هماره براین باور بوده ام که تاریخ نهضت ملی ایران به سان بسیاری وقایع دیگر،به گونه ای ناقص وتحریف آلود به رشته تحریر در آمده واین رشته تا به امروز ،سر به درازا داشته است.نگارنده دراین یادداشت برآن است که در سالروز رویداد 28 مرداد1332،به یکی از نمونه های جدید وروزآمد!!این گونه از تاریخ نگاری، اشارتی داشته باشد:
در کتاب «پرواز در ظلمت» نوشته آقای حمید شوکت صفحه 220،آمده است:« هنگامی که مصدق در مقام نخستوزیری برگزاری همهپرسی و از میان برداشتن مجلس را تدارک میدیدید، زیرکزاده در سرمقالهای با عنوان :رفراندوم یگانه راهحل مشکلات نهضت ملی ایران است! در باره ضرورت انحلال مجلس هفدهم نوشت: مجلس هفدهم در دوران استقرار دولتی که سرگرم مبارزه با اجنبی بود،با آن ناسازگاری کرد و اقدامات دولت را به وسایل مختلف خنثی میساخت. آنهایی که در مجلس هفدهم با نهضت ملی ایران ستیزه و در راه عملیات رهبر نهضت مشکلاتی ایجاد میکردند، به منویات مردمی که به اسم آنها به مجلس آمده بودند، خیانت میکردند و راهی مخالف راهی که باید میپیمودند... بنابراین عملیاتشان جز کارشکنی در راه نهضت ملی ایران و انحراف در مأموریتی که ملت ایران به آنها داده بودند نیست و هر وقت مجلسی به چنین صورتی در آمد باید منحل(!) شود!وبااین استدلال مجلس هفدم از سرراه دکتر مصدق برداشته شد»
سه روز بعد از انتشار این سرمقاله، مصدق در 12 مرداد سال 1332 با برگزاری رفراندومی به غایت ضد دموکراتیک که در تاریخ مشروطیت بیسابقه بود، به مجلس پشت کرد و این کانون حمایت مردم را از سر راه برداشت. این بار در گفتار کارگزاران جبهه ملی، در مقوله حرمت و نظارت قانون و جایگاه مجلس در نظام مشروطیت به این اعتبار که «قانون برای ملت است و نه ملت برای قانون» نشانی نبود، اما چه باک که مدعیان ملیت، در فضایی که تهدید و ارعاب حکم میراند، انتخابی دیگر کرده بودند. انتخابی که بهرغم هشدار برخی از یاران مصدق کمترین، تزلزلی در فرمان «پیشوا» برای برچیدن مجلس پدیدار نمیکرد.
سازمان جوانان حزب ایران به ریاست شاپور بختیار نوشت: «رفراندوم بیرحمانهترین و شجاعانهترین حربه ملی و دموکراسی است رفراندوم نشان میدهد ساتور اراده عمومی همیشه حاضر و آماده برای قطع دستهای آلوده و خیانتکار بود و هر دستی بخواهد به مقدسات و دموکراسی تجاوز کند و تحت عنوان نماینده مجلس علیه مردم دسیسه کند، این ساتور بیرحمانه آن دستهای آلوده و خیانتکار را قطع و دور خواهد ساخت!» مهندس حسیبی نیز در میتینگ میدان بهارستان گفت: «آیتالله، آیتالله نمیشناسیم!!»
به راستی باید بر ملتی ترحم آورد که رهبران و روشنفکرانشان می گفتند:« این راه به جهنم میرود، ولی ما تا جهنم با شما خواهیم آمد!!!»ولی رهبرانی که از نام خود گذشتند و گفتند: با انجام رفراندوم قدرت به شاه میرسد و مصدق را خلع خواهد کرد، خانهشان سنگباران شدند، این لکه ننگی است که با هیچ آبی از دامان مصدق و انصار او پاک نمیشود!
یاران پیشوا،سیمای شجاعان را آلوده کردندومبارزان دیرپای نهضت را«سرباز خطاکار»،« قاتل» و «انگلیسی» قلمدادکردند. به قول کیانوری، کاشانی را پول سیاه کردند! و روشنفکران(1) نفهمیدند مجسمه را پایین کشیدن ،سبب تحریک وبهانه جویی دربار خواهد شد.
صحبت از آزادی کردند،اما منِ بیگناه رابه هنگام رفراندوم، به زندان انداختند و شماره قاتلی به سینهام آویختند و یار و مرید کاشانی را کشتند و برایش مجلس ختم ساختند و با وجود پلیس زیاد و در صد متری منزل کاشانی، جلوی مهاجمین را نگرفتند و یک نفر از کلوخاندازان را توقیف نکردند!
بعد از رفراندوم، نصیری نامه عزل مصدق را به منزل او برد و بعد از ساعتها معطلی، به خاطر اینکه مبادا مخبرین جراید و خبرگزاریها از محتوای نامه از او بپرسند، او را به زندان انداختند و بلوای خودساخته را کودتا خواندند! مصدق به سفیر امریکا- که هنگام حضورم نزد مصدق، به دیدار وی آمده بود- دو مرتبه دروغ گفت! در پاسخ به هندرسن که: آیا راست است که شما عزل شدهاید؟آن حاشا کرد و عمده افراد کابینهاش، از عزل او باخبر نشدند! کسی که در هر حادثهای غش میکند، روز 28 مرداد از چند نردبام و دیوار و کرسی بالا و پایین پرید تا بالاخره ریاست دولت را با هو و جنجال، به فضل الله زاهدی تحویل داد. هنوز به کاشانی ایراد میگیرند که: چرا زاهدی را در مجلس پناه داد، ولی آیا روشنفکران ما آنقدر بی اطلاع هستند که نمیدانند مصدقیها در مجلس هفدم، رأی به ریاست دوم کاشانی ندادند و معظمی را رئیس مجلس کردند! سنجابی با افتخار در خاطراتش مینویسد: معظمی با اشاره مصدق، زاهدی را با ماشین ریاست مجلس ،از مجلس خارج کرد به پناهگاهش میبرد و هیچکدام از سنگپراکنهای منزل کاشانی، زاغ سیاه ماشین حامل زاهدی را نمی زنند و از همه خیانتبارتر که مصدق به ستاد ارتش مینویسد: از فرار!! زاهدی جلوگیری کند، وگرنه عقوبت دارد!! یعنی از ایران نرود و در ایران بماند تا جانشین آقای مصدق شود!!
بیچاره این ملت که باید سالها با دروغ و دغل زندگی کند.
همه از دست غیر مینالند
سعدی از دست خویشتن فریاد