل کرد و از همان آغاز کار، شخص ناراحتی بود. جیم مارس همه‌جا وقتی از او صحبت می‌کند، گوشه‌ای به یهودی بودن او نیز می‌زند. از جمله می‌نویسد: «روبی همچنین خیلی جدی نسبت به یهودی بودن خود افتخار می‌کرد ...» او همراه با سایر یهودیان علیه «نازی‌های جدید» در آمریکا می‌جنگید.
 
به هر تقدیر، کندی با توطئه گروه یا گروههایی به قتل رسید و راز قتل او همچنان سر به مهر باقی مانده است. لیندن جانسن رئیس جمهور شد و اکثر مردم آمریکا این انتقال قدرت را با ناراحتی پذیرا شدند. به قول ویلیام منچستر در کتاب «مرگ رئیس جمهور»، همچون کودکان دبستانی که اجبارآ مسئله‌ای را می‌پذیرند.
 
چندی بعد او هم مرد و رفت؛ ولی این سؤال همچنان باقی است: «چه کسی کندی را کشت؟»
 
__________________________________
 
1. William Manchester, The Death of a president. November 1963, New York: Harper and RowPub, 1967, P. 652.
2. A. M. Lilienthal, The zionist Connection.
3. Ibid. p. 545
4. خانواده کندی ایرلندی الاصل بودند.
5. برای اطلاع بیشتر به فصل شانزدهم کتاب فوق‌الذکر مراجعه شود.
6. جامعه یهودیان آمریکا و صهیونیست‌ها از مناخیم بگین به عنوان یک قهرمان استقبال کردند و از او به نام رهبر یکی از موفق‌ترین و درخشان‌ترین جنبشهای مقاومت در تاریخ یاد کردند.» روزنامه نیویورک تایمز در سرمقاله خود نوشت: «مردی که با نهایت سربلندی امپراتوری اسرائیل را به وجود آورد، رهبر سازمان ایرگون، امروز همراه با یک هیئت حسن‌نیت وارد شد» و خجالت هم نکشید که یک قاتل مهاجم را فاتح خواند.
7. A.M. Lilienthal, The Zionist Connection, P. 352.
8. Ibid. p 547
9. انگلیسی آن A pitcher of warm spit می‌باشد که به مفهوم کوزه‌ای از تف گرم می‌باشد.
10. William Manchester, op. cit, P. 4.
11. Larry O¨brien
12. Earl Warren et al., A. Concise Compendium of the Warren Commision Report on the Assassination of John F. Kennedy. New York: Popular library, 1964, P. 445.
13. Paul Mandel
14. همان کتاب و صفحه.
15. J. D. Tippit
16. R. V. Vaughn
17. همان کتاب
18. What the hell. را نویسنده، «پناه بر خدا» ترجمه کرده است.
19. Jim Garrison Warren commission Report, 1977.
20. Ibid.
21. Jim Marrs, Crossfire, The plot that killed Kennedy. New York, Carroll and Craf, Pub. Inc. P.379.
22. William Manchester, op. cit, P. 41.
23. Jim Marrs, op. cit, P. 380.
24. Ibid, P. 381.
25. Ibid, P. 381.
https://iichs.ir/vdciyuar.t1aww2bcct.html
iichs.ir/vdciyuar.t1aww2bcct.html
نام شما
آدرس ايميل شما