بحث درباره تأثیرگذاری بهائیان در انقلاب مشروطه ایران، همواره یکی از مباحث پیچیده در تاریخ معاصر ایران بوده است. این موضوع، دیدگاههای متفاوتی را در میان مورخان و پژوهشگران برانگیخته است. برخی از تحلیلها، بهائیان
را عواملی میدانند که در انحراف انقلاب مشروطه از مسیر اصلی آن دست داشتند، اما برخی دیگر، این ادعاها را رد میکنند
پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر؛ در آغاز نهضت مشروطه ایران، که با محوریت و رهبری مراجع بزرگ نجف و ایران برای محدود کردن قدرت مطلقه پادشاه و با هدف رهایی ایران از چنگ استعمار بیگانه و استبداد قاجاریه، برقراری عدالت و رفع موانع پیشرفت کشور شکل گرفت، جریانهای دیگری نیز در مقابل جریان اسلامی ظهور کردند. این جریانها که اغلب شاخهای از فراماسونری و وابسته به استعمار انگلیس بودند، سازمانیافته عمل میکردند. این پژوهش تلاش میکند ضمن بررسی دلایل ظهور بهائیان در این دوره، چگونگی انحراف انقلاب مشروطه را بررسی و ریشههای این انحراف را تحلیل کند.
ریشه حمایت دوگانه روسیه و انگلیس از جریان مشروطه
بحث درباره تأثیرگذاری بهائیان و انجمنهای سری در انقلاب مشروطه ایران، همواره یکی از مباحث پیچیده در تاریخ معاصر ایران بوده است. این موضوع، نظرات و دیدگاههای متفاوتی را در میان مورخان و پژوهشگران برانگیخته است. برخی از تحلیلها، بهائیان و انجمنهای سری را عواملی میدانند که در انحراف انقلاب مشروطه از مسیر اصلی آن دست داشتند، اما برخی دیگر، این ادعاها را رد میکنند و معتقدند این گروهها صرفا بخشی از جریانهای متنوع اجتماعی و سیاسی آن دوره بودند. درکل با نگاه دقیقتر، مشخص میشود که ریشه برآمدن این سازمان استعماری به رقابت دو شاخه «ازلی» و «بهائی» برمیگردد که هرکدام وابسته به یکی از دو قدرت استعماری روسیه و انگلستان بودند.
بهائیان، که میرزا حسینعلی نوری، مشهور به بهاءالله رهبر آن بهشمار میآید، هواخواه خودکامگی و از حمایت روسیه برخوردار بود، اما شاخه دیگر با نام «ازلیان»، که میرزا یحیی نوری مازندرانی، معروف به صبح ازل آن را رهبری میکرد، هواخواه مشروطه بود و انگلستان نسبت به آن رویکرد مثبتی داشت؛[1] ازاینرو، درباره رویکرد بهائیها نسبت به نهضت مشروطه سه نظریه بیان میشود: نظریه اول این است که عباس افندی بهشدت پیروانش را از شرکت در مسائل سیاسی منع کرده است. نظریه دوم؛ بیداری مردم در نهضت مشروطه در ایران و بیداری عمومی ملتهای آسیا را نتیجه نیروی معنوی بابیت و بهائیت میداند و نظریه سوم اشاره دارد به اینکه بهائیها مخالف مشروطه بودند و تا پایان از شاه حمایت کردند.[2]
اما حقیقت این است که ازلیان در نهضت مشروطهخواهی ملت ایران فرصت را مغتنم شمردند و با تقیه و پنهان کردن هویت دینی خود و نفوذ در بین مشروطهخواهان تمام تلاش خود را برای به انحطاط کشاندن این نهضت بهکار بردند. از این میان میتوان به فعالیتهای آنان در قالب انجمنهای سری که سهم مهمی در تحولات نهضت مشروطه داشتند، اشاره کرد.
تحولات بهائیت پس از تعلیق استبداد و تمهیدات انحراف از مشروطه
چهار سال پس از مرگ حسینعلی نوری، ناصرالدینشاه در تاریخ 12 اردیبهشتماه 1275ش ترور و کشته شد. بعضی از پژوهشگران بر نقش انگلیس و عثمانی با کارگزاری بابیها، که کینهای عظیم از شاه داشتند، تأکید میکنند.[3] پس از ترور ناصرالدینشاه و روی کار آمدن مظفرالدینشاه، زمینه نفوذ بابیها و بهائیها در مراکز قدرت ایران فراهم شد. بهعلاوه، سیاستهای سهلگیرانه مظفرالدینشاه درباره بهائیان طوری بود که آنها شایع کرده بودند: «مظفرالدینشاه هم سراً بهائی شده» است.[4] درهرحال، در آن زمان هنوز مرزبندیهای «بهائی و ازلی» چندان برای افراد بیرونی دقیق و روشن نبود که خود میتواند ناشی از بیاهمیتی نزاعهای درونتشکیلاتی آنان برای حکومت قاجار باشد، اما آنچه مهم است اراده شاه جدید بر عدم محدود ساختن آنان و مخالفت با هرگونه اقدام علیهشان بود؛ بهگونهای که شاه در پاسخ به اتابک اعظم درباره این فرقه نوشته است: «جناب اشرف اتابک اعظم به دلایلی که میدانید به این مطلب نباید پا پی شد و دنبال نمود، هر چه ممکن است باید سکوت قائل شد».[5] مورخان بر این نظر هستند که موضع شاه جدید، به خاطر تحت فشار بودن وی از سمت انگلیس بوده است.
افزون بر این، موضع انگلیس در حمایت از مشروطیت و سخنان سیدحسن تقیزاده مبنی بر اینکه «ازلیها جزء نیروهای اصلی مشروطه بهشمار میآیند»،[6] از جمله زمینههایی است که به باز شدن مفاهیم تازه ازجمله آزادی و مساوات به اندیشه مشروطهخواهان منجر شد؛ ازاینرو، اولین حضور ازلیانی چون ملکالمتکلمین و یحیی دولتآبادی و دیگران در انجمن سریای که توسط ملکالمتکلمین، سیدحسن تقیزاده و دیگران تشکیل شد، کلید روند انحراف مشروطه را زد. به گفته اسماعیل رائین، یحیی دولتآبادی نزد سفیر انگلیس رفت و تقاضای کمک برای ایجاد مخالفت علیه دولت داشت.[7] تلاش افرادی مانند یحیی دولتآبادی باعث شد جنبش مشروطه با همه خلوصی که از ناحیه رهبران آن داشت، بهراحتی در اختیار انگلیس و ازلیها قرار گیرد.
دیدگاه منتقدان نقش بهائیان و انجمنهای سری
منتقدان معتقدند که بهائیان و اعضای انجمنهای سری با نفوذ در ساختار قدرت و ایجاد ارتباط با برخی از رجال سیاسی، تلاش میکردند تا انقلاب مشروطه را به سمت اهدافی سوق دهند که با منافع آنها و قدرتهای خارجی همسو باشد. این گروهها متهم به ترویج اندیشههای غربی و سکولاریسم در جامعه ایران شدهاند؛ اندیشههایی که با ارزشهای دینی و سنتی جامعه ایرانی در تضاد بوده است. برخی از تحلیلها، بهائیان و انجمنهای سری را به همکاری با دولتهای استعماری، بهویژه انگلیس، متهم میکنند. آنها معتقدند که این گروهها با حمایت مالی و سیاسی استعمار، در جهت تضعیف پایههای حکومت مشروطه و ایجاد بیثباتی در کشور فعالیت میکردهاند؛ ازاینرو، تندرویها و اشاعه افکار و تقلید کورکورانه از انقلابیون فرانسوی و بلشویکی، فضای کشور را به تبلیغات کذب، بلواآفرینیها و حتی ترورهای متعدد آلود و با ایجاد اختلاف در بین ملت و روحانیت، مانع پیشرفت و رشد طبیعی و سالم جنبش مشروطیت شد.[8]
بابیها به همان آرمان قدیمی خود که همان مخالفت بنیادی با علمای محافظهکار و حاکمان قاجار باشد، وفادار ماندند. در جمادیالاول سال 1324ق، انجمن سری دیگر به نام انجمن مخفی دوم شکل گرفت که در آن برخی اعضای بهائیت مانند اسداللهخان ابوالفتحزاده، سیفاللهخان ابوالفتحزاده قزاق و ابراهیمخان منشیزاده حضور داشتند. این هسته بهائی سپس گروه عملیاتی ویژهای به نام «کمیته مجازات» را تشکیل دادند. در این زمان بهائیان در مسیر پیشبرد اهداف استعمارگران سهم مهمی در از میان برداشتن علمای مشروطهخواه داشتند. در انجام همین اقدامات بود که در 16 ذیحجه 1326ق، کریم دواتگر، از عوامل ترور شبکه ابوالفتحزاده، با مشارکت میرزا محمد نجات خراسانی به ترور شیخ فضلالله نوری اقدام کرد که نافرجام ماند. نکته مهم در حوادث بعد از این ترور، حضور اسمارت، نماینده سفارت انگلیس، در محاکمه عاملین ترور برای جلوگیری از اجحاف به میرزا محمد نجات است.
بهائیان، که از مدتها قبل سعی در ترور مرحوم آیتالله شیخ فضلالله نوری داشتند، در یک پروژه بهشدت کنترلشده و مرتبط با بیگانگان از وی چهرهای مستبد، خودخواه، رشوهگیر و جاهطلب ساختند، اما بهطوری که لوایح بهجایمانده از شیخ فضلالله نوری گویای این مطلب است شیخ باصراحت اعلام میکند که اصلا منکر مجلس شورای ملی نیست و مجلسی را میخواهد که اساسش اسلامی باشد و بیم آن دارد که حضور بابیمذهبها و طبیعیمشربها باعث به انحراف کشیدن مجلس از مسیر اسلامی آن شود،[9] اما در نهایت، با توجه به شرایط خاصی که در جامعه به سبب نهضت مشروطه به وجود آمده بود، تشکیلات بهائیت برای تحقق اهداف خود از جمله انفصال سیاست از شرع اسلام تلاش زیادی کرد؛ همچنین، بهائیها با ایجاد نفاق، ناامنی و ناآرامی در جامعه نهایت استفاده را از فضای ممکن بردند و کوشیدند با تغییر حکومت و روی کار آمدن حکومتی دینستیز جایگاه مهمی در تمام عرصههای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی کشور بهدست آورند.

|
|
نتیجه
با وجود پیچیدگیهای تاریخی و وجود دیدگاههای متفاوت، داوری در مورد سهم بهائیان و انجمنهای سری در انحراف انقلاب مشروطه ایران مشهود است؛ بنابراین، فرقه بهائیت با استفاده از خلأ قدرت بهوجودآمده تلاش چشمگیری برای به انحراف کشاندن مشروطه انجام داد. بهائیان در حوزههای مختلفی از جمله روزنامهنگاری، ایجاد مدارس جدید، وعظ و خطابه با لباس دین، ایجاد انجمنهای مخفی، حضور در مجلس شورای ملی، بهدست گرفتن مناصب دولتی، فعالیت تروریستی، همکاری با سرویسهای اطلاعاتی بهخصوص انگلیس و عضویت در تشکیلات فراماسونری فعالیت داشتند. تاریخ نشان داده است زمینه بروز و برآمدن ازلیها و پیامد انحراف از مشروطه، توسط منورالفکرها با هدایت انگلیس و رهبری افرادی چون ادوارد براون بوده است.
پینوشتها:
[1]. احمد کسروی،
تاریخ مشروطه ایران، تهران، امیرکبیر، چ چهاردهم، 1363، ص 291.
[2]. ادوارد براون،
انقلاب مشروطیت ایران، ترجمه مهدی قزوینی، تهران، کویر، 1376، ص 355.
[3]. حمیدرضا اسماعیلی، «نظریههایی در باب پیدایش بابیت»،
فصلنامه مطالعات تاریخی، ش 58 (پاییز 1396)، صص 34 و 53.
[4]. عبدالحسین آیتی،
کشفالحیل، تهران، راه نیکان، 1392، ص 231.
[5].
گزیده اسناد سیاسی ایران و عثمانی: دوره قاجاریه، ج 5، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 1370، ص 305.
[6]. حمیدرضا اسماعیلی،
سازمان سیاسی بهائیت 1892-1979، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چ سوم، 1401، ص 129.
[7]. اسماعیل رائین،
انجمنهای سری در انقلاب مشروطه، تهران، جاویدان، 1355، ص 77.
[8]. علی ابوالحسنی،
کالبدشکافی چند شایعه درباره شیخ فضلالله نوری، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1385، ص 195.
[9].
لوایح آقا شیخ فضلالله نوری، به کوشش هما رضوانی، تهران، نشر تاریخ ایران، 1362، صص 44-45.