روشنفکران سکولار شیخ فضلالله نوری را فردی عافیتطلب میدانند که اساسا از ابتدا مخالف انقلاب بوده و برای حفظ ظاهر مجبور شده است حرکت خود را با مسیر این سیل تطبیق دهد تا همچنان عنوان فقیه شهر تهران و اعتبار آن را یدک بکشد، اما اصحابش او را ستون اصلی مجلس میدانند. در میان این دو رویت متضاد، کدام تصویر از شیخ فضلالله به حقیقت نزدیکتر است؟
مقدمه
شیخ فضلالله نوری یکی از چهرههای بنام در تاریخ مشروطیت ایران است. او فقیه بزرگ تهران در دوران سلطنت قاجار و در زمان تحولات مشروطهخواهی بود. واکنشهای او به سکولارها و روشنفکران ضد دین و همچنین تبیین مواضع اصولیاش درباره نسبت دین اسلام و مشروطه از مسائل مهم برای درک اندیشه او و تأثیرگذ اریاش در آن دوره تاریخی است. از طرف دیگر، جریان سکولار در چند مرحله و بهتدریج این مطلب را بهگونهای بازتاب دادند که شیخ فضلالله فردی عافیتطلب و اساسا از ابتدا مخالف انقلاب بوده و برای حفظ ظاهر مجبور شده است حرکت خود را با مسیر این سیل تطبیق دهد تا همچنان بهعنوان فقیه شهر تهران از اعتبار برخوردار باشد. برای پاسخ به این شبهه، لازم است ابتدا زمینههای فکری و اجتماعی این واکنشها و مواضع روشن و سپس بهتفصیل دیدگاههای او در برابر جریان انحراف و استبداد بررسی شود.
زمینههای واکنش شیخ فضلالله نوری
در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی، ایران شاهد تحولات فکری و اجتماعی عمیقی بود. ورود اندیشههای جدید از غرب، بهویژه در زمینه سیاست، حقوق و فلسفه، موجب پیدایش و گسترش جریانهای روشنفکری شد.[1] این روشنفکران، که عمدتا از تحصیلکردگان مدارس جدید و سفرکردگان به اروپا بودند، با ایدههایی همچون حکومت قانون، آزادی، برابری و پیشرفت، به انتقاد از نظام سیاسی و اجتماعی موجود دست زدند و خواستار تغییرات اساسی در ساختار قدرت و جامعه ایران شدند. در میان این جریانهای روشنفکری، برخی رویکردهای سکولار و حتی ضد دین نیز مشاهده میشد. این گرایشها به تأثیر از اندیشههای عصر روشنگری و پوزیتیویسم در غرب، به نقد نهاد دین و روحانیت روی آوردند و بر جدایی دین از سیاست و حکومت تأکید کردند. آنها دین را امری شخصی و فردی میدانستند و معتقد بودند که اداره جامعه و حکومت باید بر اساس اصول عقلانی و غیردینی باشد. برخی از این روشنفکران، حتی به انتقاد از اصول و آموزههای دینی دست زدند و به ترویج اندیشههایی همت گماشتند که از نظر بسیاری از متدینان و روحانیان، مغایر مبانی اسلام بود.[2]
در مقابل این جریانهای روشنفکری، بخش بزرگی از جامعه ایران، بهویژه طبقات سنتی، روحانیان و متدینان، نسبت به این اندیشههای جدید با تردید و نگرانی مینگریستند. آنها معتقد بودند که ورود این ایدهها از غرب، موجب تضعیف دین، فرهنگ و ارزشهای سنتی جامعه ایران خواهد شد. روحانیان، در مقام رهبران دینی و حافظان ارزشهای اسلامی، در خط مقدم این واکنش قرار داشتند. شیخ فضلالله نوری، یکی از فقهای بنام و صاحب نفوذ تهران، نماینده این جریان از روحانیت بود که نسبت به اندیشههای سکولار و ضد دینی واکنش نشان داد. او از جایگاه یک مرجع دینی، مقاومت بر سر عقیده و تشخیص قاطع شرعی خویش به نقد و مقابله با این جریانها پرداخت و تلاش کرد از نفوذ آنها در جامعه جلوگیری کند.[3]

آیتالله شیخ فضلالله نوری در کتابخانه شخصی خویش
شماره آرشیو: 979- 4ع
واکنشهای شیخ فضلالله نوری به سکولارها و روشنفکران ضد دین؛ شبهه انقلابی نبودن
یکی از شبهاتی که در زمان مشروطیت و بعدها در کتابهای تاریخی، بهصورت مطلبی موثق و بدون شبهه مطرح و بهاصطلاح جا انداخته شد این بود که اصولا شیخ فضلالله از ابتدا مخالف انقلاب بود و به قولی سابقه مبارزاتی نداشت. درباره این تحریف تاریخی، خود شیخ شهید در همان زمان در مقام پاسخگویی برآمد که البته معاندان نگذاشتند سخن شیخ به جایی برسد؛ چراکه آنان با نفی اصالت انقلابی شیخ قصد اجرای مراحل بعدی ترور شخصیت وی را داشتند،[4] اما اصحاب شیخ، طی لایحهای به تاریخ سهشنبه 12 جمادیالثانی 1325ق، این تهمت را چنین پاسخ دادهاند: «اینکه میگویند و مینویسند که حجتالاسلام والمسلمین آقای حاجی شیخ فضلالله منکر مجلس شورای ملی میباشد، دروغ است، دروغ. ایشان بههیچوجه منکر مجلس شورای ملی نیستند، بلکه حتی مدخلیت خود را در تأسیس این اساس، بیش از همه کس میدانند».[5] آنها به عبارات خود شیخ استناد میکردند: «زیرا که علمای بزرگ ما که مجاور عتبات عالیات و سایر ممالک هستند، هیچیک همراه نبودند و همه را به اقامه دلایل و براهین، من همراه کردم».[6] ازاینرو، سابقه مبارزاتی شیخ در نهضت مشروطه، از همه علمای تهران بیشتر بود و نقش اساسی او در تحولات اجتماعی پیشین بر کسی پوشیده نیست.

شهید آیتالله شیخ فضلالله نوری در جمع برخی یاران خویش در منزل شخصی
واکنش شیخ فضلالله به نفی اصول اولیه جنبش مشروطیت
شیخ فضلالله نوری بهشدت بر جایگاه دین در جامعه و حکومت تأکید داشت. او معتقد بود که اسلام دین جامعی است که تمام جنبههای زندگی فردی و اجتماعی انسان را دربر میگیرد و نمیتوان آن را به امور شخصی محدود کرد. او استدلال میکرد که حکومت اسلامی باید بر اساس اصول و احکام شرع اداره شود و قوانین و مقررات آن نباید با شریعت اسلام مغایرت داشته باشد. شیخ فضلالله بر این باور بود که جدایی دین از سیاست و حکومت، موجب بیعدالتی، فساد و انحطاط اخلاقی در جامعه خواهد شد. او معتقد بود که تنها دین اسلام است که میتواند ضامن عدالت، اخلاق و سعادت انسان در دنیا و آخرت باشد. او حکومت سکولار را حکومتی ظالمانه و فاقد مشروعیت دینی میدانست؛ ازاینرو، شیخ فضلالله نوری با مشروطهای که به معنای حکومت غیر دینی و سکولار بود، مخالفت کرد.[7]
او اصطلاح «مشروطه مشروعه» را مطرح کرد و خواستار آن شد که نظام مشروطه بر اساس اصول و احکام شریعت اسلام تدوین و اجرا شود. او معتقد بود که هر قانونی که با شرع مغایرت داشته باشد، باطل و اجراناشدنی است. شیخ فضلالله با برخی از اصول و مفاهیم مشروطه، مانند حاکمیت مردم و تفکیک قوا مخالف نبود، اما تأکید داشت که این اصول باید در چهارچوب شریعت اسلام تفسیر و اجرا شوند. او معتقد بود که حاکمیت نهایی از آن خداست و مردم تنها مجری اراده الهی هستند. او همچنین معتقد بود که قانون اساسی مشروطه باید بر اساس شریعت اسلام تدوین شود و طرح مسائلی همچون «مساوات» و یا آزادی کتب ضلال و مواد مضره، منافی با اسلام و نوعی بدعت است.[8]
تقدم شریعت اسلام بر مشروطه و ضرورت نظارت فقها
طرح چنین مسائلی باعث این شبهه شد که بین علمای صدر نهضت مشروطیت اختلاف وجود دارد. تبلیغات مغرضانه سکولارها در آن زمان و در ازمنه بعدی که میگفتند مرحوم شیخ طرفدار استبداد و مرحوم آخوند طرفدار آزادی است، باعث شد چنین شبههای پدیدار شود، اما در واقعیت امر اینگونه نبود، بلکه همه یک چیز را میخواستند و آن مجلسی بود که اساسش اسلام باشد؛ به همین دلیل، قبول یک سلسله کلیات و اشتراکات از سوی شیخ فضلالله و مرحوم آخوند خراسانی و مرحوم نائینی این وحدت نظری کلی را تأیید میکند،[9] اما اختلاف بر سر شیوههای حُکمرانی مجلس و رویکرد آن در مورد مسائل مستحدثه بود. محور سخنان شیخ فضلالله این بود که «مجلس مسلمانها، مجلسی باشد که تقویت اسلام بکند نه ترویج کفر»،[10] اما این آرمان را مخالفان او به این گونه به مردم القا کردند که اسلامی کردن شعائر، ابتدای کار است؛ آنها مجلس نمیخواهند، بلکه میخواهند ریشه مجلس و آزادی را بسوزانند.[11] راهکار شیخفضلالله در مقابل دسیسه جریان سکولار این بود که «فقها» باید نظارت داشته باشند تا قوانین مصوب مجلس مشروطه با شرع مغایرت نداشته باشد. او خواستار تشکیل هیئتی از فقها بود که بر مصوبات مجلس نظارت و قوانین مغایر با شرع را رد کنند.[12] این ایده بعدها در اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه ایران تجلی یافت؛ بنابراین، مرحوم شیخ نه انقلاب را نفی کرد و نه اجازه اشاعه بدعت در قانونگذاری را داد، بلکه اصلاح با ضابطه اجتهاد را گزینه نهایی برای جلوگیری از بدعتگذاری و استبدادگرایی میدانست.

آیتالله شیخ فضلالله نوری و آیتالله سیدعبدالله بهبهانی
شماره آرشیو: 1028- 124ط
نتیجه
شیخ فضلالله نوری، در مقام فقیه بنام تهران، در دوران مشروطیت ایران، واکنشهای جدی و گستردهای به سکولارها و روشنفکران ضد دین نشان داد. او از مبانی فکری سکولاریسم و روشنفکری ضد دین انتقاد کرد، بر سهم مهم دین در جامعه و حکومت تأکید داشت، با مشروطه غیر مشروعه مخالفت کرد و به مبارزه عملی با جریانهای سکولار و ضد دین دست زد. مواضع اصولی او در خصوص نسبت دین اسلام و مشروطه بر تقدم شریعت اسلام، ضرورت نظارت فقها بر قوانین، حفظ نهاد روحانیت، مخالفت با تقلید از غرب و تأکید بر وحدت جامعه اسلامی تأثیر عمیقی بر جریان مشروطیت و تحولات بعدی تاریخ ایران گذاشت. این نماد مقاومت در برابر سکولاریسم و مدافع مشروطهخواهی مشروعه، به دلیل همین مواضع روشنگرانهاش، همواره در مرکز توجه و بحث بوده است.
پینوشتها:
[1]. مهدی انصاری،
شیخ فضلالله نوری و مشروطیت؛ رویارویی دو اندیشه، تهران، امیرکبیر، چ هشتم، 1402، ص 55.
[2]. علیمحمد صالحی،
اندیشه سیاسی شیخ فضل الله نوری، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388، ص 90.
[3]. علی ابوالحسنی (منذر)،
آخرین آواز قو؛ بازکاوی شخصیت و عملکرد شیخ فضل الله نوری بر اساس آخرین برگ زندگی او و فرجام مشروطه، تهران، عبرت، 1379، ص 55.
[4]. موسی نجفی و موسی فقیه حقانی،
تاریخ تحولات سیاسی ایران؛ بررسی مؤلفههای دین، حاکمیت، مدنیت و سیاست در گستره هویت ملی ایران، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چ بیستویکم، 1401، ص 336.
[5]. هما رضوانی،
لوایح شیخ فضلالله نوری، تهران، نشر تاریخ، تهران، 1362، ص 44.
[7].
رسائل، اعلامیهها، مکتوبات،... و روزنامهی شیخ شهید فضلالله نوری، ج 1، گردآورنده محمد ترکمان، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1362، ص 114.
[10]. هما رضوانی، همان، ص 32.
[11]. موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، همان، ص 342.
[12].
رسائل، اعلامیهها، مکتوبات،...، همان، صص 377-378.