کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

۶ اردیبهشت ۱۳۴۷

6 ارديبهشت 1404 ساعت 23:00

انقلاب اداری یا آشفتگی اداری؛ هر وزارتخانه برای خودش ساعت دارد!/ از هیجان تولد تا غم مرگ: سرنوشت زودگذر پنج‌قلوهای خبرساز!/ فوت پنج‌قلوها به دلیل نبود وسیله تغذیه!/ از وزیر پاکستانی تا قاچاقچی ویتنامی/ اشتباهی که به قیمت اخراج سردبیر تمام شد!/ خودکشی با دینامیت: آخرین راه حل مردی که از سیستم درمانی ناامید شد!/ نامه‌ای به شهرداری: سطل گذاشتید، حالا مأمور بفرستید!/ شهرداری بی‌مسئولیت این همه وقت آزاد را چه می‌کند؟!/ گزارش یک فاجعه سازمانی: چرا همه باشگاه‌های لاینز ایران یخ زده‌اند؟/ خودشیرینی مبتکرانه استاندار برای تملقِ شاه!/ هویدا هم دکتر شد!/ میهمانان خارجی می‌گویند چرا تهران مترو ندارد؟!/ ترمیم کابینه فعلا منتفی است!/ نمایندگانی که حق سؤال از دولت را ندارند!



انقلاب اداری یا آشفتگی اداری؛ هر وزارتخانه برای خودش ساعت دارد!

«تهران‌مصور» نوشت: پیش‌ترها ادارات و سازمان‌های دولتی اگر در همه موارد با هم اختلاف داشتند، لااقل در یک مورد از یک هماهنگی برخوردار بودند و آن اوقات اداری بود. اگر کسی با یک وزارتخانه کار داشت، کافی بود وقت اداری را بداند و مراجعه کند، اما حالا و به‌خصوص بعد از کنگره انقلاب اداری که ساعات کار را حداقل ۴۰ ساعت در هفته معین کرد، این قرار یکنواخت نیز به هم خورده و این مختصر هماهنگی نیز دیگر وجود ندارد.
غیر از سازمان برنامه، که حالا نزدیک به دو سال است از سیستم دو روز تعطیل در هفته استفاده می‌نماید و پنجشنبه‌ها را به جمعه‌ها دوخته است و گوشش به این توصیه‌ها نیز بدهکار نیست، بقیه وزارتخانه‌ها نیز هر یک ساعات مخصوصی انتخاب کرده‌اند و بی‌چاره آن کس که این ساعات را نداند و با این سازمان‌ها کاری داشته باشد.
وزارت آب و برق از ۷:۳۰ تا ۱۵:۳۰ بعدازظهر وقت اداری معین کرده است. وزارت آبادانی و مسکن از ۷:۳۰ تا ۱۴:۳۰ است؛ یعنی یک ساعت کمتر در روز. وزارت آموزش و پرورش از ۷ صبح تا ۱۴ بعدازظهر است. وزارت کشور از ۸:۳۰ تا ۱۶:۳۰ بعدازظهر؛ از آن طرف یک ساعت عقب‌تر شروع می‌کنند و از آن طرف یک ساعت دیرتر پایان می‌یابد. اما وزارت منابع طبیعی از ۸ تا ۱۶ بعدازظهر است و وزارت اصلاحات ارضی از همان روش قدیمی استفاده می‌کند و از ۷ صبح تا ۲ بعدازظهر باز است. بقیه را دیگر خدا داناست؛ هر کدام نیم‌ساعت یا یک‌ساعتی از این‌طرف و آن‌طرف جلو و عقب هستند. مخلص برای نوشتن این یک‌پاره به وزارتخانه‌ها تلفن کرد و اوقات کارشان را پرسید و بعد لیست آن‌قدر مغشوش بود که تنها چند وزارتخانه‌ای را که نام بردم از آن میان توانستم استخراج کنم.
نمی‌دانم مسئولان سازمان‌های ادارات چه فکری می‌کنند. آیا این روش صحیح است یا اینکه در این مورد باید یک هماهنگی و یکنواختی به وجود آید؟[1]
 

از هیجان تولد تا غم مرگ: سرنوشت زودگذر پنج‌قلوهای خبرساز!

«تهران‌مصور» نوشت: تیترهای درشت روزنامه‌های «اطلاعات» و «کیهان» هفته گذشته یک روز از همه روزها درشت‌تر و غیرعادی‌تر شد: «زنی برای اولین بار در ایران پنج‌قلو زائید». خبر از نظر جراید عصر که مدتی بود عنوان هیجان‌انگیز نداشتند، بیشتر از حد معمول جالب بود. هیئت‌های مختلف خبرنگاری اعزام شد. فردای آن روز، اطلاعات باز با همان حروف درشت و نکره پنج قلوها را در راه تهران آورده بود، اما کیهان خبر داده بود که پنج‌قلوها مردند. راست هم اطلاع کیهان بود، ولی اگر پنج‌قلوها مردند و حیات یک‌روزه‌شان سررسید، سوژه از نظر اطلاعات و کیهان نباید به سر برسد. خبرنگاران به کوشش خود ادامه دادند و آن وقت عکس مادر پنج‌قلوها بود، پدر پنج‌قلوها، برادران و خواهران پنج‌قلوها...
خدا رحمتشان کند! حیف شدند، و الا نه‌تنها پدر و مادر، بلکه کلیه بستگان و نزدیکان پنج‌قلوها کلی سوژه بودند و مدت‌ها عکس و تفصیلاتشان صفحات جراید و مجلات را پر می‌کرد... چه‌بسا که آقای سردبیر ما را هم برای تهیه گزارش مخصوص آنها به مأموریت می‌فرستاد و آب و نانی به چنگمان می‌افتاد...
ولی مرا ببین که چقدر خیال‌پردازم! اگر آقای سردبیر از این عرضه‌ها داشت، حقوق عادی‌مان را می‌پرداخت؛ فوق‌العاده مأموریت پیشکش![2]
 

فوت پنج‌قلوها به دلیل نبود وسیله تغذیه!

«سپید و سیاه» نوشت: برای اولین بار، زنی در آذربایجان پنج‌قلو زایید. این خبر بلافاصله در دنیا انعکاس یافت و خبرنگاران جراید مهم به طرف ایران حرکت کردند. متأسفانه پنج‌قلوها که سه پسر و دو دختر بودند، بر اثر نداشتن وسیله تغذیه، چند روز بعد درگذشتند.[3]
 

از وزیر پاکستانی تا قاچاقچی ویتنامی/ اشتباهی که به قیمت اخراج سردبیر تمام شد!

«تهران‌مصور» نوشت: این کار روزنامه و روزنامه‌نویسی از آن کارهاست که به قول صاحبان اتوبوس‌ها و تاکسی‌ها باید گفت: «خدا کشتی آنجا که خواهد برد، اگر ناخدا جامه بر تن درد!» ما چند سطری می‌نویسیم، ولی این چند سطر از آب چه دربیاید؟ خدا داناست.
حالا از غلط‌های چاپی و ماجراهای آن گذشته، همین وضعی که هفته پیش برای یکی از جراید صبح پیش آمد، واقعا از آن ماجراهای عجیب بود. در روز ورود وزیر اطلاعات پاکستان به ایران، مطلبی هم درباره اینکه کائوکی، معاون رئیس‌جمهور ویتنام جنوبی، در قاچاق تریاک دست دارد، مخابره شده بود.
آن روزنامه صبح برای هر دو مطلب عکس تهیه کرده بود، اما صبح وقتی روزنامه به دست مردم رسید، عکس وزیر اطلاعات پاکستان به عنوان «کائوکی قاچاقچی» چاپ شده بود و عکس کائوکی به عنوان «خواجه شهاب‌الدین، وزیر اطلاعات پاکستان»!
شما خودتان فکرش را بکنید؛ این یک سهل‌انگاری فنی در چاپخانه است، اما آثارش چیست؟
راستی که ما بندبازی می‌کنیم. خود من همیشه از تصور پس و پیش شدن نقطه در مطالب پشتم می‌لرزد. یادم می‌آید چند سال پیش یکی از جراید عکسی از مدیرش را چاپ کرده بود که در سفر بود. آن روزها جراید برای سفر مدیران خود اهمیت قائل بودند و بدین مناسبت عکس و تفصیلاتشان چاپ می‌شد. سردبیر در غیاب مدیر خواسته بود اظهار ارادتی بکند و زیر عکس او نوشته بود: «مدیر با‌فرهنگ ما که در مسافرت است» اما این سطر با این صورت چاپ شده بود: «مدیر بی‌فرهنگ ما که در مسافرت است!» و بدیهی است که این اظهار ارادت به قیمت خاتمه خدمت جناب سردبیر تمام شد![4]
 

خودکشی با دینامیت: آخرین راه حل مردی که از سیستم درمانی ناامید شد!

«تهران‌مصور» نوشت: آدم جان‌به‌لب‌رسیده‌ای مرد و مردانه دست از جان شسته و در برابر شهرداری تهران خواسته است با کمک دینامیت خود را از بین ببرد.
انتخاب شهرداری برای پایان دادن به حیات مسائل مختلفی را به ذهن متبادر می‌کند، اما وقتی پرس‌وجویی کنند، معلوم می‌شود آقا را به بیمارستان‌های دولتی اصفهان و تهران راه نداده‌اند و او که سخت احتیاج به معالجه و مداوا داشته، به فکرش رسید که خود را راحت کند و بعد هم شهرداری را برای این کار انتخاب کرده است!
واقعا اجل آقا هنوز نرسیده و وعده دیدارش با عزرائیل هنوز نرسیده، و الا یا به بیمارستان‌ها راه می‌یافت یا خودکشی از نوع تازه‌اش به انجام می‌رسید![5]
 

نامه‌ای به شهرداری: سطل گذاشتید، حالا مأمور بفرستید!

«تهران‌مصور» نوشت: نامه‌ای است از یک دوست که توسط بنده برای شهرداری فرستاده شده است. چرا بنده را انتخاب کرده؟ بماند! به‌هرحال، بدان خاطر که می‌دانند هنوز هم با اینکه تعطیلات نوروزی گذشته است، سر مأموران پست شلوغ است و به خاطر پیشگیری از تأخیر چنین اندیشیده است. بنده هم آن را در این هفت‌پاره می‌آورم تا شاید شهرداری‌چی‌ها و بلدیه‌چی‌ها آن را بخوانند:
جناب آقای شهرداری،
در جراید خواندم که می‌خواهید سطل‌های مخصوص خاکروبه به خانه‌ها و منازل بدهید و آنها را موظف کنید که زباله‌ها را در آن سطل‌ها بریزند، اما قضیه به اینجا خاتمه نمی‌یابد. آن چیز که مهم است این است که مأموران شما زباله‌ها را از خانه‌ها جمع کنند؛ حالا یا در سطل مخصوص یا در سطل معمولی... تا خانه‌ها مجبور نشوند این زباله‌ها را در هر کجا که دستشان می‌رسد بریزند.
بنده فکر می‌کنم بهتر است به جای این سطل‌های مخصوص ــ که در تعریف آنها هم زیاد خوانده‌ایم ــ به فکر مأموران مخصوص باشید که به موقع و سر وقت به خانه‌ها سر بزنند و وظیفه‌ای در برابر خود احساس نمایند.
آقای شهرداری! سطل مخصوص بسیار خوب، اما مأمور وظیفه‌شناس از کجا می‌آورید؟[6]
 

شهرداری بی‌مسئولیت این همه وقت آزاد را چه می‌کند؟!

«تهران‌مصور» نوشت: می‌گفت روزگاری بود که اگر برق خراب می‌شد، سراغ شهرداری می‌رفتیم؛ اگر آب به خانه‌مان نمی‌رسید، به شهرداری شکایت می‌کردیم؛ اگر اتوبوس نبود، باز مسئول آن را شهرداری می‌دانستیم. اما امروز برق برای خودش سازمان برق منطقه‌ای دارد، آب همین‌طور، اتوبوس شرکت واحد دارد و شهرداری مانده است و یک مقدار مسائل مربوط به مایحتاج اولیه و روزمره مثل نان و گوشت!
برای گوشت هم می‌خواهند شرکت بزرگ گوشت تأسیس کنند. نان هم که لابد سروکارش با اداره غله است. بنده در این وسط مانده‌ام معطل که پس شهرداری چه وظایفی دارد که همیشه می‌گوید به کارهایمان نمی‌رسیم؟...[7]
 

گزارش یک فاجعه سازمانی: چرا همه باشگاه‌های لاینز ایران یخ زده‌اند؟

«سپید و سیاه» نوشت: مجله «شیرنامه» را می‌خواندم. از اسم نشریه تعجب نکنید. این مجله ارگان باشگاه «لاینز» است. در باشگاه لاینز ایران نیز مانند اکثر کشورهای جهان، عده‌ای از رجال طراز اول عضویت دارند. در لاینز، مردها لقب «شیرمرد» دارند و زن‌ها «شیرزن». نکته جالبی که در آخرین شماره این مجله توجه مرا جلب کرد، گزارشی بود که شیرمرد دکتر اردلان در «اجلاسیه فصلی کابینه منطقه ۳۵۴ الف» درباره فعالیت باشگاه لاینز ایران به اطلاع حضار رسانید. مختصری از آن گزارش را در اینجا می‌آورم: 
ـ باشگاه قلهک: این باشگاه از اول سال جاری دچار تشنج‌های داخلی بود و وضع نامطلوبی داشت. 
ـ باشگاه کرج: باشگاه منجمدی است و اقداماتی که تا به‌حال شده، منجر به احیای آن نگردیده. 
ـ باشگاه شهر ری: از کوشش‌هایی که در احیای این باشگاه به‌کار رفته، نتیجه‌ای به‌دست نیامده. 
ـ باشگاه گرگان: باشگاهی بود منجمد. 
ـ باشگاه گنبد: باشگاهی بود منجمد. 
ـ باشگاه سنندج: باشگاهی بود منجمد. 
ـ باشگاه قزوین: به‌علت اشکالات محلی، مدتی تعطیل بود. 
ـ باشگاه اراک: باشگاه تعطیلی بود. 
ـ باشگاه زنجان: سال‌هاست منجمد است. 
ـ باشگاه گرمسار: سال‌هاست منجمد و تعطیل است. 
ـ باشگاه سمنان: از باشگاه‌های ضعیف منطقه بود. 
ـ باشگاه بندر پهلوی: باشگاه دایری بود، ولی ضعیف و به‌علت عدم تجانس افراد تشکیل‌دهنده، بلافاصله پس از تشکیل دچار تشنج گردید. 
ـ باشگاه بهشهر: به‌علت عدم تجانس اعضا در حال تعطیل است. 
ـ باشگاه بندر شاه: به‌علت نبودن استعداد کافی در محل منحل گردید. 
ـ باشگاه شاهپور: باشگاهی است منجمد و همچنان در حال انجماد باقی است. 
و... تصور نکنید من با باشگاه لاینز اختلاف یا دشمنی دارم. مؤسسه‌ای که شعارش این است که «به بشریت خدمت کند» نمی‌تواند مخالفی داشته باشد. تعجب و حتی تأثر من از این است که چرا این قبیل مؤسسات که دارای حسن شهرت بین‌المللی هستند، وقتی در کشور ما تشکیل می‌شوند، تغییر وضع می‌دهند و خاصیت وجودیشان از میان می‌رود. آخر، مؤسسه‌ای که خودش را نتواند اداره کند، چگونه می‌تواند به دیگران خدمت کند؟[8]
 

خودشیرینی مبتکرانه استاندار برای تملقِ شاه!

«سپید و سیاه» نوشت: شاهنشاه در سال جاری به چند استان سفر خواهند فرمود. گفته می‌شود اولین استانی که مورد بازدید شاهنشاه قرار خواهد گرفت، استان خراسان است که در اواخر اردیبهشت‌ماه این برنامه عملی خواهد گردید. از هم‌اکنون مشهد خود را آماده پذیرایی از شاهنشاه می‌کند. گفته می‌شود به‌دستور استاندار، فاصله بین فرودگاه و شهر مشهد که بالغ بر ۹ کیلومتر است، تماما گل رز کاشته شده است. استاندار فعلی خراسان این برنامه را نیز در شیراز اجرا نمود و فاصله شهر و فرودگاه را تماما با گل رز زینت داد[9]
 

هویدا هم دکتر شد!

«سپید و سیاه» نوشت: شورای عالی آموزش عالی به مدارک تحصیلی امیرعباس هویدا رسیدگی و تحصیلات وی را درجه دکترا در تاریخ سیاسی تشخیص داده است و نام‌برده می‌تواند از کلمه «دکتر» در جلوی نام خود استفاده کند، لیکن امیرعباس هویدا ترجیح می‌دهد همچنان مانند اسدالله علم، که مهندس بود، و ابراهیم حکیمی، که دکتر بود (نخست‌وزیران اسبق)، بدون عنوان خطاب شود و از استعمال کلمه «دکتر» کماکان خودداری خواهد نمود.[10]
 

میهمانان خارجی می‌گویند چرا تهران مترو ندارد؟!

«سپید و سیاه» نوشت: شهر تهران به‌صورت یکی از شهرهای سیاسی مهم دنیا درآمده است و گذشته از میهمانان عالی‌رتبه شاهنشاه، که به کشور ما قدم می‌گذارند، همواره عده‌ای از رجال معروف دنیا در تهران اجتماع می‌نمایند و همین موجب گردیده است که نام ایران در کلیه مطبوعات و رادیوهای دنیا برده شود. غالب رجالی که به ایران می‌آیند، تحت تأثیر بزرگی و جمعیت تهران قرار می‌گیرند و همه نیز از نداشتن مترو برای پایتخت سه‌میلیونی ایران اظهار تعجب می‌کنند.[11]   
 

ترمیم کابینه فعلا منتفی است!

«سپید و سیاه» نوشت: با وجودی‌که هفته قبل در تهران درباره ترمیم کابینه حرف‌هایی گفته می‌شد، مع‌ذلك ناظران سیاسی ترمیم دولت را منتفی تلقی می‌نمایند. گفته می‌شود فعلا امیرعباس هویدا با اعضای کابینه فعلی خود برای مدتی همکاری خواهد داشت و هیچ‌یک از آنها جای خود را به دیگری نخواهند داد.[12]  
 

نمایندگانی که حق سؤال از دولت را ندارند!

«سپید و سیاه» نوشت: هر دو فراکسیون ایران نوین و مردم، اعضا را موظف نموده‌اند که از طرح سؤال در مجلس خودداری نمایند و ازاین‌رو در این‌دوره تاکنون هیچ‌گونه سؤالی از دولت نشده است. وکلا ناچارند موارد سؤال خود را به لیدر فراکسیون تسلیم نمایند تا او با مراجع مربوطه صحبت و عنداللزوم در مجلس به ایراد نطق بپردازد.[13]   
 
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. تهران‌مصور، ۶ اردیبهشت ۱۳۴۷، ص ۵۸.
[2]. همان‌جا.
[3]. سپید و سیاه، ۶ اردیبهشت ۱۳۴۷، ص ۶.
[4]. تهران‌مصور، ۶ اردیبهشت ۱۳۴۷، ص ۵۸.
[5]. همان‌جا.
[6]. همان‌جا.
[7]. همان‌جا.
[8]. سپید و سیاه، ۶ اردیبهشت ۱۳۴۷، ص ۱.
[9]. همان، ص ۶.
[10]. همان‌جا.
[11]. همان‌جا.
[12]. همان‌جا.
[13]. همان‌جا.
 


کد مطلب: 25900

آدرس مطلب :
https://www.iichs.ir/fa/news/25900/۶-اردیبهشت-۱۳۴۷

تاریخ معاصر
  https://www.iichs.ir