عبدالحسینخان تیمورتاش یکی از سیاستمدارانِ اواخر دوره قاجار و پهلوی است که مناصبِ گوناگونی از حکمرانیِ گیلان و کرمان تا نمایندگیِ مجلس را در کارنامه سیاسی خود دارد. او که وزیر دربار رضاشاه بود در 9 مهرماه 1312 در زندان قصر به قتل رسید؛ قتلی که یکی از مهمترین و مبهمترین قتلهای سیاسی در تاریخ معاصر ایران بهشمار میآید
عبدالحسینخان تیمورتاش ملقب به سردار معظم به یکی از سیاستمدارانِ اواخر دوره قاجار و پهلوی است که مناصبِ گوناگونی از حکمرانیِ گیلان، کرمان و نمایندگیِ مجلس تا وزارتِ دربار را در کارنامه سیاسی خود دارد. درباره حضور این سیاستمدار در مرکزِ یارانِ وفادارِ رضاخان که در تأسیس سلطنتِ پهلوی نقش ویژهای داشته است، تردیدی نیست، اما قتلِ او یکی از مهمترین و مبهمترین قتلهای سیاسی در تاریخ معاصر ایران بهشمار میآید.
تیمورتاش که خود در ایجادِ ساختِ متمرکزِ دولتِ پهلوی نقشی محوری داشت و با اینکه بهمدتِ هفت سال فردِ شماره دوی ِسیاست در ایران بود، درنهایت قربانیِ همین تمرکز قدرتِ رضاشاه شد. قتلِ تیمورتاش را میتوان نقطه عطفی در تاریخ حکومتِ رضاشاه دانست که پس از آن توسنِ اسبِ قدرت در سیاست ایران، در دستانِ رضاشاه مسیرِ اقتدارگرایی روبهزوال را در پیش گرفت. این نوشتارِ کوتاه شمهای است از اقتدارگرایی رو به تزاید رضاشاهی و آغاز زوال سیستم سیاسیِ نوپایِ پهلوی که حذف وزیرِ دربار، آغازگاه آن بود.
تیمورتاش؛ چرخهایی نو برای ارابه سیاست در ایران
وقتی انقلابِ مشروطیت در برخورد با موانعِ بیشمار، نتوانست انتظارات جامعه را برآورده سازد و حاصلی جز چرخه ناتمام از ناامنی و هرجومرج به ارمغان نیاورد، اذهانِ عمومی و روشنفکران، دستانِ پرقدرتِ سلطانی باشکوه و قدرقدرت را طلب کردند. در پاسخ به این رستاخیزِ حسِ نوستالژیک، رضاخانِ میرپنج، با همکاریِ روشنفکران تجددخواه، گامبهگام تمام عرصه سیاست در ایران را تحت سیطره خود قرار داد. در این میان، تیمورتاش، بهعنوانِ مغزِ متفکر تأسیس سلسلهای جدید، جایگاهی ویژه داشت. رضاخان از همان ابتدایِ فعالیتش بهعنوان فرمانده دیوزیون قزاق، به نیکی دریافته بود که نمیتواند به مهرههای قدیمی و کهنهکارِ دورانِ قاجار امیدوار باشد. بر همین اساس در جستوجوی تکنوکراتهای حرفهای بود که حضورشان به او امکان میداد تا از وجود سایر افرادِ مسنتر، اشراف و روحانیانِ دوران قاجار بینیاز شود.1
حلقه قدرتی که پس از کودتا دور رضاشاه شکلگرفته بود و در پیمودن پلکان قدرت او را یاری میکرد، شامل افرادی چون تیمورتاش، علیاکبر داور و محمد فروغی بودند. همین افراد، با مرکزیت تیمورتاش، طرح مربوط به انقراضِ قاجاریه را تهیه و یکییکی وکلای موافق سردار سپه را به منزل او دعوت و طرح تغییر سلطنت را ارائه کردند و زیر آن امضا گرفتند.2 تیمورتاش، بهعنوان باوفاترین یارِ رضاخان، وی را در رسیدن به سلطنت یارى رساند. او با انجام اقداماتی براى خارج کردن مدرس و مستوفیالممالک از صحنه و کسب رضایت نمایندگان با وعده، تهدید و گرفتن امضای آنان براى زدودن قاجار و کسب رضایت شورویها، سرانجام رضاخان را در سال 1304 به سلطنت رساند. او پس از سلطنت پهلوی به اندازهای به شاه جدید نزدیک بود که نقش رابط میان شاه و دولت را ایفا میکرد و نظرات شاه از طریق او به دولت ابلاغ و اعمال میگردید. تا جایی که شاه در حق او گفته بود: قول تاش قول من است.3
این جایگاه برجسته از دیدِ سفرای کشورهای خارجی بهویژه انگلستان که نگاهی بدبینانه و مشحون از سوءظن به تیمورتاش داشتند پنهان نبود. سفیر بریتانیا در مورد نفوذ وی به وزارت خارجه کشورش نوشت: درواقع این تیمورتاش است که بر مملکت حکومت میکند و نه شاه.4 وی تنها کسی بود که میتوانست دربار را منطبق بر الگوی دربار پادشاهان اروپایی سازمان دهد.5 نهتنها دربار، بلکه در اغلبِ برنامههای توسعهطلبانه رضاشاه، تیمورتاش پیشگام بود و تقریبا هیچ کدام از برنامههای مدرنیزاسیونی رضاشاه، بدون اثرپذیری از تیمورتاش نبود. او با در دست گرفتن سمت وزارت دربار، نهتنها رجالِ سیاسیِ ازکارافتاده دوران پیشین را از مرکز قدرت دور ساخت، بلکه نزدیکترین مشاور شاه در بسیاری از امور شد و بهتدریج وظایفی را برعهده گرفت که بیشباهت به صدراعظمهای قدیمی نبود.
اغلبِ برنامههای اصلاحی تیمورتاش به تمرکزِ قدرتِ بیشتر در دستانِ شاه میانجامید. ازآنجاکه پیشرفت و توسعه از منظرِ سیاستمدارانِ جدیدِ رضاشاهی تنها از بالا و بهوسیله شاه امکانپذیر بود، قدرتیابیِ روزافزونِ شاه در کنار ضعیفسازی نهادهای نظارتی همانند مجلس امری طبیعی بود. بااینهمه تمرکز شدید قدرت در دستانِ شاه همچون شمشیرِ دو لبهای بود که نخستین قربانیاش وزیر دربار، تیمورتاش، بود.
جایگاه تیمورتاش برجسته از دیدِ سفرای کشورهای خارجی بهویژه انگلستان که نگاهی بدبینانه و مشحون از سوءظن به او داشتند پنهان نبود. سفیر بریتانیا در مورد نفوذ وی به وزارت خارجه کشورش نوشت: درواقع این تیمورتاش است که بر مملکت حکومت میکند و نه شاه
مطلقه شدنِ قدرت و حذفهای سیاسی در دوران رضاشاه
تکوینِ دولتِ مطلقه رضاشاهی فرایندی بطئی و آرام بود که اوجِ آن را میتوان دهه دوم دوران سلطنت او و بهویژه سالهای حذف و قتلِ نزدیکترین یارانِ وفادار شاه دانست. پیریزیِ ساخت ِدولت بر مبنایِ تمرکز تمام قوا در دستان شاه، از همان ابتدا در چنبرهای از پارادوکسهای اساسی گرفتار آمد. میل به ثبات و امنیت لاجرم باید آزادی را فدا میکرد و همین مسئله یکی از مهمترین دلایل کنارهگیری روشنفکران ایرانی از عرصه قدرت لجامگسیخته رضاشاه و قتلهای سیاسی در این دوران بود.6 ضعف پنهان شخصیت تیمورتاش در سال 1311 نمایان شد که او از اوج قدرت به حضیض ذلت افتاد. او در حالی از بین رفت که هنوز به رضاشاه وفادار بود.
سرنوشت تیمورتاش نمونه دیگری از سرنوشت خیل وزرای نیرومند در تاریخ حکومتهای استبدادی ایران است. رضاشاه اندکی پیش از متهم کردن وزیر دربارش به اختلاس، لقب جناب اشرف را به او اعطا کرده بود. رضاشاه که از قدرتگیری تیمورتاش هراس داشت، پس از وارد کردن اتهامات گوناگون به او، سرانجام در 9 مهرماه 1312 دستور قتلش را صادر کرد. به موجب این فرمان، تیمورتاش در این روز از ماه مهر در زندان قصر جان سپرد.7 او نخستین وزیر محکوم به مرگ پس از سال 1227 بهشمار میآمد و از این لحاظ، رضاشاه احیاکننده سنت شاهان گذشته ایران بود.8
درباره علل قتلِ تیمورتاش، فرضیههای زیادی وجود دارد. نخستینِ آنها بدگمانیِ رضاشاه و ترس از افزایشِ اختیارات وزیرِ دربار بود که ممکن بود آینده سلطنت پهلوی را دچار مخاطره کند.9 بدگمانیهای رضاشاه یک علت واقعبینانه داشت. خود او هرگاه فرصت پیش آمده بود عهدش را با دیگران شکسته بود؛ ازاینرو انتظار عهدشکنی از دیگران نیز هرکه بودند داشت.10 نظر دیگر درباره نقشِ قدرتهای خارجی بهویژه انگلستان در بدنامیِ تیمورتاش و مخدوش ساختنِ چهره او در نظر رضاشاه است.11 عدهای نیز استقلالخواهی و مخالفتِ او با قراردادهای نفتی را نیز دلیل اصلیِ کینهتوزیِ رضاشاه و قدرتهای خارجی نسبت به تیمورتاش دانستهاند.12
با صرفِ نظر از علتِ اصلیِ قتل او که در همچنان در هالهای از ابهام قرار دارد، شکی نیست که اقتدارگرایی روبهتزایدِ رضاشاه نمیتوانست حضورِ شخصی مانند تیمورتاش را تحمل کند. با مطلقهشدنِ قدرت و حذف احزاب و گروههای سیاسی، شاه با هر بهانه و ظنِ گمانی به قلعوقمع مخالفان خود میپرداخت. در این میان، شخص تیمورتاش که در پیریزیِ چنین دستگاهی نقشی ویژه داشت، بیتقصیر نبود. این قتل که آخرینِ آنها نبود و بعد از تاش، دامنِ سایر همفکرانِ نخستین رضاشاه را نیز گرفت، نشاندهنده نوعی ویژه و بیسابقه از استبداد در ایران بود که مهمترین شاخصهاش دخالتِ حداکثری شاه در زندگیِ خصوصی مردم، کنترلِ منابع قدرت، حذف پراکندگیهای سیاسی و از بین بردن هرگونه صدایی متفاوت در عرصه سیاست بود. اینچنین بود که طی سلطنت رضاشاه بسیاری از ایرانیان سرشناس، از موافقان و مخالفان، به علت شیوه حکومت او جان خود را از دست دادند.13
اگرچه این شیوه حکومتداری، در کوتاهمدت با خاموش کردن صدای مخالفان یا حتی موافقانی که تهدیدی علیه نظم موجود بهشمار میروند، به ثباتِ سیاسی منجر میشود، تداوم چنین نظامهایی بهدلیلِ کاهش مشروعیتِ سیاسی و همچنین حذفِ مهرههای کارآمد، درنهایت به شکست میانجامد. بر همین اساس دولتهای مطلقه را معمولا مناسبِ دورانِ گذار و تنها برای تجمیعِ منابع قدرت بهمنظورِ جهش در پیشرفتهای سیاسی و اقتصادی میدانند و ادامه حیاتِ آنها به مدتِ طولانی، ناممکن است. به عبارت بهتر در عرصه سیاسی ایران تا پیش از این، شاه اگرچه در مرکز تحولات سیاسی قرار داشت، تمرکز منابع قدرت و ویژگی کنترلگری که خاصِ دولتهای مطلقه است، از این مقطع تکوین یافت و آغازِ زوالِ پادشاهی که سودای ایرانِ مدرن را در سر میپروراند، کلید زد.
فرجامِ سخن
تیمورتاش، یکی از مهمترین مهرههای کلیدی در سالهای اولیه حکومت رضاشاه بود. وزارتِ دربار، برای شاهی بیپیشینه و بینژادِ شاهی که آدابورسومِ دربار را نمیدانست، تنها با حضور سیاستمدارِ کارآزموده و باتجربهای همچون تیمورتاش، میتوانست جاه و جلال یابد. بااینهمه اقداماتِ سیاسیِ تیمورتاش، با هدف مدرنسازیِ ایران، آگاهانه اقتدارگرایی نوینی را بهوجود آورد که درنتیجه آن شاه، نهتنها در مرکزِ سیاست در ایران قرار گرفت، بلکه با سیطره بر منابعِ قدرت و تمرکزِ آنها در یک نقطه، قدرتِ مطلقهای را پدید آورد که هیچکس را یارای مقاومت در برابر آن نبود.
رضاشاه پهلوی به اتفاق عبدالحسین تیمورتاش، وزیر دربار، و مهندس شریفزاده هنگام نبش قبر کریمخان زند در کاخ گلستان
شماره آرشیو: 3694-7ع
پی نوشت:
1. پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران، ج 2، تهران، عطایی، 1376، ص 68.
2. نصرالله سیفپور فاطمی، آئینه عبرت (خاطرات دکتر سیفپور فاطمی) به کوشش علی دهباشی، تهران، سخن، 1378، ص 494.
3. محمد سمیعی، نبرد قدرت در ایران، چرا و چگونه روحانیت برنده شد؟، تهران، نشر نی، 1397، ص 303.
4. علیاصغر زرگر، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضاشاه، ترجمه کاوه بیات، تهران، معین، 1372، ص 130.
5. وحید سینایی، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، مشهد، دانشگاه فردوسی، 1396، ص 173.
6. مهدی نجفزاده، جابهجایی دو انقلاب، چرخشهای امر دینی در جامعه ایرانی، تهران، تیسا، 1395، ص 189.
7. باقر عاقلی، تیمورتاش در صحنه سیاست ایران، تهران، سازمان انتشارات جاویدان، 1372، چ دوم، ص 331.
8. همان، ص 147.
9. حسن تقیزاده، زندگی طوفانی، به کوشش ایرج افشار، تهران، انتشارات علمی، 1372، ص 230.
10. محمدعلی همایون کاتوزیان، دولت و جامعه در ایران، ترجمه حسن افشار، تهران، نشر مرکز، 1394، ص 289.
11. علیاصغر زرگر، همان، ص 299.
12. مصطفی فاتح، پنجاه سال نفت ایران، تهران، نشر علم، ۱۳۸۴، ص ۲۹۹.
13. مایکل زیرینسکی، الغای قرارداد کاپیتولاسیون توسط رضاشاه، در: کرونین استفانی، رضاشاه و شکلگیری ایران نوین، ترجمه مرتضی ثاقب فر، تهران، جامی، 1383، ص 131.